به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 اردیبهشت 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1389-4-27
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,695
    سطح
    38
    Points: 3,695, Level: 38
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اشتباه من تو اين رابطه چي بود ؟

    سلام و خسته نباشيد
    من دختر ٣٠ ساله و داراي تحصيلات عاليه ، حدود دو سال قبل با معرفي يكي از همكاران سابقه دار و مورد احترام و اصرار ايشون با اقايي كه از خودم ٥ سال بزرگتر و داراي شغل و درامد مكفي بودند اشنا شدم . ايشون همشهري من نبودن و در شهر ما تنها زندگي مي كردن . با تعريفهاي همكارم كه مدت چند ما طول كشيد و تشويق ايشون براي اشنايي خارج خواستگاري تصميم گرفتم كه قبول كنم . در مدت قبل اشنايي من مدت ١١ ماه مرددبودم كه قبول كنم يا نه و علتش عدم شناختم از ايشون بود . از هر كس سوال مي كردم كسي اونو نمي شناخت ، فقط وقتي از يكي از دوستانم غير مستقيم پرسيدم گفت كه اون يه پسر ٩ ساله داره و خانم خانه دار. ىقتي با همكارم چك كردم اون همه چيو انكار كرد . گفت درامد معمولي داره و ادم خوبي از نظر اخلاقيه . منم ادم تجملاتي نبودم و وضع مالي خوبي داشتم و كم كم وسوسه شدم و بدون تحقيق با اون شخص اشنا شدم . بهم گفت تا نتيجه گيري موضوع بين خودمون بمونه چون بقيه دخالت مي كنن و منم قبول كردم . تا از كار تموم ميشد به من زنگ ميزد ، مي گفت اكه پول لازم داري بهم بگو و ادم امكاناتو براي زندگي و همسرش مي خواد . خيلي خوشحال به نظر مي رسيد و مرتب مي گفت من فكرشم نمي كردم كه خانم فلاني اين همه به فكر من باشه و دختر خوبي مثل شمارو معرفي كنه . مي گفت خونواده من تورو ببينن مي پرستن . و مرتب مي گفت تورو نمي دونم چطور با خونوادم اشنا كنم . يه بار مي گفت اول بايد با خواهرم اشنا كنم ، يه بار مي گفت اونا كه اومدن دعوت كنم بيا خونه ببينن تورو . و مرتب اين مسايل از ماه اول مطرح ميشد . ولي من قبول نمي كردم و مي گفتم بهترين راه اومدن خونواده اونا به خونه ماست . و چرا بايد اين همه اين موضوعو پيچيده كنيم ولي اون قبول نمي كرد و مي گفت من از برخورد تو با خونوادم نگرانم . و مرتب اين موضوع توي ذهنش مرور ميشد كه بايد چه جور مطرح كنه . ما گاهي تلفني صحبت مي كرديم و چند جلسه هم بيرون رفتيم و تو اين مدت حدود ١ ماه تقريباً تموم مسايل اشنايي رو با هم بررسي كرديم و اختلافي هم نداشتيم ، حتي درباره مراسم كه اون دوست نداشت و منم قبول كردم كه ساده باشه . خيلي خوشحال بود آشنا شديم ولي بر خلاف من كه دوست داشتم سريع همه چي بررسي و نتيجه گيري بشه اون مرتبمي گفت مدت زيادي طول مي كشه كه من به كسي اعتماد كنم . وقتي من با دوستام بيرون مي رفتم و زنگ ميزد ، باور نمي كرد و ميگفت با كس ديگه بيروني ولي تو دلش هم مي دونست كه من همچين دختري نيستم . يه بار از اينترنت يه نقاشي پيدا كرده بود و اصرار داشت اين تو هستي . انگار دست خودش نبود . ولي خودش مرتب با دوستاش بيرون بود ، دايماً گوشي موبايل دستش بود ، و بعد اينكه نا راحتم مي كرد عذر خواهي مي كرد كه من چون دوست دارم اين طور حساسم . بهم مي گفت يه بار دوستشو خانومش رفتن ديدنش و موي بلوند خانم رو كاناپه مونده و فردا بچه خواهرش گفته كه دايي اين موي كيه ؟ و ىقتي اينارو تعريف مي كرد مي گفت تو چقدر دختر خوبي هستي كه اروم اين حرفاي منو گوشمي كني و ناراحت نميشي .
