به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    برای از بین نرفتن آینده ی قشنگی که انتظارشو داشتم راهه دیگه ای جز جدایی هست؟

    سلام ...
    خوب هستید ؟
    من و پسر خاله ام 2 سالی هست که به هم علاقه داریم ...
    از ابتدای رابطه میدونستیم که در آینده با مخالفت والدین رو به رو میشیم به همین دلیل تصمیم گرفته بودیم زمانی که آماده ی ازدواج شدیم از همه لحاظ (حدود 2-3 سال بعد) این ماجرا رو به بقیه بگیم ...
    هر روز به شدت این علاقه و احساس اوج می گرفت ...
    البته دلیل های مخالفت خانواده ها به دلیل یه سری سوء تفاهماتی هست که به دلیل نزدیک نبودن خانواده ها به هم شکل گرفته ...
    مثلا خانواده ی اون از برادر من خوششون نمیاد !!
    من و برادرم کاملا از هم متفاوتیم ... برادر من کاملا آدم آسوده و بیخیال و بی نظمی هست ... خانواده ی اون هم این ویژگی های برادرم رو دیدند و میگن داداشش رو که دیدی چه جوریه ؟ پس ما مخالفیم ...
    و دلیل های کوچک دیگه ای شبیه به این ...
    همین اختلافات کوچک روی هم جمع شده و باعث شده دیده خانواده ها به هم بد بشه ...
    حدود یک ماه پیش اون پسر تصمیم گرفت به تصمیم خودش بدون اینکه به من اطلاع بده رابطه مون رو برای خانواده اش آشکار کنه ...
    و اونها هم به محض شنیدن مخالفت کردن و همین دلیل هایی که براتون آوردم رو آوردن ...
    و مخالفتشون به شدت روی اون پسر تاثیر گذاشت ... جوری که کاملا شخصیتش تغییر کرد و همون شب اومد و به من گفت همه چیز اشتباه بوده باید همه چیز رو تموم کنیم !!
    من مات و مبهوت اون مونده بودم ... فقط میگفتم به همین راحتی ..؟
    ما به هم قول داده بودیم که در مقابل مخالفت های خانواده ها کم نیاریم و بتونیم اونا رو کاملا متقاعد کنیم ... قصد بی احترامی به خانواده رو اصلا نداشتیم ولی قرار هم نبود با حرفای اونا به سرعت همه چیز رو تموم کنیم ...
    ما کاملا برنامه ی ازدواج ریخته بودیم ...
    و مطمئنم که قصد اون توی این مدت فقط و فقط ازدواج با من بود ... اصلا قصد سوء استفاده یا همچین چیزی رو نداشت ...
    فقط به شدت تحت تاثیر حرفای خانواده اش قرار گرفت ... البته من زیاد با اون صحبت کردم و از سوء تفاهمات سعی کردم درش بیارم اما اون میگه علاقه ی من بهت واقعی بوده و هست اما من خود واقعیم رو اون موقع نمیدیدم !!
    من نمیتونم توی همچین شرایط سختی طاقت بیارم و توان بحث با خانواده ام رو ندارم ...
    بهم گفت تنها راه جدایی ئه ... حتی اگه توی این مدت جدایی بمیرم هم سمتت نمیام تا همه چیزو فراموش کنی ...
    اما من واقعا دختر حساسی ام ... و نمیتونم با همچین شرایطی کنار بیام ...
    اینکه آرزوهایی که چند سال با هم واسشون نقشه میکشیدیم به خاطر این سوء تفاهمات نابود شن ... به خاطر کم آوردن اون توی این قضیه نابود شن ...
    فکر نمیکنم دیگه بتونم به زندگی عادیم ادامه بدم ...
    الان یک ماهی از اون شب اول داره میگذره و من هر شب بدتر شدم که بهتر نشدم!!
    چون واقعا احساس میکنم اگه اون کم نمیاورد مثل من پشت این احساس می ایستاد هیچ چیزی خوشبختی آینده مون رو تهدید نمیکرد و می تونستیم به کمک هم خانواده ها رو از اشتباهاتی که درگیرش هستن در بیاریم ...
    شایدم این اشتباهه ...
    لطفا کمک کنید ... کاره دیگه ای از دست من بر میاد ...؟
    کار اون درسته یا غلط ...؟ کم آوردن به خاطر اختلافات اینجوری درسته ...؟

  2. 2 کاربر از پست مفید M A H S H A D تشکرکرده اند .

