به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array

    آیا من افسرده ام؟چرا این زندگی تموم نمیشه؟

    سلام




    اصلا حس و حال نوشتن ندارم ولی قبل از اینکه سر به بیابون بذارم خواستم یه تاپیک بزنم شایدفرجی شد.




    دیگه حوصله زندگی کردن ندارم.خیلی تنبل شدم.محیط کارم طوریه که باید توش از نظر پژوهشی فعال باشی و مقاله و این جور چیزا ارائه بدی وگرنه با آینده کاری خودت بازی کردی.خسته شدم از این چیزا.دو تامقاله دارم باید تا یه مدت زمان خاصی ویرایش کنم و بفرستم یه ژورنالی ولی اصلا نتونستم بازش کنم ببینم ایرادایی که گرفتن چیه خسته شدم از این کارای مزخرف





    پشیمونم از این روند زندگیم.دوس دارم برگردم به 18 سالگیم.اون موقع دیگه دانشگاه رو بیخیال میشدم.یا فوقش یه لیسانس تو یه رشته راحت میگرفتم و ازدواج میکردم.اون موقع خواستگارایی داشتم که میتونستم باهاشون خوشبخت شم ولی ادامه تحصیل و این چیزارو تو اولویت قرار دادم.




    تو محیط کارم همه فکر میکنن من چقد خوشبخت و خوشحالم.در حالیکه اینا همش حفظ ظاهره.دوس دارم سریع کارم تموم شه بیام خونه بخوابم.همش به دخترای همسن و سال خودم تو فامیل که راحت درس خوندن و الآن خونه دار هستن حسودیم میشه.




    راستش من با بهترین نمره از بهترین دانشگاه و تو یه رشته سخت دوره کارشناسی و ارشد رو تموم کردم.ولی الآن انگار به اشباع رسیدم.دکترا قبول شدم حوصلم نکشید همون اولش انصراف دادم.از کار کردن هم خوشم نمیاد فقط به خاطر حرف مردم و اینکه هی میگن چرا تو با این مدرک و با اون سابقه تحصیلی بیکاری دارم میرم.





    بین تموم کردن ارشد و شروع کارم، سه ماه بیکار بودم این فک و فامیل منو کچل کردن بس که گفتن چرا بیکاری.حتی خونوادمم به روم میاوردن این مساله رو.



    در مورد ازدواج هم بازم به اشباع رسیدم.انقد که خواستگاریهای بی سرانجام رو گذروندم دیگه حوصله ندارم با هیچ پسری در مورد ازدواج حرف بزنم.چند وقت پیش یه خواستگار داشتم اصلا نمیدونستم چی باید بگم.فقط اون حرف زد هی پرسید شما حرفی ندارید منم گفتم نه.چون واقعا حس و حال حرف زدن هم ندارم.از وقتی هم میرم سرکار این همکارا همش دوس دارن واسم شوهر پیدا کنن همش معرفی میکنن.منم روم نمیشه بگم بابا جان نمیخوام.



    بعضی وقتا دوس دارم از این تنهایی دربیام و ازدواج کنم ولی بعدش بیخیال میشم.تا حالا شخصی هم که بتونه مطابق معیارام باشه پیدا نشده.از بالارفتن سنم هم میترسم.الآن 26 سال و اندی دارمهمه پسر و دخترای فامیلو فرستادم خونه بخت حتی پسرعموی 20 سالم متاهله.از فک و فامیل خجالت میکشم بابت مجرد موندنم اونم تو شهری مثل شهر ما.ما سه تابچه ایم.دو تا برادر بزرگتر از خودم دارم که متاهلن.مامانم فکر و ذکرش اینه تکلیف منم مشخص شه. از مادرمم خجالت میکشم که نتونستم تا الآن عروس بشم.




    کلا دوس ندارم این زندگی رو ادامه بدم.کاش زود تموم شه.چرا تموم کردن زندگی نباید به اختیار خود آدم باشه.منظورم خودکشی نیست چون من نه جرئتشو دارم و نه میخوام آبروی چندین ساله خونوادم به خطر بیفته.ولی شب که میخوابم میگم کاش دیگه صبح بیدار نشم.




    احساس میکنم همیشه تو زندگیم سختی کشیدم.انگار دیگه تحملم تموم شده.از بچگی تا اتمام دانشگاه همیشه ازم انتظار داشتن بچه خوب و درسخونی باشم اونم بدون هیچ کلاس کنکور و امکاناتی .الآنم تو کارم.از طرفی هم حس تنهایی شدید هم به خاطر مجرد بودن هم اینکه میشه گفت هیچ دوستی ندارم.همه دوستام متاهلن و درگیر زندگی.شاید هر از گاهی یه تلفن به هم بزنیم.کلا رابطم تو محیط کار و بقیه جمع ها با بقیه خوبه ولی فقط در همین حد.هیچ وقت با کسی زیاد صمیمی نمیشم.دوستای مثلا صمیمی هم دارم ولی تا حالا یه بار نشده تو این چند سال بشینم سفره دلم رو واسشون باز کنم.




