به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array

    Tavajoh ادامه زندگی با مرد بی مسئولیت به صلاحه؟

    واقعا کسی نیست که صادقانه کمکم کنه؟اصلا نمیدونم این زندگی که من با شوهرم دارم ارزش ادامه

    دادن داره؟وقتی همش برا دخترا کامنت میذاره و ازشون تعریف میکنه.الان تو اینستاگرام دیدم

    شمارشو برا یه دختری فرستاد خدا رو شکر دختره گفت هر کاری داری همین جا بگو.حالا همه دخترا

    که اینو نمیگن.خیلیا قبول میکنن.این که تو دوران عقد خیلی راحت این کارو میکنه واقعا

    میتونم ده سال دیگه خیلی چیزا به مرور زمان عادی میشه بهش اعتماد داشته باشم؟اصلا موندم مردا

    چرا خیانت می کنن؟حالا بدتر از همه اینا رو خیانت نمیدونه.از همه لحاظ ازش سرترم.چه خودم،چه خانواده ام.نمیخوام از خودم

    تعریف کنم.این چیزیه که خودش میگه.از لحاظ تحصیلی،فرهنگی،خانواده ام.همه چی.اصلا نمیفهمم

    این کاراش یعنی چی!سرکار که نمیره.دستش همش جلوی دیگران،خواهر و برادرش،مادر

    و پدرش درازه.چیزی که برا من عذاب آورهبدترین کلیپ ها و عکس ها تو گوشیشه.عصبانیتش که

    وحشتناکه.اگه آب ببینه شناگره ماهریه.یک درصد بهش اطمینان ندارم.هر لحظه احتمال

    لغزش داره.حیف که خیلی دوسش داشتم.ولی الان ندارم.الانم که دو ماه قهریم.اصلا ادامه این زندگی

    فایده داره؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array
    قهر کردن شما کار عاقلانه ای نیست،
    بلاتکلیف موندن شما به مدت دو سال هم همینطور.

    شما دقیقا میدونی مشکل همسرت چیه.
    من هم فکر میکنم بیکاری همسرت و نوع برخورد خودت و خونوادت با ایشون، باعث شده احساس سرخوردگی بکنه،
    و احتمالا با پیام گذاشتن برای دخترای دیگه (شاید بدون هیچ دلیل و هدف کوتاه مدت یا بلند مدتی) سعی میکنه جبران کنه.

    شاید بتونه کار پیدا کنه، شاید رابطه اش با خونوادت خوب بشه، شاید هیچوقت خیانت نکنه،
    اما نحوه برخورد ایشون با مشکلات چندان منطقی بنظر نمی رسه.
    بنابراین بهتر هست جدی تر به ادامه این وضع فکر کنی.

    منتظر نباش کسی مشکلت رو حل بکنه، خودت پیگیر جلسات مشاوره باش.
    احتمالا منطقی ترین راه اینه.
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  3. 8 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    maryam123 (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), maryam240 (دوشنبه 22 تیر 94), واحد (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), هم آوا (دوشنبه 31 فروردین 94), بی نهایت (دوشنبه 31 فروردین 94), بابک 1369 (دوشنبه 31 فروردین 94), بارن (دوشنبه 31 فروردین 94), سوده 82 (پنجشنبه 18 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    آقا میثم ممنونم ولی متن زیر رو بخونین.

    من خانومی 26 ساله هستم و همسرم 28 سال.دو سال میشه که عقد کردیم.من و همسرم قبل از عقد همکلاس بودیم .پدر و مادرم زیاد موافق با این وصلت نبودن.مخصوصا پدرم به

    خاطر نداشتن کار.با گریه و زاری من موافقت کرد.همسرم زمان عقد سرباز بود تو یه شرکتی.قرار بود تو همون شرکت بعد از سربازی استخدام بشه.بعد از اینکه حدود یک سال از عقدمون

    گذشت و سربازیش تموم شد،حدود یک ماه رفت تو اون شرکت،بعد دیگه گفت نمیرم.البته توی همون شرکت چند بار(2بار) به خاطر دعوا با سرپرست،به بخش های دیگه منتقل شد.بعد

    از اون شرکت به شرکت دیگه منتقل شد از اونجا هم اومد بیرون.گفت من کار اداری دوست ندارم.بعد دوباره با اصرار من رفت تو بخش فنی اونجا.باز گفت کارم سخته نمی تونم.منم وقتی وام ازدواج گرفتم بهش دادم با وام ازدواج خودش و یه کم پول باباش حدود 10 میلیونی شد.رفت دستگاه خرید مشغول شد به کار آزاد.من اون موقع بهش گفتم که کار دولتی رو ول