    P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), بارن (چهارشنبه 26 فروردین 94)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    مهشاد جان
    شما چند سالته؟
    ایشون چن سالشه؟

    یکی از دلایل عمده ای که میگیم قبل از علنی شدن آشنایی و رابطه، وارد فاز احساسی و عشق و عاشقی نشید همینه دیگه

    باهم شروع میکنید عاشقانه فکر کردن و برای خودتون از آینده و ازدواج قصر رویایی و خیالی درست میکنید(قبل از اینکه تمام جوانب عقلانی و واقعی رو ببینید و قبل از اینکه ببینید نظر کسانیکه توی زندگی براتون مهم هستند،درباره این رابطه و ادامش چی هست)

    بعد وقتی با واقعیت و مخالفت روبرو میشید
    تمام رویاها و قصرهاییکه برای خودتون ساخته بودید، به یکباره ویران میشه و شکست روحی و روانی بزرگی میخورید

    شما در حال حاضر هیچ اقدامی لطفا نکن و این اشتباه رو پیگیر نباش چون ادامه کار اشتباه،اشتباهی خیلیییییییییییییییییی بزرگتر و جبران ناپذیر تر هست

    میدونم گفتنش آسونه ولی عمل کردنش سخته
    ولی هر اشتباهی تاوانی داره عزیزم
    هرچقدرم که عشقت پاک بوده ولی شروع و ادامش اشتباه بوده

    باید جور دیگه ای عمل میکردید که نکردید

    حالا دنیا به آخر نرسیده و وقت بسیار هست برای زندگی موفق و پاک و شاد برای خود شما

    اگر ایشون واقعا شمارو بخواد از راه معقولش عمل میکنه

    یاحق

    زندگی زیباست

  4. 4 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    M A H S H A D (چهارشنبه 26 فروردین 94), P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), فرهنگ 27 (شنبه 29 فروردین 94), واحد (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله متاسفانه ما توی سن پایین شروع کردیم این ارتباط رو و خودم هم الان فهمیدم که کارمون واقعا اشتباه بوده ... اینکه بخوایم اینجوری احساسمون رو پیش ببریم ... اگه از راه معقول تری وارد میشدیم خیلی بهتر بود ... که الان نه به احساسات من صدمه ای وارد شده بود نه به اون ...
    من تازه 18 سالمه و اون 24 سالش ...
    و همه قرارهامون رو واسه سن 21 سالگی من 27 سالگی ایشون گذاشته بودیم ...
    واقعا فراموشی کار سختی هست ... مخصوصا بعد از ساختن کلی خاطرات قشنگ برای هم ...
    از نظر شما تنها راهش همینه؟
    یعنی اگر ایشون در آینده تصمیم بگیره که بازم روی خواسته ی خودش بمونه و تلاش کنه واسه ی به دست آوردن من نتیجه ی بدی به همراه خواهد داشت ...؟

  6. 2 کاربر از پست مفید M A H S H A D تشکرکرده اند .

    P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 26 فروردین 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام

    من خیلی سعی میکنم تمد حرف نزنم.

    اما به نظرم خود پسر شمارو نمی خواد.وگرنه دلیل نداشت زودتر از موعد و بدون اطلاع شما حرفی به خانوادش بزنه اصلا شاید هم حرفی نزده و بهانه ها از سمت خودشه.
    به هر حال من شخصا معتقدم اگه پسری دختری بخواد کسی نمیتونه رایش بزنه مگر اینکه واقعا شخصیت مفعولانه ای داشته باشه که بازم همچین کسی به درد زندگی نمی خوره.

