به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 39
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 دی 94 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,149
    سطح
    18
    Points: 1,149, Level: 18
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 48 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهر سابقم داره ازدواج میکنه

    سلام .من 27 سالمه و تقریبا 7 ماه میشه که از همسرم جدا شدم .راستش من خودم اصلا دوست نداشتم جدا بشم چون خیلی دوسش داشتم و هنوزم دارم ولی به اصرار اون به صورت توافقی جدا شدیم.حالا دلیل جداییمون بماند که چی بود ولی اون اولا که میخواست ازم جدا بشه و من قبول نمیکردم میگفت شاید یه روزی تصمیمم عوض شد و دوباره بهم برگشتیم و با این حرفا آرومم میکرد تا من راضی به طلاق بشم.و من با این امید که اون برمیگرده راضی شدم.ولی با این حال توی این چند ماه حالم خیلی بده و خیلی دلم واسش تنگ شده .کارم هر روز گریست.چون به هیچکدوم از حرفایی که میزد عمل نکرده.حتی هنوز اسممو از تو شناسنامش پاک نکرده.بعد طلاق هم چند بار اس داده بود که همه چی درست میشه همه چی مثه قبل میشه .من گفتم واسه امیدواری من میگی و اون گفت اصلا.ولی بعد این همه مدت حتی یه زنگ نزد بهم.و وقتی هم که من واسه مهریم بهش زنگ زدم خیلی بد حرف زد طوریکه گفت دیگه بهم زنگ نزن.منم گفتم مگه تو اون حرفارو نزده بودی .اونم گفت فکر میکردم میتونم ولی نمیتونم.حس میکنم خیلی واسه طلاق سرم کلاه رفت .چون مهریه رو هم قسط بندی کردیم به صورت توافقی.ولی تا الان که هیچی نداده.این تصمیمات نا پخته ای که گرفتم از یه طرف عذابم میده و از طرف دیگه اینکه شنیدم داره ازدواج میکنه .میدونم با دیگه از هم جدا شدیم ولی واقعا من نمیتونم فراموشش کنم وقتی ازش پرسیدم گفت واقعیت نداره .ولی حس میکنم همه حرفایی که بهم زده و این یکی هم دروغه.منو واقعا اینهمه امیدوار کرده بود حتی هنوز اسمم تو شناسنامشه اگه واقعا ازدواج کنه من چه کار کنم نمیتونم تحمل کنم.همش به به یاد روزای گذشته میفتم و ناخودآگاه اشک از چشام سرازیر میشه.خیلی دلم واسش تنگ شده.شدیدا به عشقش نیاز دارم.خیلی تنها شدم .خیلی ازش ناراحتم که اینقدر داره منو عذاب میده .اگه منو نمیخواد واقعا چرا ثبت نمیکنه طلاقمونو.و اگه هم میخواد این طور رفتار کردن چیه؟واقعا دیگه بریدم خسته شدم .به نظرتون چه کار کنم تا از این وضع در بیام ؟میدونم نمیتونم فراموشش کنم .6 7 سال زندگی مدت کمی نیست.دوتامون رفتارهای بد داشتیم ولی من واقعا دوسش داشتم ..

  2. کاربر روبرو از پست مفید دختر آریایی تشکرکرده است .

    sasha (دوشنبه 24 فروردین 94)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام خانومی

    این اقا الان همسر شما نیست...ایشون همسر سابق شماست.ضمنا ایشون وقتی پیشنهاد طلاق داده یعنی به شما علاقه ای نداشته و تصمیم داشته این زندگی رو تموم کنه.
    وقتی صیغه طلاق بین دو نفر خونده میشه یعنی همه چیز تموم شده و فکر کردن و وابستگی به این رابطه اشتباهه محضه....

    شما به من بگو ببینم برای چی الان با ایشون ارتباط داری؟ایشون دیگه همسر شما نیست و مثل یکی از میلیاردها مرد غریبه ایه که تو دنیا داره زندگی میکنه.

    ایشون شما رو به هر دلیل نمیخواد و حق ادامه زندگی و ازدواج داره....چرا پیگیرش هستی؟چرا بهمش زنگ میزنی؟

    راحت بهت بگم دوست خوبم....داری براش مزاحمت ایجاد میکنی....ایشون خیلی راحت میتونه قانونی از شما شکایت کنه.....

    زندگی دو طرفه است خانومی...یعنی اون اقا هم باید شما رو بخواد تا اسمشو گذاشت زندگی مشترک...الان شما فقط خواستار این زندگی هستی...

