به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 00:40]
    تاریخ عضویت
    1393-12-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,264
    سطح
    28
    Points: 2,264, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy نه میتونم ادامه بدم نه میتونم تموم کنم...سردرگم و آشفته ام

    سلام من 21 سالمه و 5 ساله که توی یک رابطه هستم
    رابطه ای که طرف مقابلم از همه جهات عالی و دوست داشتنی هست و البته دوستم داره و خیلی به من احترام میذاره
    اما مشکلی که من با این رابطه دارم اینه که ایشون حداقل تا یک سال آینده قصد نداره برای رسمی شدن رابطمون اقدام کنه و تصمیم داره یه مدت سخت کار کنه تا بتونه برای شروع زندگی سرمایه ای جمع کنه
    و واقعا هم داره کار میکنه و همیشه بهم میگه که آیندمون روشنه
    اما من احساس میکنم دیگه دارم فرسوده میشم
    میترسم انقدر به هم رسیدنمون طول بکشه که وقتی بهش رسیدیم دیگه من انرژی و شوق الان رو نداشته باشم
    طی 3 سال اول رابطمون اصلا تصمیمی برای ازدواج نداشتیم و من چون از وابستگی بی سرانجام بدم میومد شاید بیشتر از هزار بار خواستم جدا شم اما نشد
    طی 2 سال اخیر هم هردومون به این نتیجه رسیدیم که برای هم بهترین هستیم و نمیتونیم از هم جدا باشیم پس تصمیم گرفتیم به ازدواج باهم درآینده
    البته دلیل اینکه قبلا بهش فکر نمیکردیم این بود که ایشون هنوز سربازی نرفته بود و تکلیفش معین نبود
    اما من تو تنهایی خودم خیلی عذاب میکشم چون احساس میکنم نه راه پس دارم نه راه پیش
    همه هم سن هام دوستام و حتی دخترای کوچیکترم تو فامیل ازدواج کردن اما من با اینکه از همه لحاظ اوکی و زیبا و ... هستم خواستگار مناسبی تا حالا نداشتم
    اگر موضوع وابستگیم رو کنار بذارم (چون بیشتر از دو روز طاقت ندارم ازش بی خبر باشم) و ترک کنم این رابطه رو از کجا معلوم کیس مناسب برای ازدواجم پیدا بشه؟!
    از کجا معلوم پیدا بشع و من ازدواج کنم ولی نتونم اولین مرد زندگیم که 5سال شبانه روز بهش فکر کردم رو فراموش کنم؟!

    میدونم نمیتونم برنامه زندگی ایشون رو عوض کنم تا زودتر اقدام کنن...چون دلایلشون از نظرم قابل قبول هست
    اما سردرگمم از اینکه نمیتونم برای آرامش خودم هیچ کاری بکنم عذاب میکشم
    نه میتونم برم نه میتونم بمونم
    به راهنمایی و همدردیتون نیاز دارم دوستان

  2. کاربر روبرو از پست مفید سپیده_7071 تشکرکرده است .

    رویا.ن (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    سلام سپیده جان ...
    کار درست اینه که سریعا تکلیف این رابطه مشخص بشه ... یا ایشون اقدام به خواستگاری رسمی کنند و یا در غیر این صورت شما اقدام به قطع این رابطه کنید .

    این رابطه اگه چندسال دیگه هم ادامه پیدا کنه اوضاع روحی شما از اینی که هست هم بدتر میشه ... شما حق داری نگران و آشفته باشی چون وارد یک رابطه شدید که سرانجامش نا مشخصه ...

    اما من احساس میکنم دیگه دارم فرسوده میشم
    میترسم انقدر به هم رسیدنمون طول بکشه که وقتی بهش رسیدیم دیگه من انرژی و شوق الان رو نداشته باشم
    احساست بهت دروغ نمیگه .... بخاطر طولانی شدن این رابطه شور و هیجان شما فروکش کرده و دچار وابستگی به ایشون شدید ... یعنی چیزی غیر از عشق و دوست داشتن
    و بعد از ازدواج هم همین موضوع مشکلات اولیه زندگیتون رو بوجود میاره ... زن و شوهری که با شور و اشتیاق باهم ازدواج میکنند پس از مدتی این اشتیاق کمرنگ میشه اما برای شما از همین الان کمرنگ شده ...

