به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 94 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    335
    امتیاز
    7,315
    سطح
    56
    Points: 7,315, Level: 56
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    467

    تشکرشده 462 در 208 پست

    Rep Power
    49
    Array

    کمک فوری، آیا باید جدا بشم؟

    سلام به همه بچه های تالار. خیلی فوری ازتون کمک می خوام و خواهش می کنم از مدیرای سایت که راهنماییم کنن. اگر تست یا مشاوره خوبی می تونن حتی اگر پولی باشه مشکلی نیست.
    الان که به اینجا سر زدم خیلی گیجم و وحشت زدم و نمی دونم چی کار باید بکنم. من حدود 1.5 ساله نامزد بودم و الان به جایی رسیدیم که 1 ماه مونده به عقد و عروسیم نمی دونم اصلاً باید ازدواج بکنم یا نه؟! حالم هیچ خوب نیست و دارم دیوانه می شم.

    نامزدم 35 ساله ارشد مکانیک کارمند و من 30 ساله فوق دیپلم کامپیوتر با شغل آزاد هستم و با معرف آشنا شدیم. خانواده ایشون اصالتاً یزدی (خودش تهران بزرگ شده) و اهل رفت و آمد و ما تهرانی و خیلی آروم.
    تو 6 ماه اول به نظرم خوب بود، پسر آروم و خونسردی بود، خسیس نبود، آسون گیر بود، اهل منطق ، فهمیده، خانوادش هم به نظر اوکی بودن و در کل آدمای خوبی هستن. الان چند وقته بحثامون خیلی داره بالا میگیره و من درست در حالی که در حین تدارک مجلس عروسیم هستم و حتی به فامیلام هم عروسی رو اعلام کردم به مشکل خوردیم و تصمیم با منه که جدا بشم یا نه؟! دارم از استرس می میرم

    فقط دنبال یه چیزیم که به من بگه به درد هم می خوریم یا نه؟ اوایل همش بحث بود و منطق و دلیل و برهان که باعث میشد ساعتها حرف بزنیم و از اونجایی که خیلی بحث کنه حرف کش پیدا می کرد و اصلاً سر از جاهای دیگه در می آورد . تا اینکه یه روز کار کشید به اینکه به خاطر نارضایتی که از جهاز من داشتن مادرش گوشی رو برداشت و به من گفت برو سریستو بفروش جهاز بخر!!!!! ما جلوی مردم آبرو داریم. این حرفا باعث شد من بهش فرجه بدم که فکراشو بکنه و اگر تمایل به ازد.اج داره بیاد جلو. که حدود 1 ماه زمان برد و تو این مدت من زنگی نزدم اونم همین طور. تا اینکه بلاخره یه روز اومد محل کارم و عذرخواهی . باز 2 ماه بعد بحث سر اینکه برادرم داره می ره مکه بیا خداحافظی و حالا از مکه برگشته بیا بازدید در حالی که برادرش حتی از من خداحافظی هم نکرد. همش موضوعات بیخود و گیرهای بیخود. 2 بار مشاور رفتم ولی همش پولکی بودن و منو به هیچ جا نرسوندن. یکیشون گفت ایشون شخصیتاً جزو افراد ذهنی هستن و شما احساسی. سخته کنار بیاین ولی شدنیه باید ادامه بدین . من انتظار داشتم اشکالات رفتاری من و ایشون رو بگه و در هر جا اعلام کنه اشتباه از کی بوده تا هرکس رفتارش مشکل داشته خودشو اصلاح کنه و لی یکی به نعل می زد یکی به میخ منم دیگه نرفتم.


    اوایل عید چون خونه خودش و مادرش نزدیکه من رفتم به خونه سر بزنم بهش زنگ زدم بیاد و یکی از وسایل نسبتا سنگین رو ببره بالا که گفت مهمون داریم دیر میام، کلی صبر کردم و وقتی داشتم می رفتم اومد که منم خیلی ناراحت شدم چون مادرمم باهام بود. ناراحتی پیش اومد. مادرم داشت هر دومونو نصیحت می کرد که با هم خوب باشینو و به اون می گفت تو هم به حرف خانومت گوش کن من شوهرم (یعنی پدر من) به کارای خونه می رسه و ... نامزدم قاطی کرد و به مادرم گفت:"در دیگ بازه حیای گربه کجا رفته؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! اگه ایشون شعور دارن و کار می کنن با حال مریضشون شما چرا می ذارین؟؟؟!!!"" من همین طور هاج و واج مونده بودم که واقعاً دارم درست می شنوم و با مادره منه؟!!!!

    اصلاً یه وضع افتضاحی شده امروز مادرم با مادرش صحبت کرده و قراره من فکر کنم اگر نمیشه جدابشیم. همش عذر می خواد و دوباره اشتباه می کنه. عمده دعوای ما هم یا سر رفت و آمد با دیگرانه که من مدام می گم بذار عقد بشم بعد شروع می کنیم الان زیاد دستم باز نیست و لی فامیلاشون همش دعوت می کنن و دعوا می شه. یا سر پوله که همش می گه کم دارم و کلی من باهاش راه اومدم. عروسی اصلاً نمی خواستم ولی داره میگیره با 130 نفر!!!!!!

