نوشته اصلی توسط
asaln531
سال گذشته خواهرم با پسر عموم ازدواج کرد من خودم تمام مقدمات ازدواجشون را انجام دادم من فبل ازدواج به خواهر و مامانم گفتم هفته ای دو شب بیاد ولی هر شب میاد من از لحاظ روحی خیلی اسیب دیدم دو بار به مامانم گفتم ولی جز گریه و اینکه مامانم با من قهر کرد نتیجه ای نداشت الان مامان و خواهرم میدونن من ناراحتم ولی کاری نمیکنن مامانم اصلا نمیخواد من کوچکترین اعتراضی بکنم طوری وانمود میکنه که من مقصرم . هر حرفی هم بزنم مامانم طوری وانمد میکنه که انگاری من مقصرم .... چه کار کنم ؟؟؟؟ توی این یه سال خیلی چیزها را ریختم تو خودم خسته شدم . بیشتر ناراحتی من از اینه که مامان و خواهرم میدونن من اذیت میشم ولی اصلا به روی خودشون نمیارن انگار اصلا واسشون مهم نیست اونا میخوان من ناراحت بشم ولی شوهر خواهرم اصلا نارحت نشه فکر کنم مامانم راحتی و خوشی اونا را به من ترجیح میده و این خیلی خیلی ناراحتم میکنه .
علاقه مندی ها (Bookmarks)