به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!

    سلام.من 22 و شوهرم 24 سالشه.
    4 ساله نامزدیم.
    یه ماه دیگه عروسیمونه و میریم خونمون.
    تا دلتون بخواد اینجا تاپیک و مشکل داشتم.اما چون زیاد کسی به تاپیکام سر نمیزنه دیگه زیاد نمیام.مگه اینکه واقعا بهم فشار بیاد.شوهرممدوس نداره بیام اینجا....

    راستش الان یه ساله که شوهرم رو گوشیش رمز گذاشته.قضیه ازینجا شروع شد که رفتم سر گوشیش و چند تا چیز دیدم.بار اول یه دختری عکس واسش فرستاده بود....که سر و صدا کرد و توجیه که این دوست دختر دوستمه و چرا دخالت میکنی و...
    بار دوم دیدم به دوستاش اس ام اس داده مشروب بیار پشت مغازه بشینیم بخوریم...
    بهش گفتم گفت دیگه ح نداری به گوشی من دست بزنی.
    بار سوم دیدم اس ام اس داده به دوستش فلانی با خودش دختر میاره باغ. ما بریم بد نباشه یوقت؟
    بهش گفتم گفت این اس ام اسو دوستم داده از گوشیه من؛ و به تو چه و چرا رفتی نزدیک گوشیم و ... هرچی از دهنش دراومد بهم گفت و ازون روز رو گوشیش رمز گذاشت.

    مشکل اینه من تو هیچکدوم ازین جریانا توجیه نشدم.هر دفعه گفتم روشنم کن داد و بیداد کرد و توپ رو انداخت تو زمین من.

    من همینطوری چیزی ازش ندیدم.اما تو گوشیش چرا...
    تو سایتهای اجتماعی خیلی دنبال عکس دختراس.چن بارم گفتم ناراحت میشم اصلا انگار نه انگار...منم زیاد گیر ندادم که لج نکنه.

    الانم خیلی بدتر شده.یکی ز میزنه میپرسم چی گفت داد و بیداد می کنه که تو چیکار داری.چرا باید از همه چی سر در بیاری.یا اس ام اس میاد کنارمه.نیگاه میکنم ببینم گوشیه کی بود(نه که بخونم.فقط ببینم صدااز کجا بود) عصبانی میشه میگه فضولی.کاراگاهی.فلانی...
    یا کنارش میشینم وقتی گوشیش دستشه میره یه جا دیگه.

    بعدم ناراحت میشه میگه تو بهم شک دار تا چیزی میگم.واقعا هم دارم.اخه چرا باید نداشته باشم؟!
    اگه حسابش پاک بود که اینقدر حساس نبود به گوشیش و ... وقتایی که با هم خوب میشیم یهو یاد اینا میوفتم و از سادگی خودم بدممیاد.ازینکه به عنوان زنش از خیلی چیزا بی خبرم.ازینکه نمیدونم با کی میره.با کی میاد.
    حس میکنم یه کارایی میکنه.همیشه به این فک میکنم یعنی به کیاره پیام میده که من نباید بدونم؟!یعنی تو گوشیش چی هست که من نباید ببینم؟
    اخه من دیگه چه زنیم.

    ما دانشجوییم.امروز دوستمو دیدم میگفت شوهرت تو وایبر (تو گروه کلاسیشون) خیلی بی ادبی میکنه.همش تیکه های ناجور میندازه.(چن تا از حرفاشم گفت اب شدم).گفتم پسرا همینن دیگه.گفت اخه مام هستیم دیگه.چه طرز حرف زدنه.(البته نه که دوستم ناراحت باشه ها.اونم میخندید و مسخره میکرد)
    میگفت چقدم پایست.خیلی اصرار داره جشن فارغ التحصیلی خارج از دانشگاه و تو باغ شخصی برگزار شه!!!