    نکنه.خیلی سر این موضوع بحث داشتیم.یک بار هم وقتی قهر کرده بودیم تو گوشیش دیدم به یه دختری اس ام اسای میده.منم به خانوادش گفتم.یه نشست داشتیم.خانوادش از طرف

    اون تعهد دادن.بعضی وقتا میگه تو منو به خاطر اون موضوع خورد کردی.البته همش منکرش میشد.منم دیدم منکرش میشه دیگه کشش ندادم.گفتم کار دولتی با آزاد رو با هم داشته باش ولی قبول نکرد.چون کار آزاد رو خودش انجام نمیداد.کارگر داشت.به کار آزادش راضی شدم.ولی بعد چند ماه که دید سود انچنانی نداره،بدون اطلاع من دستگاه ها رو فروخت.وقتی من

    فهمیدم خیلی ناراحت شدم.با هم ،همفکری کردیم قرار شد یه کار آزاد دیگه شروع کنه.ولی بدون این که بگه پول دستگاه رو به داداشش داد.گفت نیاز داره.این رو هم بگم حدود 7 ماه

    پول وام رو من دادم.چون گفت ندارم.البته منم نداشتم ولی خودم رو به آب و آتیش زدم که جور شه.چون بابام ضامنم بود.نمیخواستم بفهمه.ولی دیگه دیدم داره بدعادت میشه دیگه پول

    وام رو ندادم.با هزار تا دعوا و بحث پول وام رو میداد تا دو ماه پیش.حدود پنج ماه بیکار بود.خانوادش هم میگفتن میره سرکار نگران نباش.منم فقط حرص میخوردم.می رفت مغازه داداشش

    می نشست.میگفت داداشم گناه داره،نمیتونم دست تنها بذارمش.مشتریهای داداشش رو کم و بیش راه مینداخت.داداشش هم هر از گاهی یه مقدار ناچیز بهش میداد.مثلا 30-40

    تومن.بهش که می گفتم برو سر یه کار درست حسابی می گفت من مغازه داداشم میرم.سرکارم.البته داداشش هم چند سال اول زندگی سرکار نمیرفت.مفت میخورد و

    میخوابید.شوهرم میگفت از جاریت یاد بگیر اون اصلا حرفی نمیزد.منم نمیخوام مثل اون باشم.باز با اصرارهای من رفت برای مصاحبه یه شرکت اداری.قرار شد تحقیق کنن.ولی باز زد زیرش

    و گفت من نمیرم.کار اداری دوست ندارم.هرچی بهش میگم مردم از خداشونه یه کار ثابت داشته باشن ولی اصلا انگار نه انگار.فقط میگه من نمیرم.من کار آزاد دوست دارم.میگم خب اگه کار آزاد دوست داری یه کار آزاد شروع کن.میگه الان میرم مغازه داداشم یعنی سرکار میرم دیگه.دو ماه پیش شب دعوای خیلی بدی کردیم و به من گفت از خونه ما برو بیرون.من نرفتم

    ولی دست روم بلند کرد.منم از ترس جونم رفتم بیرون.من بچه شهرستانم.حالا فکر کنین ساعت 12 شب چیکار کنم تو تهران!!!!مادر شوهر و پدر شوهرم مسافرت بودن.گریه

    میکردم.آژانس گرفتم برم پیش دوستم.برادرشوهر و جاریم هی زنگ زدن.من ج ندادم.بعد برادرشوهرم اس داد که ((تو غلط کردی این وقته شب رفتی بیرون.دیگه حق نداری اسم شوهرت

    رو بیاری.))شوهرم به اونا گفته بود که من خودم رفتم.خیلی ناراحت شدم.من با برادرشوهرم در حد سلام و علیک حرف میزدم.اون شب جاریم خیلی زنگ زد و گفت برگرد بیا خونه ما.من

    برگشتم رفتم اونجا برادرشوهرم رفت تو اتاق و در بست و بیرون نیومد.منم موقع خواب رفتم طبقه پایین که خالی بود خوابیدم.دوست نداشتم اونجا بخوابم با اینهمه بی احترامی.فرداش

    برگشتم شهر خودمون.الان حدود دو ماه میگذره.اصلا پا پیش نذاشتن برا آشتی.فقط مامان بابش عید رو تبریک گفتن به خانوادم.خانواده من هم با روی باز صحبت کردن.همین.خیلی

    ناراحتم که قهرمون داره زیاد میشه.این رو هم بگم که شوهرم خیلی مهربونه،دلش برا همه میسوزه. ولی زود عصبی میشه.اونم از نوع خیلی بد.خیلی دمدمی مزاجه.شوهرم تو بچگی

    بیش فعال بوده ولی درمان نشده.پیش روانپزشک رفتیم قرص داد ولی نصفه و نیمه ول کرد.