    آدم بد ذات و ناجوری نیست ولی انگار این روزا دارم برعکس اونچه که اوایل می دیدم می بینمش. عصبی شده، پرت و پلا می گه، مدام به جهاز من گیر می ده و ایراد می گیره، همش زندگی خودمونو از جهاز گرفته تا ... با بقیه قیاس می کنه . ندیده بودم مرد اینجوری باشه. مهرم 110 سکه شده با 13 میلیون سرویس طلا که پیش خودشونه. سر گرفتن محضر رفت یه جا پیدا کرد جنوب شهر که گفتم من نمیام پیش شوهر خواهرام آبرو دارم و شان من نیست، همون طور که شانم نیست فامیلای شما رو اونجا شام بدم. بحث کرد که مگه شوهر خواهرات پسر شاهن؟!!!!! گفتم آره مثل فامیلای تو که خواهر شاهن! همش حرفای چرت و مزخرف. دلم برای 1.5 سال عمرم می سوزه برای اون همه تلاشی که کردم برای دوندگی هام. برای خستگی هایی که همه به تنم مونده.


    حرمتا انگار از بین رفته چه جوری باید جمعش کنم، اصلا این موضوع درست بشو هست؟ خواهش می کنم راهنماییم کنین اگر مشاوره ای هست به صورت خصوصی در همین جا که بهم کمک دهنده باشه بگید حتماً
    - چیزی به نام شكست وجود ندارد، آن چه هست نوعی نتیجه است.
    - انسان زاییده شرایط نیست ، خالق آن هاست.
    آنتونی رابینز
    ویرایش توسط *nadia* : چهارشنبه 19 فروردین 94 در ساعت 20:17

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اسفند 94 [ 17:17]
    تاریخ عضویت
    1393-10-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    67

    تشکرشده 156 در 69 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام ، متاسفم ازدواج مثله بیزینس شده تو جامعه ما ، من کمکی از دستم برنمیاد نمیدونم چی بگم تا کمکت کنه ، فقط یه چیزی میدونم که آدم صد درصد مطابق میل و معیارات پیدا نمیکنی ، بهتر که ذهنتو آروم کنی فکراتو جمع کنی ببینی میتونی با ازدواج با این آدم رشد کنی ، این حاشیه های ازدواج پیش میاد معمولا
    امیدوارم خوشبخت باشی
    به خدا این دل من پر از غمه تموم دنیا برام جهنمه
    هر چه گویم من از این سوز دلم
    به خدا بازم کمه بازم کمه
    چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم
    دردمو با چه زبون به اینو اون حالی کنم

  3. 2 کاربر از پست مفید stu تشکرکرده اند .

    *nadia* (چهارشنبه 19 فروردین 94), بارن (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 94 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    335
    امتیاز
    7,315
    سطح
    56
    Points: 7,315, Level: 56
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    467

    تشکرشده 462 در 208 پست

    Rep Power
    49
    Array
    ممنونم از راهنماییت، من دو تا خواهر بزرگتر از خودم دارم که خیلی وقته ازدواج کردن . مادرن حتی جهازی که داد به اونها کمتر از من بود. ماله من در حد کافیه، میز نهارخوری، مبل راحتی، فرش، سرویس خواب، یخچال و گاز و ماشین لباس شویی، پرده، تمام لوازم خواب و آشپزخونه. ابنکه چرا همه چی لوکس نیست چرا مبل استیل ندارم یا بوفه شده داستان. هر کاری می کنیم یه حرفی توشه. هیچ وقت نمی گم من بی نقصیرم شاید منم رفتارایی داشتم ولی حداقل از کاه کوه نمی سازم همش همه چیو بزرگ می کنه. ما بله بری یا نامزدی نداریم. یه جمع خصوصی میان برای بله برون (حدود 4-5 نفر) ولی اینا کلی با ما بحث کردن که باید خاله ها و ... هم باشن و قهر ، در حالی که مادر من توانشو به خاطر مشکل قلبیش نداره. مجبور شدیم کارگر گرفتیم برای اون روز و 16 نفر آدم اومدن. ما هم رسم داریم بعد از بله برون سرویسو می خریم. همین باز شد داستان و کلی ماجرا داشتیم که هنوزم همش می گه من دستم خالی بود ولی تو به من فشار آوردی سرویس بخرم. هر چی بهش می گم شما عجله داشتین برای بله برون من که گفتم اگر بله برون بشه باید سرویس بخری باید سعی می کردی عقب بندازی مراسمو و ....

