به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array

    هنوز خاطرات تلخ شکست رابطه 3 سالم آزارم میده

    سلام دوستان
    قبلا تاپیک زدم ازتون راهنمایی خواستم
    و تا حدی موفق عمل کردم و ازتون ممنونم، برای یادآوری خلاصه ای از اتفاقاتی که پیش اومد رو براتون توضیح میدم:
    من دختر 28 ساله یه رابطه 3 سال و خورده ای داشتم که بعد از جلسه خواستگاری با مخالفت پدر اون آقا رابطه کات شد و اون آقا تلاشی نکرد و طرف خانوادش و گرفت و رابطه رو با اصرار قط کرد و ضربه بزرگی به من وارد شد با توجه به اینکه بازم اومد و مدت دو ماه به من وعده داد که داره تلاشش و میکنه تا مستقل بشه و برگرده که باز من خام حرفآش شدم و بهش فرصت دادم اما دوباره برگشت و بهم گفت برو ازدواج کن و من و فراموش کن، منم بدون هیچ حرفی و خداحافظی خطم رو خاموش کردم و چون این موضوع باورش برام سخت بود برای حتی انتقام هم که شده بدون هیچ خبری یا حتی عکس العملی این کار رو انجام دادم، اون هم بعد یک ماه دوباره ایمیل زد که از من خداحافظی رسمی بکن، من هم هرگز به خودم اجازه هیچگونه جوابی بهش ندادم، الان سه ماه گذشته از اون روز، من خیلی دوران سختی واسه فراموشی داشتم و فقط لطف خدا و کمک خانواده تا حدی با این موضوع کنار اومدم، فقط الان چیزی که داره اذیتم میکنه یادم به حرف ها و وعده های این آقا میهفته و گاهی بدجور گریم میگیره و ناراحت میشم و دست خودم نیست نفرین میاد سر زبونم و همش از خدا میخوام انتقامم و بگیره چون من خیلی آسیب دیدم ازین ماجرا، این خشم درونی حس نفرت و انتقام آزارم میده، چیکار کنم که بتونم ببخشم و فراموش کنم؟ آیا اون آقا پشیمون نشده ازین کارش؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید نجمه چ تشکرکرده است .

    بارن (دوشنبه 03 فروردین 94)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    امیدوارم سوال من مثل خیلی از سوالای دیگه بیجواب نمونه

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 14:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-05
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    13,113
    سطح
    74
    Points: 13,113, Level: 74
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,148

    تشکرشده 151 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نجمه جان
    من یکی از تایپیکای قبیلیتونو کامل خوندم، خیلی ناراحت شدم چون تقریبا شرایطی مثل شما ممکن بود برام پیش بیاد ولی فرقش واسه من این بود که خود پسر خیلی اصرار کردن به خونوادشون و اونارو راضی کردند
    به نظر من دنبال این قضییه رو نگیر، آخه چه دردی ازت دوا میکنه که اون پشیمون شده یا نه؟ زندگیم که دقیقا مثل "سریال کلید اسرار" نیستش شما بخای حتما بلایی که ایشون سرتون آورده رو با چشمت ببینی
    رها کن اون قضییه رو و بفکر جموجور کردن زندگیت باش، اون آدم حتی یه ذره هم ارزش اینو نداره که شما بخواین رفتاراشو تحلیل کنی
    فقط اینو قبول کن
    موفق باشی و خوشبخت

  5. 2 کاربر از پست مفید بارن تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 03 اردیبهشت 95), شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 آبان 94 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,035
    سطح
    17
    Points: 1,035, Level: 17
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 20 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.شما کاردرستی انجام دادید و اشتباه نکردید.بنابراین خودنونو اذیت نکنید با گذشت زمان خودتون متوجه میشید که این موفقیت عشقی بوده نه شکست عشقی

  7. 2 کاربر از پست مفید مهدی سبز95 تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 04 فروردین 94), شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    متاسفم واسه اتفاقاتی که براتون افتاده
    حتما دوران سختی رو دارید میگذرونید
    فکر میکنم بهترین تصمیم رو گرفتید
    هر اتفاقی برای کم رنگ شدنش مثل یک بیماری دوره ی نقاهت داره
    در مورد بخشیدن نمیدونم ، ولی در مورد فراموش کردن باید به خودتون فرصت بدید تا بتونید فراموشش کنید ، گرچه شاید سخت باشه ولی باید این روند طی بشه
    برای اینکه به این روند سرعت بدید ، سعی کنید فعالیتتون رو این روزا زیاد کنید ، اوقات تنهایی ناچیزی داشته باشید خودتون رو سرگرم کنید
    اون آقا هم مطمئنا روزی متوجه اشتباهشون میشن ولی خیلی دیگه دیر میشه ، نفرینش نکنید ولی فکر میکنم متوجه اشتباهش شدن و شمارو از دست دادن بالاترین تنبیهه واسش ...