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array
    تاپیک شما رو قبلا خوندم.
    مسئله روانی همسرت و نیازش به روانپزشک تا حد زیادی به خودش مربوطه.
    شما دنبال مشاور باش و تکلیف رابطتون رو مشخص کن.
    منظورم تهدید همسرت نیست ولی نیاز هست با قطعیت بیشتری در مورد زندگیت تصمیم بگیری.
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 95 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-1-12
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    2,977
    سطح
    33
    Points: 2,977, Level: 33
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 220 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    همسر شما چه ویژگی مثبتی داره که باعث شده شما به ادامه زندگی باهاش فکر کنی؟ اینطوری که میگی با یک ادم بیکار و بی مسولیت و عصبی
    و خیانتکار طرفی!!!! واقعا فکر میکنی همه این مشکلات قابل حل هست؟ اونم در شرایطی که همسرتون نیاز به مداوای روانی داره و همکاری هم نمیکنه. مگر غیر از اینه که ازدواج باید در مجموع باعث آرامش بشه ؟ شما اصلا توی این شرایط یک لحظه هم میتونی آروم باشی؟ فکر میکنی انقدر صبر و توان داری که بتونی این شرایط رو تحمل کنی و انقدر مهارت و تجربه و ظرفیت داری که بتونی چنین آدمی رو اصلاح کنی؟ اگه اره برگردسر زندگیت و درستش کن اگه نه وقت و انرژی و خودت رو تلف نکن.

  7. 5 کاربر از پست مفید شمیم بهار تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 22 تیر 94), هم آوا (دوشنبه 31 فروردین 94), بارن (دوشنبه 31 فروردین 94), دختر بیخیال (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), سوده 82 (پنجشنبه 18 تیر 94)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام شمیم بهار عزیز

    راستش ویژگی های مثبت همسرم:مهربونه،از اونایی هست که میشه با حرف زدن قانعش کرد ولی به شرطی که بعدش کس دیگه ای در اون مورد

    نظرش رو عوض نکنه.برای خوشحال کردنه من همه کار می کنه.مثلا اگه بگم من یه چیزو میخوام میره حتی با قرض برام تهیه می کنه.با اینکه درآمدی

    نداره ولی اگه تو جیبش پول باشه حتما به من میده.دست و دلبازه.محبت هاشو با حرف زدن ابراز می کنه.زبون تعریف هم داره.

    راستش امروز با مادرشوهرم حرف زدم هر چی تو دلم راجع به این قضیه بود رو گفتم.گفت که شوهرم خیلی ناراحته.هی میاد به ما میگه هیچ کس هیچ

    کاری نمیکنه.زندگیم رو هواست.بعد مادرشوهرم به من گفت شوهرتو دوسش داری؟میخوای باهاش زندگی کنی؟منم گفتم بستگی به این داره که

    شوهرم میخواد چیکارکنه.گفتم من از اول شوهرم رو دوست داشتم.همه دخترا به امید این سر سفره عقد میشینن که یه زندگی خوب داشته باشند.

    هیچ کس فکر جدایی نیست.بعد برا کار شوهرم گفت قراره مغازه پایین خونه رو به زودی درست کنیم.بدیم به شوهرت.دخالت برادرشوهرم با اون حرفش رو

    گفتم .گفت منظوری نداشته،بد حرفشو رسونده.گفتم به هرحال نباید دخالت میکرد.حالا منتظرم ببینم شوهرم پیش قدم میشه یا نه.البته من شرط دارم.

    اینکه درمانش رو ادامه بده.بعد اینکه تمام برنامه های نصب شده رو گوشیش مثل وایبر،اینستا،واتساپ و.... همه رو پاک کنه.حالا به نظرتون چیکار کنم؟ادامه بدم یا نه؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید سحر22 تشکرکرده است .

