به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 118 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow شوهرم از پدر و برادرم شکایت کردند.....

    با سلام خدمت همه عزیزان
    این اولین پست منه ولی قبلا بصورت مهمان از این تالار استفاده میکردم
    من 24 سالمه و شوهرم 28 سال من لیسانس و شوهرم دیپلم دی سال 92 عقد کردیم
    دو هفته بعد از عقد مشکلات من با ایشون شروع شد...:grief: این مشکلات بود تا نزدیکی عروسی دعوای لفظی بین شوهرم با خانوادم شد ودر کمال ناباوری اون رفت وازشون شکایت کرد جواب دادگاه هم برائت برا برادرم و دیه برا پدرم بخاطر دوتا خراش روی دست شوهرم
    الان 7 ماه میگذره و سراغی ازم نگرفته جواب پیامامام رو هم نمیده و گوشیشو خاموش میکنه
    میگه خانوادت باید بیان و از خوانوادم معذرت خواهیی کنن
    من احساس میکنم این زندگی دیگه ارزش جنگیدن نداره میخوام برم مهریمو اجرا بندازم ولی از طلاق میترسم دوستان چیکار کنم

  2. 2 کاربر از پست مفید غزاله 91 تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), parsa1400 (دوشنبه 24 فروردین 94)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    این چه دعوای لفظیه که دیه بریدن براش؟
    خانم محترم زندگی میدون جنگ نیست.

    با این توضیحات کمتون معلومه چه خانواده شما و چه همسرتون نتونستند بحران به وجود اومده رو مدیریت کنند لذا خانوادتون نمی تونند راهنمای خوبی براتون باشند.

    فعلا برای مهریه دست نگهدارید.
    کمی از اون مشاجره به اصطلاح لفظی بگین که شروع این ماجراها بوده تا دوستان بهتر بتونند راهنمایی تون کنند.

  4. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), واحد (سه شنبه 25 فروردین 94), نادیا-7777 (سه شنبه 25 فروردین 94), بارن (دوشنبه 24 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 118 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بعداز عقد مشکلات طاقت فرسای من با شوهرم شروع شدمن مثل یه برده که هیچ اختیاری از خودم ندارم شده بودم شوهرم یه مرد سالار به تمام معناست که به قول خانوادش زن همیشه باید نیم من باشه ومرد من ن ن ...من باید برای هر کاری ازش اجازه میگرفتم من مشکلی با اجازه گرفتن ندارم اما اگه از حد بگذره تبدیل به یه معزل میشه و
    مثلاحتی اگه یه جوراب بخرم بدون اجازش با تشر و عصبانیت باهام دعوا میکرد
    یا یروز من میخواستم با خوانوادم برم بیرون بهش پیام دادم و چون اون سر کار بود و نفهمید بهش پیام دادم منم با خانوادم بیرون رفتم بعدش دعوا .....دست و پامو بکلی میبست منم توی خانوادم اصلا عادت ندارم مدارم برای کارام اجازه بگیریم شخصیت مستقلی دارم

    شوهرم عادت به قهر داشت واین منو نابود کرد مثلا یروزی از گوشی خواهرم که مکالمه رایگان داشت بهش زنگ زدم بار اول صدامو یکم عوضکردم با شوخی بهش گفتم بامن دوست میشی گوشیشو قطع کرد
    بار دوم زنگ زدم با خنده گفتم من بودم چطوری چخبر هنوز حرفم تموم نشده بود که گوشیشو قطع کرد و یه هفته باهام قهر بود ب از اشتی بهم گفت تو با خاله و دختر خالت نشستی داری بهم میخندی
    تو به من شک داری .. و ....من کلا ادم بگو بخند و شوخی ام اما اون یه ادم زمخت و غیر قابل انعطاف

    توی جشن عقدمون وقتی با ماشین عروس داشتیم برمیگشتیم عموم با ماشینش جلو مون می اومد و هی سرعش رو کم و زیاد میکرد . و عمه ام هم با ماشینش کنارمون بچه های تو ماشین جیغ میکشیدن بخاطر این کارا شوهرم بهم گفت که دیگه حق نداری با عمو ها و عمه هات رابطه داشته باشی......اونا با ما دشمن ان