    به خودت بیا...7 سال عمرت که رفت.دیگه چقدر عمرت میخواد بسوزه و بره؟

    اگر ایشون شما رو دوست داشت اصلا تن به طلاق نمیداد...شما هم همینطور....شما هم دوستش نداری وگرنه شما هم توافق نمیکردی....کدوم زوجی رو دیدی که بعد از طلاق مشکلاتشون حل شده و به قول و وعده وعیداشون عمل کردن؟

    منطقی باش و بزرگ شو.....مثل دختر بچه ای نباش که عروسکشو ازش گرفتن.....

    میتونی بشینی و بازم غصه بیهوده بخوری و شک هم نداشته باش که این اقا دیر یا زود اردواج میکنه....شا زرنگ تر از اون باش....خودتو بساز .....به روحیه ات برس و زودتر برای زندگیت نقشه های خوب بکش....

    این حالتت تاحدودی طبیعیه ولی اگر کنترل نشه کار دستت میده..
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 8 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    andrya (دوشنبه 24 فروردین 94), anisa (دوشنبه 24 فروردین 94), فرهنگ 27 (دوشنبه 24 فروردین 94), نیکیا (چهارشنبه 26 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), آنیتا123 (دوشنبه 24 فروردین 94), خیال تو (دوشنبه 24 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 25 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 تیر 96 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    3,018
    سطح
    33
    Points: 3,018, Level: 33
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    101

    تشکرشده 87 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آبجی فراموشش کن ایشون به نظر من با چرب زبونی شما رو گول زده و خیلی راحت به منافع خودش رسیده
    مهریه رو توافقی قسط بندی کردی که چی ؟ در ازاش چی گرفتی ؟ طلاقت نداده هنوز ؟
    یکم به فکر خودت باش

    دست بالای دست بسیاره مطمئن باش هزاران مرد هست که بهتر از شوهر سابقت هستن

  6. 4 کاربر از پست مفید the boy تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 24 فروردین 94), anisa (دوشنبه 24 فروردین 94), sasha (دوشنبه 24 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام دوست عزیز
    نمیخام در مورد گذشته ازت سوال کنم ( مثلا این که دلیلش برای طلاق چی بود ؟ و شما آیا با کسی مشورت کردین برای طلاق‌؟ ) یعنی الان دیگه جوابشون هر چی باشه دیگه اصلا اصلا اصلا مهم نیست.. شما الان طلاق گرفتین و همه چی تموم شده.
    یه واقعیت خیلی واضح و روشن :« ایشون اگه علاقه ای به شما و زندگی مشترکش داشت صد در صد زندگیشو حفظ میکرد نه اینکه خودش پیشنهاد طلاق میداد»
    وابستگی و دوست داشتن شما باعث شده این همه عذاب بکشی ..
    الان فقط بهتره فراموشش کنی ... یعنی باید ...

  8. کاربر روبرو از پست مفید خیال تو تشکرکرده است .

    anisa (دوشنبه 24 فروردین 94)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    سلام دوست خوبم . برخلاف نظر دوست خوبمان خیال تو به نظر من اینکه دلیل طلاق شما چه بوده ؟ و در هفت سال زندگی مشترکتون چی گذشته ؟ مهمه . و میتونه مشخص کنه که چرا شما به این نقطه رسیدید . و چرا ایشون با اینکه طلاق میخواسته ولی ثبتش نمیکنه .