    اینم بگم که احساس میکنم دیگه کافر شدم.چون دیگه به هیچی اعتقاد ندارم.یادمه چند سال پیش حتی نماز صبح میخوندم ولی الآن چند ساله نماز رو ترک کردم چون دیدم نه خدا نیازی به نماز من داره نه این نماز حال منو خوب میکنه.تو نماز به هر چی فکر میکردم جز خود نماز.سعی میکردم با توجه به معنی آیه ها تمرکزم رو تو نماز بیشتر کنم ولی فقط تو یکی دو آیه اول تمرکز داشتم بعدش کلا هیچی.دقیق یادم نیست ولی خیلی وقته دعا نکردم بس که خدا زد تو ذوقم و برآورده نکرد اونم آروزهای کاملا عادی و دست یافتنی.


    به حکمت و قسمت و این چیزام اعتقاد ندارم.این چه خداییه که از ناراحت بودن و غمگین بودن بنده هاش لذت میبره.مگه قدرت نداره؟خب به همه سلامتی و خوشحالی بده.با این جمله مسخره هم مخالفم که هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند...دیروز یه خانمی خودکشی کرده بود شوهرشم یه سال پیش با سرطان فوت کرد.الآن بچه چند ماهشون مونده پیش پدربزرگ و مادربزرگ فقیرش.این چه حکمتی داره آخه؟کلا دنیای مسخره ایه



    خودم نفهمیدم چیا گفتم.فقط نوشتم تا خالی شم.نمیدونم این چیزایی که گفتم میتونه دلیلی بر افسردگی باشه؟
    ویرایش توسط آی تک : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 20:33

  2. 6 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), maryam123 (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), meinoush (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), فدایی یار (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), بارن (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), شیدا. (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم ای تک.

    راستش شما از چند منظر میشه بهتون پاسخ داد...یکی این که چرا روجیتون الان این طوری هست...یکی راجب عقاید جدیدی که پیدا کردید و بی تاثیر به حالتون نیست... یکی راجب حکمت خدا و... و هر کدومش قابل بحث هستش

    یک سوال از شما می پرسم از کجا معلوم اگه شما در سن 18 سالگی الان با همون تصوری که دارید ازدواج کرده بودید و... چیزی که الان رویاشو دارید ..باز اون موقع الان تاپیک می زدید که پشیمونید چرا زود ازدواج کردید و ادامه ی تحصیل ندادید و الان غصه ی داشتن همین شرایطتون رو می خوردید ؟

    راجب ازدواج و سرد شدنتون کاملا دیگه الان بهتون حق میدم بر خلاف تاپیک قبلیتون که گفتم چجوری میخواید قیدشو کلی بزنید؟؟!!! راجبش تحقیق کردم و شکر خدا به جوابم رسیدم امیدوارم قبل این که منم کلا سرد شم از ازدواجم بگزره چون دیگه بعضی چیزا قابل برگشت نیست...


    به نظرم شما به خیلی از جیزایی که خواستید شکر خدا رسیدید و ارضا شدید و فعلا از بی هدفی یا یک چیزی مثل این رنج می برید...و فعلا تنها قله ی فتح نشده براش شما همون ازدواجه... ولی فکر کنم ازدواج هم بکنید بعد چند وقت این حس دوباره بهتون برگرده...

    نمی دونم عقاید مذهبی گذشتتون چطوریه تا ببینم بهتره حرفمو بزنم یا نه...ولی به نظرم بهتره ببنید چی رو توی گذشته داشتید که الان فراموشش کردید...شاید کسی مثل خدا که واقعا نهایت امال هر انسانی هستش..

    اصلا شما می دونید چر انسان روحیه ی سیری ناپذیر داره و بعد از رسیدن به هر موفقیتی دیگه براش لذتی نداره و می خواد بره بالاتر و در نهایت خیلی ها به این حس شما می رسند؟

  4. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), آی تک (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), بانوی آفتاب (پنجشنبه 02 مهر 94)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    زندگیت تک رنگ شده خسته شدی. دو س تا رنگ بهش اضافه کن ک هیجان انگیز شه. مثلا کارای ارامش دهنده مثل یوگا یا کارای پر شورمثل رقص. ادمایی هم ک میان متفاوتن. ورزش هم خوبه. کاری ک نمیکردی رو ب کارات اضاف کن

