به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array

    Tavajoh با بیکاری و بی مسئولیتی نامزدم چه کنم

    سلام خدمت دوستان
    من خانومی 26 ساله هستم و همسرم 28 سال.دو سال میشه که عقد کردیم.من و همسرم قبل از عقد همکلاس بودیم .پدر و مادرم زیاد موافق با این وصلت نبودن.مخصوصا پدرم به خاطر نداشتن کار.با گریه و زاری من موافقت کرد.همسرم زمان عقد سرباز بود تو یه شرکتی.قرار بود تو همون شرکت بعد از سربازی استخدام بشه.بعد از اینکه حدود یک سال از عقدمون گذشت و سربازیش تموم شد،حدود یک ماه رفت تو اون شرکت،بعد دیگه گفت نمیرم.البته توی همون شرکت چند بار(2بار) به خاطر دعوا با سرپرست،به بخش های دیگه منتقل شد.بعد از اون شرکت به شرکت دیگه منتقل شد از اونجا هم اومد بیرون.گفت من کار اداری دوست ندارم.بعد دوباره با اصرار من رفت تو بخش فنی اونجا.باز گفت کارم سخته نمی تونم.منم وقتی وام ازدواج گرفتم بهش دادم با وام ازدواج خودش و یه کم پول باباش حدود 10 میلیونی شد.رفت دستگاه خرید مشغول شد به کار آزاد.من اون موقع بهش گفتم که کار دولتی رو ول نکنه.خیلی سر این موضوع بحث داشتیم.یک بار هم وقتی قهر کرده بودیم تو گوشیش دیدم به یه دختری اس ام اسای میده.منم به خانوادش گفتم.یه نشست داشتیم.خانوادش از طرف اون تعهد دادن.بعضی وقتا میگه تو منو به خاطر اون موضوع خورد کردی.البته همش منکرش میشد.منم دیدم منکرش میشه دیگه کشش ندادم.گفتم کار دولتی با آزاد رو با هم داشته باش ولی قبول نکرد.چون کار آزاد رو خودش انجام نمیداد.کارگر داشت.به کار آزادش راضی شدم.ولی بعد چند ماه که دید سود انچنانی نداره،بدون اطلاع من دستگاه ها رو فروخت.وقتی من فهمیدم خیلی ناراحت شدم.با هم ،همفکری کردیم قرار شد یه کار آزاد دیگه شروع کنه.ولی بدون این که بگه پول دستگاه رو به داداشش داد.گفت نیاز داره.این رو هم بگم حدود 7 ماه پول وام رو من دادم.چون گفت ندارم.البته منم نداشتم ولی خودم رو به آب و آتیش زدم که جور شه.چون بابام ضامنم بود.نمیخواستم بفهمه.ولی دیگه دیدم داره بدعادت میشه دیگه پول وام رو ندادم.با هزار تا دعوا و بحث پول وام رو میداد تا دو ماه پیش.حدود پنج ماه بیکار بود.خانوادش هم میگفتن میره سرکار نگران نباش.منم فقط حرص میخوردم.می رفت مغازه داداشش می نشست.میگفت داداشم گناه داره،نمیتونم دست تنها بذارمش.مشتریهای داداشش رو کم و بیش راه مینداخت.داداشش هم هر از گاهی یه مقدار ناچیز بهش میداد.مثلا 30-40 تومن.بهش که می گفتم برو سر یه کار درست حسابی می گفت من مغازه داداشم میرم.سرکارم.البته داداشش هم چند سال اول زندگی سرکار نمیرفت.مفت میخورد و میخوابید.شوهرم میگفت از جاریت یاد بگیر اون اصلا حرفی نمیزد.منم نمیخوام مثل اون باشم.باز با اصرارهای من رفت برای مصاحبه یه شرکت اداری.قرار شد تحقیق کنن.ولی باز زد زیرش و گفت من نمیرم.کار اداری دوست ندارم.هرچی بهش میگم مردم از خداشونه یه کار ثابت داشته باشن ولی اصلا انگار نه انگار.فقط میگه من نمیرم.من کار آزاد دوست دارم.میگم خب اگه کار آزاد دوست داری یه کار آزاد شروع کن.میگه الان میرم مغازه داداشم یعنی سرکار میرم دیگه.دو ماه پیش شب دعوای خیلی بدی کردیم و به من گفت از خونه ما برو بیرون.من نرفتم ولی دست روم بلند کرد.منم از ترس جونم رفتم بیرون.من بچه شهرستانم.حالا فکر کنین ساعت 12 شب چیکار کنم تو تهران!!!!مادر شوهر و پدر شوهرم مسافرت بودن.گریه میکردم.آژانس گرفتم برم پیش دوستم.برادرشوهر و جاریم هی زنگ زدن.من ج ندادم.بعد برادرشوهرم اس داد که ((تو غلط کردی این وقته شب رفتی بیرون.دیگه حق نداری اسم شوهرت رو بیاری.))شوهرم به اونا گفته بود که من خودم رفتم.خیلی ناراحت شدم.من با برادرشوهرم در حد سلام و علیک حرف میزدم.اون شب جاریم خیلی زنگ زد و گفت برگرد بیا خونه ما.من برگشتم رفتم اونجا برادرشوهرم رفت تو اتاق و در بست و بیرون نیومد.منم موقع خواب رفتم طبقه پایین که خالی بود خوابیدم.دوست نداشتم اونجا بخوابم با اینهمه بی احترامی.فرداش برگشتم شهر خودمون.الان حدود دو ماه میگذره.اصلا پا پیش نذاشتن برا آشتی.فقط مامان بابش عید رو تبریک گفتن به خانوادم.خانواده من هم با روی باز صحبت کردن.همین.خیلی ناراحتم که قهرمون داره زیاد میشه.این رو هم بگم که شوهرم خیلی مهربونه،دلش برا همه میسوزه. ولی زود عصبی میشه.اونم از نوع خیلی بد.خیلی دمدمی مزاجه.شوهرم تو بچگی بیش فعال بوده ولی درمان نشده.پیش روانپزشک رفتیم قرص داد ولی نصفه و نیمه ول کرد.ولی این دفعه نمیخوام کوتاه بیام.هرچقدر که قهر طول بکشه
    ویرایش توسط سحر22 : شنبه 22 فروردین 94 در ساعت 22:01

