به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array

    New 1 هر وقت خواهرشوهرم میره خونه باباش ، بحث های من وشوهرم شروع میشه

    سلام به دوستان عزیزم ، من 21 سال دانشجو کارشناسی سال آخر هستم و همسرم 27 سال دیپلم داره ، من ساکن مشهد و اون ساکن تهران هستش و از هم دوریم راستش من و شوهرم از زمانی که عقد کردیم دایم در حال بحث و مجادله هستیم در هفته دو روز باهم خوب و خوشیم به بعدش همش بحث و دعوا داریم در مسایل مختلف ، همسرم همش بهانه میگیره ایراد میگیره و منو محکوم میکنه حرفهایی میزنه که منو له میکنه . بهم بدبینه اون فکر میکنه من از کسی خط میگیرم همش جای من تصمیم میگیره و خواهرش نظراتشو به ما سعی داره تحمیل کنه شوهرمم خیلی بی سیاست عمل میکنه در حالی که بارها وقتی خوب و خوش بودیم باهاش منطقی صحبت کردم که خواسته هام چیه چی منو خوشحال میکنه و برای بهبود رابطمون باید چکار کنیم اون لحظه قبول میکنه ولی بعدا باز کار خودشو میکنه ، هر وقت خواهرش میاد اونجا همسرم به بهونه های مختلف با من دعوا راه میندازه یه بار خواهرشوهرم پرش کرده بود که چرا زنت حال منو نمیپرسه در حالی که این منم که همیشه جویای حالشم و همیشه هم حالت طلبکارانه باهام حرفیده که چه عجب یاد من کردی واون اصلا نمیپرسه من حالم چطوره و سر همین موضوع شوهرم جلو خانواده اش از راه دور با صحبت تلفنی منو سکه یه پول کرد و به اصطلاح مردانگی شو با ضایع کردن من جلو خواهرش نشون داد ازون موقع دیدم نسبت به خواهرش بد شد و خود شوهرمم مسبب بود به همین منوال خواهرش ادامه داد برام لباس میرفت میخرید از پیش خودش بعد پولشو از شوهرم میگرفت و بعدها که میومدم تهران شوهرم میگفت فلان لباس رو برات خریدیم سر خرید بدون اینکه نظر منو بپرسن با شوهرم منطقی صحبت کردم گفتم این مسئله که نظر منو نمیپرسی ناراحتم میکنه گفت باشه هرچی تو بگی نظر خودت برام مهمه ولی هم میرفتم مشهد ورق شوهرم برمیگشت باز، ولی باز سری بعد این رفتارها کارها تکرار میشد باز دخالتهای خواهرش و تاثیرهای شوهرم و بی احترامیش به من شروع میشد الان نه ماهه گذشته واقعا خسته شدم ازین رفتارهای خودش و خواهرش ، دیشب باز با من بحث راه انداخته سر چی اینکه 8 خرداد عروسی پسر داییشه و من هنوز قطعی نگفتم میام یا نه بدون اینکه شرایط منو بدونه میگه تو که اومدی تهران ابجی اینا نظر دارن 13 یا 14 برگردن مشهد تو هم با اونا برو منم خودم با اتوبوس تنها میام مشهد .من خیلی ناراحت شدم گفتم چرا نظر و شرایط منو نمیپرسی و از پیش خودت برای منم تصمیم میگیری و به بقیه اعلام میکنی اونم شروع کرد که اره اصلا دوس داری بیا دوس داری نیا خودم تنهایی میرم عروسی خوش میگذرونم و هزار تا تیکه دیگه که خیلی بهم برخورد انگار داشت با دشمنش حرف میزد . من همه این حرفهاشو که یه شبه نظرش عوض میشه و عشق اتشینش میشه این از خواهرش میبینم میدونم که پشت صحنه یه کارایی میکنه و دید همه رو داره نسبت به من تغییر میده شوهرم متوجه نیست رفتاراش بچه گانه است همش لج میکنه و حرفهای سربالا بهم میزنه جوری که بحث قفل میشه، دیگه خسته شدم چطوری میتونم پایه های زندگی مو با دخالت بسازم ؟ نمیدونم ادامه بدم یا تموم کنم این ارتباط مسخره رو که با یه حرف عشق و علاقه تموم میشه . لطفا کمکم کنید چجوری حلش کنم ؟ من حس میکنم با همسرم تفاهم نداریم و نمیتونیم همو درک کنیم حرف همو نمیفهمیم .

  2. کاربر روبرو از پست مفید mahsa21 تشکرکرده است .