    ما تقريباً تموم حرفامونو زده بوديم و فقط بدبيني اين ادم منو نگران مي كرد و از طرفي هم با وجوديكه تموم حرفا تموم شده بود و مرتب هم در جوابم مي گفت تصميممو گرفتم و از بچه دار شدن و...حرف ميزد ولي هر بار بهش مي گفتم بيا خونواده هامونم اشنا كنيم و رسميت بديم ، استرس شديد پيدا مي كرد و مي گفت تو به من فرصت نمي ديدي و من تو مطرح كردن اين موضوع با خونوادم مشكل دارم وگرنه تا خالا ازدواج مي كردم وبرادرم اين طور نبود و شلوغ بود و همسرشم خودش اشنا و معرفي كرده ولي من نمي تونم و مرتب هم دنبال راه حل بود و راه حلي كه پيدا كرده بود هم اين بود كه بايد با خواهرم صحبت كني و هر كار مي كنم نميشه و خواهرم از فلان ساعت تا فلان ساعت محل كارشه . و من هم با فكر اينكه بين خودمون تصميما گرفته شده بحثو ادامه نمي دادم و زنگ با خواهرشم معقول نمي ديدم . مدت ٥-٦ ماه گذشت و من بخاطر بدبينياش تو مسايل ساده و روزمره و اينكه نمي تونه مطرح كنه روز بروز از فرجام رابطه نگران مي شدم . از مهموني لذت نمي برد، درباره هر كس صحبت ميشد يه ايرادي مي گرفت ولي هميشه خودشو كامل ميديد . مي گفت من بايد مدت طولاني اشنا بشم كه تصميم بگيرم و تو تموم مسايل اون بود كه بايد فكر مي كرد و تصميم مي گرفت و كامل بود . بعد ٦ ماه من تو عيد نوروز همراه خونواده سفر خارجي رفتم كه مرتب ازم مي خواست نرم و با خونواده اونا برم ، و مي گفت من حساسم و اگه اين سفرو بري دوستي ما بهم مي خوره و من هم عنوان كردم كه من با هدف دوستي با شما اشنا نشدم كه نگران از دست دادنش باشم . بعد از يه هفته سفر كه اونا هم رفته بودن با من خيلي سرد و كوتاه صحبت مي كرد ، خودش مرتب تعريف مي كرد من با دخت. عموهام استخر رفتم و... ولي به من مي گفت شك ندارم تو منو اونجا دور زدي و توهين مي كرد ، بعد از مدتي دوباره برگشت كه اين سفر مهم نبوده و من هم از اون به بعد هر بار زنگ ميزد از ازدواج و محاسنش صحبت مي كردم و خواستمو مي گفتم كه دوباره فاصله گرفت و مي گفت چرا همه چيو تو ازدواج مي بيني ، ما دوستي به اون خوبي داشتيم و من حتي نمي تونم بهت ابراز علاقه كنم . منم بهش گفتم تموم حرفا گفته شده و اگه بخواي باز فكر كني اشكالي نداره ولي ديگه بيرون رفتن نباشه و گاهي هم تلفني صحبت كنيم تا تصميم بگيري . ولي اون قبول نكرد و گفت اون كه فايده نداره .اصرار كرد با خواهرش صحبت كنم و منم اونقدر عصبي بودم كه شماره محل كارو از اينترنت گرفتم و زنگ زدم و پيام گذاشتم كه اون خودش تماس گرفت ، اون از دوستان دبيرستان من بود و كمي احوالپرسي كرديم ونتونستم حرفي بزنم و خداحافظي كرديم . بعد هم خواهرش به گفته اين ، خونه مساله رو مطرح كرده بودوبهم زنگ زد كه با چه حقي به خواهرم زنگ زدي و من استرس پيدا كردم و به خونوادم گفتم تو دختر مزاحمي هستي و بهم گير دادي و الان نمي دونم چطور فكر اونارو اصلاح كنم . مرتب مي گفت تو دختر خوبي هستي و چرا اسم خودتو به خواهرم درست گفتي . اونقدر اعصاب من ناراحت بود كه حتي ضربه كاري و درسي بزرگي خوردم . بهم اس ام اس ميزد كه تو ارامش رواني خونواده منو بهم زدي ! و در نهايت بعد يك سال گفت پافشاري بي دليل تو براي كاري كه نميشد باعث شد كار به اينجا بكشه و باز هم من بودم كه اشتباه كردم و اون هيچ اشتباهي نكرده بود . اون سابقه همچين معاشرتي تو گذشته داشت كه مدت ٣-٤ سال مزمن شده بود و بهم گفت كه باز او خانم مقصر بوده كه مرتب پافشاري مي كرده . در ضمن زندگي برادرش هم بخاطر دخالتاي خواهر و ماذرش بهم ريخته و در حال جدايي بود . الان مشكل اينه كه من حتي بخاطر تماسم باخواهرش و چون ناراحت شد عذر خواهي هم كردم ، چون اونو دوست دارم ، هدفم اين بود كه اشتباهات خودمو تو اين رابطه بدونم و اينكه ايا من بايد كاري واسه حفظ رابطه مي كردم يا نه ؟

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    با توصیفی که از ایشون داشتید سرنخ شکست در زندگی کاملاً واضح هست . ایشون مشکلات شخصیتی دارند که احتمال قوی بر پارانوئیا بودن هست .

