به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 00:40]
    تاریخ عضویت
    1393-12-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,264
    سطح
    28
    Points: 2,264, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خواستگارهام بعد از اولین جلسه میرن و پشت سرشون رو نگاه نمیکنن...

    با سلام دختر زیبایی هستم که ترم آخر لیسانس از دانشگاه دولتی هستم
    اجتماعی هستم و خیلی. از اطرافیانم دوستم دارن
    اما مشکلی دارم که باعث ناراحتیم شده و رویاهامو نابود شده میبینم و گاهی فکر میکنم تحقق همه آرزوهام نصیب دیگران میشه و من فقط باید حسرت بخورم
    21 سالمه و اکثر دوستام و حتی دختراهای کوچکتر فامیل ازدواج کردند
    تو شهر ما رسم هست که اول مادر پسر به خونه دختر میاد و دختر رو میبینه و اگر پسندید دوباره تماس میگیره
    جالبه که تمام خواستگارهام بعد از یکباراومدن دیگه تماس نمیگیرن
    از نظر مالی و خونوادگی متوسط رو به بالا هستیم
    وقتی خودمو با دوستام مقایسه میکنم میبینم من حتی از اونا سر تر هستم از نظر ظاهری اما اونا هزارتا خواستگار که همش اصرار و خواهش کردن و بلاخره یکیشون مورد قبول واقع میشه
    اما من که همشون با یکبار دیدنم میرن و پشت سرشون رو نگاه نمیکنن
    رفتار من و مادرم هم موقع اومدنشون بسیار متین و مودبانه هست اما نمیفهمم مشکل چیه


    انگار سرنوشت برام نوشته که هر آرزوی دارم باید اول کلی حسرت نداشتنش رو بکشم بعد که دیگه خسته شدم و دیگه مثل اول برام مهم نبود بهش برسم
    آرزوی ازدواج کردن ندارم چون تو خونه پدرم هیچ مشکل و ناراحتی ندارم
    اما منم دلم میخواد مثل بقیه دوستام مورد توجه قرار بگیرم و ببینم که یه دختر دوست داشتنی و خواستنی هستم

  2. کاربر روبرو از پست مفید سپیده_7071 تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 24 اسفند 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام سپیده جان
    خوبی؟
    شما جای خواهر کوچک من هستی و لطفا تجربه منو در نظر بگیر.....

    به این جور مسائل اهمیت نده! خواهش می کنم اهمیت نده!
    ببین من تجربه ام را در اختیارت می ذارم. تو را خدا بقیه دخترها هم تجربه منو در نظر بگیرن....

    ببین خیلی برای من خواستگار اومد...... هیچ کدام نشد... البته شاید تفاوت من و تو این بوده باشه که برای من این طور نبوده که یه جلسه ای بوده باشه.که ای کاش برای منم اینگونه بود...
    واقعا از ته دلم می گم ای کاش همه خواستگارام همون جلسه اول معلوم می شد....
    ولی برای من این جور نشد...
    واقعا عمدی نبود ولی من خیلی از خواستگارانم را چند جلسه گذروندم. چند تا از خواستگارانم هم بیشتر...
    الان همه شاید بیان روی من این قضاوت را بکنند که مشکل از من بوده.من سخت پسند بودم... به خدا نه.... واقعا نمی شد. یعنی واقعا تو پروسه های آشنایی من موارد مهمی معلوم می شد که نمی شد ازدواج کرد. گاهی به هم می خورد اما نه این که فکر کنی جواب منفی خالی.. نه... همراه با دل شکستن زیاد...

    این قدری این پروسه برای من تکرار شد که حالت آلرژی شدید بهم دست داد. الان 3 ماهه با اینکه مورد بوده ولی راه ندادم. چون واقعا کشش ندارم...
    حالا من مسائلی دارم که موضوع منو خیلی پیچیده می کنه و انتخاب من را سخت تر...

    ببین من الان که پشت سرم نگاه می کنم یه حسرت بزرگ می خورم!!!
    می دونی اون حسرت چیه؟

    حسرتم اینه چرا بی خودی برای هر خواستگار وقت گذاشتم....
    من خیلی آسیب دیدم... خیلی زیاد... اشتباه من را تکرار نکن!

    وقتی به گذشته ام نگاه می کنم می بینم اگر اون وقتی که برا فکر کردن رو خواستگارام گذاشته بودم همون انرژیم را روی چیزهای دیگری گذاشته بودم مطمئنا الان به جاهای خیلی خیلی خوبی رسیده بودم...
    اگر یکم می تونستم بی اهمیتی کنم الان به چیزهای مهمتری رسیده بودم.

