سلام
مضوعی ذهنمو دگیر کرده سوال من اینه که افرادی که قبلا دوست پسر یا دوست دختر داشتند و داشتن دوست پسر یا دختر براشون عادیه و بعد با کسی به غیر از دوست پسر یا دختر شون ازدواج میکنند در رابطه با همسرشون سرد میشن یا دچار مشکل میشن مثلا یاد دوست شون می افتن یا همسرشونو با اون مقایسه میکنند یا احساسی رو که با دوستشون داشتن و با همسرشون تجربه نمیکنند چون به نظر من هیجان رابطه دوستی خیلی بیشتر از ازدواجه مخصوصا اوایلش که این باعث میشه من فکر کنم که افرادی که ازدواج میکنند در حسرت هیجانات و احساسات دوران دوستیشون هستند و وقتی هم عادی میشه دیگه خیلی کمتر به کسی علاقه مند میشند و یه جور خیانت به همسر ایندشونه
مشکل من (شایدم مشکل نباشه و افکارم درست باشه) اینه که این افکار باعث شده که به شدت از دخترانی که دوست پسر دارن فراری باشم یا حتی متنفر و باعث مشکل در ارتباط برقرار کردن با دختر ها شده مثلا چون خیلی از دختر ها روابط صمیمی با پسر ها دارند مخصوصا توی فضای مجازی و وقتی از کسی خوشم میاد میگم که این که یه مشت پسر دور و برش ریخته چرا بیاد با من صحبت کنه یا اصلا چرا از من خوشش بیاد فوقش منم یکیم مثل اونا یا بعد از مدتی دلش می خواد با بقیه باشه چون اینجور ادمها همیشه دنبال هیجانات دوران دوستیشون هستند مشکل اعتماد به نفس و ایتجور چیزا ندارم حالا سوال من اینه که افکار و احساسات من درسته چی کنم مخصوصا اینکه از یه نفر خوشم میاد اما دلم نمی خوام بهش بگم به دلایل بالا اصلا درسته که ادم بادختی که با پسر ها صمیمیه دوستان پسر متعدد داره ازدواج کنه (حالا بعضی ها نیان بگن از کجا معلوم همشون دوست پسرشه به نظر من دوست بودن به معنای داشتن رابطه جنسی و .. داشتن نیست اصلا همین فکرمم درسته ؟ )
توب بد وضعی هستن از طرفی نمی ذونم چرا از همچین ادمی خوشم اومده از طرفیم از اینجور ادما حالم بهم میخوره ( خودمم نفهمیدم چی گفتم)