    نمی دونم خوانوادم می گن می ترسیم بری با بچه برگردی، روح و روانتو داغون می کنه انقد حرف می زنه و حرصت میده . از طرفی می دونم واقعاً دوسم داره و راضی به جدایی نیست چون خودشم به شدت ضرر عاطفی و مالی می خوره


    خواهش می کنم هر چی به فکرتون می رسه بگین شاید کمکی کرد لطفاً مشاورای سایت راهنمایی کنن

    - - - Updated - - -

    چرا کسی نیست؟
    - چیزی به نام شكست وجود ندارد، آن چه هست نوعی نتیجه است.
    - انسان زاییده شرایط نیست ، خالق آن هاست.
    آنتونی رابینز
    ویرایش توسط *nadia* : چهارشنبه 19 فروردین 94 در ساعت 20:38

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 شهریور 94 [ 10:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 150 در 70 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام عزیزم
    من خودم یزدیم وهمسرم اصفهانی در مورد جهاز اصفهانیا یزدیا وتبریزیا به شدت بریز وبپاش دارن خیلی هم براشون مهمه وکل فامیل چشم دوخته ببینه عروسشون چی میاره جهاز ودخترشون چی میبره مثلا همین بحث بوفه به شدت مهمه براشون منم از بوفه بدم میاد یه بار تو جمع گفتم میخوام بوفه نگیرم کل فامیل گفتن دختری که بوفه نیاره انگار جهاز نیاورده یا کلا همش فامیلا میگن جهازت کم کم میشه هفتاد واقعا برای دخترای خودشونم زیاد وخوب میخرن شما از دوتا فرهنگ متفاوتین اونا کار خوبی نمیکنن اینقدر جهاز میدن وبه سختی میفتن اما میخوام بگم بدونی که تفاوت فرهنگه همسرتم مسلما از بقیه شنیده واین حرفا حرفای خودش نیست یا اگرم هست همش از تفاوت فرهنگی ناشی میشه تفاوتهای فرهنگی تو همه زندگیا هست باید سعی کنی باهاش راه بیای خیلی برات مهم نباشه در مورد جهاز چی میگن بگو توان خانواده ما همین بوده بعدشن دم عروسی کسی نیست که دعوا نداشته باشه اگر دعوا فقط همین چیزاست میگذره وتموم میشه ان شالله در مورد رفت وآمدم خب یزدیا خیلی رفت وامدین ومهمه عروسشون بیاد تو مردم ومهمونی بیاد وطلا بندازه وکاری باشه واینا فرهنگشون اینه تو عقدم شما رو زن رسمی خودشون میدونستن وفکر میکردن نیومدن شما یعنی کلاس گذاشتن یزدیا مردمان بدی نیستن باید قلقشون دستت بیاد در کل من فکر میکنم اگر مشکلات فقط در همین حده مشکلات بزرگی نیست شما با هر قوم دیگری از ایران ازدواج کنی کلی تفاوت رسم ورسوم وفرهنگ هست پس نگران نباش دعوای نزدیک عروسیم همه دارن خیلیم دارن بیشتر روی قبل از این جریانات وحالت عادی رابطه تون تصمیم بگیر

    - - - Updated - - -

    بعدشم عزیزم سر محضر که مثال زدی میتونستی بهتر بگی ونگی که جواب شوهر خواهرامو چی بدم یا شانم نیست مردا رو راحت میشه راضی کرد شما باید به خوبی وخوشی و با لوس کردن واین حرفا میگفتی که یه محضر بهتر دیدی واز اون محضرم ایراد نمیگرفتی یکم سیاست زنانه یاد بگیر

    - - - Updated - - -

    من وهمسرمم دوسال دوست بودیم دم مراسم عقد خیلی دعوا داشتیم از فردای عقدم تموم شد چون همش اون فکر میکرد ما کم میذاریم منم فکر میکردم اونا اینکار ومیکنن مثلا یادمه سر بله برون من دانشگاهم فوق قبول شده بودم پدر شوهرم وشوهرم برام هدیه خریده بودن بعد من میگفتم با کادوهای بله برون بیارین فامیلام ببین شوهرم میگفت مامانم گفته یهو اینقدر کادو میبریم تو مراحل بعدیم انتظار خانوادش زیاد میشه این کادو ها رو بدیم به خودش سر این ما چند روز دعوا داشتیم ومن بهم برخورده بود که مامان تو فکر کرده ما ندید پدیدیم وکیسه دوختیم برا شما پیش میاد این چیزا ولی به مرور یاد میگیری که چطوری برخورد کنی اختلاف پیش نیاد

  6. 4 کاربر از پست مفید mati تشکرکرده اند .

    *nadia* (چهارشنبه 19 فروردین 94), هم آوا (جمعه 21 فروردین 94), اقای نجار (شنبه 22 فروردین 94), بارن (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 94 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    335
    امتیاز
    7,315
    سطح
    56
    Points: 7,315, Level: 56
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    467

    تشکرشده 462 در 208 پست

    Rep Power
    49
    Array
    ممنونم ازت mati عزیز. البته ما نامزدیم و هنوز عقد نشدیم
    بهش بارها گفتم ما در همین حد جهاز می دیم حتی پدرم 2 بار باهاش صحبت طولانی داشته که خیلی حرفا زده ولی همش گیر و بهانه. هر جا که بحث پیش میاد یه وقتا می رسیم به جهاز من و اینکه به قول خودش من واسه جهاز تو خجالت می کشم. یزدیا جهاز خوب می دن ولی مهریه هم ملک می کنن عموماً البته این چیزیه که از چندتاشون شنیدم. من توقع نداشتم برای همینم از اونم توقع این حرفا رو ندارم و می خوام درکم کنه.