    واقعا اخه این کار درسته پاشه با دخترای کلاس به باغ؟شایدم من حساسم.
    منم دانشجوم اما تا حالا یه بارم تو این برنامه ها بدون شوهرم شرکت نکردم

    میشه کمک کنید و نظرتونو بگید؟

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 23 فروردین 94 در ساعت 16:24

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    خب اعضا حق دارن نمیان..شما یک ماه دیگه عروسیته بعد الان اومدی می گی چی کار کنم؟!!!

    کار درستی نکردی که تجسس کردی چون اگه شوهرت خوبم بشه تو هم چنان شک داری ولی کارهای شوهرتم جالب نبوده

    به نظر من عروسیتو عقب بنداز اول مشاوره حضوری برین بعد واسه ادامه تصمیم بگیر

    ازدواجتون چه جوری بوده؟؟

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام ميشه بيشتر توضيح بدي ؟

    باهم دوست بوديد ؟ چقد دوست داره ؟ رفتاراي مثبت و منفيشو بگو

    شغلش چيه ؟ ادم عقده اي نيست ؟ خانوادش چطورين ؟

    بنظر منم تجسس نكن چون خودت اذيت ميشي بيشتر و زندگي با شك عذاب اوره

    به سوالا جواب بده صبور باش بنظر من از همين سايت هم ميتوني اشتراك ازاد بگيري و جواب مشاورا هم ببيني

    شايد فقط در حد شيطنته اخه ميدوني پسرا تو دوران عقد فك ميكنن ديگه ازدواج كنن دستو پاشون بسته ميشه و برا همين سعي ميكنن تا ميتونن از اين دوران استفاده بكننو شيطونياشونو بكنن


    اروم باش و زياد كنكاش نكن چون بي حرمتي ميشه و حرمتا شكسته ميشه

  4. 2 کاربر از پست مفید Sahar51 تشکرکرده اند .

    Somebody20 (چهارشنبه 26 فروردین 94), اقای نجار (یکشنبه 23 فروردین 94)

  5. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام.بله دو سال دوست بوديم.

    خب مسلما هر ادمى يه كمبودهايى داره،اونم همينطوره ديگه.
    همه چيو بايد تلافى كنه،اهل كار و كمك به ادم تيست،هيچ تفريحى باهم نداريم تقريبا،حوصله شو نداره و فقط با خونوادش بهش خوش ميگذره،به من احترام نميذاره اونجور كه بايد،لجبازه....
    خيلى شبيه همسر خانوم she هست كاراش.اين شك منم بهش اضافه كنيد.

    منم هرجور فك ميكنم ميبينم چرا ادمى بايد از سن ١٨ سالگى خودشو درگير يه زن كنه و تا اخر هم با اون باشه بدون خيانت؟! مگه ميشه با اين همه دختراى رنگ و وارنگ؟! وقتى دوست بوديم هم چن بار خيانت كرد،خودش اومد بهم گفت و معذرت خواست.


    الانم با مامانم دعوام شد.همش ميگه تو احمقى،كوتاه مياى،اون بهت بو احترامى ميكنه.
    روز ١٣بدر قهر كرد از باغمون اومديم خونه جلو دوست مامانم،ازون روز مامانم هى گير داده تو فلانى...
    الانم ديشب باهاش درد دل كردم از شوهرم،بعدش شوهرم ز رد رفتم پيشش،امروز صبح كه اومدم مامانم هرچى دلش خواست گفت.هرچيم درد دل كرده بودم كوبوند تو سرم.
    منم گفتم اصن ديگه حق ندارى دخالت كنى و بهت مربوط نيس زندگى من.

    خسته شدم،به اندازه كافى از سوهرم ميكشم ديگه،اينام ازينور.انگار كه من دلم ميخواد احمق باشم و شوهرم سوارم شه

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام خوبی خانومی
    بی انصافی نکن...بچه ها همیشه پاسخگوی مشکلت بودن....مخصوصا بااون نام کاربری
    اما میدونی چرادیگه کمتربه تاپیکت میان؟چون خیلی وقته اینجاعضوی اما نه خودت زیاد تغییرکردی نه زندگیت!!!
    شوهرت هم که دیگه هیچ تازه همش این تاپیکهای آخرباخبرهای جدید واخلاقهای جدید ازشوهرت میای!!!!