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم..اصلا مهم نیست که قهرکرده تحمل کن..خودتو مشغول کن توی این مدت...ادم شاد وموفقی باشی..اگه خانواده ش زنگ زدن واسه عید پس حتما بهش فشارمیارن..باهاش حرف میزنن ودرنهایت اون میاد دنبالت..فقط بهت نصحیت میکنم تحمل کن شوهرت خیلی بهتراز همسرکله شق منه که حاضرهمه جوره منو خانواده م ببره زیرسوال...یکم صبوری کن حل میشه..بهت قول میدم فقط توی این مدت خوش باش..نزارخانواده ت بفهمن ناراحتی..خودتوشادجلوه بده..حداقل جلوی اونا...پدرومادردیگه بدست نمیاد..شوهرهست تا دلت بخواد..سعی کن وابسته نباشی اگه وابسته باشی داغون میشی...

  3. کاربر روبرو از پست مفید saba.khaste تشکرکرده است .

    غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saba.khaste نمایش پست ها
    سلام عزیزم..اصلا مهم نیست که قهرکرده تحمل کن..خودتو مشغول کن توی این مدت...ادم شاد وموفقی باشی..اگه خانواده ش زنگ زدن واسه عید پس حتما بهش فشارمیارن..باهاش حرف میزنن ودرنهایت اون میاد دنبالت..فقط بهت نصحیت میکنم تحمل کن شوهرت خیلی بهتراز همسرکله شق منه که حاضرهمه جوره منو خانواده م ببره زیرسوال...یکم صبوری کن حل میشه..بهت قول میدم فقط توی این مدت خوش باش..نزارخانواده ت بفهمن ناراحتی..خودتوشادجلوه بده..حداقل جلوی اونا...پدرومادردیگه بدست نمیاد..شوهرهست تا دلت بخواد..سعی کن وابسته نباشی اگه وابسته باشی داغون میشی...
    مرسی عزیزم.از اینکه جواب دادی.میترسم این قهر و آشتی ها براش عادت بشه.الان هم از سر غرور و لجبازیه که زنگ نمیزنه.چون یکی از فامیلامون باهاش در ارتباطه.شوهرم بهش گفته که چون اینا برا آشنی پیش قدم نشدن،منم نمیشم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 اردیبهشت 95 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-12-26
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 39 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر جان عزیزم ببخشید اگه تلخه حرفام
    ولی برای این زندگی عاقبت خوبی نمبینم
    مگر اینکه برین یه مشاوره درست و حسابی
    از این تیپ آدم ها زیاد دیدم... این موضوع رو دست کم نگیر...و سعی کن وابسته نشی و منطقی با این کار نکردنش برخورد کن!!!!