  8. 4 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    M A H S H A D (چهارشنبه 26 فروردین 94), P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), parsa1400 (چهارشنبه 26 فروردین 94), واحد (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    خوبه که الان متوجه اشتباه رابطتون شدی

    این خیلی خوبه ... قبول کردن و پذیرفتن اینکه اشتباه کردید شجاعت بزرگیه
    این یعنی داری بزرگ میشی و عاقلانه قراره دیگه تصمیم گیری کنی
    چون خودت و زندگیت و آیندت برات مهمه و نمیخوای از دست بدی فرصتای زندگیت رو

    تکرار میکنم خانومی
    هیچ اقدامی نکن و به زندگیت برس و سعی کن از زندگی سالمت لذت ببری و سرت رو با چیزای دیگه کاملا گرم کن

    "یعنی اگر ایشون در آینده تصمیم بگیره که بازم روی خواسته ی خودش بمونه و تلاش کنه واسه ی به دست آوردن من نتیجه ی بدی به همراه خواهد داشت ...؟"

    چه نتیجه بدی خواهد داشت مثلا؟؟
    اگر واقعا بخوادت و کسی دیگه ای نتونه توی زندگیش جای تورو براش بگیره...مطمئن باش خودش راهشو پیدا میکنه

    یاحق
    زندگی زیباست

  10. 3 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), parsa1400 (چهارشنبه 26 فروردین 94), بارن (چهارشنبه 26 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 94 [ 11:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    506
    سطح
    10
    Points: 506, Level: 10
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط کیت کت نمایش پست ها
    سلام

    من خیلی سعی میکنم تمد حرف نزنم.

    اما به نظرم خود پسر شمارو نمی خواد.وگرنه دلیل نداشت زودتر از موعد و بدون اطلاع شما حرفی به خانوادش بزنه اصلا شاید هم حرفی نزده و بهانه ها از سمت خودشه.
    به هر حال من شخصا معتقدم اگه پسری دختری بخواد کسی نمیتونه رایش بزنه مگر اینکه واقعا شخصیت مفعولانه ای داشته باشه که بازم همچین کسی به درد زندگی نمی خوره.
    من هم به هیچ وجه با این کارشون که بدون دونستن من همه چیزو گفتن موافق نیستم ...
    چون اون لحظه واقعا احساس کردم هیچ نقشی توی این رابطه ی به شدت عاشقانه نداشتم ...
    ولی خب خودش گفتن به خانواده رو درست ترین کاری میدونه که انجام داده ..
    بازم من میگم اگه با من مشورت کرده بود شاید به روش و شیوه بهتری قضیه رو می گفتیم !!
    حق با شماست ... پسری اگه دختری رو بخواد تا پای جان واسه خواستنش تلاش می کنه ...
    اما ایشون خودشون رو معذور میدونن از این کار ... !!!
    درسته زندگی با همچین فردی درست نیست ...
    اما من حرفی که دارم اینه که اگه بتونه خودش رو از این افکار نجات بده و قدرت پیدا کنه واسه ی رسیدن به خواسته اش باز هم اعتماد بهش کاره درستی هست یا نه ..

  12. 3 کاربر از پست مفید M A H S H A D تشکرکرده اند .

    P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), فدایی یار (شنبه 29 فروردین 94), بارن (چهارشنبه 26 فروردین 94)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    عزیزم سنت خیلی کمه به معنای واقعی کمه
    من وقتی همسن تو بودم عاشق یکی از اشناهامون شدم و الان به شدت پشیمونم که احساسامو تلف ادم اشتباهی کردم چون هرچی میگذره دیدم نسبت به اطراف متفاوت تر میشه
    همیشه حسرت میخورم کاش کسی بود ک بهم اینارو میگفت اما کسی نبود
    الان فقط فکرت درس و موقعیت خودت باشه اتفاقی که قراره بیفته چه اون بیا یا یکی دیگه خودش میاد ، کسی که تورو واقا برا خودت بخواد تمام تلاششو میکنه و بخاطرت میاد پس صبر داشته باش و فرصت های بیشتری بدست میاری سنت کمه

  14. 5 کاربر از پست مفید Elena1994 تشکرکرده اند .

