به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 02 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1394-1-15
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    6,313
    سطح
    51
    Points: 6,313, Level: 51
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از مادرشوهرم بیزارم!

    دوستان سلام مختصر و مفید عرض میکنم. من 25ساله هستم حدود یک ساله ازدواج کرده ام. به دلیل بی احترامی ها و توهین هایی که مادرشوهرم در دوران عقد و اوایل ازدواجمان انجام داد از او متنفرم. اشتباه بزرگی کردم و یک بار تلفنی به او اعتراض کردم و حرف دلم را به او گفتم او هم فقط به ابراز ناراحتی ام خندید و گفت میخواستی از روز اول چشمت رو باز کنی!
    حالا بیشتر کینه اش به دلم نشسته. چندباری با همسرم دردودل کردم ولی فقط از مادرش دفاع کرد و توجیه های مسخره آورد و جاروجنجال به راه انداخت!
    هر بار مادرش رو میبینیم ما رو به جون هم میندازه!
    چه کنم؟ خسته شدم! از ازدواجم پشیمونم...

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 02 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1394-1-15
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    6,313
    سطح
    51
    Points: 6,313, Level: 51
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی هست کمکم کنه؟:(

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 اردیبهشت 95 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-12-26
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    442
    سطح
    8
    Points: 442, Level: 8
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 39 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نازگل جان
    ممیفهمم چی میگی،شرایطشو داشتم
    تنها کاری که ميتوني بکنی بی توجهیه
    اصلا اصلا اصلا اصلا.. به شوهرت نق نزن کارو خراب تر میکنی.با دوستات دردودل کن،یا بیا همین جا بنویس
    مطمعن باش شوهرت عیب و ایرادای خانوادشو میدونه،هرچند به روش نیاره و یا تکذیب کنه!!
    کلا بیتوجهی کن!!!!تا شروع کرد یه حرف طعنه داری بزنه پاشو از پیشش...حتی اگه وسط حرفاش باشه به بهونه زنگ موبایل و اینا..
    یمن خودم اگر صحبت عروسی و اینا بیاره وسط که مثلا خواهرزاده ام نامزد کرد..سریع پا میشم..چون میدونم یا میخواد از جهیزیه اش بگه و....
    خودمم با اینکه مثلا میدونستم برادرش نامزد کرد، به روم نیاوردم.وقتی هم خودش گفت سریع یه تبریک و بعد پاشدم!!!
    یا کابینت عوض کردنفقط یه مبارکه!!!!آدمی که طعنه زن هست رو فقط باید باهاش کلمه ای اونم در حد ضرورت. اصلا هم باهاش تنها نباش...یه حرفی بزنه بعدا خودتو اذیت کنی
    بی توجهی کامل.همراه با حفظ احترام.
    حرمت هر دو طرف حفظ میشه.دیگه حرف های ناگفته هم تو دلت نمیمونه که حرص بخوری و رابطه ات با شوهرت خراب شه

  4. 6 کاربر از پست مفید khazanhamishegi تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 16 فروردین 94), nazghol (یکشنبه 16 فروردین 94), sahar67 (یکشنبه 16 فروردین 94), نادیا-7777 (یکشنبه 16 فروردین 94), هم آوا (یکشنبه 16 فروردین 94), بارن (یکشنبه 16 فروردین 94)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    منم مشکلی شبیه شماداشتم با پدر همسرم وخواهرشوهرام مشکل داشتم هرکاریم کردم که سعی کنم حلش کنم نشد به توصیه دوستان فعلا رویه ی بیخیالی رو پیش رو گرفتم تا ببینم چی میشه به نظرم فقط باید سعی کنی بیخیال باشی اگرچه میدونم خیلی سخته چون تجربشو دارم اما راه دیگه ای نیست خزان همیشگی حرفاشون جالب بود بیشتر بهش توجه کن به نظرم پیشنهادشون خوبه منم یاد گرفتم

  6. 4 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 16 فروردین 94), nazghol (یکشنبه 16 فروردین 94), هم آوا (یکشنبه 16 فروردین 94), بارن (یکشنبه 16 فروردین 94)

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    بازهم مشکل همیشگی مادرشوهر و عروس خانوم ها
    دقت کنید بانو به هیچ عنوان پشت خانوادش مخصوصا مادرش صحبت نکنید مخصوصا جلوی شوهرتان
    احترام را حفظ کنید لازم نیست خیلی خودمانی بشوید بلکه مهم اینه احترام ها حفظ بشه رابطه خودت را در حد لازم نگهدار.بی احترامی توهین کم محلی و انداختن تیکه و زخم زنبان زدن ممنوع شاید در ظاهر پیروز بشی ولی در بلند مدت بازنده اصلی شما هستی