    اشتباه شما هم ادامه دادن به این رابطه و پذیرفتن مخفی کاری بوده .... رگه هایی از عدم تعادل رفتاری را مشاهده کردید اما ادامه دادید . این رابطه را کاملاً و جدی قطع کنید و به دوستی که معرف بوده هم اطلاع دهید که ایشان را بدون شناخت به کسی معرفی نکند

    موفق باشید





  3. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 19 فروردین 94), sasha (چهارشنبه 19 فروردین 94), آنیتا123 (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array
    سلام
    فرشتاه مهربان "رگه" چیه ؟؟؟ اون آقا خودش شاهراه عدم تعادل رفتاری هست ...
    .
    به دوستمون بگم که مخفی کاری و امروز و فردا کردن و .. همش بهونس، متاسفانه شما فقط بازیچه دست یک آدم غیر نرمال قرار گرفتین.
    هرچه سریعتر رابطه رو قطع کنین و بگین از طریق کانال رسمی تقاضای ازدواج بدن و شناخت از روی اصول انجام بگیره، قبول نکرد مطمئن باش دروغ میگه و با آدم دروغگو نمیشه زندگی کرد.

  5. 3 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 20 فروردین 94), sasha (چهارشنبه 19 فروردین 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    اشتباه شما در این رابطه ؟
    -ارتباط با یه فردی که ثبات شخصیتی نداره - دروغگو و ...
    -بازیچه شدن توسط ایشون در تمام امورات
    -باور کردن تمام دروغهاو توهم های زاییده ذهن خرابش
    -نشناختن وجود واقعی این آدم به دلیل وابستگی بوجود آمده
    و .. جوابهای دیگه ای که مطمينم خودت بهتر از من میدونی

    با این همه شک و تردید که یقینا بهت اثبات شده چی مجبورت کرده که بازم ادامه بدی ؟ واقعا میخاستی باهاش ازدواج کنی ؟ با یه آدم مریض ؟

    بیشتر ازین وقت ارزشمندتو با این فرد به دردنخور تلف نکن!!!!

  7. کاربر روبرو از پست مفید خیال تو تشکرکرده است .

    sasha (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام، سى سالتونه يا سى و سه سال؟ آخه پست سال ٨٩ شمارو خوندم نوشته بوديد ٢٨ سالتونه!
    ویرایش توسط sasha : چهارشنبه 19 فروردین 94 در ساعت 13:06

  9. کاربر روبرو از پست مفید sasha تشکرکرده است .

    خیال تو (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 اردیبهشت 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1389-4-27
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,695
    سطح
    38
    Points: 3,695, Level: 38
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من ١.٥ سال قبل با اين فرد اشنا شدم . ٥-٦ ماه به ظاهر خوب بود . سال ٨٩ هنوز اين فردو نديدم و پست نذاشتم . ايشون اين مدت كاهي اي ميل مي زنه كه تو مقصري كه ارتباط خوب ما بهم خوردو من بزرگترين ضعفم اينه كه نمي تونم با خونواده ازدواجمو مطرح كنم وكرنه الان با تون خانم ازدواج كرده بودم و بچه هم نداشتم . ولي من اصلاً نمي تونم اينو درك كنم . تموم مدت هم از اشنايي با من خوشحال بود و به يكي از دوستاي صميمي و خواهرشم گفته بود ولي نحوه اشناييو اين طور مطرح مي كرد كه من برم ديدن خونواده اون . ولي تو شهرستان ما رسم اين نيست . پدر من از ادماي سرشناس شهره و خونه و محل كار خونواده ما كاملاً مشخصه و راحت با تحقيق ميشه شناخت . ولي اون نمي دونم چرا اين كارو مي كنه . من حتي براي بيرون رفتن با دوستامم بايد توضيح مي دادم و تازه منو محكوم مي كرد كه چرا لحن حرف زدنت عوض شد ، پس كاسه اي زير نيم كاسه هستش . خودش مرتب با دوستاش سفر مجردي اونم تايلند و شهراي خاص تركيه ميره و منو محكوم مي كنه تو يه سفر خونوادگي دورش زدم . من مي دونم كه اين ادم اصلاً منطقاً با من جور نيست ولي اشنايي با اين تيپ ادما خيلي مخربه . منم خيلي دپرسم و شديداً بازده كاريم اومده پايين و هر چي تلاش مي كنم نمي تونم شرايطو تغيير بدم . اونم اي ميل ميده كه تو اگه صبر مي كردي من راه حل مطرح كردن با خونواده روپيدا مي كردم . ميگه خونواده من صدمه رواني ديدن كه فهميدن من با تو آشنا شدم و ارامش روانيشون بهم ريخته . اين واكنش درست يه خونواده به ازدواج پسرشونه كه تو اين سنه و شرايط ازدواجو داره ؟ در حاليكه خودش قبلاً مي گفت خوا هرم تاكيد كرده يادت نره كادو تولد بخري كه ناراحت بشه . من نمي دونم كدوم حرف درسته .