    طبقه بالای خونه پدرش قرار بوده ما بشینیم داداشش توی تراس طبقه بالا کبوتر نگه میداشت شوهرم میگفت اینا باید اینجا باشن من چند بار بهش گفتم با ارومی که اینا نباشن من دوس ندارم میگفت نه نمیشه
    به مادرم گفتم تو بهش بگو شاید حرف شما رو قبول کنه مامانم که بهش گفت با کمال پررویی گفت دخالت نکن توی زندگیم

    از اون روز به بعد با مادرم چپ افتاد و همش از مادرم بد میگفت یعنی کلا همه ایل و تبار من بد

    بهم میگفت باید بری سر کار پولشم خرج زندگی کنی تا پیشرفت کنیم ....توی مدت عقدم هم نه بهم پول میدا مگر دوبار 10 هزار نه هدیه میگرفت مگر یه شلوار اگه هم از پول بابام یچیزی میخریدم باید از شوهرم اجازه میگرفتم

    نزدیک عروسی بود میخواستم حنا بندون بگیریم اول گفت ما نمیایم بعدا گفت میایم به اصرار مامانش روز حنا بندون که ما همه تدارکاتو دیده بودیم گفتن نمیایم دلیلشون اینه که ما رسم نداریم مردا تو حنا بندون باشن ولی اونا رسم دارن وباید یه هزینه ای رو برا هدیه بدن
    و هزار و یک مشکل ریز و درشت دیگه

    خانوادم از اذیت ها و محدودیت هایی که داشتم اگاه بودن من افسرده و پریشان شده بودم که باید تمام حق و حقوقمو میدادم ولی فقط یه شوهر داشتم

    اون روز مادر شوهرم پشت تلفن با مادرم تا میتونست به من توهین کرد که فهم وشعور دختر بیسواد از من بیشتره وشوهرم باید منو ادب کنه ....مادرمم گفت خب برین دختر بیسواد بگیرین و دخترمو طلاق بدید
    بعداز دو هفته زنگ زدم به شوهرم تا اشتی کنم به خیال خودم

    شوهرم با تشر و بی احترامی زیادی که بمن داشت گفت باید بیاین خونمون بدون مامانت و باید تعهد محضری بهم بدی برای شرایطش که به من نگفت چه شرایطی داره
    منم بابام و برادرمومجبور کردم که بریم اونجا .بنده خدا بابام نمیخواست بره میگفت اونا باید بیاین
    ما هم رفتیم
    اون روز پدر شوهرم تا ما وارد شدیم گفت دخترشون عقلش به اندازه یه بچه 2 ساله هم نیس
    هیچی نگفتیم
    شوهرم گفت باید من برم سر کار یه زنی باشم که بفهمم شوهر ادم ازم از همه لحاظ بیشتر و بالاتره و خانوادم هم تعهد محضری بدن دخالت نکنن
    لفظی بینشون دعوا شد چون خانوادم زیر بار نرفتن اونم هجوم اورد میخواست داداشمو بزنه بابام گرفتش و اونا مارو از خونه بیرون کردندعوا به بیرون کشیده شد و به قول اونا ابروی مارو بردین
    فرداش رفتن شکایت کردن به جرم ابرو ریزی و ضرب و شتم میگفت بابات منو زده...... دوتا خراش رو دستشه

  6. 5 کاربر از پست مفید غزاله 91 تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), parsa1400 (دوشنبه 24 فروردین 94), sasha (دوشنبه 24 فروردین 94), نادیا-7777 (سه شنبه 25 فروردین 94), اقای نجار (دوشنبه 24 فروردین 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام
    خوش اومدی

    سوال ؟
    1. همسرتون فامیل یا غریبه ؟؟؟
    2. نحوه آشنایی شما و خواستگاری شما به چه نحوی بوده ؟؟؟ دوست بودید ؟؟؟؟
    3. گفتی با همسرم دو هفته بعد از عقد به مشکل خوردم ؟؟؟؟؟؟ چه مشکلی اساسا تو خودت چه مشکلی با همسرت داری
    4. کینه و بحث و پاره شدن حریم خانوادها اونم در امز ازدواج و عروسی از کجا ناشی شده به نظر خودت قابل ترمیم هست ؟؟

    5 تو خودت ر این اختلافات چه جایگاهی داری ؟ طرف کی هستی ؟

    6 آیا عیبها ی خودت و عذر میخوام اشتباهات خانوادتو قبول داری ؟؟؟؟؟؟ من میگم اونا مقصر ........