    بارن (دوشنبه 31 فروردین 94)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    دوستااااااااااااااااااااا ااااااااااااان.دیشب همسرم برا یکی دیگه پیام گذاشت.شماره همراهش رو هم زیرش براش نوشت.گفت بیا تو وایبر.................دیگه طاقت ندارم.اعصابم بدجور بهم ریخته.

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    هی میرم اینستاش رو چک می کنم.چیزای تازه تری می بینم و فعلا کاری نمی تونم بکنم.چه دلی دارم من؟؟!!!!!به کسی هم نمیخوام بگم که اوضاع بدتر شه.فقط از تو دارم داغون میشم.به نظرتون برم رو صفحه اینستاش بنویسم که متاسفم برات.شما متاهلی.البته به طور ناشناس.چون اصلا منو نمیشناسه.حداقل بقیه بفهمن که شوهرم متاهله.چیکاااااااااااار کنم؟


  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر22 نمایش پست ها
    هی میرم اینستاش رو چک می کنم.چیزای تازه تری می بینم و فعلا کاری نمی تونم بکنم.چه دلی دارم من؟؟!!!!!به کسی هم نمیخوام بگم که اوضاع بدتر شه.فقط از تو دارم داغون میشم.به نظرتون برم رو صفحه اینستاش بنویسم که متاسفم برات.شما متاهلی.البته به طور ناشناس.چون اصلا منو نمیشناسه.حداقل بقیه بفهمن که شوهرم متاهله.چیکاااااااااااار کنم؟

    ببخشید خب انتظار دارید بقیه چی بگند؟

    اینطور که من فهمیدم شما در دوران عقد هستید از طرفی شخصیت بسیار حساس و کنترل گری دارید ، وقتی همچین شخصیتی دارید از طرفی همسرتون هم که باوجودی که میدونند شما خانوادشون از این خیانت های پی در پیشون خبر دارید باز هم اینکارارو میکنند یعنی واقعا دچار مشکل روانی هستند و نیاز به روانپزشک دارند که اینو شما باید قبول کنید و صبر زیادییییییی داشته باشید (صبر نه به این معنا که بشینی تو خونه گوشی بدست چپ و راست همسر و چک کنی ببینی کی و کجا به کی چی گفت بعدشم غصه بخوری ، افسردگی بگیری ، از آخرم خدایی نکرده به جایی برسی خودتم دیگه به روانپزشک نیاز پیدا کنی.)


    عزیز آدم با ازدواج به آرامش روحی و روانی میرسه نه اینکه خودش و مریض کنه نیاز به دکتر و قرص و .... پیدا کنه!
    اگه نمیتونی تحمل کنی از طرفی ایشون هم قول دادند که دیگه سمت این روابط نرند خب پس با بدقول کردن خودشون اونم به این سرعت ثابت کردند که نمیتونند و شما هم نباید دلتون به تغییر خوش کنید اگه میخواین با ایشون زیر یک سقف برید باید این روابط و تحمل کنید.

    بنظر من اگه تاحالا بهشون نگفتید که اطلاع دارید میتونید بهشون یک هشدار بدید ولی نگید از کجا متوجه میشید بگید اونقدر مطمعن هستم که بخوام در خصوص ادامه ندادن تصمیم بگیرم، بعد اگه دیدید دوباره ادامه دادند و در شیوه ارتباطیشون تغییری ایجاد نشد اونوقت تصمیم جدی تری بگیرید که آیا با این فرد نه فرد تغییر کرده دقیقا با این فرد و همین خصوصیات حاضرید زیر یک سقف برید یا خیر.؟ دقت کنید تکرار میکنم همین فرد ! نه فرد تغییر کرده!


    چون اینطور که من از همین سایت هم متوجه شدم ، مشاوران معمولا به همسران اینجور افرادی که با وجود تاهل بازهم سمت این روابط میرند میگند این عادتیست که تا خود فرد نخواد تغییری انجام نمیشود و خیلی سخت هم میشه انتظار تغییرات داشت.بنابراین همسر باید اگه قصد ادامه داره این شرایط و بپذیره و قبول کنه همسرشون یک بیمار هستند.


    حتی یکبار خوندم (فکر کنم در همین سایت بود و از پست های مدیر همدردی بود البته بازهم میگم اگه اشتباه نکرده باشم):

    گفتن مراجعه کننده ای داشتند (مرد ) خودش گریه میکرد که از این شرایطی که داره ولی دست خودش نیست عادت کرده تازه همسرشون هم خبر ندارند و این مراجعه کننده خودش عذاب وجدان گرفته.

