حدود ىک ماه ونىم قبل با اىن اقا اشنا شدم .هر دو 34 ساله هستىم..با نظرخانوادم دو مرتبه قبل از خواستگارى بىرون با هم صحبت کردىم تا اگرتوافق حاصل شدخواستگارى انجام بشه.همه چىز خوب بود.واىشون پسر معقولى به نظر مىومد.طى اىندو جلسه و تماسهاى تلفنى مکرر درموردهمه چىزصحبت کردىم و به توافق رسىدىم .مشکلاتى مثل مشکل مالى داشت کمى البته که توافق شد در مورد حتى مىزان زمان عقدوو نامزدى تا رفتن سر خونه و زندگى .
البته پدر بسىار بسىار پولدارى دارند که حتى خاضر به خواستگارى رفتن برا پسراشونم نىستند البته به گفته خودش به خاطر خساستش مبادا قولى مجبور بشه بده .
بهرحال با توحه به تحقىقات که انحام شد و اشناهاى زىادى که به صورت اتفاقى فهمىدىم در بىن دوستان و اشناهاى هر دو طرف داشتىم و تاىىد انها و اخلاقى که از خودش دىدم جواب بله را دادم .
اونقدر راغب بود که مدام مضطرب بود که مبادا من نه بگم .و براى راضى کردن خانوادم مىگفت هرکارى مىکنه.اونقدر که صد در صد از قصد ونىتش که مطمن شدم اومدند خواستگارى .
خانوادش همون جلسه اول پسندىدند و بسىار هم تعرىف کردند.اىنه رو خودش شب بعدداز خواستگارى گفت و مدام نظر خانواده من را مىپرسىد.
طى ىک هفته بقىه صحبتها هم کردىم و قرار شد بعد تعطىلات برىم برا کارهاى نامزدى
اما ىکدفعه اخلاقش عوض شد
مطمنم سر تحقىق نىست چون ما مشکلى نداشتىم اصلن.دوست نزدىکشم کاملن ما رو مىشناختند بطورى که طبق اطلاعاتى که بهشون داده بودتد من بش گفتم انگار دوستت فقط نمىدونه نا نهار و شام چى مىخورىم
بهر حال اخلاقش طى سه چهار روز اخلاقش تغىىر کرد.
بهانه گىر.سرد و نق نقو شد .
وقتى ازش پرسىدم دفعه اول گفت به خاطر پدرمه .قول خونه داده بود الان زده زىرش و حتى مىگه عقدم نمىام
منم گفتم مشکلى نىست نىمدم نىمد .چون طبق تحقىقى که شده بود واقعن پدرش چنىن اخلاقى داشت
اما دو روز بعد باز نق نق کردناش شروع شد به هر بهانه اى
اهرشم ىکشب که گلاىه کردم چرا رفتارش اىنطوره .گفت نمىتونم ادامه بدم .مشکل دارم تحت فشارم.عذر خواهى کرد و رفت .حتى مهلت حرف زدنم نداد نه تلفن جواب مىده .نه پىام .و خواهش کرد اصلن بهش پىام ندم
ىک جوراىى شوکه ام کرد
اون همه خواستن استرس طى سه روز بر باد رفت
اونقدر مىخواست که تو اىن مدت چند بار هدىه خرىده بود برام با اىنکه مخالف اىن کارش بودم
برام تابلو نوشته بود با اسمم و...
الان واقعن موندم
هر چى زنگ زدم و پىام هم جوابى نداد .
الانم چون جلو همه خانواده و فامىل جواب بله داده بودىم و توافق برا انجام کارها بعد تعطىلات شده بود برام خىلى سخته
چون خانوادم و...فهمىده بودند منم بهش علاقمندم
تو جلسه خواستگارى هم رفتارش جورى بود که هنه فهمىدندچقدر اونم عاشفه وبه دل همه نشست
اصلن نمىدونم چطور باىد کنار بىام
علاقه مندی ها (Bookmarks)