    بارن (دوشنبه 31 فروردین 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    دوستان لطفا کمکم کنید
    خیلی ناراحت هستم دیگه دوست ندارم با همسرم بحث کنم و از طرفی حرفها و کاراش یادم میاد نمیتونم بیخیال بشم و ازش دلخورم خیلی هم دلخورم ، امروز بهم پیام داد و جویای حالم شد اما هنوزه که هنوزه نمیتونم جواب بدم میترسم الان باز بهونه جویی کنه ایراد بگیره تحقیر و سرزنشم کنه و باز دعوا و بحث . دارم ازش زده میشم . فکر اینکه بخوام برم خونشون ازارم میده ، انگار اون نمیخواد منو درک کنه بفهمه تو دنیای دخترانه من چی میگذره متاسفانه اون با خانواده اشم بد صحبت میکنه احترام اونا رو هم نگه نمیداره خیلی واضح به مامانش میگه به شما مربوط نیست درحالی که من بهش گفتم احترام مادرتو داشته باش عمری بزرگت کرده زحمتتو کشیده . من دختری بودم که شاد و با نشاط بودم اما از وقتی ازدواج کردم گوشه گیر شدم و مهمونی میریم یه گوشه میشینم و تو هیچ بحثی شرکت نمیکنم همه میگن تو چرا اینجوری شدی خیلی مظلوم ناراحت هستی . غصه میخورم چون از نظر همسرم سر تا پام پر ایراده چون وقتی پیش همیم دعوا وقتی دوریم دعوا کافیه بدونه بیرون هستم و رفتیم تفریح دیگه بهونه های الکی میگیره تا زهرمارم کنه در حالی که میگه من خوشی تو میخوام . منی که پر ایراده رو میخواد چکار منی که شخصیتی برام نمونده غروری برام نمونده بمونم پیشش چکار .منی که به طریق های مختلف بهش ثابت کردم دوستش دارم اما بازم میگه تو منو دوست نداری تو منو نمیخوای . چطوری در کنار کسی باشم که حرفهامو قبول نداره و جای منم قضاوت میکنه و تصمیم میگیره . تو رو خدا کمکم کنید الان چه رفتاری صحیحه که داشته باشم ؟ ؟؟؟؟

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام مهسا جان

    خوبی خانومی؟


    بین خطوطت فاصله بذار تا خوندنش اسون تر باشه....

    من با خوندن تاپیکت به این نتیجه رسیدم که مشکل شما فقط در مورد خواهر همسرت نیست...بلکه در سایر موادر هم مدام باهم درگیر هستید....

    نحوه اشنایی شما به چه صورت بوده؟همسر شما شغلش چیه؟

    تا حالا با خودت فکر کردی چرا خواهر همسرت
    انقدر میتونه روی روابط شما و با همسرت اثر بذاره؟

    به انفعال شما برمیگرده و یا قوی نبودن رابطه ات با همسرت؟


    یه نگاهی به نشوته های بنداز...به نظرت خودت هم
    بدبین نیستی؟!

    همانط.ر که همسرت بی سیاسته شما هم هستی.....همه مشکلات رو از چشم همسرت نبین.....

    چرا فکر نمیکنی مثلا:

    همسرت میخواسته برای شما کادویی بخره اما چون هنوز با روحیات شما اشنا نیست ترجیح میده از یک نفر که همجنس شماست خط بگیره.....این چه اشکالی داره؟

    بارها شده برادر من بهم گفته من نمیتونم فلان رنگ و فلان جسن رو مطابق دل همسرم بخرم، پولشو میدم بهت تو برو بگیر.......

    این کار کجاش اشتباهه؟

    اگر مثلا میگفت هر چی دستم گرفت میگیرم...میخواد خوشش بیاد میخواد نیاد.

    با خودت گفتی تا حالا این وسط چی گیر خواهر همسرت میاد ؟(وقتی میره برای شما خرید میکنه)

    همسرت نمیتونه هر بار که میخواد برات کادو بگیره زنگ بزنه و ازت نظر بپرسه....قشنگیه کادو به بی خبر خریدنشه..درسته؟


    خانومی

    شما الان دیگه در دوران دخترانه نیستی....!!! شما الان همسر یک اقا هستی....از دوران دخترانه ایت بیا بیرون و سیاست و درایت باد بگیر.....به جای اینکه بشینی یک گوشه و به دلیل عدم سیاستت همش از خواهر همسرت بنالی....این راه و روش زندگی نیست.....


    یک زنگ خطر !