  10. 4 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    morteza2487 (شنبه 26 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (دوشنبه 24 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 25 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 دی 94 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,149
    سطح
    18
    Points: 1,149, Level: 18
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 48 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از نظرات همه دوستای خوبم.
    ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم ولی یه اتفاق بد یعنی خیلی ید کل زندگیمونو نابود کرد.یه اتفاقی که ازش خیلی خجالت میکشم.به من تجاوز شد و من وقتی که به شوهرم گفتم اون داغون شد و با هم رفتیم شکایت کردیم بعده کلی دوندگی خیلی حکم غیر منصفانه ای دادن .شاید اگه یه حکمی میدادن که اون با سزای کارش میرسید شوهر من کمی از عصبانیت و ناراحتیش کم میشد.ولی فقط شلاق .از آنجایی که ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکردیم و خونواده من هم خیلی سرشناس بودن اون میگفت آبروم همه جا رفت.غیر از اینکه من خودم چقدر زجر کشیدم اون از من بیشتر زجر میکشید.میگفت با دیدن من یاد اون قضایا میفته.سعیشو کرد که باهام زندگی کنه حتی تصمیم داشتیم بچه دار شیم ولی به نظر من فقط اون حکم غلط که واسه اون نامرد شلاق صادر کردن باعث شد شوهرم ناامید بشه .و کلا اخلاقش عوض شد .همش پیش خودم میگم کاشکی هیچوقت نه به شوهرم میگفتم و نه شکایت میکردم.هر چند که قبله این اتفاق خب مثه خیلی از زن و شوهرا مشکلاتی داشتیم.و با هم دعوامون میشد ولی منکه خیلی دوسش داشتم.حالا هم شاید این اتفاق باعث شده که اون نتونه دیگه زندگی با منو تحمل کنه.خلاصه واسه طلاق خیلی اصرار داشت ولی من خیلی التماسش کردم طلاقم نده ولی بی فایده بود.فقط با این کار مردم بیشتر از قضیه بو بردن.و هزار تا شایعه پیچیده.من که کلا همه چیمو از دست دادم شوهرمو آبرومو و دوستامو.اون به من میگفت بیا طلاق بگیریم تا من بتونم فراموش کنم و بعده یه مدتی دوباره با هم باشیم میگفت فقط به تنهایی نیاز دارم.ولی تا حالا هیچ اقدام مثبتی نکرده.حتی من به این راضی بودم که حتی اگه زنش نباشم ولی فقط توی زندگیش باشم اونم وقتی که اینو بهش گفتم حرفی نداشت ولی بعده طلاق به بهونه مهریه که چند بار بهش زنگ زدم (آخه هنوز هیچی نداده)خیلی بد حرف زد و گفت بهتره فراموشش کنم و هیچوقت دیگه بهش زنگ نزنم.ولی من با اینکه اینهمه غرورم له شد ولی بازم دوسش دارم فراموش کردن که به همین راحتی نیست.اگه اینهمه بهم امید نداده بود شاید تا الان کنار اومده بودم با این موضوع.ولی هرکاری میکنم خاطرات و روزای عاشقیمون از ذهنم پاک نمیشه.3 4 ماهی میشه که نشستم واسه کنکور ارشد میخونم ولی الان که چند روزی میشه شنیدم رفته خواستگاری دارم دیوونه میشم.حالا نمیدونم واقعا حقیقت داره یا نه.ولی دیگه نمیتونم رو درسم تمرکز کنم .خیلی حالم بده.کاشکی اینقدر دوسش نداشتم .همش فکر میکنم این امیدواریا که به من داده بود فقط واسه این بود که زودتر طلاقم بده و مهریمو هم راضی به قسط بندی بشم.بازم پول دستش دارم ولی اونارو هم نداده.خیلی واسه سادگی خودم ناراحتم .دوست دارم از این شهر برم یه جایی که هیچکی منو نشناسه.هیچکی نپرسه چرا جدا شدین.با حرفای مردم چه کار کنم؟یکی از دوستام بهم گفت واسه این جدا شدین که تورو با یه پسر گرفتن!؟
    آخه چرا هزار تا شایعه درست میکنن.اگه اون اتفاق که باعث شده شوهرم ازم جدا بشه بین مردم بپیچه که خیلی بهتر از این حرفه.دیگه نمیدونم چه کار کنم خیلی خسته شدم .فقط دوست دارم بمیرم همین.حس میکنم همه دارن در مورد من حرف میزنن و چیزایی که حقیقت نداره.اصلا دوست ندارم برم بیرون چون همه خاطرات بد و خوبم بهم یادآوری میشه.با دوستام هرچند وقت دور هم جمع میشدیم ولی از وقتی که یکیشان اون حرفو بهم گفت دیگه اصلا دوست ندارم پیششون.دوست ندارم کسی در مورد من فکر بد کنه.من بهش تا حدودی حقیقتو گفتم ولی نمیدونم باور کرد یا نه.فقط دوست دارم دانشگاه قبول شم تا زودتر از اینجا برم.خیلی داغونم..

  12. 3 کاربر از پست مفید دختر آریایی تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 24 فروردین 94), sasha (دوشنبه 24 فروردین 94), اقای نجار (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر آریایی نمایش پست ها
    همش فکر میکنم این امیدواریا که به من داده بود فقط واسه این بود که زودتر طلاقم بده و مهریمو هم راضی به قسط بندی بشم.بازم پول دستش دارم ولی اونارو هم نداده.
    سلام
    واقعا متاسفم برای اتفاقی که براتون افتاده واقعا شرایط سختی دارین خدا صبرتون بده!
    به نظر من هم شوهرتون نمیتونسته با این قضیه کنار بیاد ودنبال راهی بوده که شما رو راحت و بی دردسر از زندگیش بیرون کنه
    ولی چون میدونست شما به اون علاقه زیادی دارین و مشکل مهریه وبقیه چیزا سر راهش بود و شما به همین راحتی حاضر به طلاق نمیشید با وعده وعید وامیدواری واهی شما رو راضی کرده طلاق بگیرین الان هم خیالش راحته رفته دنبال زندگیش ببین خواهر گلم این اقا یه درصد هم به بازگشت مجدد فکر نمیکنه بهتره فراموش کنی سخته ولی باید بتونی بشین برای خودت هدفهای جدید برنامه ریزی کن سرگم زندگی شو تا کم کم فراموش کنی.
    ذات اکثر مردا همینه دیگه! خودشون هر خطایی توی زندگی بکنن انتظار دارن زنها چشمشون ببندن ودم نزنن و زود فراموش کنن
    ولی خدا اون روز نیاره که یه زن نا خواسته خطایی انجام بده فوری حکم براش صادر میکنن که بیا ببین چن اونا مردن میتونن وما زن هستیم نمیتونیم.
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  14. 5 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    sasha (دوشنبه 24 فروردین 94), setare_000 (دوشنبه 24 فروردین 94), واحد (سه شنبه 25 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), اقای نجار (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    عزيزم خيلى ناراحت شدم براى مشكلت، البته براى تجاوزى كه بهت شده خيلى خيلى بيشتر ناراحتم تا طلاقت از همسرت، خدا بهت صبر بده، اثبات تجاوز خيلى مراحل قانونى و سختى داره، آخه شما چطور با يه مرد غريبه تنها شدى كه بهت تجاوز شد؟