    سپیده جان شما 21 سالته و مطمئن باش الان سنت دیر نیست ولی اگر بخوای به چیزهای بی اهمیت فکر کنی بی خودی فقط خودت را اذیت می کنی...
    خدا را شکر کن که هیچ کدوم جلو نیومدن... من قبل هرخواستگاری واقعا از ته دلم از خدا می خواستم اگر صلاح نیست طرف مقابلم همون جلسه اول نخواد یا اصلا همون پای تلفن کنسل شه همه چی.......
    ولی برای من این جوری نشده. یعنی مواردی که وقت گذاشتم روشون باعث استهلاک من شده....

    اگر دوست داشی البته می تونی تو پستهای بعد یکی دو نمونه از خواستگاری هایت را توضیح بدی که اگر اشکالی داری رفع کنی....
    ولی اگر اشکال از تو نیست اصلا حساس نشو! وقتت را هدر نده! رو اهدافت خوب فکر کن.مثلا درس های دانشگاهت را با انگیزه بخوان که بعدا همش حسرت نخوری.
    قسمتت خودش پیداش میشه... مهم اینه تو این وسط الکی اشتباه نکرده باشی ...

    رویاهات را هم در ازدواج نبین. رویاهات را در خودت ببین عزیزم. چون تو خودت باعث میشی مساله ازدواج تو را به رویاهات برسونه یا ازش دور کنه.....
    که اگر بی خودی(مثل زمان قدیم من) به این مسائل پیش پا افتاده اهمیت بدی مطمئن باش از رویاهات دور می شی (مثل من که دور شدم. درحالی که اگر طرز فکر الانم را داشتم الان به بعضی از رویاهام رسیده بودم)
    موفق باشی
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  4. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    DiamonD_GirL (شنبه 06 تیر 94), inventor (جمعه 04 اردیبهشت 94), فدایی یار (یکشنبه 24 اسفند 93), مهرااد (یکشنبه 24 اسفند 93), سپیده_7071 (یکشنبه 24 اسفند 93), شیدا. (یکشنبه 24 اسفند 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 00:40]
    تاریخ عضویت
    1393-12-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,264
    سطح
    28
    Points: 2,264, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مصباح الهدی عزیز
    ممنون از اینکه تجربت رو با من در میون گذاشتی
    اما اینکه همشون فقط ظاهر من رو میبینن و بجز یکی دو مورد دیگه بقیه پی گیری نمیکنن منو ناراحت میکنه
    که نکنه من عیبی دارم؟
    و این در صورتیه که کسایی که از من چهره و اندام و قدو هیکل و حتی خوانواده پایین تری دارن خواستگارای پیگیر تری دارند
    من باور ندارم گه زشت هستم و بلکه میدونم خیلیم زیبام
    اما حالا این سوال برام پیش میاد که نکنه سرنوشتم با سختی و حسرت نوشته شده
    که برای بقیه اطرافیانم همه اتفاقای قشنگ بدون دردسر میوفته
    اما واسه من هیچ اتفاق جالبی نمیوفته
    هیشکی منو نمیپسنده
    گاهی فکر میکنم سرنوشت باهام لج کرده و نمیخواد من خوشحال باشم

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    با سلام
    ای بابا دختر خوب چرا عجله داری
    مشکل شما اعتماد به نفس پایین شماست
    از کجا می دونی مورد پسند واقع نمی شی ؟
    اگه نادیده گرفته می شی بدون مردم معمولا چیز گرون قیمتی رو که از عهده داشتنش بر نمیان رو پس می زنن
    پس بدون که قیمتت بالاست
    توی همون مرحله اول خواستگاری خودشون دستشون میاد.
    ملاک ازدواج کردن نیست عزیزم ، مهم ارامش داشتنه چه بسیار دخترانی که اصلا ازدواج نمی کنن و بسیار ارامش دارن و چه بسیار دخترانی که ازدواج کردن و با وجود شوهر هر روز از خدا روز جدایشون رو می خوان
    من خودم افکار تو رو داشتم و با اولین موردی که به نظرم ظاهرا خانواده خوبی میومدن ازدواج کردم و هر روزش از غم و غصه برام یک سال بود
    الان هم 28 سالمه ، طلاق هم گرفتم و درسم هم تموم شده و فعلا هم بی کارم شاید ظاهرا شرایط خوبی نداشته باشم ولی سراسر ارامشم .
    وقتی ازدواج کرده بودم و به قول شما که می گید متاهل بودم دنیابرام عین جهنم بود و هیچ ارامشی نداشتم
    وقتی تاپیک شما رو خوندم از حرف هاتون زنگ خطری رو حس کرد م
    حواستون باشه
    وقتی کسی میاد خواستگاری بیشتر به این موضوع تمرکز کنید که ایا در حد شما هست ایا لیاقت همسری شما رو داره ایا اصلا به درد شمامی خوره نه اینکه
    ایا این دفعه پسندیده می شم یا نه ؟
    این خیلی خطرناکه
    و هر چی خواستگارانی که میان و خبری ازشون نمی شه بیشتر می شه " حس اینکه شما نخواستنی هستید بیشتر می شه " و شمارو به سمت انتخاب نادرست سوق می ده