    به هیچ عنوان در روابطش با مادرش و خانوادش دخالت نکن .روابط اونا ربطی به شما نداره.

    چطوری بهش ثابت کردی دوستش داری؟میشه چند تا از کارهایی رو که کردی بگی برامون؟

    نگران نباش....با ارامش و سیاست درست میشه.به شرطی که از دنیای دخترونه بیای بیرون...
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام مهسا جان خوبی خانومی؟ بین خطوطت فاصله بذار تا خوندنش اسون تر باشه.... من با خوندن تاپیکت به این نتیجه رسیدم که مشکل شما فقط در مورد خواهر همسرت نیست...بلکه در سایر موادر هم مدام باهم درگیر هستید.... نحوه اشنایی شما به چه صورت بوده؟همسر شما شغلش چیه؟ تا حالا با خودت فکر کردی چرا خواهر همسرت انقدر میتونه روی روابط شما و با همسرت اثر بذاره؟ به انفعال شما برمیگرده و یا قوی نبودن رابطه ات با همسرت؟ یه نگاهی به نشوته های بنداز...به نظرت خودت هم بدبین نیستی؟! همانط.ر که همسرت بی سیاسته شما هم هستی.....همه مشکلات رو از چشم همسرت نبین..... چرا فکر نمیکنی مثلا: همسرت میخواسته برای شما کادویی بخره اما چون هنوز با روحیات شما اشنا نیست ترجیح میده از یک نفر که همجنس شماست خط بگیره.....این چه اشکالی داره؟ بارها شده برادر من بهم گفته من نمیتونم فلان رنگ و فلان جسن رو مطابق دل همسرم بخرم، پولشو میدم بهت تو برو بگیر....... این کار کجاش اشتباهه؟ اگر مثلا میگفت هر چی دستم گرفت میگیرم...میخواد خوشش بیاد میخواد نیاد. با خودت گفتی تا حالا این وسط چی گیر خواهر همسرت میاد ؟(وقتی میره برای شما خرید میکنه) همسرت نمیتونه هر بار که میخواد برات کادو بگیره زنگ بزنه و ازت نظر بپرسه....قشنگیه کادو به بی خبر خریدنشه..درسته؟ خانومی شما الان دیگه در دوران دخترانه نیستی....!!! شما الان همسر یک اقا هستی....از دوران دخترانه ایت بیا بیرون و سیاست و درایت باد بگیر.....به جای اینکه بشینی یک گوشه و به دلیل عدم سیاستت همش از خواهر همسرت بنالی....این راه و روش زندگی نیست..... یک زنگ خطر ! به هیچ عنوان در روابطش با مادرش و خانوادش دخالت نکن .روابط اونا ربطی به شما نداره. چطوری بهش ثابت کردی دوستش داری؟میشه چند تا از کارهایی رو که کردی بگی برامون؟ نگران نباش....با ارامش و سیاست درست میشه.به شرطی که از دنیای دخترونه بیای بیرون...
    سلام maryam 123 ممنون که وقت گذاشتید و مشکل من رو خوندید ، تلنگرهای خوبی بهم زدید به خودم اومدم اره شما درست میگید من زیادی حساس هستم و بدبین خیلی دوست دارم عینک بدبینی و حساسیتمو بردارم چون خودم عذاب میکشم ، من و همسرم فامیل هستیم ایشون برادر شوهر دخترخالم هستن و به صورت سنتی ازدواج ما صورت گرفت و با اطلاع خانواده ها برای آشنایی بیشتر چون مسافت دور بود سه ماه تلفنی صحبت کردیم به صورت کاملا رسمی ، شغل ایشون تو شرکت سیسمونی کار میکنند یعنی تو قسمت کارگاه . من منفعل نیستم اما حس میکنم رابطه ام با همسرم قوی نیست بارها سعی کردم رابطه قوی داشته باشیم اما به بهونه های مختلف با هم بحث داشتیم و حرفهایی رد و بدل میشد که احساسم فروکنش میکرد مثل الان که نمیدونم چجوری رابطه مو باهاش قوی کنم و تموم حرفهایی که باعث دلخوریم شده از ذهنم پاک کنم . . واقعا نگران تدوام این رابطه هستم میدونم اگه همچنان بحث ها ادامه داشته باشه حرمت ها از بین میره و دیگه نمیشه کاریش کرد . در رابطه با سیاست چجوری خودم سیاست داشته باشم و چجوری همسرم سیاست داشته باشه . در رابطه با کادو اگه فقط به عنوان هدیه بود خوب بود اما متاسفانه بدون مناسبت میرن میخرند و به اسم سر خرید حساب میکنند خوب حس من میگه یا دارن زرنگ بازی در میارن یا نگرانن من چیزی گرون قیمت انتخاب کنم و از طرفی من برای شوهرم ریش تراش خریدم سر خرید، با من بحث راه انداخت که چرا رفتی خریدی خودم باید انتخاب میکردم ، چطور ایشون حق انتخاب داره اما من نه ، اونم لباس مجلسی که خانوما روش حساس هستن واقعا به نظرتون منصفانه است ؟ اگه همسرمم خودشو مقصر میدونست خوب بود اما ایشون فقط میگن نه تو مقصری من اشتباه نمیکنم ، شاید باورتون نشه اما دو روز با من قهر کرده بود که چرا من برای عید که النگو خریده بودم ذوق نکردی انتظار داشت جلو خانواده ام یهو بپرم تو بغلش و ازش تشکر کنم . به نظر من قهر سر این مسئله واقعا بچه گانست . یا مثلا یه بار سر سفره همسرم لیوان دوغ رو برام پر کردن منم تشنه ام بود تا تهش خوردم بعدا دیدم ناراحت شده که چرا تو همه دوغ رو خوردی و برای من نگه نداشتی خوب این مسئله قهر کردن داره ؟ که با من لجبازی میکنه همش . متاسفانه مکانیزم قهر و لجبازی کردن برای ایشون نهادینه شده و وقتی از چیزی دلخور میشه به جای بیان کردن سکوت میکنه و بی محلی و لجبازی یهو تصمیم هایی میگیره یا حرفهایی میزنه که بعدا پشیمون میشه و عذرخواهی میکنه شاید ببخشم اما از ذهنم که پاک نمیشه .منم همش باید فکر کنم چکار کردم که یهو ناراحت شد . جدیدا همش اضطراب دارم دستم میلرزه دلهره دارم که وای الان این حرفو زدم یا فلان رفتارو کردم ناراحت نشه یا خانواده اش ناراحت نشن دیگه خسته شدم مدام باید استرس داشته باشم که چی بگم چکاری بکنم که بهش برنخوره . بهم پیام داد جویای حالم شد جواب دادم اما جواب پیاممو نداد یعنی هیچی نگم ریلکس بگیرم خودمو ؟

