زکجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود؟
زمانی من فردی بسیار مغرور بودم، به گونه ای مغرور بودم که فکر میکردم انسانهای دیگر برای خدمت به من آفریده شده اند و تنها منم که در میان موجودات مهمم.
اون زمان من هر کاری دوست داشتم میکردم. مهم نبود گناه باشه یا نباشه به دیگران ضرر برسونه یا نه فقط مهم این بود که من دوست داشتم اون کار را انجام بدم. شاید در خیلی جاها موفقیتهایی کسب کردم اما هیچ کدام برام خوشنودی نمی آورد چرا که هیچ وقت قانع نمیشدم و همیشه در حال حرص زدن بودم. دست به کارهای کثیف زیادی زدم و در این راه هم ضرر بزرگی دادم و اون از دست دادن بهترین دوران زندگی من بود.
ولی خدا را صد هزار مرتبه شکر در حال حاضر دیگه اون گناه کار گذشته نیستم ، اگر چه هنوز اثراتی از اون دوران در زندگی من وجود داره اما به امید خدا اینها هم کم کم از بین خواهد رفت.
اما تفاوتی که حالا با قدیم دارم اینه که هدفم را از زندگی کردن در این دنیا فهمیدم، فهمیدم که خداوند با قرار دادن من در این دنیا بزرگترین فرصت را به من داده تا خیلی چیزها را یاد بگیرم و تجربه کنم و خودم را به کمال برسونم چرا که همه ما نیازمند زندگی در این دنیاییم تا در جهان باقی نیز بتوانیم زندگی کنیم. یعنی خودتان فکر کنید اگه همه ما یکمرتبه از بهشت سردر می آوردیم چه طور میشد؟
و به این نتیجه رسیدم که من آفریده شده ام تا به دیگران خدمت کنم.
ولی در کل اینها را گفتم تا به این موضوع برسیم که چرا انسان باید بدون هدف زندگی کند و بدون هدف زندگی کردن عاقبتی جز پوچی ندارد و هر کس که هدفی از زندگی ندارد همیشه احساس بی حوصلگی و بی ارزشی می کند.
ولی دلیل این که چرا بعضی از انسانها هدفی از زندگی ندارند را هنوز نمیدانم ...؟
شاید بهتر باشه جواب این سؤال را از شما بخواهم.
نظر شما چیه؟
آمیرزا (ح.ق)
به ثانیه های رفته نمی توان رسید، با ثانیه های در حال گذر همراه شو و به فکر ثانیه هایی باش که خواهند آمد....
آمیرزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)