    الان عمده نگرانیم روی بحث کردناشه، انقدر حرف می زنه و کل کل و بحث می کنه که من یه مدت به خاطر فشاری که به گوشم اومده بود سرگیجه گرفته بودم. از دیشبم به خاطر بحثمون و اینکه خیلی خودمو کنترل کردم که نه خودم ناراحت یا تند بشم و نه اونو ناراحت کنم به قلبم فشار اومده بود و درد می گرفت.


    نمی دونم... چقدر می تونم مطمئن بشم این اختلافا حل می شه یا کم میشه. این حرف زدنا و بحث کردنای بیش از حدش فردا منو از پا در نیاره؟! انقد استدلال می کنه و منطق میاره که تهش می بینی افتادی توی یه بازی استدلال و منطق و بعد از 4 ساعت حرف به هیچ نتیجه نرسیدی


    الان برام اس زده، من آدم مردم داری هستم، رفت و آمد با خانواده خصوصاً مادرم برام مهمه (در حالی که از روز اول ازم خواست به مادرش سر بزنه گفتم من مشکلی ندارم برو من وقت کنم میام، جال اینه که پدر من از مادر ایشون بزرگ تره و هر بار من همه عیدارو بهش تبریک گفتم اما اون نشد یه بار گوشیو برداره و عید تبریک بگه یا حال خانوادمو بپرسه آخه مگه فقط من وظیفه دارم؟) اهل کار خونه نیستم شاید یه کمکی بکنم ولی هر کس وظیفه ای داره، توی زندگی هم نظر دارم و مثل بعضی ها نیستم که هر چی زنش بگه گوش کنه، در ضمن دوستت هم دارم ... تا 11 بهم جواب بده


    چی بگم؟ آخه مگه به این سرعت تصمیم میشه گرفت؟!
    - چیزی به نام شكست وجود ندارد، آن چه هست نوعی نتیجه است.
    - انسان زاییده شرایط نیست ، خالق آن هاست.
    آنتونی رابینز
    ویرایش توسط *nadia* : چهارشنبه 19 فروردین 94 در ساعت 22:46

  8. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    تفاوت فرهنگی و شخصیتی شما زیاد هست و سرنخ های اختلافات آتی و درگیری های زیاد مشهوده . لطفاً با مشاور دیگری وقت بگیرید و سعی کنید تست ام ام پی آی را هردو پر کنید و با توجه به نتیجه مشاوره ها و تست و بررسی های شخصی تصمیم بگیرید . به هیچ وجه تا به تصمیم مطمئن و قطعی نرسیدید عقد و عروسی راه نیاندازید


    موفق باشی





  9. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    *nadia* (پنجشنبه 20 فروردین 94), del (پنجشنبه 20 فروردین 94), saeeded (جمعه 21 فروردین 94), هم آوا (جمعه 21 فروردین 94), اقای نجار (شنبه 22 فروردین 94), بارن (جمعه 21 فروردین 94)

  10. #7
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    ضمناً اگر این نامزد همان خواستگاری هست که تاپیک های زیر را در رابطه باهاش ایجاد کرده بودی باید بگویم شما بی اعتنا به راهنمایی ها راه خودت را رفتی و خوبه که لااقل حالا مهم شد برایت


    نگرانی درباره گذشته خواستگارم و سایر اخلاقیات

    خواستگارم پای تلفن می خوابه!!!

    مشکل من با خواستگارم در مورد سیگار

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    اعتیاد به الکل ( که روی مغز اثراتی می گذارد که هوس آنرا از بین نمی برد در کنار احساساتی بودن و نمونه رفتارهایی که هنوز حتی رسماً خواستگاری نیومده نشون داده ..... نشانه هایی جدی هستند ببرای مشکلات در زندگی . این یک هشدار هست ( البته پیداست که شما هم احساسی شده ای و نشانه های دیگری هم هست که ندیدی )


    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    اشتباهت همینه که فکر می کنی کسی که یک بار تجربه کرده احتمالش زیاده دیگه رو نیاره ، در این مورد برعکس هست عزیزم

    ما عاداتهای رفتاری را هم سخت می بینیم تغییر ایجاد بشه چه رسد به اعتیاد ، بنا براین برعکس فکر کن . یعنی ریسک برگشت به اعتیاد را بیشتر ببین و تصمیم بگیر .

    منظور من اینه که نادیای عزیز اگر ایشون را می پذیری نه به این امید که اونی که تو میخوای خواهد شد باشه . بلکه دقیقاً احتمال برگشت به سیگار و مشروب را بخصوص بعد از اینکه خیالش از بدست آوردن شما راحت شد را بده و تصمیم بگیر که بپذیریش یا خیر . نه اینکه مطمئن باشی برگشت نخواهد داشت ( از کجا این اطمینان را بدست آورده ای ؟ . قیاست هم از نوع مع الفارقه که ممکنه کسی سالم باشه ولی بعداً اینجوری بشه ، یه همچین احتمال ضعیفی را دلیلی برای پذیرش کسی که ریسک بالا بخاطر گذشته اش داره یعنی مغلطه و احساسی تصمیم گرفتن که موجب خسران و پشیمانی هست ).