  6. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    باز که فاصله نذاشتی !!

    تو به سیاست داشتن همسرت کاری نداشته باش....تو راه درست رو برو.....

    با همسرت پیش مشاور قبل از ازدواج رفتین؟

    وقتی همسرت قهر میکنه، شما چه عکس العملی نشون میدی؟

    از اول قهر میکرد؟شما هم باهاش قهر میکنی؟


    من فکر میکنم همسرت حساس شده، حالا دلیل این حساسیت چیه و چرا این کارو میکنه......

    انقدر زندگی رو پیچیده نکن خانومی/......ایشون پیغام داده شما هم جوابشو دادی......چه اشکال داره شما دوباره پیغام بدی مثلا یه اس ام اس عاشقانه بهش بدی؟

    حتما باید انقدر زندگی مکانیکی باشه:: یک قدم من...یک قدم تو...یک قدم من...یک قدم تو......

    چه اشکال داره بعضی جاها شما سه قدم برداری و همسرت یک قدم؟

    ایشون همسرته...دوست پسرت که نیست.....چرا انقدر کینه ازش به دل میگیری؟
    این اقا میخواد بشه پدر بچه تو.....میتونی ببخشیش اما از ذهنت پاک نمیشه ؟!

    اینا نشونه های خوبی نیست......یعنی شما کینه میکنی و همین کینه ممکنه یکروز سر باز کنه و مثل غده چرکی بریزه بیرون....و اون موقع اتفاقی خوبی نمیفته....


    وای مهسا جان !

    بگیرم خودمو ریلکس یعنی چی اخه ؟!
    اصلا بگیرم خودمو یعنی چی ؟

    مطمئنی داری در مورد همسرت صحبت میکنی ؟! یا داری در مورد رقیبت حرف میزنی؟!
    از همینجا میتونی سیاست رو شروع کنی......
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  7. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    mahsa21 (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    باز که فاصله نذاشتی !!

    تو به سیاست داشتن همسرت کاری نداشته باش....تو راه درست رو برو.....

    با همسرت پیش مشاور قبل از ازدواج رفتین؟

    وقتی همسرت قهر میکنه، شما چه عکس العملی نشون میدی؟

    از اول قهر میکرد؟شما هم باهاش قهر میکنی؟


    من فکر میکنم همسرت حساس شده، حالا دلیل این حساسیت چیه و چرا این کارو میکنه......