    M A H S H A D (چهارشنبه 26 فروردین 94), P O U R I A (چهارشنبه 26 فروردین 94), واحد (پنجشنبه 27 فروردین 94), بابک 1369 (یکشنبه 30 فروردین 94), بارن (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    برای همین میگن که اول از همه باید خانواده ها در جریان قرار بگیرند.البته خوب شده الان ایشون اینکارو کردن و زودتر قبل اینکه بعد چند سال وابستگیتون بیشتر از این بشه، اینکار انجام شده.

    ببین آدم ها گاهی قبل اینکه در شرایطی قرار بگیرن میشینند پیش بینی میکنند خب ممکنه چه اتفاق هایی بیوفته حالا من چکار باید بکنم.
    حالا ممکنه این پیش بینی ها درست نباشن، اتفاقهایی بیوفته خیلی سختتر از پیش بینی شده، دیگه اینجاست که شخص باید توان خودش و بسنجه آیا از پس این اتفاق بر می آید یا خیر!

    واضحه ایشون فکر نمیکردند که با همچین واکنشی از جانب خانواده روبرو بشنوند و شما هم در اونجا حضور نداشتید هرچی شنیدن یا دیدن بهرحال روی تصمیمات ایشون تاثیر گذاشته، شما شاید با حرفاتون بتونید تاثیرش و کمتر کنید اما اینم بدونید خانواده اشون هم با حرفاشون میتونند در جهت خلاف حرفای شما روی ایشون تاثیر بذارند.
    ایشون وقتی تا این حد تحت تاثیر دنیاو آدم های اطرافشون هستند، و تصمیماتشون تا این حد تحت تاثیر قرار میگیره معلومه هنوز به ثبات کافی نرسیدند به اون شناختی که باید از خودشون و معیاراشون نرسیده بودند که شما رو انتخاب کردند.

    بنظر من بهترین راه هرچند سخت ولی عاقلانه ترین راه اینست که دیگه بهشون فکر نکنید، میدونم خیلی سخته چون مجبورید بواسطه فامیل بودن گاهی بیینیشون ولی اگه به آینده فکر کنی میبینی واقعا از شما به چند دلیل کاری برنمیاد :

    1. مخالفت خانواده ها : تو همین تالار چند تاپیک بخونی میفهمی چقدر نقش خانواده در موفقیت و عدم موفقیت و نابودی یک زندگی موثر و مفیده.
    پس هیچوقت رضایت خانواده خصوصا مادر پسر و فراموش نکن.

    2. شاید بگید با مدیریت درست آقا پسر مشکلی پیش نیاد ولی پسری که همین وهله ی اول سریع از موضع خود کوتاه اومده و تحت تاثیر مخالفت خانواده قرار گرفته و نتوانسته خانواده و راضی کنه و اعتماد خانواده و نسبت به انتخاب خودش جلب کنه یعنی مدیریت درست و ندارند و در آینده شما دونفر حتما دچار مشکل خواهید شد.

    3. آقا پسر در شرایط بحرانی از شما حمایت نخواهد کرد و شما و دست تنها خواهد گذاشت.

    4. مسولیت پذیر نیستند شاید بهدف دوستی نبوده و واقعا علاقه ای درکار بود ولی ایشون ثابت کردن انسان مسولیت پذیری نیستند و بحرفاشون نباید اعتماد کرد، و نمیتونید طبق حرفاشون جلو برید، حرفاشون فقط حرفه و مرد عمل نیستند.

    5. آینده نگری ندارند، ایشون که میدونستند خانواده اشون مخالف هستند نباید شما و وارد فاز احساسی میکردند. اول باید خانواده و راضی میکردند بعد سمت شما می آمدن.

    6.هر اقدامی از جانب شما اگه صورت بگیره مبنی بر اینکه ایشون نظرشون عوض بشه فردا روز بر علیه اتون استفاده میشه، هرمشکلی که تو زندگیتون میش بیاد همیشه این سرکوفت تو زندگیتون خواهد بود که شما خودتون اصرار به این ازدواج داشتید و آقا پسر پشیمون شده بودند.

    بنظر من اعتماد کردن از دوست داشتن خیلی مهمتره، و یکی از پایه های اساسی یک زندگی خوب و موفق همین اعتماده، پسری که از اعتمادتون سواستفاده میکنه و براحتی بد قولی میکنه و فقط حرف میزنه و عمل نمیکنه، بنظر من مرد مناسبی برای زندگی نیست.