  16. 2 کاربر از پست مفید sasha تشکرکرده اند .

    morteza2487 (شنبه 26 اردیبهشت 94), اقای نجار (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    4,080
    سطح
    40
    Points: 4,080, Level: 40
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    96

    تشکرشده 225 در 103 پست

    Rep Power
    37
    Array
    عزيزم خيلي ناراحت شدم، واقعا برات اشک ريختم.
    کاش قبل از اينکه از همسرت جدا مي شدي با اين سايت آشنا مي شدي و از بچه ها مشاوره مي خواستي؟! اما کاري هست که شده . از نظر مالي در چه وضعي هستي؟
    آيا همسرت تو رو تو اون ماجرا مقصر مي دونه؟
    به نظر من اصلا به اون آقا زنگ نزن. حتي براي مهريه کاري به کارش نداشته باش بزار با خودش کنار بياد که انشاءا... بياد . به قول خودت شهرتون کوچيکه بهش حق بده خوب ناراحت بوده که پشت خودش و همسرش حرف بوده. بايد بهش فرصت بدي

    به خدا توکل کن سعي کن دعا بخوني نماز بخوني و به خدا نزديک شي . درستو بخون ذهنتو مشغول کارهاي ديگه کن ورزش کن به حرف مردم اهميت نده . سعي کن آروم شي و به ايشون هم فرصت فکر کردن بدي تا اگر خداي نکرده خواست ديگه برنگرده ديگه بيشتر آسيب نبيني.
    باهاش بحث نکن آروم باش به خدا بسپر که هرچي برات بخواد مطمئن باش بهترينه
    ديگه هيچي به ذهنم نمي رسه غير از اينکه از تمام وجودم برات دعا کنم تا خدا کمکت کنه

  18. 5 کاربر از پست مفید عاشق خانواده تشکرکرده اند .

    morteza2487 (شنبه 26 اردیبهشت 94), sasha (دوشنبه 24 فروردین 94), واحد (سه شنبه 25 فروردین 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), اقای نجار (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 دی 94 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,149
    سطح
    18
    Points: 1,149, Level: 18
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 48 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا از اینهمه راهنمایی و محبتتون ازتون ممنونم .من خودم که اینارو مینویسم فقط اشک میریزم خیلی واسم سخته که اون خاطرات تلخ بهم یادآوری بشه.واسه همین نپرسین که چه طور اون اتفاق لعنتی افتاد.شوهرم آره منو مقصر میدونه منم خودم میدونم مقصرم ولی اشتباه من فقط سادگی و خوش بینیه بیش از حدمه.واقعا خدا به سر هیچکی نیاره این اتفاقو.خیلی سخته
    شاید واقعا صلاحمون تو این جدایی بود ولی فراموش کردن خیلی سخته.مثلا دارم درس میخونم یهو میبینم به دیوار خیره شدم و اشکام رو گونه هامه.فکرم به کجاها که نمیره.دوست دارم حتما قبول شم ولی با این وضع بعید میبینم.دوست دارم برم سر کار ولی کجا توی این شهری که ازش بدم میاد؟که همه منو میشناسن؟فقط از خدا میخوام بهم کمک کنه.بازم ممنون ازتون
    در ضمن آره وضع مالیمون خداروشکر خوبه .من کنار خونوادم زندگی میکنم و اونا همیشه حامی من بودن و هستن.
    ویرایش توسط دختر آریایی : دوشنبه 24 فروردین 94 در ساعت 15:36

  20. کاربر روبرو از پست مفید دختر آریایی تشکرکرده است .

    عاشق خانواده (دوشنبه 24 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.