    مردها به چند مورد بسیار حساس هستند
    1.اقتدار و جایگاه مردانه و غرورشان شان
    2.خانواده شان بخصوص مادرشان
    3.به شکمشان خیلی اهمیت میدهند

    بانویی زرنگ هست که بتواند زندگیش را مدیریت نماید قرار نیست همیشه همه چیز اونجوری که ما می خواهیم باشه همه آدم ها اونطوری که ما دوست داریم رفتار کنند.شوهر شما یک انسان مستقل هستند و ما جایگاه همسرش را داری و مادرش جایگاه خودش هرکدام به نوبه خود احترام دارن پس لطفا فقط در جایگاه خودت به عنوان همسر باش و این جایگاه را تقویت نمایید.

    دخالت مادر شوهر

    معمولا وقتي خانمي متوجه مي شود
    كه شوهرش از والدينش حرف شنوي داره و وابسته هست، سعي مي كنه با گفتگو و ارائه نظر به شوهرش او را متوجه كند.
    در حاليكه اگر توقع داريد شوهرتون به جاي دنباله روي از خانواده مستقل باشد
    ، نبايد تصور كنيد با گوش كردن به حرف شما مشكلش حل مي شود.
    در واقع شما مي خواهيد كمتر تاثير پذير باشد. پس بايد كاري كنيد كه از خود شما هم كمتر تاثير بگيرد.
    لذا در اين گونه موارد بايد صبور باشيم...
    و با شناسايي صفات مثبت همسرمان و برجسته كردن آن و دادن آگاهي او را متوجه قدرتش بكنيم.
    اين كار زمان بيشتري را مي برد ليكن سازنده تر است.
    يعني شما كاري به مادرش نداشته باشيد، بحث و دعوا و درگيري نكنيد. و او را راهنمايي و نصيحت نكنيد و ...
    صرفا سعي كنيد نقاط مثبت شخصيتي ايشون را بشناسيد و مرتب بازخورد مثبت بدهيد.
    در واقع تقويت عزت نفس شوهرتون ، نشان دادن علاقه و پرهيز ار رنجش و ناراحتي و عصبانيت و قهر و برخوردهاي مكرر،
    موجب مي شود كه همسرتان كم كم اعتماد به نفس بالايي پيدا كند و در تصميم گيري مستقل عمل نمايد.


    ******************


    سعي کن خودتو بالاتر از شوهرت و مادرشوهرت نشان ندي و اين را مطرح نکني

    سعي کن هيچوقت پشت سر خانواده شوهرت جلوش حرف نزني به ضررت تمام ميشه

    اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني

    دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند

    سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي

    تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي

    حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري

    و وقتي بهت بدي مي کنه
    پيش خودت بگي مادر شوهر ديگه و من به خاطر مادرشوهرم محبت و احترام نکردم بلکه به خاطر زندگيم و همسرم اينکارو کردم

    بقول معروف دوري و دوستي

    يک چيز رو من ميگم براي هميشه آويزه گوشت کن. گلم هيچ وقت زندگي ات رو به خاطر نفر سوم تلخ نکن .
    چون اون ها از خراب شدن زندگي ات لذت مي برن پس شادشون نکن .

    وقتي از حرفا و شوخيايي که ناراحت ميشن ديگه نگو. ديگه باهاشون شوخي نکن.
    اگه خيلي اذيت ميشي خب باهاشون کمتر حرف بزن بيشتر شنونده باش.
    سعي کن از حرفايي که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکني.


    خلاصه:
    1 - صبوري و استفاده از بستر زمان
    2 - حفظ آرامش و گسترده کردن ديدت نسبت با ساير زمينه هاي مثبت زندگيت
    3 - بي توجهي ( نه قهر، چون قهر خودش يک توجه منفي هست)
    به رفتار و گفتاري از مادرشوهرت که نابهنجارانه و مداخله جويانه هست.
    4 - ارتباط غني و احساسي با شوهرت و انرژي گذاشتن روي او به جاي مادر شوهرت

    خانواده همسرت هيچ وقت رقيب تو نيستند سعي کن کنارشون باشي نه در مقابلشون .
    شما الان عضوي از خانواده اونها هستيد و همسرتون هم عضوي از خانواده شما .
    پس مادر اون بايد مثل مادر خودت برات قابل احترام باشه نه به چشم رقيب بهش نگاه کني
    هر چقد هم که رفتاراش زشت باشه باز نبايد انتقام بگيري يا از شوهرت بخواي يکي رو انتخاب کنه چون اثرات منفيه زيادي داره


    شما تنها همسر اون هستيد . پس تنها عشقش هستيد .
    مادر و خواهر و خانواده اش رو رقيب خودتون ندونيد اونا خانواده شن قبل از شما بودن . بعد از اين هم خواهند بود .
    پس اگه تلاش کنيد که همسرتون رو از اونا جدا کنيد تلاش عبثيه و نتيجه عکس ميده .
    در عوض بايد سعي کنيد به عنوان جزيي از خونواده بشيد و خودتونو جدا از اونا ندونيد .