    انقدر زندگی رو پیچیده نکن خانومی/......ایشون پیغام داده شما هم جوابشو دادی......چه اشکال داره شما دوباره پیغام بدی مثلا یه اس ام اس عاشقانه بهش بدی؟

    حتما باید انقدر زندگی مکانیکی باشه:: یک قدم من...یک قدم تو...یک قدم من...یک قدم تو......

    چه اشکال داره بعضی جاها شما سه قدم برداری و همسرت یک قدم؟

    ایشون همسرته...دوست پسرت که نیست.....چرا انقدر کینه ازش به دل میگیری؟
    این اقا میخواد بشه پدر بچه تو.....میتونی ببخشیش اما از ذهنت پاک نمیشه ؟!

    اینا نشونه های خوبی نیست......یعنی شما کینه میکنی و همین کینه ممکنه یکروز سر باز کنه و مثل غده چرکی بریزه بیرون....و اون موقع اتفاقی خوبی نمیفته....


    وای مهسا جان !

    بگیرم خودمو ریلکس یعنی چی اخه ؟!
    اصلا بگیرم خودمو یعنی چی ؟

    مطمئنی داری در مورد همسرت صحبت میکنی ؟! یا داری در مورد رقیبت حرف میزنی؟!
    از همینجا میتونی سیاست رو شروع کنی......

    ممنون از پاسخ تون .
    ببخشید یادم شد فاصله بذارم عذرخواهم ...

    من و همسرم قبل ازدواج پیش مشاور نرفتیم .

    همسرم از چیزی ناراحت میشه مثل بچه ها قهر میکنه یعنی نه بهم نگاه میکنه نه هم کلامم میشه و در کل خودشو میگیره من هم کنجکاو میشم که چیشد یهو ناراحت شد . و اصلا به من دلیل ناراحتی شو نمیگه .
    کینه به دل نمیگیرم اما خوب بعضی حرفها سنگینه .
    لجبازی های همسرم داره منو کلافه میکنه مثلا الان لج کرده میگه چون اون شب بینمون بحث پیش اومد من مشهد نمیام . در حالی که شبی که بینمون بحث شد به من گفت میخوای بیا اینجا میخوای نیا .اما من لج نکردم باهاش که سریع تصمیم بگیرم که خوب منم نمیرم .

    متاسفانه ما همیشه در حال بحث هستیم و هر دومون مشکل داریم دارم حس میکنم که اصلا نمیتونیم همو درک کنیم . حرف همو نمیفهمیم .

    شما گفتید میتونم سیاست رو از اینجا شروع کنم یعنی چه کاری انجام بدم با سیاستم ؟

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 94 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    548
    سطح
    10
    Points: 548, Level: 10
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 30 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزيزم مشكل زندگي شما اونقدر ها حاد نيست ودليل اولش دوري و دليل بعديش هم آسيب هاي دوره ي عقد هستش ...كه وقتي بريد زير يك سقف احتمال 80 درصد حل ميشه در صورتي كه شما هم يخورده حساسيت هاتون رو كم كنيد.و سعي تون رو كنيد تا زندگيتون رو خودتون مديريت كنيد.ضمنا ماخانم ها خيلي احساساتي هستيم و اگر واقع بينانه به زندگي شما نگاه كنيم هيچ مشكلي نداريد ...و بنظرم خريد عقد و عروسي و اينا مسائلي نيست كه بخاطرش اوقات خودتون رو تلخ كنيد .اگه تو زندگي هميشه باهاش باشي بعد ازدواج همه ي زندگيش رو به پات ميريزه پس براي اين چيزا حساسيت نشون نده خود همسرت متوجه ميشه...من موقع ازدواجم همه ي وسايل خونم رو مادرشوهرم رفته بود خودش خريده بود حتي حلقه و سرويس طلا و اينا ...من سكوت كردم . و فرداي عروسي همه ي وسايل ها حتي يخچال و گاز و اينا رو هم بردم و عوض كردم ..هنوزم پيش خودشون خجالت زده هستن.زياد حساس نباش و معجزه ي پيامك عاشقانه رو فراموش نكن ...كلليد مرد رو هم گوش كن

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهسا جان خوب هستي؟مهساي عزيزم يكبار رفته بود مشاوره خانمه به من گفت بحث

    كردن توي زندگي مثل اين هست كه توي يك جاي بسته شير آب رو باز گذاشتين و اتاق داره پر