    تعیین بازه ای زمانی برای اینکه خواستگار به مطلوب رفتاری مد نظر ما برسد بعد ما پاسخ مثبت دهیم غلط هست بازه زمانی برای شناختن و بررسی فرد در شرایط و موقعیت های متفاوت و حتی موقعیت هایی که ما پیش می آوریم است . اصلاً موضع گیری در مورد آنچه هست و توقع تغییر غلط هست ، چون موجب تنظیم رفتار میشه تا مدتی که شما پاسخ بدهید . ترک عادتها آسان نیست . خواستگار یا شخصی که به خواستگاریش میرویم تا بعد از ازدواج نباید بفهمد که ما چه موضعی در مورد رفتارهایش داریم تا خود را آنگونه که هست نشان دهد و حتی تصور کند ما نظر خاصی در باره اش نداریم بهتر است از اینکه بداند ما در مورد فلان خصوصیتش موضع مثبت یا منفی داریم .

    باید صادقانه بهت بگم ریسک برگشت ایشون با مشروب و سیگار و .... بالاست و اونایی که قاطع برنمیگردند استثناء هستند و کسانی هستند که نه برای کسی بلکه کاملاً ارادی و از روی باور و آگاهی به آسیب تنها برای خودشون کنار گذاشته اند . حال با دانستن این نکته تصمیم بگیر و دادن این احتمال قوی برای تصمیم گیری بهتر از خوش بینی نابجاست .

    ایشون هرچه پذیرفته برای بدست آوردن شما هست ، یعنی چون شما خواسته ای ، آنچه شما خواسته ای و این پایدار نخواهد بود .

    شما باید طوری رفتار میکردی و روندت رو نشون می دادی که ایشون اینو می دید که شما میخواهی خودش باشه و دوست نداری بخاطر اوچیزی را تغییر بده و اینگونه وی را انسانی معقول می دانی . اونوقت می دیدی که چه می کند و می گوید .

    همین که بخاطر شما دست به یه سری کارها میزنه یعنی انفعال ، یعنی مستقل نبودن ، یعنی احساسی عمل کردن . اینا نشانه های منفی ایه که گفتم ندیدی و بر عکس مثبت دیدی .


    تعیین بازه زمانی برای تغییر و رسیدن به نقطه مطلوب ، نشان دادن نقطه مطلوب و درخواست رسیدن به آن ، برای بعد از ازدواج هست . و زمانی که دو نفر مشکلاتی با هم دارند و زندگی به مخاطره افتاده و هردو به توافق می رسند که با هم به سازگاری و تفاهم برسند و برای این کار نیاز می بینند تغییراتی داشته باشند ( یک روند ایده آل که بنا به شواهد ، خیلی کم چنین توافقات رشد یافته ای در میان زوجین می بینیم) بنا براین این روند مال پیش از ازدواج و وقت انتخاب نیست .

    لینکهای زیر را بخوان :

    ازدواج يه برونگرا و يه درونگرا

    ازدواج يه برونگرا و يه درونگرا

    ازدواج يه برونگرا و يه درونگرا



    ..................

    پاورقی برای همه دخترها


    عزیزان

    شناخت به معنی تعیین انتظارات و دادن مهلت برای اجابت آن نیست . من قبلاً گفتم حتی در مواجهه با آنچه در خواستگار نمی پسندید موضع گیری نکنید . یعنی خواستگار ندونه الآن شما نظرت راجع بهش چیه . و فقط یادداشت کنید .
    اینکه شما چیزی که نمی پسندید را ببینید و ارزیابی داشته باشید و موضع بگیرید و بخواهید تغییر دهد اشتباهه . فقط باید بررسی کنید . ببینید ، یادداشت کنید و بدون انتظار و تعیین یک نقطه مطلوب و تعیین اینکه او تا فلان مدت به آنجا برسد تا جواب مثبت دهید . همان که هست را در نظر بگیرید و تصمیم بگیرید .


    لطفاً لینک زیر را بخوانید :

    http://www.hamdardi.net/thread-22541-lastpost.html


    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    بنده به شخصه

    هشدار بهت میدم در خصوص آینده و مشکلات عدیده وحتی پشیمانی شما . و بنظرم این تاپیک در لیست تاپیکهای سرنخ شکست زندگی بهتره قرار بگیره ( ایشون خیلی صادقانه وضعیتش رو گفته تا آنجا که حتی ابراز کرده که روی قول خودش هم نمیتونه حساب کنه و میترسه از عدم تحقق و اتفاقاً درست هم گفته ).

    پیداست کاملاً احساسی شدی .



    در صورت اضطرار جنسی و عاطفی اون توضیحات و توجیهات شما صرفاً برای خود شما می تواند مطرح باشد . والا به قول پروین اعتصامی :

    پا برهنه راه رفتن بهتر از کفش تنگ پوشیدن است .

    شما کاملاً در تصمیم آزادی و عزیز دلم در مقابل هشدارهای ما نیاز به موضع گیری و متقاعد کردن ما نیست . بخون و بررسی کن و تصمیم بگیر . ما به هیچ وجه مانع انتخاب شما نخواهیم شد . فقط خواستیم به شما کمک کنیم که آگاهانه تر تصمیم بگیرید .