    شاید بیشتر از هزار بار خواستم جدا شم اما نشد
    اگر تصمیم قاطع بگیرید و از عواقب امر آگاه بشید خیلی راحت میتونید به این وابستگی و بلاتکلیفی خاتمه بدید

    از کجا معلوم کیس مناسب برای ازدواجم پیدا بشه؟!
    برای هر دختری کیس مناسب ازدواج پیدا میشه ولی حتی اگر تا آخر عمر هم مجرد بمونی بهتر از اینه که ازدواج ناموفقی داشته باشی ...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  4. 7 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (پنجشنبه 27 فروردین 94), alireza198 (پنجشنبه 27 فروردین 94), parsa1400 (جمعه 28 فروردین 94), setare_000 (پنجشنبه 27 فروردین 94), نادیا-7777 (پنجشنبه 27 فروردین 94), هم آوا (پنجشنبه 27 فروردین 94), رویا.ن (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 00:40]
    تاریخ عضویت
    1393-12-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,264
    سطح
    28
    Points: 2,264, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی ترمه جان بخاطر وقتی که گذاشتید
    راستش از نظر ایشون تکلیف روشن هست... صبر تقریبا تا آخر امسال که تا اون موقع هم خودش مقداری پول و سابقه کاری جمع کرده باشه
    هم اینکه برادرشون ازدواج کنه تا پدرش بتونه از ما هم برای خونه و ماشین مناسب پشتیبانی کنه
    بعد اینکه شما میگید در هر صورت بعد از چند سال شور و هیجان بین زن و شوهر از بین میره.... من گاهی فکر میکنم ارزش داره بخاطر یه مدت هیجان بخاطر شناختن یه آدم جدید کسی رو که سالهاست میشناسم و همه روحیات و شرایطش رو میشناسم کنار بزنم؟!
    در ضمن من دقیقا توی تعطیلات نوروز همین کار که شما میگید رو کردم یعنی گفتم اوکی هر وقت تونستی برای ازدواج اقدام کنی بیا سمت من تا اون موقع بهتره تنها باشیم
    اولش خیلی اصرار کرد که راضیم کنه که اینکار رو نکنم چون اون هم طاقت دوری من رو اصلا نداره
    اما من خیلی تصمیمم قطعی بود
    اما جالب بود که بعد از دو روز که با دوست صمیمیم حرف میزدم و تصمیمم رو بهش گفتم ...گفت که مگه دیوونه شدی که همچین آدمی رو اینطوری کنار میزنی... تو این دنیایی که دسترسی به دخترا انقد آسونه نمیترسی یکی وارد زندگیش بشه..
    وازونجا که خودمم به شدت دلتنگ بودم برگشتم و بهش تماس گرفتم ...اونم با روی باز قبول کرد.....انقدر این رفتن و اومدنام تکراری شده که دیگه حتی به دل نمیگیره
    برای همین میگم که نه راه پیش دارم نه راه پس

  6. کاربر روبرو از پست مفید سپیده_7071 تشکرکرده است .

    رویا.ن (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 فروردین 94 [ 12:31]
    تاریخ عضویت
    1394-1-27
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    40
    سطح
    1
    Points: 40, Level: 1
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    5
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام سپیده خوبی ؟
    من امروز عضو اینجا شدم که مشاوره بگیرم
    در حد توان ذهنی و تجربیات خودم هم دوست دارم به بقیه کمک کنم
    به نظرم اگه خودش مدت یکسال رو پیشنهاد کرده ،این مهلت رو بهش بده تا به اوضاع زندگی سر و سامون بده اما قضیه برادرش یه شرط جداس که ممکنه اونم چن سال طول بکشه . باید کامل برات مشخص کنه مدت زمان رو و چند تا شرط برات نذاره.

  8. 2 کاربر از پست مفید رویا.ن تشکرکرده اند .

    parsa1400 (جمعه 28 فروردین 94), بارن (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام سپیده جان

    همین الآنه که چند نفر از اعضای همدردی بیان و این جمله تکراریشون رو بگن که همدردی در مورد دوستی مشاوره نمیده و تاپیکت رو قفل کنن پس عنوانش رو تغییر بده


    ولی در مورد رابطت: با این تعریفایی که شما کردی به نظرم کیس خوبی میتونید برای هم باشید پس میتونی یک سال رو صبر کنی ولی تو این یک سال میتونی یه کارایی رو هم بکنی مثلا اینکه:


    1-یه بار دیگه از ایشون تاریخ تقریبی رو برای خواستگاری بپرس و تا اون تاریخ دیگه حرفی در مورد خواستگاری نزن چون بعدا ممکنه بگه تو همش تحت فشارم گذاشتی که زود ازدواج کنیم و از این جور حرفا...