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام دوستان.لطفا بگید برای به سرکار رفتن همسرم چیکار کنم.چون من اصلا نمی تونم بی پولی رو تحمل کنم.الانم تمام مخارج من به اضافه هزینه های دانشگاهم رو پدرم میده.میترسم با این قهر طولانی همسرم به سمت کس دیگه ای کشیده بشه.چون یه کم شیطونه.قبلا ازش یه چیزی دیدم.اصلا هم نمیخوام من یا خانوادم پاپیش بگذارم

  7. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام سحر جان

    بین خطوط فاصله بذار راحت تر بشه خوند

    در وهله اول باید بهت بگم مهارتهای لازمه برای زندگی مشترکت بسیار بسیار پایینه.....ایشون تو گوشیش اس ام اس از یه خانومی بوده...رفتی به خانوادش گفتی؟!مگه مدرسه است که یکی کار بد میکنه بعد اون یکی میره به مدیر مدرسه میگه ؟!

    نقش خوده شما به عنوان همسر این وسط چیه ؟این یکی از اشتباهاتت

    دومین اشتباه شما دخالت بیش از حد در مسائل کاری همسرته...ابدااااااااااااا و اصلاااااااااااااااا کار به شغل ایشون و مسائل کاریش نداشته باش.....ایشون یه وطیفه ای داره شما هم یک وطیفه.هرکسی مسئول وطیفه خودشه.....کما اینکه من اعتقاد دارم شما وطایف خودت رو هم به درستی انجام نمیدی.....

    زیاد پا پیچش شدی و کار به جاهای باریک کشید.

    پدر و مادرش وقتی عید زنگ زدن حرفی از مشکلات شما نزدن؟یعنی خبر ندارن بچه اشون دو ماهه با زنش قهره؟چرا پدر و مادرت در این فرصت گله گی نکردن ؟
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. 6 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam240 (یکشنبه 21 تیر 94), نادیا-7777 (دوشنبه 24 فروردین 94), بابک 1369 (سه شنبه 25 فروردین 94), سوده 82 (پنجشنبه 18 تیر 94), شمیم الزهرا (پنجشنبه 27 فروردین 94), غزاله 91 (جمعه 28 فروردین 94)

  9. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنظرمن نظر شخصی هست شما منطقی برخورد کنید چون هنوز نامزد هستید و هنوز بچه ایی ندارید سعی کنید بجای نگاه عاطفی نگاه عقلانی رو جایگزین کار کنید. به هرترتیب ایشون هم باید سر کار بروندو...

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 تیر 97 [ 21:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-22
    نوشته ها
    180
    امتیاز
    5,092
    سطح
    45
    Points: 5,092, Level: 45
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 91 در 64 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام مریم جان.راستش من و همسرم سر مسایل کاری زیاد با هم دعوا و بحث داشتیم.هر دفعه هم خانوادش واسطه شدند.فکر می کنم خانوادش دیگه از این همه بحث خسته شدند.برا

    همین وقتی که زنگ زدند چیزی نگفتن(البته این نظر منه مطمئن نیستم).البته با من خوب احوالپرسی کردند.در مورد اون قضیه که گفتم اس ام اس دیدم.من نمیخواستم بهشون بگم.از گریه

    های من از تو اتاق متوجه شدند.خیلی اصرار کردن منم گفتم.من اصلا دوست ندارم دعوا یا بحثمون رو چه خانواده همسرم و چه خانواده خودم بفهمن.همیشه بعد از بحث همسرم بهشون

    میگه که ما دعوامون شد.منم همیشه بهش تذکر دادم ولی گوش نمیده.سریع به پدرم زنگ میزنه جریان رو میگه.در مورد مسائل مالی،من برا همسرم وام گرفتم که ضامنش پدرمه.پدرم یه آدم

