به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    طلاق يا ادامه؟؟

    كمك دو هفتست دارم زجر ميكشم سر قضيه كه بااينكه هم امسال عيد سياه ( پدرم فوت شدن)داشتيم هم اولين عيدي بود كه عروس شده بودم و خانواده همسرم نيومدن خونمون مامانم فقط بهش گفت اگه نميتونن بيام ما بريم همسري فكر كرد مامانم داره تيكه ميندازه ولي خدا شاهده مامانم تيكه ننداخت كينه به دل گرفت تا ١٣ بدر كه نيومد خونمون هزار بار گفته بودم زشته حالا چيزي نشده هي ميگفت دركم كن غرورم شكسته اونروزم اومد دنبالم منو ببره بيرون براي اينكه بالا بياد الكي گفتم حالم بده بيا بالا( اخه ديگه از اول عيد نيومده بود توي خونمون كينه اي شده بود)چشمتون روز بد نبينه من با مامانم هماهنگ كردم من ميرم تو اتاقم توهم سلام احوال كن بگو من خوابم همسري اومد دادو بيداد پاشو بيا واسه من فيلم بازي نكن حالا منم به مامانم گفته بودم اين قاطي كرد اصلا حرف نزن چون تو حرفا يه چي پيدا ميكنه مامانم بهش گفت اروم باش چي شده؟ گفت بخاطر تو ميخوام دخترتو طلاق بدم(خيلي لحن بدي داشت) مامانمم عصباني شد گفت هر كاري دلت ميخواد بكن برو گمشو همسرم هم اومد منو با كتك ببره از خونه بيرون همه همسايه ها جمع شده بودن زنگ زدن پليس اومد به پليس گفت اينا نميزارن زنمو ببرم منم قاطي كرده بودم گفتم خودم نميخوام بيام خونتون خلاصه پليس جدا كرد همسرم هم ماشين منو برداشت رفت ولي تا صبح ١٠٠ بار زنگ رد تهديدم كرد كه مامانت بهم گفت گم شو منم براي اينكه بفهمه بايد با من درست صحبت كنه كتكت زدم دفعه بد ميكشمت بچرخ تا بچرخيم خلاصه صبحش با ماشين خودم اومد دنبالم برد بيرون و اول باز دعوا كرد من ارومش كردم جوري شد كه ديگه اخرش كلي عشقولانه شديم بچه ها ماشرايط بدي داريم همه با ازدواجمون مخالف بودن همسرم باهمه جنگيد حتي تو يسال نامزديمون باباش از خونه بيرونش كرد همش خونه ما بود روز عقد تنهايي رفتيم ولي الان ناراحته چون هيچي نداريم و باباش با سياست هم ماشينش هم كارشو ازش گرفت منم دانشجوام فعلا نميتونم كار كنم چندين بار بعد اون دعوا بهم گفته پشيمونم كاش بحرف مامان بابام گوش ميكردم خيلي هم افسرده شده من خيلي ناراحتم مامانمم اصرار ميكنه هرروز بايد طلاق بگيري يا ديگه بچه من نيستي اگه باهاش زندگي كني الان دوهفته هست باهاشون زياد حرف نميزنم چون جفتشون اعصابم رو خورد ميكنن چيكار كنم؟؟؟
    من قلق شوهرم خوب دستمه هميشه وقتي عصباني ميشه ارومش ميكنم خيلي كم دعوا داشتيم هميشه هم باحرف مشكلاتمون رو حل ميكنيم ولي اين دفه قضيه خانوادگيه :((
    ١ سال نامزد بوديم ٣ ماهه عقديم
    ویرایش توسط drfam : یکشنبه 30 فروردین 94 در ساعت 19:10

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    كمكم كنيد لطفا:(

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر گلم سلام
    میشه از اول توضیح بدی . شرایط خودت و خانواده ات و همسرت و خانواده اش ؟ خانواده همسرت چرا نیامدند . و مشکل شما از کجا شروع شد ؟