    پس ببینید گاهی خودشون هم عذاب وجدان میگیرند یعنی ممکنه همسرتون بعد لذتی که از این ارتباطات میبرند پشیمون شوند ولی به روح و روان شما هم از طرفی آسیب میزنند.
    پس حتما قبل رفتن به زیر یک سقف خوب فکر کنید. بعد تصمیم به ادامه یا ادامه ندادن بگیرید.

    موفق باشید.


    راستش ویژگی های مثبت همسرم:مهربونه،از اونایی هست که میشه با حرف زدن قانعش کرد ولی به شرطی که بعدش کس دیگه ای در اون مورد

    نظرش رو عوض نکنه
    اولا معلومه که محبت میکنند ، الان به همون دخترایی که شماره میدند ببخشید ولی مگه بهشون فحش میخواین بدند؟ خب میخواین حرف های محبت آمیز بزنند دیگه !

    ویژگی دوم که اصلا ویژگی مثبتی نیست هیچ ، تازه ویژگی منفیست ، کسی که با هر حرفی نظرش تغییر میکند یعنی ثبات در تصمیم گیریش نداره و آدم مورد اعتمادی نیست!

    همش باید نگران این باشید که مبادا یکی دیگه حرفی مخالف نظر شما به ایشون بزنه و ایشون نظرشون تغییر کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    برای خوشحال کردنه من همه کار می کنه.مثلا اگه بگم من یه چیزو میخوام میره حتی با قرض برام تهیه می کنه
    فکر نمیکنید کاملااااا احساسی دارید حرف میزنید؟

    برای ناراحت کردنتون هم حاضرند با سایر خانم ها که نباید یک افسیلون هم براشون باارزش باشند ، صحبت میکنند!و شماره میدهند!

    البته اگه اینطور بود برای خوشحال کردنتون ، پیش یک مشاور خوب میرفتن و مشکلشون و حل میکردند!

    با اینکه درآمدی

    نداره ولی اگه تو جیبش پول باشه حتما به من میده.دست و دلبازه.

    محبت هاشو با حرف زدن ابراز می کنه.زبون تعریف هم داره
    اتفاقا بنظر شخصی بنده این هم ویژگی نه تنها خوبی نیست تازه ویژگی بدیست ، این یعنی ایشون آینده نگر نیستند!

    اگه مسولیت پذیر بودند سعی میکردند یک کاری انجام دهند و پس اندازی جمع کنند برای آینده زندگیتون، بجاییکه وقتشون و با اینستا و سایر دختران پر کنند!

    مورد بعدی هم: خب این ویژگی آقایون هست دیگه، آقایی که میتونه در آن واحد با چند دختر در ارتباط باشه این ویژگی و داره که میتونه اینکارو بکنه!(یعنی اگه این ویژگی شما هم نمیگفتید میشد کاملا حدس زد که آدمی هستند که خیلی باید زبونا بهتون محبت کنند چون شما کاملا دارید احساسی تصمیم میگیرید و ایشون هم معلومه خوب شما رو وابسته کردند برای همین با وجود دیدن خیانت های متعدد ایشون بازهم نمیتونید قاطع حرف بزنید و هشدار دهید و یا قاطع تصمیم بگیرید. )

    درکل من نظر شخصیم و دادم ولی بنظرم اصلا به صلاح نیست تا ایشون تغییر نکردند و اصلاح نشدند شما با ایشون زیر یک سقف برید! ایشون نه مسولیت پذیرند نه وفادارند نه میشه بهشون اعتماد کرد، نه حس امینت و بشما میتونند بدهند ، چهار ستون اصلی یک زندگی موفق ندارند ، پس این زندگی بر پایه چه ستونی قراره بنا بشه!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 13:52

  13. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), آویژه (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), بارن (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), سوده 82 (پنجشنبه 18 تیر 94)

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 95 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1393-1-12
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    2,977
    سطح
    33
    Points: 2,977, Level: 33
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 220 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    چون من رو مخاطب قرار داده بودید پاسخ میدم وگرنه پست اسپم نمیذاشتم
    من 100 در 100 با دختر بیخیال موافقم. خوشبختانه تمام جملاتیکه میخواستم بنویسم رو ایشون خیلی بهتر بیان کردند. امیدوارم که بتونی با شجاعت و درایت بهترین تصمیم رو برای زندگیت بگیری


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.