    شما دیگه باهاشون تماس نگیرین سعی کنید فراموش کنید، وقتی به خواستگاریتون اومدن بعد میتونید درموردشون فکر کنید، حتی این احتمال و در نظر بگیرید که ممکنه یروزی خبر ازدواجشون و بشنوین، کلا همه چیو برای خودتون تموم شده فرض کنید،

    اگه ایشون ، خودشون بدون دخالت شما خانواده اشون تونستن راضی کنن و بخواستگاریتون اومدن یعنی تونستن به حرفشون عمل کنند پس میتونند اعتماد شما و دوباره بدست بیارند.
    شما هم سعی کنید احساسی تصمیم نگیرین، ایشون و مطابق با معیاراتون انتخاب کنید.

    چون تصمیم گیری بر پایه احساسات همیشه بادوام و پایدار نیست، بعد یک مدت که از زندگیتون بگذره، مشکلاتی که بخاطر احساسات نادید گرفته شدن خودش و نشون میده.

    موفق باشید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 27 فروردین 94 در ساعت 00:11

  16. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    P O U R I A (پنجشنبه 27 فروردین 94), واحد (پنجشنبه 27 فروردین 94), نادیا-7777 (پنجشنبه 27 فروردین 94), اقای نجار (جمعه 28 فروردین 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.توی ازدواج نقش خانواده ها رضایت و هم کفو بودنشون خیلی مهمه.حتی تصور خانواده ها هم نسبت به هم خیلی مهمه حتی اگه صد در صد درست نباشه خانواده یکی از طرفین در توهم باشن!!!
    .ببین من خودم سابقه ی همچین آشنایی رو داشتم.یادم نیست دقیقا کی بود.یادمه همین دو سه سال پیش بود.همون موقع که سریال زمانه رو پخش میکرد و خیلی چیزامو توی اون فیلم میدیدم.
    پسری رو میخواستم که جونش برای من در میرفت و به قصد ازدواج اومد سراغم.خواستیم کمی اشنا بشیم و اماده بشیم و غیره.انقدی زود به هم دل دادیم که حرفی نموند و یه مدت تایم رفت واسه امادگیهای خودمون.مثلا اون خونه بخره تا پدر من مخالفت نکنه و غیره.
    بالاخره روز خواستگاری فرا رسید....اومدن خونمون.از یک منطقه معمولی شهر بودن که البته الان اسم در کرده اما خب من و خودشون میدونستیم چند سال پیش از طریق یه تعاونی اونجا رو خریده بودن!
    با یک پراید و تحصیلات پسر که از من کمتر بود.خونه ما هم معمولی و یک خانواده معمولی.ادعایی ندارم اما حداقل در سطح اونا بودیم.بابای من خیلی باهوش و اما خاکیه.خیلی با مرامه واسه غریبه ها البته!!!وقتی پاشونو از در گذاشته بودن بیرون مادرا و خواهر و زنداداش پسره شروع کردن که واااای بابای دختره چه حرفی داره با بابای با کلاس ما بزنه یا واااای چرا برادر دختره زیاد حرف نزد چرا خود دختره کم پذیرایی کرد چرا بابای دختره کتشو در اورده بود و در سطح ما نبودن و به قول تو حرفهای نا درست و بعضا مسخره.تا جایی که ظرف چند ماه پسری که به من میگفت تو شکل دختر شایسته های خارجی هستی و فقط قدت کوتاه تره! حالا بهم میگفت چرا به من تلقین کرده بودی که خیلی خوشگلی؟؟؟!!!مامانمینا میگن تو زشتی!!!
    کاری به عدم وجود مهارت زندگی توی اینجور پسرها ندارم اما میخوام بگم یه پسر منفعل خیلی خطرناکه و دیر یا زود خودشو زندگیشو با حرف مامانشو خواهرشو غیره میچرخونه.
    تو شاید سنت کم باشه و یکمی احساساتی.بزار بگم منم از فردای خواستگاریم همین حال تو رو داشتم و فکر میکردم دیگه نمیشه بدون اون پسر زندگی گرد!!!حتی یه دفتر بدون تاریخ داشتم که حال و هوای اون روزامو توش مینوشتم.چون مامانم در جریان علاقه من بود و اگر باهاش دردو دل میکردم که اون پسر و خانوادش چه قدر تحقیرم کردن پا به پای من میخواست دلش بشکنه یا اشک بریزه.یا نفرینشون میکرد...حتی فردای خواستگاری خانواده پسر و حتی خود شخص مادرش به من و مامانم زنگ زدن که دست از سر پسر ما بردارین!!!
    یعنی با یکبار مقاومت پسرشون داشتن کار رو به ابرو ریزی میرسوندن!خلاصه بگم دور این رابطه رو خط بکش.بزار همیشه شوهرت با خانوادش دنبال تو بیفتن نه تو دنبال اونا.الان که ازدواج کردم حال و هوای اون روزا که توی دفترم دیدم خیلیییییی واسم عجیبه!!!اصلا یادم نیست حتی به اون پسر علاقه ای داشتم!البته این دفترو چند روز پیش اتفاقی لای کتابام پیدا کردم و خوندم از سر کنجکاوی و حالا هم انقد برام بی تفاوته که شده چرک نویسم!!!یعنی حتی دور ننداختمش!!!
    خلاصه میخوام بگم شاید من چند سال بعد تو باشم.این رو بدون که خانواده ها نقششون خیلی مهمه.نزار برادرت رو خرد کنند.قبل از اینکه این کارو بکنند عطاشونو به لقاشون ببخش.نزار بیان رو در رو تو و خانوادتو خرد و تحقیر کنن.به مادرت و پدرت و برادرت فکر کن که ارزو دارن دختر نازشونو با سلام و صلوات و منت و ناز بیان ببرن نه با دعوا و فحش و دلخوری.بزار اگه طالبن اونا بیان جلو.من بهت قوووول میدم شاید دو سال دیگه به حرفهای الانت بخندی.