    احساس میکنم شوهرت خیلی ازاخلاقهاش بدترشده...چهارسال کم نیست!!من الان چهارساله ازدواج کردم به یه ثباتی رسیدم...خیلی ازاخلاقهای همسرموپذیرفتم...خیلی هاشوتغییردادم...خیلی هاروهم هنوز دارم تلاش میکنم
    امامیدونم که میشه...
    تومتاسفانه آخرهیچکدوم ازتاپیکهات جمع بندی نکردی ازحرفهای بچه ها ونتیجه ننوشتی...
    درمورداین مشکلت هم قبلا دوستان راهنمایی کردن
    اون حریم شخصی شوهرت هست وتونباید کنجکاوی کنی...عدم اعتمادتونسبت به اون کاروبدترمیکنه

    شوهرت شاغله؟یعنی مشکل کارش چیشد؟همون مغازه روداره
    هنوزهم بادوستهاش دورهمی داره؟
    هنوز مشروب میخوره؟
    هنوزهم بادوست دخترهای دوستاش توی یه خونه میرن؟

    الهام جان اینهاباید همه حل بشن تابتونی اخلاقهای دیگه رودرست کنی
    ریشه اش برمیگرده به این منش واخلاق شوهرت!!!
    توهم زیادخودت مشکلی بااین اخلاقهانداری انگاریااگه داری واست مهم نبوده وتاثیری روی انتخابت ومعیارهات نداره...
    آدمهاباهم فرق میکنن...مثلا من خودم اگه جای توبودم وقتی فهمیدم این مشکلات اخلاقی روداره حتماحتما روی انتخابم تجدیدنظرمیکردم...
    اما خب نظرهامتفاوته...اما به نظرمن خیای ازمشکلاتتون به خاطر رعایت نکردن همین مسایله!!

    مادرت هم حق داره...اگه میخوای سرزنش نشی ازاخلاقهای شوهرت پیشش نگو...اینوتجربه کردم

    الهام جان به نظرخودت ادامه راه بااین مشکلات چطورپیش میره؟
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  7. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Somebody20 (دوشنبه 24 فروردین 94)

  8. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    سلام خوبی خانومی
    بی انصافی نکن...بچه ها همیشه پاسخگوی مشکلت بودن....مخصوصا بااون نام کاربری
    اما میدونی چرادیگه کمتربه تاپیکت میان؟چون خیلی وقته اینجاعضوی اما نه خودت زیاد تغییرکردی نه زندگیت!!!
    شوهرت هم که دیگه هیچ تازه همش این تاپیکهای آخرباخبرهای جدید واخلاقهای جدید ازشوهرت میای!!!!

    احساس میکنم شوهرت خیلی ازاخلاقهاش بدترشده....
    ولی من فک میکنم بهتر شده.شایدم چون به خیلی چیزا عادت کردم.مثلا اینکه الان دو ساله روز مادر کادو میگیریم.الان دوساله باهم قهر نکردیم.هرچند دعوا زیاد کردیم.اونم ناجورشو)،خونمون میاد و میره و حالا شاید گرم نگیره ولی بی احترامیم نمیکنه....
    یه سری چیزیاشم بدتر شده.مثلا همین مشکوک بازیاش.خسیس شده شدیدا از وقتی کار میکنه و ... چیزای دیگه.
    چهارسال کم نیست!!من الان چهارساله ازدواج کردم به یه ثباتی رسیدم...خیلی ازاخلاقهای همسرموپذیرفتم...خیلی هاشوتغییردادم...خیلی هاروهم هنوز دارم تلاش میکنم
    امامیدونم که میشه...
    تومتاسفانه آخرهیچکدوم ازتاپیکهات جمع بندی نکردی ازحرفهای بچه ها ونتیجه ننوشتی...
    درمورداین مشکلت هم قبلا دوستان راهنمایی کردن
    اون حریم شخصی شوهرت هست وتونباید کنجکاوی کنی...عدم اعتمادتونسبت به اون کاروبدترمیکنه
    حتی با اون چیزایی که دیدم باید باز بهش اعتماد کنم؟ اخه خیانت یه مرد جز از رو گوشیش از کجا معلوم میشه؟