    غزال گرامی شتابان نرو بخصوص که شما خانمی و دختر نیستی ....دنیای مطعلقه ها همچین دنیای خوشی نیست حتی اونهایی که در مواجهه با یه مرد بد مجبور به طلاق شدن .........

    غیر خانواده همسرت و غیر خانواده خودت چند بزرگتر نزدیک و محرم و دلسوز و عاقل پیدا کن که در مواجه با طوفان های پیش رو تغییر جهت ندن و فکر آشتی دو خانواده باشند ......

    نمیدونم در چه شرایطی هستی و اوضاع چطوریه ولی من کوتاه اومدن مصلحتی خانوادتو نسبت به اتفاق دیروز به صلاح شما میدونم ........

    پست اصلاح کردم چون هم زمانی پست داشتیم .. اینا که گفتی احتیاج به مشاوره داری راستش ...اوضاع شخصی خودت با همسرت در شرایط کنونی زیاد به نفع شما نیست ....

    موفق باشی .............تلاش نکرده سرد نشو ......پشیمون میشی ..........
    ویرایش توسط parsa1400 : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 23:16

  8. 4 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), sasha (دوشنبه 24 فروردین 94), واحد (سه شنبه 25 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1393-8-30
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    10,896
    سطح
    69
    Points: 10,896, Level: 69
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 354
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,179

    تشکرشده 383 در 100 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام
    با این چیزایی که شما گفتید اصلا نباید با این ادم زندگی رو شروع کرد.
    اگر میشه یکبار هم قضیه رو از نظر ایشون تعریف کنید. شاید برای این رفتارها دلیل داشته و شما توجه نکردید.
    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ------که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

  10. 11 کاربر از پست مفید اقای نجار تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), maryam123 (سه شنبه 25 فروردین 94), parsa1400 (دوشنبه 24 فروردین 94), sasha (سه شنبه 25 فروردین 94), setare_000 (چهارشنبه 26 فروردین 94), گیسو کمند (پنجشنبه 27 فروردین 94), واحد (سه شنبه 25 فروردین 94), نادیا-7777 (سه شنبه 25 فروردین 94), بارن (سه شنبه 25 فروردین 94), داود.ت (چهارشنبه 26 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 118 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از دوستان تشکر میکنم
    من با شوهرم رابطه فامیلی نداریم اونا غریبه هستند
    نحوه اشنایی بصورت کاملا سنتی بعد از اشنایی دو ماهه عقد کردیم .ما همدیگه رو با علاقه انتخاب کردیم و هیچ گونه جبر و نارضایتی در کار نبود.
    من اعتقاد به دوستی با جنس مخالف ندارم بنظرم ادم باید درست زندگی کنه
    پاره شدن حریم های خانوده ها از ایراد گیری شدید همسرم از من و خانوادم هس .ایشون بسیار ادم ریز بین و به قول خودش حساس هس و اگه از یچیزی ناراحت بشه به این اسونیا فراموش نمیکنه میگفت من مثه شیشه ام که اگه بشکنم .........

    هر دفعه که از من ایراد میگرفت من سعی میکردم خودمو مقصر بدونم و اون مشکل رو برطرف کنم تا جایی که من برای درست نشدن مشکل اینطور باید عمل میکردم:

    نه جایی برم نه حرفی بزنم نه غذایی بخورم فقط در حدی که نمیرم .چون میگفت باید تناسب اندامتو حفظ کنی .
    از ساعت 7 بیدار باشم با عمو هام و عمه هام نرم با دوستام نرم با خانوادم صمیمی نشم فقط و فقط شوهرمو ببینم خانواشو از سیر تا پیاز تحویل بگیرم و مدام از شون تشکر و تمجید کنم از هیچی ازونا ایراد نگیرم چون حق دارن ووووووووو

    اما دوستان واقعا ادم یه ظرفیتی داره ......