  9. کاربر روبرو از پست مفید (آسمانی آبی) تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    من هم رابطه سه سال و نیمم رو از دست دادم. همین یکی دو ماه اخیر. با این تفاوت که تو علت رو می دونی. من حتی علتش رو هم نمی دونم. بهم گفت که یه روز بیدار شدم و دیدم دوست ندارم. به همین سادگی. حتی خداحافظی هم نکرد. خانوادش خواستن اوضاع رو درست کنن. اما نشد. بلافاصله هم بعد این حرفش به من با یکی دوست شد و اصلا انگار من وجود نداشتم براش هرگز. آدمی که به قول خودش فکر بی من بودن هم روانیش می کرد بدون هیچ علتی الان با یه دختر غریبه رفته مسافرت و خوش می گذرونه.
    منم همه احساساتی که میگی رو تجربه کردم. منم آرزو می کنم خدا انتقام من رو ازش بگیره. چون واقعا بد کرد. مادرش کلی به خاطر کاری که با من کرد گریه کرد. اما هیچ کسی نتونست کاری کنه.
    اینا رو میگم که بدونی مثل تو و بدتر از تو زیاد هست. اما هیچ دردی همینجوری نمی مونه. یا درمان میشه یا انقد عادی میشه برات که دیگه نمی بینیش. سعی کن بهش فکر نکنی.
    من حتی برای اینکه بهش فکر نکنم درموردش تاپیک هم اینجا نزدم. تاپیکهای این مدلی رو هم نمی خونم. برای تو رو هم چون دقیقا رابطه ت مثل من سه سال و نیمه بود خوندم.
    تو حداقل می دونی دوست داشت و دوست داشتنش رو ثابت کرد و اومد خواستگاریت. من چی بگم که احساس می کنم سه سال و نیم برای هوسرانی آقا بازی خوردم.
    مطمئن باش به مرور بهتر میشی. فقط صبور باش. همین.

  11. کاربر روبرو از پست مفید veis تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    ممنونم دوستان عزیزم
    برای بارن: حرف شما درسته (کلید اسرار) که بازندگی واقعی فاصله داره، اما بنظرم یه قانونی توی این دنیا هست که هیچ بدی بدون جواب نمیمونه و وجدان ناراحت من روی زندگی اون آدم تاثیر خواهد گذاشت البته امیدوارم...
    برای لومیکس و آسمان آبی عزیز: ممنونم از راهنمایی خوبتون
    برای vies: مرسی عزیزم امیدوارم توام بتونی با این موضوع کنار بیای و موفق و خوشبخت بشی، فقط اینکه گفتی اون آقا من و دوست داشته که اومده خواستگاریم، اینطور نبود و ایشون اگه واقعا من و دوست داشت 3 سال با احساس من بازی نمیکرد و زودتر خانوادش و با من آشنا میکرد و اینطوری تنهام نمیذاشت، خواستگاری هم بیشتر با اصرار من برگذار شد، و بعد از مخالفت خانوادش هیچ تلاشی نکرد و من فهمیدم فقط بهم وعده دروغ داده بود! خیلی شکستم مخصوصا جلو خانوادم، چون همش ازش دفاع میکردم که اون من و خیلی دوس داره و خوشبختم میکنه!! عاقبت بعد این همه وابستگی که در من بوجود آورد خیلی راحت ولم کرد و گفت خواهش میکنم التماس میکنم دیگه به من زنگ نزن و برو ازدواج کن... من خیلی داغون شدم و نمیتونم ببخشم، چون همش قسم میخورد پای همه چی وامیسته...