    ان شاء الله مبارک باشه


    .

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها

    لطفاً مقالات مدیر در انجمن مربوط به خواستگاری و ازدواج را که در خصوص نحوه شناخت خواستگار و نحوه داشتن پرسش هست را مطالعه کن .

    سعی کتید رابطه خانوادگی برقرار کنید و حتی به اتفاق دو خانواده یک مسافرت شده یک روزه بروید و رفتارهای ایشان با دیگران را هم بسنجید . مشاوره حضوری ازدواج هم به شما کمک زیادی می تواند بکند

    شب هنگام دیر وقت صحبت تلفنی بیشتر جنبه عاطفی و زمینه تحریکات جنسی برای وی را فراهم می کند و راه شناخت درست نیست .





  11. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    *nadia* (پنجشنبه 20 فروردین 94), meysamm (پنجشنبه 20 فروردین 94), کامران (پنجشنبه 20 فروردین 94), هم آوا (جمعه 21 فروردین 94), اقای نجار (شنبه 22 فروردین 94)

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام ناديا جان

    اروم باش ...مطمئنا اينجا كسي بهت نميگه بله فوري جدا شو ! با چند خط نوشته نميشه اينجوري درمورد سرانجام يك زندگي تصميم گرفت....اگر با عجله ازدواج ميكنيم حداقل با عجله جدا نشيم...چيزي كه خيلي رسم شده الان تو جامعه
    ضمنا اصلا نميشه يكطرفه به قاضي رفت و صرف شنيدن حرفهاي شما گفت كه مثلا بايد جدا بشي ......

    فقط يك نكته

    شما و همسرت ميزان اختلافاتتون باهمديگه اونهم در اين زمان از حد نرمال بيشتره و اين ميتونه زنگ خطري باشه براي شما....پس ابدااا و اصلاااا براي شروع زندگي مشترك عجله نكن و بهونه اي جور كنيد و عروسي رو بندازيد عقب.....تا ببينيد ريشه اين درگيري ها و اختلافات چيه.....

    اينجوري كه شما نوشتي سر كوچكترين مسائل باهم درگير هستيد...خانواده هاتونم همينطور ..و اين نشونه خوبي نيست.

    ضمن اينكه لطفا خيلي محترمانه به خانوادت بگو تو مسائل شما دخالت مستقيم نكنن كه حرمتها ريخته نشه (مثل همون دفعه و جريان حياي گربه و ...)

    شما دو تا زن و شوهر هم بچه نيستيد كه مادر شما بياد بگن باهم خوب باشيد و ......پس اين دخالت مستقيم بايد كنار گذاشته بشه.....

    چيزي كه من از نوشته هاي شما برداشت ميكنم اينه كه هر دو تون بسيار لجباز و بسيار يك دنده هستيد....مثلا شما حاضر نيستي به خاطر همسرت بري و به برادرش سر بزني چون اون وقع رفتن به هر دليلي از شما خداحافظي نكرده....اين يعني نبود گذشت......ميتوني خيلي زيرك اينجا به همسرت با خنده و شوخي بگي :

    درسته كه اقا داداش شما از ما يه خداحافظي هم نكرد اما من به خاطر روي گل تو (شوهرت) ميام و بهش سر ميزنم عزيزم....

    به جاي اينكه اره بدين و تيشه بگيرين....دقيقا شما نشستي يك سر و همسرت هم يك سر.....يا بازي بچه گانه و به قول خودت حرفاي چرت و پرت....

    دقت ميكني...سر همه چيز داريد با هم ميجنگيد..اونم با تمام قوا !!!

    سر جهاز

    سر محضر

    سر بله برون

    سر مكه رفتن برادرش

    سر كمك كردن

    سر سرويس خريدن

    ناديا جان حتما حتما برو پيش يك مشاور حضوري و حتما حتما تاريخ عروسي رو عقب بنداز....مهم نيست مردم در مورد اين موضوع چي بگن مهم اينه كه شما به خاطر همين مردم كه بعضياشون همه كارشون سرك كشيدن تو زندگي ديگرانه، بري و با يه بچه برگردي...

    شما و همسرت هر دو مهارتهاي زناشويي و ارتباطيتتون كمه...بلد نيستيد باهمديگه صحبت كنيد و هرچي كه به ذهنتون ميرسه رو به زبون مياريد.....و اين اصلا خوب نيست.....

    ضمن اينكه از نوشته هاي شما هم برداشت ميكنم كه از اين تيپا هستي كه با يك مويز گرمت ميشه و با يك قوره سردت....شما هر دو نياز به يادگيري مهارتهاي زندگي داريد .....قبل از اينكه بريد زير يك سقف.....

    چون الان ماجرايي شما طوريه كه دقيقا نيازه هر دو تون اين مهارتها رو كسب كنيد تنها پيشنهاد من به شما اينه كه با ايشون پيش يك مشاور بريد و راهكار بخواين نه اينكه نظرشو صرفا.....