    از آب ميشه توي اين مواقع تنها كاري كه يكي از شماها بايد بكني اين هست كه يا شير آب رو

    ببندي يا يكجايي رو باز بزاري تا اتاق رو آب نگيره. شما هم براي يكبار هم كه شده تمرين كن

    مطمن باش ضرر نمي كني اصلا سعي نكن شوهرت رو توجيه كني مردها خوششون نمياد

    زياد يك چيزي رو توضيح بدي و بحث كني.اينبار كه از موضوعي ناراحت شد شما اصلا حساس

    نشو كه اي خدا باز چي شده چرا ناراحته؟نميدونم شوهرت ميگه ناراحتيشو بهت يا نه؟اگه

    مثل شوهر من بگه (البته همش رو جمع ميكنه سه ماه سه ماه ميگه) توي تمام لحظاتي

    كه حرف ميزنه با جان و دل به حرفاش گوش ميكني بزار ناراحتيش رو خالي كنه بعد تو بگو

    متاسفم عزيزم نمي خواستم ناراحتت كنم ببين مي دونم سخته خود من بعد 13 سال

    تمريمژن خودم رو عادت دادم ولي تو از الان شروع كن و يكماه تمام تمرين كن.اگه ببينه تو

    بحث نميكني اونم كم كم ياد ميگيره بحث نكنه بعدها توي زندگي اونقدر مشغله پيدا مي كني
    كه حال بحث كردن نداري ديگه.ببين يك تجربه اي رو بهت ميگم اگه بعد از بحث شوهرت اس

    ام اس داده حالت رو پرسيده تو هم جواب بده و بگو دوستش داري ببين اون نگرانه كه تو

    ناراحتي از دستش نزار اين مساله قهر عادت كنه.اين نكته رو در نظر داشته باش هميشه

    كه اگه تا حالا تو بحثها رو ادامه نميدادي و يكجوري قطع ميكردي ديگه حرفي نميشنيدي

    كه حالا ناراحت بشي پس موارد زير رو حتما در نظر بگير و تمرين كن و صدالبته عمل:

    1- به شوهرت احترام بزار بدون چشمداشت
    2- خودت رو با شوهرت مقايسه نكن و بالعكس قرارنيست اون به تو حرص داد تو هم عوضش رو در بياري
    3- بحث نكن وقتيكه گفت خواهرم لباس خريده اون انتظار داره تو ازش تشكر كني تنها انتظار اون از عكس العمل تو اين هست وقتي چيز ديگه اي مي بينه خب مسلما عصباني ميشه تو بگو دست تو و خواهرت درد نكنه بعدا ميتوني خيلي محترمانه به مادرشوهرت بگي از طرف خودش به دخترش بگه نظر تو رو هم بپرسه
    4- تا حالا روش خودت رو رفتي ناراحت شدي يكماه هم اين روش رو برو سعي كن خودت رو به خواهر شوهرت نزديك كني باهاش صميمي بشو اونوقت مي بيني شوهرت بهشت ميشه واست
    5- تمرين كن از خواهر شوهرت پيش شوهرت تعريف كن و خصوصيات مثبتش رو بگو
    6-شوهرت مثل شوهر من اونطوري تربيت شده كه وقتي ناراحت ميشه بد حرف ميزنه بزار كم كم تمرينش ميدي بهتر بشه بايد اول خودت رو تمرين بدي خودت مهمتر هستي چون تو مدير زندگيت هستي
    7- به گذشته و روزاي قبل و حرفاي بد شوهرت فكر نكن شايد اون هم از تو بدي ديده حالا كه اس ميده يعني حرفاي تو يادش رفته فكر مي كني با فكركردن به گذشته چي بدست مياري؟؟؟؟؟
    8- مثبت باش و مثبت فكر كن و به همه اطرافيانت انرژي مثبت بده.

  11. کاربر روبرو از پست مفید elsay تشکرکرده است .

    elahenaz (سه شنبه 08 اردیبهشت 94)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط elsay نمایش پست ها
    سلام مهسا جان خوب هستي؟مهساي عزيزم يكبار رفته بود مشاوره خانمه به من گفت بحث

    كردن توي زندگي مثل اين هست كه توي يك جاي بسته شير آب رو باز گذاشتين و اتاق داره پر

    از آب ميشه توي اين مواقع تنها كاري كه يكي از شماها بايد بكني اين هست كه يا شير آب رو

    ببندي يا يكجايي رو باز بزاري تا اتاق رو آب نگيره. شما هم براي يكبار هم كه شده تمرين كن