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    +کارمو ترک کنم یا هنوز فرصت بدم ؟

    سلام . من دختر28 ساله هستم.6ماه قبل برای کار مراجعه کردم .رییس اقای 35 ساله موافقت کردن و تو بهترین جا بهم کار دادن .از روز 3 شروع به کار شروع به sms زدن کرد.من مدرک دکترا و از خانواده های سرشناس شهرم . شدیدا مخالفت کردم وخواستم ارتبات در حد روابط کاری باشه . ناراحت شد ولی مرتب از زیبایی من تعریف می کرد.میگفت تا هالا هیچکس به اون نه نگفته .من استفا دادم .مرتب sms عذرخواهی میفرستاد .با کسی مشورت کردم گفت ادم خوبیه و بهش فرصت بدم .3هفته بعد دوباره برگشتم .رفتارش کاملا محترمانه ولی خیلی هوامو داشت واکثر ماموریتهای مهم منو میفرستاد که واضحا بقیه براشون عجیب بود .کاراش باعث شد کمی بهش اعتماد وعلاقه پیدا کنم ولی بقیه شدیدا حسادت میکردن.بویژه یه خانم که اواخر مرتب به اتاقش میرفت و با چشم گریون بیرون میومد که بعدا متوجه شدم مدتها اون اقارو دوست داشته ولی پیشرفت نداشته .تا اینکه 2 هفته قبل رییس زنگ زد شدیدا عصبی و پرخاشگر که من اصلا قصد ازدواج ندارم و دوست دخترم ازت متنفره ! نا گفته نماند که جناب رییس تو این 2-3 هفته از یکی از تجارتاش شدیدا ضرر کرده و حتی 3 ماهه حقوق کارمنداشو نداده و توی این 2-3هفته حوصله نداره.به نظر شما این ادم قابل اعتماده ؟کارمو ترک کنم یا هنوز فرصت بدم ؟با توجه به اینکه کمی بهش علاقمند شدم .


    مگه اين پست كه تير ٨٩ ارسال كرديد مال شما نيست؟
    بگذريم، من حسم نسبت به نوشته هاتون و سابقه مشكلاتتون اينه كه خيلى بى گدار به آب مى زنيد، وقتى سرنخ هاى عدم ثبات رو تو رفتار يك نفر مشاهده كردين بهتره كه ديگه رابطه رو ادامه ندين

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 اردیبهشت 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1389-4-27
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    3,695
    سطح
    38
    Points: 3,695, Level: 38
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه اين پست من نيست

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 فروردین 98 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-9-25
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,685
    سطح
    38
    Points: 3,685, Level: 38
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    21

    تشکرشده 64 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینجوز که من دیدم sasha درست میگه. اون پست کارمو ترک کنم یا......مال شماست. چطور میگین مال خودتون نیست.???????????

  14. 2 کاربر از پست مفید yaasi تشکرکرده اند .

    sasha (چهارشنبه 19 فروردین 94), خیال تو (پنجشنبه 20 فروردین 94)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سوزان نمایش پست ها
    نه اين پست من نيست
    عزيزم تمام پستها كه تو همدردى نوشته شده تو آرشيو نام كاربرى ذخيره ميشن، كسى هم نميتونه تو تالار با يه نام كاربرى كه قبلا ثبت شده فعاليت كنه و پست بذاره، حالا چطور شده كه ميگين اين تاپيك مال شما نيست من حيرونم!

  16. کاربر روبرو از پست مفید sasha تشکرکرده است .

    خیال تو (پنجشنبه 20 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.