    شوهرت شاغله؟یعنی مشکل کارش چیشد؟همون مغازه روداره
    اره زیر خونه باباش
    هنوزهم بادوستهاش دورهمی داره؟
    اره.چند تا مشاوره رفتیم.گفت باید بپیذیریش.این اخلاقشه و شاید کم شه ولی ترک نمیشه.هییییچوقت.
    چن بارم با پدر و مادرش حرف زدم که طبق پایین رو بدین اجاره نذارین دوستاشو بیاره که متاسفانه نتیجه ای نداشت.
    الانم من هیییچی نمیگم.دستاش میان و میرن(یه خورده کمتر).به این امیدم بریم خونمون بهتر شه..
    .هرچند نگرانم.ولی پذیرفتم
    هنوز مشروب میخوره؟نمیدونم راستش.فک نکنم.نماز میخونه هر از گاهی
    هنوزهم بادوست دخترهای دوستاش توی یه خونه میرن؟
    نه.تازه دخترهای کلاسشون میگن تو کلاس(نه تو وایبر) خیلی هم سنگینه.ازین بیشتر نمیدونم

    الهام جان اینهاباید همه حل بشن تابتونی اخلاقهای دیگه رودرست کنی
    ریشه اش برمیگرده به این منش واخلاق شوهرت!!!
    توهم زیادخودت مشکلی بااین اخلاقهانداری انگاریااگه داری واست مهم نبوده وتاثیری روی انتخابت ومعیارهات نداره...
    آدمهاباهم فرق میکنن...مثلا من خودم اگه جای توبودم وقتی فهمیدم این مشکلات اخلاقی روداره حتماحتما روی انتخابم تجدیدنظرمیکردم...
    اما خب نظرهامتفاوته...اما به نظرمن خیای ازمشکلاتتون به خاطر رعایت نکردن همین مسایله!!

    مادرت هم حق داره...اگه میخوای سرزنش نشی ازاخلاقهای شوهرت پیشش نگو...اینوتجربه کردم
    واقعا.اشتباه کردم.کاش بتونم دهنمو نگه دارم

    الهام جان به نظرخودت ادامه راه بااین مشکلات چطورپیش میره؟
    نمیدونم چرا انطوری میشه.بعضی وقتا خیلی خوب میشیم.یهو یکیمون میزنه همه چیو خراب میکنه.
    بعضی وقتا من.خیلی وقتام اون.

    - - - Updated - - -

    الان یه ماه بود عالی بودیم.
    هفته ای یه بار یهو بهم اس ام اس میداد که دوسم داره و دلش برام تنگ شده و ...
    تقریبا هرروز میومد بهم سر میزد.منم دیدم کاملا مثبت بود.
    یه سری چیزا میدیدم ولی روش نمیموندم.مثلا یکی دو بار منو پیچوند رفت با دوستاش قلیون کشید و اومد.ولی من به روش نیاوردم...
    روز زن با اینکه پول زیاد نداشت واسم کادوی خوبی خرید.پول داد واسه مامانامونم کادو خریدم...

    باز کم کم همه چیو به کمک هم خراب کردیم.

    احساس میکنم وقتی باهم خوب میشیم زیادی روش حساب باز میکنم.و جو منو میگیره و همش کوتاه میام و از حقم میگذرم.منفعل محض میشم.
    بعد یهو یا به خودم میام یا چون خوبیاشو تو مغزم چن برابر کردم تحمل یه کار بدشو ندارم و قاطی میکنم .یهو میخوام حقمو بگیرم و همه چی خراب میشه...