  18. 3 کاربر از پست مفید fkh4466 تشکرکرده اند .

    M A H S H A D (شنبه 29 فروردین 94), فدایی یار (شنبه 29 فروردین 94), نادیا-7777 (یکشنبه 30 فروردین 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط M A H S H A D نمایش پست ها
    درسته زندگی با همچین فردی درست نیست ...
    اما من حرفی که دارم اینه که اگه بتونه خودش رو از این افکار نجات بده و قدرت پیدا کنه واسه ی رسیدن به خواسته اش باز هم اعتماد بهش کاره درستی هست یا نه ..

    سلام خانم محترم...گفتنی ها رو دوستان گفتند... امیدوارم با این اقا رابطه ی خارج از عرفی نداشته باشید که اگه بخواید با فرد دیگه ای ازدواج کنید فردا براتون دردسر ساز بشه...

    فردی که این قدر دهن بین باشه به درد زندگی مشترک نمی خوره حس کردم شاید ایشون یک پسر 19 ساله بودند...از یک پسر 24 ساله بعیده... می دونید از همه بد تر چیه

    یک خانم میخواد به مردش تکیه گاهش باشه وقتی بهش یا علی گفت دیگه تا اخرش باهاش بیاد....

    از همه بدتر باز اومدند سریع یک شبه تصمیمشون رو عوض کردند تحت تاثیر صحبت های خانواده و سریع به شما گفتند بدون هیچ فکر و مشورت دیگه با فرد دیگه ای....

    اگه باهاشون رابطه ی خارج از عرفی نداشتید همه چی رو تموم شده ببنید... این طوری شاید یک درصد هم که اون اقا پشیمون بشند شده یک روز یا یک سال بعد..اون وقت بهشون بگید ایشون هنوز زمان سن ازدواجش نرسیده و با چیزی که شما تصور داشتید فرق دارند... و بگید اگه قرار باشه چنین اخلاق هایی داشته باشند نه تنها با شما بلکه بهتره با هیچ دختری فعلا اشتباه نکنند...

    شما دیگه سن احساساتی بودن بیش تر رو دارید ازش رد میشید و اخراش هستید ...پس لطفا عاقلانه تصمیم بگیرید...