  6. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    آی تک (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), بانوی آفتاب (پنجشنبه 02 مهر 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 مرداد 94 [ 18:19]
    تاریخ عضویت
    1394-3-01
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم، فکر می‌کنم به احساس پوچی رسیدی به خاطره اینکه بیشتره تصمیمهای بزرگ زندگیتو نه برای دل خودت و انتخاب خودت بلکه برای حرف مردم و یا ذهنیت و انتظارات بقیه انجام دادی و الان که به همهٔ اونها رسیدی خوشحال نیستی‌، متاسفانه تو فرهنگ ما همه خیلی‌ به خودشون حق میدان که دربارهٔ کار دیگران نظر بدن و دائماً قضاوت کنن ، و مخصوصا اگه دختر باشی‌ و در شهر بستتری زندگی‌ هم کنی‌ این فشارها خیلی‌ بیشتر هم هست، من اینهارو میگم چون خودم هم تا حدودی اینو احساس کردم. از همین امروز به خودت و ارزشهات و چیزیی که بهشون علاقه داری اهمیت بده و اصلا نگران فکرو قضاوت مردم نباش، هر شغلی‌ که دوس داری انتخاب کن، وقتتو با چیزیی که دوست داری نه اونا که مردم میگن خوب پر کن. به مرور زمان میبینی‌ چقدر خوشحال و راضی‌ میشی‌. یه بر به ما فرصت زندگی‌ دادن، از لحظاتت لذت ببر.

  8. کاربر روبرو از پست مفید pantea90 تشکرکرده است .

    آی تک (شنبه 06 تیر 94)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام آی تک جان

    جند وقت پیش یه کتابی خوندم در مورد افسردگی نوشته دیوید برنز.حتما اون کتاب رو بخون به حال الانت خیلی کمک میکنه.

    تو میگی حسرت دوستای متاهل و خونه دارت رو میخوری.بهت قول میدم خیلی از اونها هم حسرت تو رو می خورن.

    من نمیگم ازدواج خوب نیست.ولی با ازدواج هیچ معجزه ای رخ نمیده.قرار نیست یکی بیاد توی زندگی تو و تو رو خوشحال و خوشبخت کنه،وقتی خودت شاد و خوشبخت نباشی.

    من به این نتیجه رسیدم که زندگی همین شادی ها و خوشبختیهای کوچیکه.یه کلاس ورزشی،یه بیرون رفتن عادی با دوستات،بودن کنار خانواده و اینکه از بودن باهاشون

    لذت ببری.

    منتظر هیچ اتفاقی از بیرون نباش.

    کارهایی که میشه انجامشون داد و دوست داری انجامشون بدی رو بنویس.لازم نیست همشون رو با هم انجام بدی.مثلا به خودت بگو امروز میخوام نیم ساعت روی

    مقالم کار کنم.

    اصلا نمیخواد به خودت فشار بیاری.نیم ساعت یا یه ساعت روش کار کن.بعد یه کار کاملا متفاوت که روحیت رو خوب می کنه انجام بده.

    من خودم دیروز به دلایلی خیلی دپرس بودم.بلند شدم رفتم به یه باشگاه .باورت نمیشه روحیم از این رو به اون رو شد.بدون اینکه مشکلی که باعث ناراحت شدنم شده

    بود حل بشه.

    برای ازدواج هم نگران نباش.هنوز خیلی وقت داری.قبل از اینکه این اتفاق بیفته از مجردیت استفاده کن و لذت ببر.

  10. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    pantea90 (دوشنبه 04 خرداد 94), آی تک (شنبه 06 تیر 94)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 02 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1394-1-15
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    6,313
    سطح
    51
    Points: 6,313, Level: 51
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    جالبه من از بیکاری و تو خونه موندن رنج می برم شما از سر کار رفتن!

  12. کاربر روبرو از پست مفید nazghol تشکرکرده است .

    آی تک (شنبه 06 تیر 94)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نمیگم همه این حس منفیتون، ولی حداقل بخشی از اون فکر میکنم به خاطر اختلاف عمق و سطح عقایدتونه.
    سطحش در قسمت اول پاراگراف 12 پست اولتون بود که فرمودین کافر شدین و به چیزی اعتقاد ندارین و عمقش در بقیه همین پاراگراف و همینطور پاراگراف بعدی بود که از نظامی که خداوند بر عالم حاکم کرده و بعضی از امور مذهبی گله کردین، پس اون بی اعتقادی شما یه توهم اشتباه از افکارتون و (امیدوارم ناراحت نشین) شاید یه ژست روشنفکرانه بخشی از ذهنتون در مقابل بخش دیگرش هست.
    بهتره یکی از برنامه هاتون برای رهایی از این حس و حالهای بد، (که برای افرادی مثل شما که ضریب هوشی بالایی دارید، بارها و بارها در طول زندگیتون اتفاق خواهد افتاد) این باشه که کمی نظام فکریتون رو از جهت مذکور یعنی اعتقاد عمیق داشتن یا نداشتن به مذاهب، منسجمتر کنید و کاملا تکلیفتون رو با خودتون مشخص کنید.
    یکی از علل مهم افسردگی اینه که کسی در عمق وجودش به مذاهب و مابعدالطبیعه معتقد باشه ولی به اعمال و سکناتی و افکاری که این مذاهب معمولا بهشون امر میکنن، ""به هر دلیلی"" عمل نکنه و پابند نباشه، چه این دلیل تنبلی باشه، چه نداشتن فرصت باشه، چه گرفتن ژست روشنفکری باشه و...
    تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.

    "بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"

  14. کاربر روبرو از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده است .

    آی تک (شنبه 06 تیر 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.