  13. 2 کاربر از پست مفید نجمه چ تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 04 فروردین 94), شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 10 اردیبهشت 94 [ 15:37]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    679
    سطح
    13
    Points: 679, Level: 13
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 37 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم

    اتفاقی که برای شما افتاده مثل من هست با این تفاوت که خونواده پسر به شدت منو دوست داشتن اما اون با خیانت از من جدا شد
    منم 4سال یه رابطه ی به شدت عاطفی رو داشتم و وقتی الان به حرف هاش فکر میکنم باورم نمیشه که اون حرفا رو اون زده... و هیچوقت فکر نمیکردم منو یه روز تنها بزاره. کسی که طاقت 1ساعت نبود منو نداشت... الان وقتی فکر میکنم خندم میگیره

    بعد 4 سال 1سال و نیم هنوز بهم پیام میداد و هنوز بهم امید میداد... اینقدر بی وجدان بود که منو بازیچه خودش کرده بود... یعنی کلا من 5سال و خورده ای بازیچه بودم
    من بعد 1سال و نیم نتونستم فراموش کنم شایدم نخواستم اما الان تقریبا 5 روزه به خودم اومدم... فکر کن من 1سال و نیم هرشب با گریه خوابیدم...
    اما الان به خودم اومدم که برای چی روح و روان خودمو و چشمهای خودمو به خاطر یه بی لیاقت خراب کنم کسی که نبود من براش مهم نیست و داره خوش میگذرونه.
    تو هم به خودت بیا... اصلا ارزش نداره... زندگی کن

    این تاپیک منه http://www.hamdardi.net/thread-37905.html

    برو راهنمایی های دوستان رو بخون کمک کنندست... برای من که خیلی کمک کننده بود

    درباره ی بخشش نمیدونم چی بگم... من خودم به هیچ وجه نمیتونم ببخشمش چون واقعا بد ضربه ای خوردم و مطمئنم بد ضربه ای خواهد خورد.

    اینا رو نوشتم که ببینی خودت تنها نیستی و خیلیا تو این شرایط هستن

    امیدوارم خیلی زود به آرامش برسی

  15. کاربر روبرو از پست مفید deltang1990 تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 06 فروردین 94)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    ممنون عزیزم من راهنمایی های دوستان رو تا حدی خوندم هرچند شرایطم تقریبا با شما فرق داشت.

    - - - Updated - - -

    چیزی که الان من و آزار میده حس انتقام و نفرت هست... میترسم این خشم و عصبانیت و تندخویی که در من بوجود اومده اطرافیان و خانوادمو آزرده کنه!!
    زندگی بدبین شدم... دوستان بنظرتون چیکار کنم این موضوع واسم عادی بشه؟

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام نجمه جان،
    از زمان تاپیک قبلیت تا الان اوضاع رو حیت چه تغییری کرده؟چه قدر توصیه هایی که بهت شد رو عملی کردی؟
    ببین،این که بشینی و فکر کنی که آیا اون الان پشیمونه یا نه و یا اینکه نفرینش کنی هیچ کمکی به تو نمیکنه.

    هیچ کس آینده رو ندیده،اون آدم ظاهرا فرد منفعلی بوده که نتونسته به عنوان به مرد شرایط رو مدیریت کنه.
    به هر حال اون مرد مناسب تو یا هر دختر دیگه ای نبود.چون حداقل انتظاری که از یه مرد میره اینه که پای حرفش وایسه و اونقدر جوانمردی داشته باشه که با احساسات دخترها بازی نکنه.

    پس اون آقا مناسب شما نبوده و نخواهد بود.پروندشو توی ذهنت ببند.
    خیلی کارها میتونی بکنی،خیلی برنامه ها میتونی بزار،وقت و فکرت رو اونقدر با کارها و افکار مثبت پر کن که وقتی
    برات نمونه که به اون آقا فکر کنی.
    نوشتن هم میتونه بهت کمک کنه،هر وقت افکارت بهت فشار آورد بنویسشون.
    مراجعه به یه مشاور خوب هم شاید بتونه کمک کنه.
    در نهایت ایمان داشته باش که اون آقا آخرین مردی نیست که تو بتونی دوستش داشته باشی.
    نجمه جان،حیفه روزهای زنوگیتو به حسرت خوردن و عصبانیت بگذرونی.
    از کلنجار رفتن با گذشته رها شو.کلی اتفاقات خوب منتظرتن،شروع به دوست داشتن خودت کن.
    وقتت و فکر و روحت رو آلوده نفرت و افکار منفی نکن.لیاقت تو خیلی بالاتر از این چیزهاست.

  18. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 06 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 مرداد 91, 11:13
  2. امروز عشق است
    توسط ani در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 آذر 88, 18:25
  3. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22
  4. بهار هنوز هست ، باور كنين!!
    توسط آرمان 26 در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 15 فروردین 88, 11:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.