    مثلا: همه از رانندگیم تعرف میکنن.غیر از شوهرم.
    البته این اخرا اونم منو باور کرد و هر وقت میخواستم بهم ماشین میداد.


    تا اینکه یه روز خونشون بودیم.سوییچو گرفتم که برم جایی.ماشین روشن نشد.منم میدونستم صدای استارتام میره خونشون(ماشین خرابه و شوهرم قبلا بهم یا داده بود چیکار کنم روشن شه).میدونستم همه دارن میشنون.هول کردم انقد گاز دادم که ماشین میخواست منفجر شه.اصن یجوری که چن تا مرد دور و ور بودن نیگام میکردن!!!

    وقتی برگشتم مادر شوهرمو بقیه یه جوری نیگام میکردن که یعنی چرا برمیداری ماشینو وقتی بلد نیستس.
    منم خودم به اندازه کافی خجالت میکشیدم.شوهرمم گفت ابروی مارو بردی!!!
    هرچیم گفتم چرا اینجوری شد و بهم یاد بده دیگه جوابمو نداد و تحویلم نگرفت و سر سنگسن شد.
    روز بعد گفتم سوییچو میدی؟ گف نه.شهر شلوغه بلد نیستی.
    گفتم این چه حرفیه؟نمیگی ناراحت بشم؟
    گفت خب بشی.و رفت...
    یهو!!!!
    اینجوری شد که همه چی خراب شد.
    من ناراحت از برخوردش و ازینکه شاید دیگه بهم ماشین نده.ازینکه چرا هیچوقت منو باور نداره.
    اونم سر سنگین که انگار تا حالا ازش سو استفاده کردم ماشینو ورداشتم و بلد نیستم.

    بعدشم که یه بنده خدا اون حرفارو راجع بهش زد.منم یهو باز شک و تردید اومد سراغم.
    .منم دیگه داغ کردمو مثه خودش باهاش سر سنگین شدم.شایدم بسشتر

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 23:45

  9. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    paiize (سه شنبه 25 فروردین 94)

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    خب خداروشکر...بعضی ازنتایج خوبی که بدست آوردی رونوشتی

    ببین باید بهش اعتمادداشته باشی واینوبهش القا کنی...آره باوجودابنکه رمزروی گوشیشع باید بهش اعتمادداشته باشی
    اگه مدام بهش شک داشته باشی بدترمیشه
    اماوقتی کنارش باشی واعتمادکنی بهش اگه هم خطایی کنه خودش کم کم متوجه میشه ومیراره کنار

    این خیلی خوبه کی خوبیهاشومیبینی...بایدهم اینطورباشه...اما این نباید باعث بشه که فک کنی ااون خوب مطلقه پس اشتباهی نمیکنه

    وقتی باهم خوبید ازخوبیهاش تشکرکن...بهشون ارزش بده...تاهدفش این بشه که خوبیهاشوبیشترکنه
    درموردماشین خوب پیش میاد...اصلا نباید ناراحت بشی
    شوهرمنم کم ازم تعریف میکنی..بیشتربلده انتقاد کنه...جدی میگم...گاهی حتی گریه میکنم که چراهمش بدی هامومیگی وخوبی هام رونمبینی...اما اون میگه خوب خوبیهات رومیدونم ولارم نیست بهت گوشزد کنم!!!اما بدی هات روبایدبگم که بدونی!!!
    ببین اگه شوهرهامون یه کم سیاست داشتن یامهارت هایی روبلد بودن اینجوری حرف نمیزدن!!!انتظارزیادی ازشون نباید داشت
    باید صبورباشیم تاکم کم این رفتارها روازما یا بقیه یادبگیرن....پس سعی کن الگوی خوبی بشی واسش

    درموردگروه وایبر اگه هم مردبودن اشکالی نداشت اما حالا که خانمن میتونی خیلی آروم وتوی یه موقعیت مناسب مثلا بعدازیه هفته خوبی وخوشی...باهاش صحبت کنی..ازهمین حرف دوستت استفاده کن وبگودوست ندارم دخترها درموردهمسرم اینجوری فکرکنن...بگومن به تواطمینان دارم ومیدونم خیلی چیزها رورعایت میکنی وخیلی متشخص رفتلرمیکنی کاش باهاشون راحت نباشی تااینجوری نگن...منم بهم برمیخوره خوب شوهرمه..دوستش دارم....
    پس باخوبی باهاش حرف بزن...