    شما اگه قرار باشه با این شرایط به ایشون رو بدید فک می کنه واقعا خبریه و حرف پدر و مادرش نکنه درسته و... و بیش تر دچار تردید میشه...ولی اگه محکم روی حرفتون بایستید و بگید همه چی رو تموم شده می بینید خیلی براتون بهتر و حرمتتون حفظ میشه.. البته من نمیگم این رفتار رو انجام بدید که اون اقا پشیمون شه و برگرده(هر چند با این رفتار وقتی ایشون یک دفعه ببینه شما هم خیلی راحت وانمود می کنید و همه چی رو تموم شده می بینید و شما رو یکدفعه از دست رفته ببینه یکدفعه ممکنه به خودش بیاد... )..این طوری دیگه شما بیش تر ناراحات نمیشید و احترامتون هم حفظ شده...چه طرف پشیمون بشه چه نه...


    در نهایت یک پیشنهاد دارم ... بعد این رفتار اگه ایشون پشیمون شدند واقعا و... توی همین تاپیک ادامه بدید و بگید..بعدش شاید بشه با پرسیدن سوالایی متوجه شد ایشون واقعا میشه بهش تکیه کرد یا نه...که اگه میشد بازم شما هیچ رابه ای حتی در حد پیام هم باهاشون برقرار نمی کنید و میگید فقط خواستگاری رسمی جلوی خانواده ها و هیچ حرف مشترکی نداریم.


    شما از اولش اشتباه کردید با ایشون توی اون سن بدون اطلاع خانواده ها رابطه برقرار کردید...اشتباه بزگرتر این هستش که هنوز به اون رویا ها و انتظارات زیبا که هر کسی میتونه داشته باشه فکر کنید... همه چی رو تموم شده ببنید... روی حسن های خودتون کار کنید مطمئنا خواستگار های خوبی که قدر دان حسن های شما باشند و از ابتدا درست باهاشونرابطه برقرا کنید تا شان شما حفظ بشه و خیلی بیش تر خوشبخت پیدا بشید به امید خدا خواهد اومد. یادتون باشه تمام این حس های خوبی که توی ذهن شما نقش بسته صرفا چون شخص مقابلتون اون اقا هست نیست... بلکه هر کسی توی این سن یک تصوراتی داره که تا از یکی خوشش بیاد یک سری خاطرات شیرین براش تداعی میشه و....
    پس نگران نباشید.


    با ارزوی موفقیت.
    .
    .
    .
    ضمنا توضیحات دوست مجترم fkh4466 بسیار واقعا درست بود... منم توی یک دفتری که دارم روزایی که خیلی احساساتی میشم رو نوشتم... از چند سال پیش و... کسایی که یک روز فکر می کردم بهشون ازدواج کنم و تا میدیدمشون فکر می کردم دیگه اون نیمه ی من هستش و... الان که مثل ایشون خاطرات قدییم رو میخونم میگم واقعا یادش بخیر چی حس هایی داشتم...همه اینا تموم میشه...و سن خاص خودشو داره...

    الان اون اقا هم پشیمون بشه میدونید شان شما اومده پایین دیگه میگن دختره از اول با پسرمون رو داده..حالا هم که پسر ما هست دچار تردید شده این دختره هنوز میخواد و....

    با قول دوستمون باید خواستگار طوری باشه که خواهان شما باشند و خود و خانوادش ارزوی وصال با شما رو داشته باشند تا ارزش شما بالا باشه.
    ویرایش توسط فدایی یار : شنبه 29 فروردین 94 در ساعت 10:04

  20. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    M A H S H A D (شنبه 29 فروردین 94), نادیا-7777 (یکشنبه 30 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا راه درس جدایی است؟
    توسط mordad در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 بهمن 93, 13:45
  2. قوانین جزایی تا چه حد منصفانه است؟
    توسط idenay در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 03 بهمن 93, 22:53
  3. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 خرداد 93, 15:14
  4. میخام به جدایی فکر کنم ایا راهی هست؟
    توسط fakhteh1365 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 22 تیر 92, 11:36
  5. آیا روش جلو رفتنم برای آشنایی صحیح است؟
    توسط h-m69 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 26 خرداد 91, 00:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.