سلام به همه.من تازه عضو شدم و فقط هم بخاطر این سوالم عضو شدم.
من دوران عقد رو سپری می کنم.تو این دوران مشکلات داشتیم ولی خب منو همسرم هم رو دوست داریم. فقط یک مشکلی پیش اومد که بخاطر اون عضو سایت شدم وگرنه مدتی هست که من از سایت استفاده میکنم ولی عضو نشده بودم
راستش در مورد شوهرم بود مسئله.نمیدونم چرا یکدفعه اینطوری شدم آخه من خیلی حساسم که شوهرم بهم خیانت نکنه و اونم بهم علاقه منده واقعا ولی اتفاقی که افتاد و ذهنمو مغشوش کرد از این قرار بود: من امشب با همسرم تماس گرفتم .ایشون مغازه دارن.گوشی رو برداشتن و سلام کردن بعد چند ثانیه گفتن من مشتری دارم بعد من یه چیز دیگه گفتم باز دوباره گفتن من الان مشتری دارم در حالیکه در این مواقع همیشه میگن خانم من بهت زنگ میزنم.درحالیکه از اونجا هیچ صدایی هم نمیومد. بعد من گوشیو قطع کردم در حالیکه به شدت به ایشون مشکوک شدم.(این از من بعید بود) ایشون بعد نیم ساعت تماس گرفتن منم خیلی خودمو ناراحت نشون ندادم.بعد به خنده گفتم باید من زنگ میزنم مشتری رو بیرون کنی..ایشونم گفت چرا اینطوری میکنی؟؟؟!! حالا مگه چی شده؟؟ تعجب کردم اینطوری گفت.گفتم مشتری کی بود حالا؟ گفت چندتا خانم با چند تا خانم و آقا.گفتم همه باهم اومدن؟ گفت آره..در حالیکه اون موقع ساکته ساکت بودهااا.بعد گفت این مشتریا میان جنس سخت انتخاب میکنن موقع پول دادن همه باهم میان. دیگه چیزی نگفتم ولی از اون موقع حدود یک ساعت میگذره بدجوری شک به دلم افتاده.نمیدونم چیکارکنم؟ اصلا درست هست این شک؟این در حالی بود که دو سه ساعت قبلش ایشون خودش زنگ زد و کلی گفتیم و خندیدم.
میشه بهم کمک کنین.اعصابم خورد شده دلم نمیخواد این شک ها تو زندگیم اثرگذار باشه و تا الانم اینطوری نبوده ولی یکدفعه بد به دلم افتاد. به نظرتون در این حالت باید شک کنم یا نه؟میخواد بهش بگم فردا باهات میام مغازه که تنها نباشی(از بعداز ظهر تنهاست) یا بذارم ببینم فردا مثل قبله باهام یا نه.... چیکار کنم؟!!
اینم بگم من مثلا هر اتفاقی میافته در مورد خودم پیادش میکنم مثل این اتفاقایی که اینجا می افته و تاپیکایی که میخونم....می ترسم.کمکم کنین لطفا.
علاقه مندی ها (Bookmarks)