سلام من خیلی وقته چند سال عضو همدردی ام البته با نام کاربری جدید اومدم البته اگه تاپیک های گذشته رو پیدا کردم آدرسشو میذارم واما...........
من توی زندگیم خیلی استرس تدارم تا حدی که به جسمم هم آسیب زده و میترسم همین استرس منو از پا بندازه گاهی از شدت استرس تا حد تنگی نفس و بی حسی دست و پاهام پیش میرم
خیلی دوست دارم آرامش داشته باشم
اما علت. 1همسرم فردی هست که بخاطر شغلش شیفتیه ساعات خواب و بیداریش نامنظمه خوابش سبکه و ما نمیتونیم حتی توی خونه با دختر 5ساله ام صحبت کنیم بیدار بشه داد میزنه و بد و بیراه میگه و واقعا با داد زدنهاش تپش قلب میگیرم
رفتار دیگه ای استرس میگیرم همسرم مردیه که خیلی تیکه میندازه و مسخره میکنه اونم به من و خونوادم و پدرم که موهای سر و صورتش سفید شده البته میگه اگه تو هم میتونی در مورد خونواده ام بگو (یعنی ما بی ایرادیم و نمیتونی مسخره کنی) در صورتی که من چنین اخلاقی ندارم وگرنه سوژه زیاد دارن
در مورد رابطه با دخترم متاسفانه از اونجایی که باور دارم رابطه پدر و دختر بخاطر آینده دختر خیلی خوب باید باشه ولی همسرم به ندرت با دخترم بازی میکنه جلوی دخترم حرفهای غیر اخلاقی زیاد میزنه چیزی که ازش میترسم اینه که بچم خیلی زود با کلمات زشت و رکیک آشنا بشه باور کنین اولین کلمه ای که از باباش یاد گرفت یه حرف بسار زشت بود که نمیشه بنویسمش در کل ده دقیقه با هم نمیتونن باشن و کاری میکنه دخترم اشکش در بیاد و گریه کنه
یکی دیگه از علتهای استرسم که به مورد قبلی هم برمیگرده اینه که همسرم خیلی تحریک پذیره و واکنش پرخاشگرانه داره به سروصدا خیلی حساسه اگه دخترم گریه کنه داد و بیدا و ناله نفرین راه میندازه توی این 5سال اینقد به جون دخترم نفرین کرده که بخدا میترسم همش میترسم فرشته کوچولومو به خاطر نفرینهای باباش از دست بدم
حالا شما بگین چیکار کنم به نظرم هر کدوم از مورد های بالا خودش یه تاپیک میشه البته در مورد رابطه خودمو همسرم بعدا خواهم نوشت الان طولانی شد
علاقه مندی ها (Bookmarks)