    اقای نجار از نظر ایشون همه کارهایی که کردم و اون ایراد گرفت کار اشتباهه و من باید بپذیرم که اشتباهه .میگفت تو به من احترام نمیزاری سرخودی همه مشورت و تکیه گاهت مامانته در صورتی که من باهاش این طور نبودم و این نظر خودشه

    من با این کاراش خودمو توی یه زندان انفردای دونستم واقعا زجر اوره

    8 ماه باهاش بودم ولی چون دوسش داشتم تحمل میکردم اما دیگه باین کار اخیرش و 7 ماه لجبازیش دارم بخودم میقبولونم که شکست خوردم

  12. کاربر روبرو از پست مفید غزاله 91 تشکرکرده است .

    parsa1400 (سه شنبه 25 فروردین 94)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    فقط و فقط تجربه و نظر شخصی، نظرم کارشناسی نیست

    خیلی از اخلاقیات و طرز حرف زدن و طرز فکر همسرتون شبیه به طرز فکر و حرف زدن همسر سابق من هست.
    نشونه ها در حال حاضر بارز هست
    امیدوارم با چشمان باز به سراغ زندگی مشترک برید

    یاحق
    زندگی زیباست

  14. 9 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), maryam123 (سه شنبه 25 فروردین 94), parsa1400 (سه شنبه 25 فروردین 94), sasha (سه شنبه 25 فروردین 94), setare_000 (چهارشنبه 26 فروردین 94), گیسو کمند (پنجشنبه 27 فروردین 94), مهرااد (سه شنبه 25 فروردین 94), اقای نجار (سه شنبه 25 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط غزاله 91 نمایش پست ها
    از دوستان تشکر میکنم
    من با شوهرم رابطه فامیلی نداریم اونا غریبه هستند
    نحوه اشنایی بصورت کاملا سنتی بعد از اشنایی دو ماهه عقد کردیم .ما همدیگه رو با علاقه انتخاب کردیم و هیچ گونه جبر و نارضایتی در کار نبود.
    من اعتقاد به دوستی با جنس مخالف ندارم بنظرم ادم باید درست زندگی کنه
    پاره شدن حریم های خانوده ها از ایراد گیری شدید همسرم از من و خانوادم هس .ایشون بسیار ادم ریز بین و به قول خودش حساس هس و اگه از یچیزی ناراحت بشه به این اسونیا فراموش نمیکنه میگفت من مثه شیشه ام که اگه بشکنم .........

    هر دفعه که از من ایراد میگرفت من سعی میکردم خودمو مقصر بدونم و اون مشکل رو برطرف کنم تا جایی که من برای درست نشدن مشکل اینطور باید عمل میکردم:

    نه جایی برم نه حرفی بزنم نه غذایی بخورم فقط در حدی که نمیرم .چون میگفت باید تناسب اندامتو حفظ کنی .
    از ساعت 7 بیدار باشم با عمو هام و عمه هام نرم با دوستام نرم با خانوادم صمیمی نشم فقط و فقط شوهرمو ببینم خانواشو از سیر تا پیاز تحویل بگیرم و مدام از شون تشکر و تمجید کنم از هیچی ازونا ایراد نگیرم چون حق دارن ووووووووو

    اما دوستان واقعا ادم یه ظرفیتی داره ......


    اقای نجار از نظر ایشون همه کارهایی که کردم و اون ایراد گرفت کار اشتباهه و من باید بپذیرم که اشتباهه .میگفت تو به من احترام نمیزاری سرخودی همه مشورت و تکیه گاهت مامانته در صورتی که من باهاش این طور نبودم و این نظر خودشه

