كمك دو هفتست دارم زجر ميكشم سر قضيه كه بااينكه هم امسال عيد سياه ( پدرم فوت شدن)داشتيم هم اولين عيدي بود كه عروس شده بودم و خانواده همسرم نيومدن خونمون مامانم فقط بهش گفت اگه نميتونن بيام ما بريم همسري فكر كرد مامانم داره تيكه ميندازه ولي خدا شاهده مامانم تيكه ننداخت كينه به دل گرفت تا ١٣ بدر كه نيومد خونمون هزار بار گفته بودم زشته حالا چيزي نشده هي ميگفت دركم كن غرورم شكسته اونروزم اومد دنبالم منو ببره بيرون براي اينكه بالا بياد الكي گفتم حالم بده بيا بالا( اخه ديگه از اول عيد نيومده بود توي خونمون كينه اي شده بود)چشمتون روز بد نبينه من با مامانم هماهنگ كردم من ميرم تو اتاقم توهم سلام احوال كن بگو من خوابم همسري اومد دادو بيداد پاشو بيا واسه من فيلم بازي نكن حالا منم به مامانم گفته بودم اين قاطي كرد اصلا حرف نزن چون تو حرفا يه چي پيدا ميكنه مامانم بهش گفت اروم باش چي شده؟ گفت بخاطر تو ميخوام دخترتو طلاق بدم(خيلي لحن بدي داشت) مامانمم عصباني شد گفت هر كاري دلت ميخواد بكن برو گمشو همسرم هم اومد منو با كتك ببره از خونه بيرون همه همسايه ها جمع شده بودن زنگ زدن پليس اومد به پليس گفت اينا نميزارن زنمو ببرم منم قاطي كرده بودم گفتم خودم نميخوام بيام خونتون خلاصه پليس جدا كرد همسرم هم ماشين منو برداشت رفت ولي تا صبح ١٠٠ بار زنگ رد تهديدم كرد كه مامانت بهم گفت گم شو منم براي اينكه بفهمه بايد با من درست صحبت كنه كتكت زدم دفعه بد ميكشمت بچرخ تا بچرخيم خلاصه صبحش با ماشين خودم اومد دنبالم برد بيرون و اول باز دعوا كرد من ارومش كردم جوري شد كه ديگه اخرش كلي عشقولانه شديم بچه ها ماشرايط بدي داريم همه با ازدواجمون مخالف بودن همسرم باهمه جنگيد حتي تو يسال نامزديمون باباش از خونه بيرونش كرد همش خونه ما بود روز عقد تنهايي رفتيم ولي الان ناراحته چون هيچي نداريم و باباش با سياست هم ماشينش هم كارشو ازش گرفت منم دانشجوام فعلا نميتونم كار كنم چندين بار بعد اون دعوا بهم گفته پشيمونم كاش بحرف مامان بابام گوش ميكردم خيلي هم افسرده شده من خيلي ناراحتم مامانمم اصرار ميكنه هرروز بايد طلاق بگيري يا ديگه بچه من نيستي اگه باهاش زندگي كني الان دوهفته هست باهاشون زياد حرف نميزنم چون جفتشون اعصابم رو خورد ميكنن چيكار كنم؟؟؟
من قلق شوهرم خوب دستمه هميشه وقتي عصباني ميشه ارومش ميكنم خيلي كم دعوا داشتيم هميشه هم باحرف مشكلاتمون رو حل ميكنيم ولي اين دفه قضيه خانوادگيه :((
١ سال نامزد بوديم ٣ ماهه عقديم
علاقه مندی ها (Bookmarks)