    مطمن باش ضرر نمي كني اصلا سعي نكن شوهرت رو توجيه كني مردها خوششون نمياد

    زياد يك چيزي رو توضيح بدي و بحث كني.اينبار كه از موضوعي ناراحت شد شما اصلا حساس

    نشو كه اي خدا باز چي شده چرا ناراحته؟نميدونم شوهرت ميگه ناراحتيشو بهت يا نه؟اگه

    مثل شوهر من بگه (البته همش رو جمع ميكنه سه ماه سه ماه ميگه) توي تمام لحظاتي

    كه حرف ميزنه با جان و دل به حرفاش گوش ميكني بزار ناراحتيش رو خالي كنه بعد تو بگو

    متاسفم عزيزم نمي خواستم ناراحتت كنم ببين مي دونم سخته خود من بعد 13 سال

    تمريمژن خودم رو عادت دادم ولي تو از الان شروع كن و يكماه تمام تمرين كن.اگه ببينه تو

    بحث نميكني اونم كم كم ياد ميگيره بحث نكنه بعدها توي زندگي اونقدر مشغله پيدا مي كني
    كه حال بحث كردن نداري ديگه.ببين يك تجربه اي رو بهت ميگم اگه بعد از بحث شوهرت اس

    ام اس داده حالت رو پرسيده تو هم جواب بده و بگو دوستش داري ببين اون نگرانه كه تو

    ناراحتي از دستش نزار اين مساله قهر عادت كنه.اين نكته رو در نظر داشته باش هميشه

    كه اگه تا حالا تو بحثها رو ادامه نميدادي و يكجوري قطع ميكردي ديگه حرفي نميشنيدي

    كه حالا ناراحت بشي پس موارد زير رو حتما در نظر بگير و تمرين كن و صدالبته عمل:

    1- به شوهرت احترام بزار بدون چشمداشت
    2- خودت رو با شوهرت مقايسه نكن و بالعكس قرارنيست اون به تو حرص داد تو هم عوضش رو در بياري
    3- بحث نكن وقتيكه گفت خواهرم لباس خريده اون انتظار داره تو ازش تشكر كني تنها انتظار اون از عكس العمل تو اين هست وقتي چيز ديگه اي مي بينه خب مسلما عصباني ميشه تو بگو دست تو و خواهرت درد نكنه بعدا ميتوني خيلي محترمانه به مادرشوهرت بگي از طرف خودش به دخترش بگه نظر تو رو هم بپرسه
    4- تا حالا روش خودت رو رفتي ناراحت شدي يكماه هم اين روش رو برو سعي كن خودت رو به خواهر شوهرت نزديك كني باهاش صميمي بشو اونوقت مي بيني شوهرت بهشت ميشه واست
    5- تمرين كن از خواهر شوهرت پيش شوهرت تعريف كن و خصوصيات مثبتش رو بگو
    6-شوهرت مثل شوهر من اونطوري تربيت شده كه وقتي ناراحت ميشه بد حرف ميزنه بزار كم كم تمرينش ميدي بهتر بشه بايد اول خودت رو تمرين بدي خودت مهمتر هستي چون تو مدير زندگيت هستي
    7- به گذشته و روزاي قبل و حرفاي بد شوهرت فكر نكن شايد اون هم از تو بدي ديده حالا كه اس ميده يعني حرفاي تو يادش رفته فكر مي كني با فكركردن به گذشته چي بدست مياري؟؟؟؟؟
    8- مثبت باش و مثبت فكر كن و به همه اطرافيانت انرژي مثبت بده.
    سلام به شما دوست عزیز ، اول تشکر میکنم از شما که وقت گذاشتید و مطلب من رو مطالعه کردید و راهنمایی ام کردید ، حرفهاتون خیلی به دلم نشست چون احساس میکنم شوهر منم تا حدودی خصوصیات همسر شما رو داره ، همسر من وقتی ناراحت میشه همون لحظه نمیگه و میریزه تو خودش و موقع هایی که بحثی پیش میاد با نیش و کنایه همه رو میگه و خوردم میکنه و ازم انتقاد میکنه و این باعث میشه من جبهه گیری کنم و حق رو به اون ندم چون عصبانی ام میکنه و یجورایی حرصم رو درمیاره حتی اگه قبول داشته باشم رفتارم اشتباهه اون لحظه انکار میکنم .در کل هر سه روز ما بحث داریم دیگه خسته شدم هم از رفتارهای خودم هم اون ، دوتامون اشتباه میکنیم و میدونیمم اشتباهه اما بازم تکرار میکنیم و بعد بحث پشیمون میشیم و متوجه میشیم این مسئله کم ارزش جای بحث نداشت فقط کافی بود راحت باهم صحبت کنیم . من دیگه میترسم باهاش حرف بزنم یا دردو دل کنم به طریقی به حرفهام گیر میده و منو متهم میکنه به منفی باف بودن و زن زندگی نبودن درحالی که وقتی اروم میشه میگه الکی گفتم اون حرفها رو تو زندگی من هستی ولی روان من بهم میریزه با حرفهاش و کلی با خودم فکر میکنم و میرم تو لاک خودم .
    راستش من زیادی حساس هستم و همش فکر و خیال میاد تو ذهنم خیلی دوست دارم نسبت به تمام مسائل بی تفاوت باشم و خودم زجر میکشم همش نگران اینم بقیه از دستم ناراحت نشن و یا مثلا چرا فلانی بهم اون حرف رو زد ، خیلی زود رنجم به نظرتون چکار کنم خیلی عذاب میکشم ازین اخلاقم ؟