    من با این کاراش خودمو توی یه زندان انفردای دونستم واقعا زجر اوره

    8 ماه باهاش بودم ولی چون دوسش داشتم تحمل میکردم اما دیگه باین کار اخیرش و 7 ماه لجبازیش دارم بخودم میقبولونم که شکست خوردم
    ------------------------------------------------------------------------
    سلام دوست عزيز من كارشناس نيستم فقط نظر شخصي خودم رو ميگم واقعا قلبم به درد اومد حرفات رو خوندم با اينكه مخالف سرسخت طلاق و جدايي هستم و خودم رو مسول ميدونم در پاسخ و راهنمايي دوستان عزيزم ولي با اين نوشته هات شوهرت رو مثل يك ديو يا غول ميبينم.فقط اينو ميتونم بگم شوهر من كه نسبت به اينايي كه نوشتي حساسيتش يك صدم حساسيت شوهر تو هست من 13 سال هست استرس ميكشم با اين خصوصيت شوهر تو مرگم حتمي بود نميخوام نااميدت كنم خدايي نكرده ولي خب يكم بيشتر فكر كن راجع به زندگيت و تصميم نهايي رو خودت و دلت بگير نه ديگران حتي پدر مادرت.خودت ببين ميتوني تحمل كني.اينطوري كه ميگي اين آقا برده ميخواست نه زن.ميشه خصوصيت مثبتش رو بگي؟و اينكه دوستش داري؟ من كه جرات بيشتري ندارم اوني كه توي دلم دارم بگم خود داني.

  16. 5 کاربر از پست مفید elsay تشکرکرده اند .

    parsa1400 (سه شنبه 25 فروردین 94), نادیا-7777 (سه شنبه 25 فروردین 94), اقای نجار (سه شنبه 25 فروردین 94), بارن (سه شنبه 25 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    غزاله جان سلام به همدردی خوش امدید . برخلاف نظر دوستان با توجه به نوشته های شما من اشکال عمده ای در همسرتون نمیبینم . ولی اختلاف فرهنگی که بین شما هست به علاوه نا پختگی شما که نتونستید اوضاع رو مدیریت کنید و این این شکاف رو کمترش کنید باعث بروز مشکل شده .
    خواهر گلم وقتی شما ازدواج میکنید . باید بتونید شرایط و خواسته های طرف مقابلتون را هم درک کنید . نمیشه گفت که شما شرایط زندگی مجردیتون رو باید داشته باشید و ایشون هم مجبوره عاشق شما باشه . شما برده نیستید . ولی همسری قاعده و قوانین خاص خودش رو داره . که به نظر میرسه شما از اون اطلاعی ندارید .
    اگر یه عاشق دلخسته میخواهید باید یه معشوق دلسوخته باشید .

    شما برای کوچک ترین مشکل زندگیتون از مادرتون کمک خواستید . مگر شما یه دختر سه ساله اید ؟
    باز برای حل مشکلتون با پدر و برادر و قوم و قبیله رفتید در خونه شون !
    به دنبال کسب مهارتهای ارتباطی و همسر داری باشید . چون بدون اون شما با هر فرد دیگری هم که ازدواج میکردید به مشکل میخوردید .
    برای شروع سخنرانی کلید مرد رو از همین تالار گوش کنید .

  18. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    parsa1400 (سه شنبه 25 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    بعداز عقد مشکلات طاقت فرسای من با شوهرم شروع شدمن مثل یه برده که هیچ اختیاری از خودم ندارم شده بودم شوهرم یه مرد سالار به تمام معناست که به قول خانوادش زن همیشه باید نیم من باشه ومرد من ن ن .


    مثلاحتی اگه یه جوراب بخرم بدون اجازش با تشر و عصبانیت باهام دعوا میکرد

    شوهرم عادت به قهر داشت واین منو نابود کرد

    یه هفته باهام قهر بود ب از اشتی بهم گفت تو با خاله و دختر خالت نشستی داری بهم میخندی

    دیگه حق نداری با عمو ها و عمه هات رابطه داشته باشی......اونا با ما دشمن ان

    بهم میگفت باید بری سر کار پولشم خرج زندگی کنی تا پیشرفت کنیم ....توی مدت عقدم هم نه بهم پول میدا مگر دوبار 10 هزار نه هدیه میگرفت مگر یه شلوار

    نزدیک عروسی بود میخواستم حنا بندون بگیریم اول گفت ما نمیایم بعدا گفت میایم به اصرار مامانش روز حنا بندون که ما همه تدارکاتو دیده بودیم گفتن نمیایم