    - - - Updated - - -

    الان هم زودتراین سرسنگینی روتموم کن...یعنی چه؟

    مثلا بهش بگو بابا خب من که نمیتونم مثه توحرفه ای باشم..زمان میبره تاهمه چی رویاد بگیرم...اینهاروباخنده وعشوه بگو

    بعدش هم بپرتوی بغلش...اینقدرهمه چی روسخت نگیردخترخوب
    وقتی اینجوری بگی اون هم میفهمه که تو نمیخوای خودتونشون بدی وازاین حرفها...بزارحس کنه زنی وضعیف واحتیاج به اون داری وزمان...بعدهم بهش بگو هیچوقت هم به خوبی تونمیشه رانندگیم
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  11. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Somebody20 (چهارشنبه 26 فروردین 94)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array

    سلام
    من هر وقت تایپیکهای شما رو میخونم اعصابم خورد میشه
    واقعا در تعجبم چجور با همچین ادمی واین همه مشکل اخلاقی ورفتاری وشخصیتی میخوای زندگی کنی؟
    اهل دوست دختر بازی ومشروب ومهمونیهای انچنانی خیلی چیزای دیگه که خودت گفتی وهر روز از این باغ بری میرسد!!!!
    واقعا خودت چه اینده ای با این شازده دوماد پیش بینی میکنی اصلا خصوصیت مثبت هم داره این اقا البته میدونم خودت هم مشکلاتی داری ولی نامزدت اخرشه دیگه!
    عزیزم سالی که نکوست از بهارش پیداست!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  13. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    اخه پاييزه من تو تنهايى هرچقدم بهم بد كنه زياد به رو خودم نميارم.ولى دوس ندارم تو جمع اينجورى كنه.

    ديشب تولدم بود.كيك و كادو گرفته بود اومد خونمون.مانتومو باهم گرفتيم يكم خياطى لازم داشت(تو راهم كلى خوش گذشت بهمون،من گرونترين مانتورو اتنخاب كردم با اينكه قصد داشتم يه چيز ارزون وردارم اونم هيچى تگفت)وفتى اومد خونمون لباس تنش بود منم سريع رفتم اماده شم كه تا لباساش تنه شه بريم بديم خياط سر كوچه(انقد ذوق داشتم دلم ميخواست همون لحظه مانتومو تنم كنم).
    يه دفه جلو همه گف كجا؟! نميخواد برى.هرچقد با ذوق و خنده گفتم بيا بريم بديم راحت شه خيالم،خودشو گرفت و گف نميخواد.منم جلو مامام بابام خجالت كشيدم.به مامانم گفتم حالا كه حاضر شدم مياى بريم؟! باز گف من نيومدم خونه شما كه تو برى خياطى،
    منم رفتم تو اتاق لباسامو در اوردم.
    بعدشم ناراحت بودم،بعد اون عوض اينكه از دلم دربياره يه كلمه م باهام حرف نزد.منم باهاش حرف نزدم.حتى شمعاى كيكمم فوت نكردم ،اونم هيچى نگفت.بعدشم پاشد رفت خونشون.
    خيلى ناراحتم،اقصير كى بود؟
    الان اون منو مقصر ميدونه،ولى به نظر من كار اون زشت بود.
    اينجور وقتا چى بايد بشه؟!

    تولدمو خراب كرد

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    4,080
    سطح
    40
    Points: 4,080, Level: 40
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    96

    تشکرشده 225 در 103 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام در مورد ديشب مقصر شما هستيد

  15. کاربر روبرو از پست مفید عاشق خانواده تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (چهارشنبه 26 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  2. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  3. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.