    خیلی منظمیه.منم همیشه به همسرم میگم که پول وام رو به موقع بده.چون پدرم از بینظمی خوشش نمیاد واینکه اگر بانک زنگ بزنه خیلی برا پدرم گرون تموم میشه.منم چون نمیخوام

    شوهرم از چشم پدرم نیفته مجبورم تو این مسئله دخالت کنم که پول به موقع داده بشه.هرچند که از زمان قهر ما پول رو نداده.شب دعوای ما،همسرم ساعت 12 شب با داد و عصبانیت بهم

    گفت برو لباست رو بپوش ببرمت ترمینال،بری خونتون.منم حرفی نزدم،بعد گفتم من نمیرم.بعد با زور (کتک)گفت باید بری.منم هم خیلی ازش تو اون لحظه ترسیدم و هم خیلی بهم

    برخورد،خودم از خونه اومدم بیرون.همسرم سابقه عصبانیت وحشتناکی داره.دیشب اشتباها

    تو وایبر دستم به تماس باهاش خورد ولی سریع قطع کردم.بعد یک ساعت پیام داد که چیکار داشتی.من جواب ندادم.بعد 2-3 ساعت پیام داد دختری که از خونه بره بیرون،همون بهتر که بره.

    بازم جواب ندادم.البته برا عید و روز مادر به مادرم زنگ زد و خوب صحبت کرده بود و تبریک گفت.با پدرم زیاد راحت نیست.زیاد هم دوست نداره .غرورم هم اجازه نمیده وقتی خودش منو مجبور

    به بیرون کردن کرد،من و خانوادم پاپیش بذاریم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید سحر22 تشکرکرده است .

    maryam240 (یکشنبه 21 تیر 94)

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 آبان 94 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,035
    سطح
    17
    Points: 1,035, Level: 17
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 20 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. مشکلات زیادی هست تو زندگیتون.به نظر من از چاله خودتون رو تو چاه نیندازید.تا مشکلات رو کاملا حل نکردید زیر یک سقف نرید.چون ریسک بالایی داره.

  13. کاربر روبرو از پست مفید مهدی سبز95 تشکرکرده است .

    atefeh62 (دوشنبه 28 خرداد 97)

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام سحر عزيز

    بنظر من نذار قهرتون طولاني شه با توجه به شيطنتاي همسرت ، جايگزيني خيلي سريع و راحته واسه بعضي اقايون

    الان من حسرت ميخورم كه اي كاش غرور نداشتمو نميذاشتم قهر به ٤٠ روز بعدم سه ماه بكشه ، اين يه زنگ خطره

    من از روحيات اخلاق و رفتار همسرت زياد چيزي نميدونم برا همين راهنماييم در همين حده

    تجربمو بهت ميگم ، مريم جان درست گفتن اينكه جلو خانوادش اون قضيه رو گفتي بد شد ولي بازم ميشه درستش كرد

    همسر منم با اينكه ما سه ماهه قهريم عيد روز مادر و ... رو زنگ ميزنه و خيلي عادي و خوب باهاشون حرف ميزنه

    ولي احساس ميكنم فقط نميخاد دعوا وكدورت بين اونا پيش بياد و من اصلاً براش مهم نيستم

    با گذشت كردن مطمئن باش شخصيتت خورد نميشه

    فقط سياست داشته باش تو هم به مادر پدرش تبريك بگو حالشونو بپرس نذار توپ تو زمين تو بيوفته اونا كه كاري نكردن كه بخاي قهر باشي

    اگه زندگيتو دوست داري نذار قهرت طولاني شه

    كاملاً دركت ميكنم خيلي ناراحت ميشم ميبينم مشكل منو دختر ديگه اي هم داره

    موفق باشي

    برامنم دعا كن

    ياعلي


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نارضایتی خانواده-بیکاری
    توسط پپسی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 20 تیر 94, 22:08
  2. افسردگی و بی مسئولیتی همسرم
    توسط springlife در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 آبان 91, 23:13
  3. اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
    توسط gole kaghazi در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 مرداد 91, 20:41
  4. نارضایتی شوهر از خوابیدن بچه در اتاقمان
    توسط شهناز پ در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 دی 86, 17:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.