    خانوادم از اذیت ها و محدودیت هایی که داشتم اگاه بودن من افسرده و پریشان شده بودم که باید تمام حق و حقوقمو میدادم ولی فقط یه شوهر داشتم

    اون روز مادر شوهرم پشت تلفن با مادرم تا میتونست به من توهین کرد که فهم وشعور دختر بیسواد از من بیشتره وشوهرم باید منو ادب کنه

    شوهرم با تشر و بی احترامی زیادی که بمن داشت گفت باید بیاین خونمون بدون مامانت و باید تعهد محضری بهم بدی برای شرایطش که به من نگفت چه شرایطی داره

    اون روز پدر شوهرم تا ما وارد شدیم گفت دخترشون عقلش به اندازه یه بچه 2 ساله هم نیس
    هیچی نگفتیم

    اونم هجوم اورد میخواست داداشمو بزنه بابام گرفتش و اونا مارو از خونه بیرون کردندعوا به بیرون کشیده شد

    نه جایی برم نه حرفی بزنم نه غذایی بخورم فقط در حدی که نمیرم .چون میگفت باید تناسب اندامتو حفظ کنی

    از ساعت 7 بیدار باشم با عمو هام و عمه هام نرم با دوستام نرم با خانوادم صمیمی نشم فقط و فقط شوهرمو ببینم خانواشو از سیر تا پیاز تحویل بگیرم و مدام از شون تشکر و تمجید کنم از هیچی ازونا ایراد نگیرم چون حق دارن ووووووووو

    عزیزان من توجه داشته باشید
    ازدواج کردن و متاهل شدن به این معنی نیست که ما خودمون رو کلا بذاریم کنار و ریخته بشیم توی قالبی که شوهر یا زنمون برامون ساخته

    درسته با ازدواج دیگه نمیشه مثل دوران مجردی عمل کرد و یک سری قانونها و محدودیتها و مسولیتها به زندگیمون اضافه میشه
    ولی نباید بصورتی باشه که کلا خانواده خونی و تمام متعلقات خوب گذشته رو بذاریم کنار و فقط غلام حلقه به گوش همسر باشیم و کاملا منفعلانه عمل کنیم تا طرف مقابل هیچوقت شاکی نباشه و غر نزنه و صداش درنیاد!!!

    اوایلش شاید قشنگ و عشقولانه باشه اینکه همش کوتاه بیای و منفعلانه عمل کنی
    ولی بعد از مدتی که ببینی درعوض کارهای تو، طرف مقابل همش بدتر میشه و فکر میکنه که کلا باید زندگی همینجوری باشه که همسرش کوتاه بیاد و حرف خودش پیش بره(حالا چه زن چه مرد)...
    کم کم دچار سرخوردگی میشی و میبینی تمام هویتت رو از دست دادی و شدی یه آدم افسرده و بی هویت

    بهرحال شما دوست عزیز
    توصیه میکنم قبل از وارد شدن به زندگی مشترک و زیر یک سقف بودن
    از مشاوره تخصصی کمک بگیرید
    هم شما و هم همسرتون

    یاحق



    زندگی زیباست
    ویرایش توسط نادیا-7777 : سه شنبه 25 فروردین 94 در ساعت 11:23

  20. 16 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    Aras (سه شنبه 25 فروردین 94), eli90 (پنجشنبه 11 تیر 94), maryam123 (سه شنبه 25 فروردین 94), parsa1400 (سه شنبه 25 فروردین 94), sasha (سه شنبه 25 فروردین 94), setare_000 (چهارشنبه 26 فروردین 94), گیسو کمند (پنجشنبه 27 فروردین 94), هم آوا (سه شنبه 25 فروردین 94), مهدی سبز95 (سه شنبه 25 فروردین 94), مهرااد (سه شنبه 25 فروردین 94), آزرم (سه شنبه 25 فروردین 94), اقای نجار (سه شنبه 25 فروردین 94), به دنبال خوشبختی (سه شنبه 25 فروردین 94), بارن (سه شنبه 25 فروردین 94), سوده 82 (چهارشنبه 26 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.