    موفق باشي
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  13. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    *nadia* (پنجشنبه 20 فروردین 94), نادیا-7777 (جمعه 21 فروردین 94), اقای نجار (شنبه 22 فروردین 94)

  14. #9
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    نادیای عزیز

    عطف به راهنمایی ای که در گذشته داده شد و پیش از اومدن ایشون به خواستگاری بود و
    هشدارهایی که توجه نکردی .... باید بگویم خوشحال باش که عقد نکرده ای و همین جا و همین اکنون به شما میگم که تجدیدی نظر کن و ایشان را رد کن و از یک انتخاب پر از مشکل و مسئله خود را رها کن .... امیدوارم با اسارت احساسات باز هم بی توجهی نکنی و با وعده وعید تغییر و .... حاضر به عقد و عروسی شوی چون مطمئنم پشیمان آن هم به شدت ، به همینجا بر خواهی گشت .... از آزارهای خودش و خانواده اش و از حتی مشروب خواریها و سیگار کشیدن ها و مسائل دیگرش خواهی گفت و بارها و بارها افسوس خواهی خورد که چرا توجهی به این راهنماییها نکردی ..... اکنون جدا شدن خیلی خیلی آسانتر از وقتی هست که عقد کرده باشی ....

    این هشدار دیگری از من بود .... حال خود دانی





  15. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    *nadia* (جمعه 21 فروردین 94), del (پنجشنبه 20 فروردین 94), meysamm (پنجشنبه 20 فروردین 94), هم آوا (جمعه 21 فروردین 94)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 94 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    335
    امتیاز
    7,315
    سطح
    56
    Points: 7,315, Level: 56
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    467

    تشکرشده 462 در 208 پست

    Rep Power
    49
    Array
    سلام به همگی پیش از هر چیز یک خواهش از مدیران سایت دارم که لطفاً این محدودیت پاسخ دهی رو رفع کنند چون من دیروز خواستم پست ها رو حواب بدم ولی مدام به من اخطار می داد. من می خواستم دیروز هم راهنمایی بگیرم مثلاً دعوتم کرده بودن تولد که خوب چون نتونستم پستی بذارم فعلاً رفتم.





    پاسخ به فرشته عزیز


    فرشته عزیز خیلی ممنونم از راهنماییهات. اون سه تا تاپیک که زدید این فرد نیستن و اون موضوع از همون موقع بهم خورد که از این بابت خیلی خوشحالم.


    برام مجدد اس داده بود که وقتمون کمه تصمیمتو بگیر که ازش فرصت خواستم نمی دونم تا کی مهلت بده و آیا اصلا الان حاضر باشه بیاد برای تست یا نه؟ اما همیشه مشاوره ها رو باهام اومده و موافق بوده. فرشته عزیز آیا امکان دادن این تست در این سایت هم هست؟ دیدم این تست 71 سوالی و 567 سوالی داره کدوم رو باید بدیم؟ آیا فقط همین پاسخگو هست برای تصمیم گیری یا باید تست دیگری هم بدم؟ خواهش می کنم هر چیزی که بتونه منو به نتیجه گیری قطعی تری برسونه بهم بگید. دیگه از مشاور می ترسم همش وقت رو می گیرن و آخرم هیچی به هیچی طوری شدم دیگه اعتتقادم بهشون از بین رفته (البته توهین به مشاورهای اینجا نباشه) اینجا برام بهتره. نمی دونم پیش کی برم و بگم چه مشاوره ای می خوام که بتونه منو سریع به یه نتیجه قطعی برسونه؟؟؟؟


    خیلی سوال دارم. فرشته عزیز آیا صحبت کردنای زیاد ایشون می تونه ناشی از اختلال شخصیت وسواسی باشه؟ دیگه دارم کل نت رو زیر و رو می کنم نمی دونم اصلا شاید خودم مشکل دارم!؟


    اینا که نوشته بودم ماله دیروز بوده. باهاش صحبت کردم در مورد تست موافقت کرده ولی احتیاج به یه آدم خبره دارم خصوصاً که این آدم و خانوادش واقعاً افراد خوب و اصیلی هستن و حتی خانوادم هم اینو می دونن یا مشاورایی که پیششون رفتم من فقط نمی دونم این مکشلاتو چی کار باید بکنم و آیا اصلاقابل رفع هست یا نه؟ اگر نیست علی رغم اینکه هم اونا هم ما خانواده های خوبی (از خودم تعریف کردم) هستیم باید جدا شیم.





    پاسخ به maryam123


    مریم عزیز باور کن من 6 ماه تمام انواع و اقسام بررسی هامو کردم، پیش مشاور رفتم ولی مشکلات درست از وقتی خودشو نشون داد که موضوع به همه اعلام شد و ما وارد مباحث اصلی ازدواج شدیم.


    درسته ما سر هر چیز کوچیکی همش به بحث خوردیم و این داره کلافم می کنه. در مورد دخالت مادرم متاسفانه اون روز شرایط بدی پیش اومد که صحبت ما توی ماشین بود و مادرم هم اونجا بود، نمی تونستم از ماشین بیرونش کنم در حالی که می دونستم بحث ما پیش روی مادرم اصلا صحیح نیست . بهتر بود بحث رو به وقت دیگه ای موکول می کردم ولی ...