    به خاطر يه حرف مادر شوهر دلخور بشيد و اين دلخوري رو بخواهيد سر همسرتون خالي کنيد
    اين باعث دوري شما از همديگه ميشه و اين سيکل معيوب اونو بيشتر به طرف خونواده اش سوق ميده .
    پس اگه ميخواهيد مستقل بشيد نبايد بزاريد شوهرت ازت فاصله بگيره .
    .مردا هم نياز دارن حداقل از لحاظ عاطفي به يه زن تکيه کنند
    پس چه بهتر که اون زن شما باشيد
    لطفا با دقت مطالعه کنید و بکار ببندید.
    چند مثال بزنید از اتفاقاتی که باعث دلخوری و ناراحتی بین شما و مادر شوهرتان شده؟
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (یکشنبه 16 فروردین 94), nazghol (یکشنبه 16 فروردین 94), هم آوا (یکشنبه 16 فروردین 94)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 02 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1394-1-15
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    6,313
    سطح
    51
    Points: 6,313, Level: 51
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از همه دوستان. خیلی زحمت کشیدید واقعا متشکرم
    راستش قصد تعریف از خود ندارم ولی من خیلی آدم آروم و متواضعی هستم. هیچوقت خودمو بالاتر از خانواده همسرم درنظر نگرفتم
    متاسفانه اون خانوم روزها که همسرم نیست تلفنی حرفهای عذاب آور میزنه نمیتونم جواب تلفنشو ندم چون به همسرم میگه و دعوا راه میفته!
    اگرهم درباره مادرش با همسرم صحبت کردم بهش گفتم که صرفاْ میخوام باهات دردودل کنم و اصلاْ نمیخوام خدایی نکرده به مادرت بی احترامی بشه
    متاسفانه مادرشوهرم زنی پر از عقده و حسادته.(اینو از سر حرص و عصبانیت نمیگم بلکه بارها توی رفتارهاش دیدم. من خیلی آدم خوش بینی هستم و توی ارتباطاتم خودمو میزنم به اون راه و سعی میکنم خوب برداشت کنم درمورد ایشون هم اینجوری بودم ولی دیگه الان نمیتونم خودمو گول بزنم!)
    انگار لیستی از مسایلی که منو آزار میده درست کرده و مو به مو به اجرا درمیاره! چون همسرم پسر بزرگتر خانواده اس خیلی بهش وابسته اس!انگار من هووی مادرشوهرم هستم نه عروسش! توی دوران عقدمون روی اینکه هر دو سه روز یک بار پیش من بیاد هم حساس بود و مدام زنگ میزد و میگفت بگید پسرم بیاد! پس چرا نیومد؟!
    من همیشه سعی کردم اون خانوم رو مثل مادر خودم بدونم ولی موضوع اینه که از رفتارهای توهین آمیز قبلی ایشون خیلی دلخورم (خواهش میکنم نخواید که مثال بزنم چون یادآوریش هم آزارم میده) البته سعی کردم فراموش کنم ولی چون ایشون رفتارهاشون رو ادامه میدن نمیتونم فراموش کنم!
    این خیلی برام مضحک و غیرقابل هضمه که ایشون رو رقیب خودم بدونم چون برام کاملاْ قابل درکه که جایگاه های متفاوتی داریم ولی متاسفانه ایشون دست از سر زندگیم برنمیداره. ما باهم زندگی عاشقانه ای داریم ولی هربار که این خانوم رو میبینیم ما رو به جون هم میندازه!
    تنها راهی که به ذهنم میرسه کم کردن ارتباطم با اونهاست که این کار هم غیرممکنه!
    ویرایش توسط nazghol : یکشنبه 16 فروردین 94 در ساعت 14:35

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    چرافکرمیکنی که نمیتونی ارتباطتونو باهاشون کم کنید خیلی خوب میتونید من موقعی که بهم میگفتن که اینکارو بکن میگفتم چطور اینکارو بکنم وقتی من میرم شهرمون مجبورم چند

    شب اونجا بمونم اما با یه ذره فکر کردم راهشو پیداکردم


    مثلا این عید همسرم میخواست از 4یا5 فروردین برگردیم تا 14 دیدم حداقل اینجوری 5روز باید با اونها باشم پس تصمیم گرفتم یه کاری کنم که کمتر برم تمیزکردن خونه جدیدمو