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    دوست عزیزم من یه مشکل دیگه هم که با همسرم دارم اینه که هر مسئله ای رو به خانواده اش میگه ، به عنوان مثال وقتی همسرم میاد مشهد خانواده اش هر یه ساعت تماس میگیرن مخصوصا خواهرش و میپرسن که کجا هستید ؟ برای مهسا چی خریدی ؟ چی خوردی ؟ درسته نگران بچشون هستند ولی تا این حد دیگه ...
    من که دخترم خانواده ام انقد تماس باهام نمیگیرن ...
    و اینکه همسرم جلو جمع درمورد همه چی مون نظرسنجی میکنه مثلا میگه فلان لباس رو رفتیم دیدیم اینجوری بود اینجوری شد مامانش و خواهرش حتی دامادشون هم برای لباس من تصمیم میگیرن انگار من خودم سلیقه ندارم قدرت انتخاب ندارم که همه چی مونو اونا باید بخرن و یا تصمیم بگیرن ...
    وقتی کنار همسرم هستم جرات ندارم بهش لبخند بزنم مامانش چشم غره میره که یعنی چی بهم نگاه می کنید یا سر سفره خواهرش میگه چرا تو یه بشقاب غذا میخورید جداجدا بخورید همه اینا حتی اگه از سر محبت باشه من دخالت و حسادت میدونم و خیلی ناراحت میشم ازشون و متاسفانه سر شوهرم خالی میکنم نه اینکه گله یا شکایت کنم از خانواده اش ، از چیزهای دیگه ایراد میگیرم و بینمون شکراب میشه چون همه این رفتارها و دخالت ها رو از چشم شوهرم میبینم اون زیادی بها میده به دخالت ها و اصلا حواسش نیست داره با رفتارها و حرفهاش باب دخالت رو زیاد میکنه ، چیزی که من اصلا نمیتونم تحملش کنم نمیتونم ببینم بقیه برام تصمیم بگیرن اونا بگن کجا بریم کی برگردیم یا نریم اونجا که هستم همش باید تحمل کنم دخالتهاشونو هرجاهم که میخوایم بریم شوهرم به همه اطلاع رسانی میکنه و همه زودتر از ما آماده رفتن هستن ...
    برج سه عروسی پسرداییشه میترسم برم باز دخالت کنن باز خواهرش یا مادرش مقلته راه بندازن اصلا اعصاب این چیزها رو ندارم میخوام خوش باشم اما هر وقت میرم سر یه مسئله ای در مورد من دعوا راه میندازن با پسرشون ، سر طلای من ، تولد من ، خرید های عقد و عروسی و به نحوی حال منو میگیرن حالا نمیدونم بازم برم اونجا یا نه ...
    البته اونا قراره نیمه شعبان بیان مشهد در هر صورت میبینمشون و باز هم ترس دارم که بهم متلک بندازن یا قیافه بگیرن یا باز بحث راه بندازن ، اصلا دلم نمیخواد نه برم نه بیان نه شوهرمو ببینم نه اون منو ببینه ، دوری خیلی بهتره هرچند راه دور هم بحث داریم همش ...
    واقعا موندم چکار کنم با این وضع ....


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه نامشروع (موضوع فراگیر، راه حلی هست؟)
    توسط رامتین 777 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 اردیبهشت 97, 00:08
  2. پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 تیر 93, 04:32
  3. شروع یک زندگی با شک و تردید؟
    توسط fariborz در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 16 دی 91, 15:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.