    آره فکر می کنم لجبازم، ولی لجبازیم رو نتیجه رفتارای نامزدم می دونم . خیلی جاها کوتاه اومدم ولی یا توقعش رو بیشتر کرد یا هیچ قدم مثبتی برام بر نداشت. من نمی گم هر کاری کردم اونم باید یه قدم برداره ولی قرار نیست هر قدم مثبتی که من بر می دارم ایشون خودشو کنار بکشه و همشو وظیفه من بدونه. من اصلا آدم حساب گر و سفت و سختی نیستم و حتی خودم در دهندگی و بخشش شروع می کنم ولی در موارد زیادی دیدم من هر کاری می کنم اون به روی خودش نمیاره و کارای من هم میشه وظیفه ، خیلی باهاش صحبت کردم که فقط یک طرفه نمیشه تو هم باید کارایی بکنی و وظایفتو بدونی ولی ... همینا منو به لجبازی کشوند. باز هم نمی خوام یک طرفه به قاضی برم اون هم خیلی کارها برام کرده و می دونم که آدم خوب و درستیه، خانوادش آدمای با اصالتین و این خودش خیلی ارزشمنده.


    حرف مردم برای من ارزشی نداره، من خیلی راحت همین الان می تونم مراسم رو عقب بندازم و عین خیالم نباشه، ولی اون حرف مردم براش خیلی مهمه، شاید هم مجبور بشه این کارو بکنه ولی شخصیتا این جور آدمیه.


    خیلی دنبال کتاب یا کلاسی در زمینه کسب مهارتهای زندگی بودم برای هر دومون ولی چیزی دستم رو نگرفت . به نظرم بی سیاستم اونم از من بدتره. اگر چیزی یا جایی رو می شناسین که بهم کمک کنه بگید حتما نیاز دارم


    امروز عصر خانوم برادرش منو تولد دعوت کرده بود که می خواستم برم ، اونم خیلی خوشحال بود که میام ولی با ین وضع الان نمی دونم چی کار کنم. اگر برم می ترسم حمل بر تائید من باشه و اگر نرم نگرانم به اختلافات دامن بزنه. به نظرتون چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    چندتا نکته که نشد ویرایش کنم رو دوباره می ذارم

    ایشون سیگاری و اهل مشروب نیستن، حتی قلیون هم نمی کشه، ورزش خیلی دوست داره، اهل تحصیل و یادگیریه، اهل زندگی و کار و پس انداز.



    مشاورای قبلی در 2 جا با هم تفاهم داشتن که نامزدم فرد وابسته ای هست (به خانوادش)، یه تست هم دادیم (سه ماه اول آشناییمون بود )که نمی دونم اسمش چی بود ولی مشاور اولی بهم گفت مشکل یا تضاد خاصی با هم ندارین.
    بعدها که کمی درگیری داشتیم تست دیگه ای ازمون گرفت و گفت نمودار من همش نرماله ولی مال ایشون، یه کم استرسش بالاست که می تونه مربوط به مراسم ازدواجتون باشه، کمی هم حالت غم یا افسردگی توش دیده می شه ولی اینا حاد نیست که بخوای روش حساس بشی.


    نامزدم خیلی صحبت می کنه و همش حالت تحلیلی به مسائل و تصمیمات داره که مقدار زیادیش فکر می کنم ناشی از شغلش باشه که ماهیت تحلیلی داره. مشاور توی حرفاش به خود ایشون از کلمه "مکانیزم عقلانی سازی" هم استفاده کرد که به خاطر این بود که خیلی به منطق و منطقی بودن اشاره می کنه و بحث می کنه (بحث نه به معنای دعوا)، من متوجه شدم تا حدودی چی می گه ولی اینکه این بده یا خوب و چه تائیراتی روی زندگیم میذاره رو نمی دونم. فقط یه راه کار بهم داد و گفت باهاش وارد بحث نشو اون از این کار لذت می بره ولی به تو سخت می گذره!


    تولد رو رفتم. مادرش اونجا بود کلی باهام صحبت کرد و خیلی از این موضوع ناراحت بود می گفت چرا همش شما دو تا اینجورین، باید الان شاد باشین ولی همش غم و ناراحتی . می گفت نامزدم دیشب اشک تو چشماش حمع شده بوده می گفته خانواده نادیا منو نمی خوان دوستم ندارن.




    خیلی حرف زدم منتظر راهنماییهاتون هستم
    - چیزی به نام شكست وجود ندارد، آن چه هست نوعی نتیجه است.
    - انسان زاییده شرایط نیست ، خالق آن هاست.
    آنتونی رابینز
    ویرایش توسط *nadia* : جمعه 21 فروردین 94 در ساعت 13:42


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فحاشی، حمله و بی احترامیهای همسرم!
    توسط fgh در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: شنبه 17 مهر 95, 15:04
  2. افسردگی، عدم اعتماد به نفس،مشکل در هدف گذاری، ترس و افکار منفی
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 آذر 94, 20:47
  3. برطرف کردن افکار منفی، با تمرین های کاربردی آقای sci
    توسط میشل در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 24 آبان 92, 10:22
  4. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  5. مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
    توسط نیلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 85
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اردیبهشت 90, 13:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.