    بهانه کردم اولش همسرم اصلا موافق نبود و مدام میگفت خیلی سخته تنهانمیتونی بذار برگردیم یکیو میاریم اما من بهش گفتم دلم میخواد خونمونو خودم تمیزکنم حالا ازین کار نزدیک بود بمیرم ها ولی بازم اونو ترجیح دادم تا اینکه بخوام کله عیدو پیششون باشم بعد شبها هم کارتون خانواده ی دکتر ارنست رو خریده بودم با کلی

    ذوق و شوق با همسرم میدیدم برنامه بیرونم چندباری گذاشتم که حوصلش سر نره


    وقتی هم که رفتیم خونشون مدام دنبال یه فرصت واسه جیم شدن بودم هم میرفتیم بیرون هم وقتیم بودیم یا تلویزیون نگاه میکردیم یا سرم تو گوشی بودبازی میکردم یا مثلا ظرفهای

    شامو که شستم یه ساعت الکی طولش دادم بعدم معذرت خواهی کردم گفتم خیلی خستم دیشب خونه ی داداشم تا صبح بازی کردیم نخوابیدم با اجازتون من برم بخوابم ساعت ده رفتم دراز کشیدم اینطوری بود که عملا اصلا پیششون نبودم که کارهاومتلک هاشون ازارم بده حرفم میزدن توجه نمیکردم اونا همون ادما بودن اما من اینبارتغییر کرده بودم واسه همین نتونستن ناراحتم کنن


    در درجه اول تا میتونی به اشکال مختلف و زیر پوستی ارتباطو کم کن اما نه طوری که همسرت یا اونا دلیلشو بفهمن حتی وقتی اومدیم من به همسرم گفتم این عیداصلا نفهمیدیم

    چطور گذشت اصلا نفهمیدیم کی پیش خونوادت بودیم کی پیش خونوادم ان شالله تابستون میریم بیشتر میمونیم تا اون موقعم خدا بزرگه یه فکری واسش میکنم


    سعی کن نسبت به کارهاشون بی تفاوت باشی میدونم پیشنهاد سختیه چون دقیقا منم همین مشکل و حتی به مراتب بزرگترشو دارم اما باور کن راه دیگه ای نیست به قطع ارتباط فکر

    نکن چون محاله موفق بشی اگرم بشی اثرات فوق العاده بدتری روی زندگیت و همسرت میذاره همسرتم وارد این جنگو دعواها و بحث ها نکن اینم خیلی سخته که ادم از خونواده ی

    همسر ناراحت بشه روش اثر نذاره و به همسرش انتقال نده باید تمرین کنی من جدیدا مدام به خودم میگم بیخیال باش اهمیت نده همسرم بنده خداچکارکنه فورا خوبیاشو میارم جلو

    چشام و اینطوری نمیتونم به همسرم ناراحتی موانتقال بدم وسعی میکنم اصلا راجع بهش نه فکر کنم نه بیانش کنم دوستان راهنمایی های خوبی به من دادن اگرچه هنوز خیلی مونده که بتونم واقعا کامل همه رو اجرا کنم امافکر میکنم یه خورده پیشرفت کردم میتونی موضوع منم بخونی با عنوان از دست خانواده همسرم به ستوه اومدم اونجا راهنماییهای خوبی هستش شاید به دردت بخوره


    راستی بعضی ها میگن اگه عروس خوب باشه و نمیدونم سیاست داشته باشه وخودشو از خونواده ی همسر جدا ندونه مشکلی بین عروس و خونواده ی شوهر پیش نمیاد منکه همه راه هارو رفتم فهمیدم دو طرف باید بخوان وگرنه محاله و متاسفانه همیشم یه طرف نمیخواد درست رفتار کنه پس اینکه میگی شما رفتارت باهاشون خوبه اما اونا نه کامل درکت میکنم و میفهممت اما همیشه اونجوری کم پیش میاد هم عروس منطقی باشه هم خونواده ی همسر همیشه یه جای کار میلنگه پس بدون تنها نیستی

    خوشبخت و موفق باشی خواهر گلم
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 16 فروردین 94 در ساعت 18:15

  11. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    nazghol (دوشنبه 17 فروردین 94), بارن (یکشنبه 16 فروردین 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ریزش مو و اعتیاد پدرم و بیزاری از هویتم - چه کنم؟
    توسط Yellow.king در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 66
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 تیر 95, 21:31
  2. ما مشکلی نداریم اما سر کوچکترین چیزا بطور افتضاحی باهم قهر میکنیم
    توسط Agreen در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 شهریور 92, 21:05
  3. کم کردن میزان خواب
    توسط داملا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 07:46
  4. همه چیزدرموردچاقی
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 خرداد 87, 07:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.