سلام ،
من حدود 2 سالی هست که با این تالار آشنا هستم و واقعا از مطالب خوب و نظرات دوستان استفاده کردم .
حالا میخوام چندتا از مشکلات خودمو رو مطرح کنم که با کمک شما رفعش کنیم.
من 22 سالمه و دانشجو ترم آخر منهدسی برق قدرت هستم.
خانواده به علت اینکه من فرزند آخر و تنها پسر خانواده هستم و از طرفی هم اکثرا دوستای من ازدواج کردن یا دارن ازدواج میکنن ،خانواده فشار زیادی به من میارن که ازدواج کنم .
ولی خوب من هم هم خدمت سربازی نرفتم ( حدود 7 ماه کسری دارم)و هم اینکه کار ندارم ،و هم وضع مالی خوبی ندارم ،
نه اینکه از ازدواج بدم بیاد نه ، بلکه به خاطر این مشکلات نمیتونم ازدواج کنم.
البته چند وقت پیش یکی از دخترای فامیل( فامیل دور) بهم پیشنهاد شد ، که وقع دختر خوبی هست ، ولی به خاطر همین مشکلاتی که گفتم و هم به خاطر اینکه از سن دختر خانم اطلاع ندارم(میترسم زیاد از من کوچیکتر باشه) گفتم که نه ، (ولی واقعا دوست دارم که اگه قرار با کسی ازدواج کنم با اون ازدواج کنم)
البته ناگفته نماند که اطرافین به خاطر کم بودن پسر خوب (شوخی بود جدی نگیرید )، دختر زیاد معرفی میکنن ،نمونش همین چند روز پیش که یارو بدجوررفته بود تو مخ.
از طرفی هم خیلی آدم کم رویی هستم تو مسئله ازدواج،یعنی الان نمیتونم بپرسم که اون دختر خانم دقیقا چندسالش هست ؟؟ ، یا اینکه غلط کردم همون خوبه خخخخخ.
این مشکلات و فشار های روحی و روانی که بهم وارد شده ، باعث شده که از لحاظ روانی هم به مشکل بخورم و درجات مختلف افسردگی رو تجربه کنم ، تا جایی که به بیماری ،خود بیمار انگاری هم دچار شدم که خوشبختانه تا حدودی کنترلش کردم ،
باور کنید،خیلی وقتا از اینکه درس خوندم پشیمون شدم ، نه بخاطر مسئله ازدواج بلکه بخاطر اینکه حداقل سال عمرم که میتونستم کار کنم و مستقل بشم رو از دست دادم...
لطفا کمکم کنید ، مشکلات و مشغله ذهنیم انقدر زیادشده که می ترسم ترم آخری گند بزنم به درسم و یه ترم هم تو دانشگاه موندنی بشم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)