    2-این کات کردن و برگشتن مجدد شما خیلی بده چون باعث میشه ایشون،شمارو یه آدم دمدمی مزاج که قادر به تصمیم گیری نیست بشناسه و همین ممکنه نظرش رو در مورد ازدواج با شما تغییر بده.


    3-سعی کن خودتو پیشش یه دختر مستقل نشون بدی و فکر نکنه که خیلی بهش وابسته ای.مثلا پیشش همش آه و ناله نکن که دلم واست تنگ شده (حتی اگه دلتنگش میشی خیلی تابلوش نکن)-زندگی عادیتو بکن مثلا بگو امروز میخوام با دوستام برم استخر و نمی تونم باهات بیام بیرون و کارایی شبیه این.یعنی طوری رفتار کنی که بفهمه شما جدای از ایشون هم میتونی یه زندگی عادی داشته باشی.

    4-نمیدونم تو این پنج سال با هم رابطتون در چه حدی بوده ولی بهتره رابطه فیزیکی نداشته باشید ولی اگه هم تا الآن داشتید به نظرم بهتره محدودش کنید.


    5-تو این مدت اگه خواستگاری هم واست پیش اومد میتونی باهاش آشنا بشی چون شما هنوز زن و شوهر رسمی نیستید و به هم دیگه تعهدی ندارید.الآنه که همه بگن این آی تک خیلی نامرده ولی خب شاید اون آقا هم تو این مدت با کیسهای دیگه آشنا بشن پس شما هم این حق رو دارید.


    موفق باشی سپیده

  10. 3 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    parsa1400 (جمعه 28 فروردین 94), بارن (پنجشنبه 27 فروردین 94), رویا.ن (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 00:40]
    تاریخ عضویت
    1393-12-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,264
    سطح
    28
    Points: 2,264, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رویا جان ممنونم ازت دوست عزیزم... راستش برادرشون بیشتر 5ماه هست که نامزد هستند و من فکر میکردم که حداقل تا عید عقد کنند اما اینطور که معلومه یکی از فامیل های نامزد برادرشون فوت شدن و عقد اونها عقب افتاده
    ربطه عقد برادرشون به مسایل مالی هست که در واقع پدرشون نمیتونن که هم زمان هزینه دوتا مراسم و دیگر مسایل مالی رو پشتیبانی کنن...

    آی تک جان
    دوست مهربونم
    ایشون مدت زیادی هست که برای سربازی و بعدشم کار به شهر بزرگتری نزدیک شهر فعلی من و خودشون رفتن و ما شاید یک ماه یا دو ماه همدیگرو نبینیم
    من بسیار مستقل هستم و ایشون هم منو به مستقل بودن تشویق میکنه
    من الان ترم آخر هستم و از وقتی به فکر کار افتادم ایشون خیلی منو راهنمایی میکنه
    راستش من اگر جامعه بذاره میتونم یک سال دیگه هم صبر کنم برای اولین وتنها مرد زندگیم اما اطرافیان که همش میگن چرا ازدواج نمیکنی رو اعصابم هستن
    از طرفی هم همه هم سن هام و حتی دخترای کوچکتر فامیل هر روز خبر ازدواجشون میرسه و اکثریت رو که از زندگیشون اطلاع دارم خوشبختن
    بعد من وضعیت بلاتکلیف خودمو با اونها که آوازه خوشبختیشون همه جا رو پر کرده مقایسه میکنم
    میبینم من حتی نمیتونم اسم عشقمو به زبون بیارم
    و در مورد مورد 5 عزیزم خیلی برام عجیبه ولی من برعکس دخترای اطرافم خواستگار مناسب ندارم که بخوام اصلا در موردشون فکر کنم
    نمیدونم چه حکمتی توی این موضوع هست واقعا!!!


    شاید موضوعی که من به خاطرش ناراحتم کم اهمیت باشه ولی
    چطور مقایسه نکنم ؟
    چه تغییراتی توی نگرش و برنامه زندگیم بدم تا این مدته یک ساله کمتر اذیت بشم؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.