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جوابتون دقيقا زماني كه ما ميخواستيم نامزد كنيم پدرم فوت شدن ازون موقع ديگه اونا مخالفت كردن بمن ميگفتن بي پدر:( هميشه من احترام نگه داشتم يبارم هيچي نگفتم هزار بار بهم گفتن كي تكليف ارث و ميراثت روشن ميشه نميدونم چقدر گيرت مياد
    همسرم ولي هميشه پشتم بود حتي گير دادن به همسرم اگه اينو عقد كردي دور مارو خط بكش ولي همسرم تنهايي اومد عقدم كرد بعد اون بدترم شدن اونا ميخواستن پسرشون بايه دختر پولدار ولي بيسواد ازدواج كنه كه از نظر مالي ساپورتش كنه
    من دانشجو پزشكي و همسرم پزشكه كار ميكرد باباش گفت برو واسه تخصص بخون من خودم خرجتو ميدم بعد اون منت پشت منت الانم گفته من كه الان دارم خرجت رو ميدم نه خونه ميدم نه عروسي ميگيرم مامانم هم هي به ما ميگفت من خودم پشتتونم كمكتون ميكنم خب اونم يه زن تنها دستش نميرسيد واقعا فكر كنم به غرور همسرم برخورد ديگه سر عيد هم كه اونا نيومدن و اينجور شد
    البته كلا هيچوقت بجز خواستگاري خونمون نيومدن جالبه باجاريم خيلي بد بودن حتي پدرشوهرم ميگفت اسم اونو نياريد جلومن ولي الان همش بااونا رفت و امد دارن :(

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 98 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    7,738
    سطح
    58
    Points: 7,738, Level: 58
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    132

    تشکرشده 652 در 153 پست

    Rep Power
    59
    Array
    پست اول رو که خوندم تصور یه دیپلم ردی از همسر شما به من دست داد نه یه آدمی که 7 سال برای پزشکی درس خونده،
    کلاً هیج جاش به هم نمیاد،
    یا همین رفتار خانواده همسر شما، بحث ارث و میراث و و یا حتی گفتن بی پدر به شما (البته بنده معذرت می خواهم و انشالله خدا پدرتون رو رحمت کنه)
    اصلاً به رفتار یه خانواده ای که توش بچه هاشون تحصیل کرده هستن نمی خوره،
    اینایی که میگم از یه روانشناس شنیدما، نمونش
    چند سال پیش می خواستم استخدام نیروگاه بوشهر بشم، بعد آزمون و مصاحبه یه مرحله فرستادن پیش روانشناس مارو، نشستیم با هم صحبت کردیم ، من یه خورده از کاستی هامو انداختم گردن خانوادم، اینکه زبانم ضعیفه، اینکه ... خلاصه روانشناس وسطاش گفت بی انصافی نکن کسی که 25 سال پیش اسم جدید برای بچه اش انتخاب کرده اینقدری هم که تو تعریف می کنی امل نبوده. یعنی حتی از اینکه اسم من یه اسم جدیده ایرانی هست هم میشه یه خورده نگرش خانواده من رو فهمید، چه برسه به این رفتار خانواده همسر شما،
    یعنی کلاً من نتونستم داستان شما رو قبول کنم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید به دنبال خوشبختی تشکرکرده است .

    mercedes62 (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  7. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    یعنی خانواده همسرت فقط به خاطر فوت پدرتون (خدا رحمت کنه پدرتون رو ) با ازدواج شما مخالفت کردند؟ همسر شما پزشکه . چرا هزینه هاشون رو خانواده تامین کنه ؟

    شما و همسرتون باید صبر میکردید تا نظر مثبت خانواده رو تامین کنید . نه اینکه بدون اطلاع اونها عقد کنید . حمایت مادر شما هم از این قضیه صحیح نبوده .

  8. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), بارن (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    4,727
    سطح
    43
    Points: 4,727, Level: 43
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 31 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ميدونم واقعا خانوادش با خودش زمين تا اسمون فرق ميكنن
    گفتم كه اونا ميخواستن يه دختر پولدار براي پسرشون بگيرن از اولشم مخالف بودن ولي بابام كه به رحمت خدا رفت ديگه صد در صد مخالف شدن
    الان يساله كار نميكنه هم شرايط كاري براي پزشك عمومي نيست هم داره براي تخصص ميخونه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من برگشتم و یه کار خلاف قوانین تالار کردم.چیکار کنم؟؟
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 16 خرداد 93, 18:23
  2. نمی دونم دوسش دارم یانه!؟؟ و البته اونم منو دوست داره!؟؟
    توسط ramin_ad در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 00:16
  3. رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
    توسط مريم.م در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 مهر 90, 00:51
  4. آیا به یه خاین حق میدین؟؟
    توسط sogand در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 شهریور 90, 23:01
  5. چکار کنم شوهرم یار و همراهم بشه؟؟
    توسط مهسان-م در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 21:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.