    این نصیحت از من به شما
    هر خواستگاری رو به خونه راه ندید مگر اینکه شرایط کلی و تا حدودی جزیی اون پسر به شما بخوره و از قبل اطلاعاتی از اون فرد داشته باشید
    جواب رد شنیدن ها و یا خبری نشدن از نتیجه خواستگاران به مرور باعث سر خوردگی شما می شه
    شما الان خیلی جوون هستید 21 سال اصلا سنی نیست ، اهمیت ندید که همه دختران فامیلتون ازدواج کردن ؛ چه بسا بسیاری از اون ها ارزوی شرایط شمایی که مجرد هستی رو دارن
    اون چه که مهمه نه ازدواج زود هنگام شما بلکه خوشبختی و ارامش شماست.

  7. 4 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    نارجیس (شنبه 06 تیر 94), مصباح الهدی (یکشنبه 24 اسفند 93), بارن (یکشنبه 24 اسفند 93), سپیده_7071 (دوشنبه 25 اسفند 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 00:40]
    تاریخ عضویت
    1393-12-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    2,264
    سطح
    28
    Points: 2,264, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درسته دوست مهربونم
    من مدتهاست رو اعتماد بنفسم کار میکنم و الان به جرات میگم که خیلی خوب شدم
    چون قبلا حتی فکر میکردم که زشت هستم اما همونطور که گفتم خیلی مطالعه کردم و به افکادم جهت دادم تا اینکه الان به این نتیجه رسیدم که زیبا هستم

    واقعیتش اینکه من دختر خاله ای دارم که سه سال از من کوچکتر هست و با اینکه خیلی به هم شباهت داریم اما اون پوست روشن تر و چشمان مینیاتوری داره و روی هم از من زیباتر هستش

    اون در حال حاضر عقد کرده چون خواستگارهای فراوانی داشت
    مشکل من بیشتر از جایی شرو شد که ما هر مهمونی و مراسمی باهم میرفتیم از اون خواستگاری میشد و یا همه با لفظ خانم خوشگله اون رو صدا میزدند اما من ....
    خیلی اذیت شدم زمانی که اون عقد کرد خیلی
    دوران سختی رو پشت سر گذاشتم اما خودمو نجات دادم

    با این حال هنوزم احساس میکنم ضربه روحی که خوردم هنوز روم اثر داره و با هر خواستگاره بی نتیجه ای داغم تازه میشه
    و خیلی غصه میخورم که چرا خدا برای من اینجوری میخواد؟

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    با نوشته دختر7 صد در صد موافقم...
    یکم زنگ خطر در نوشته هایت منم حس می کنم.....

    عزیزم ارزش تو را پسندیدن یک خواستگار تعیین نمی کنه...
    عزت نفست را بالا ببر... یعنی چی یکی تو را نپسندید یعنی نکنه مشکلی داشته باشی؟
    خب نپسندند! حالا یه دلیلی برای خودشون داشتند حتما. حتی ممکنه دلیلشون این باشه که شما از آنها سر تر هستید....

    اتفاقا منم خواستگار این مدلی داشتم. یعنی مادر آقا پسر آمده بود و تو همون مذاکرات متوجه شده بود که من قصد ادامه تحصیلم جدیه... یعنی مثلا پای تلفن اون قدری متوجه نشده بود که من آینده علمیم چه جوریه....
    تازه باور کن به نظر خودم یکی دو مورد هم احتمالا به خاطر اینکه من از پسرشون خیلی بهتر (از نظر آنها) بودم نیامدند... بعضی می ترسند جواب منفی بگیرند! باور کن بعضی اگر مثلا 70 درصد احتمال بدن جواب طرف منفیه دیگه پسرشون را برای جلسه بعد نمی برند... حالا هم غرور پسرشون مثلا خورد نشه... هم اینکه گل و شیرینی الکی نخرند ووو

    یه مشکلی که هست اینه که ما خیلی بی خودی و بدون هیچ مبنایی خواستگاری را مثل یه مسابقه می بینیم! که انگار هر کی خواستگار بیشتر داشت برنده است! یا کسی که بیشتر پیگیری شد بهتره یا...
    و جالب اینکه مثلا برامون مهم میشه که کی جواب منفی بده یا کی زودتر جواب منفی بده! (گاها در بعضی افراد)
    ولی به این ها نیست...
    بعد هم اگر واقعا اون آدم ها این قدر ظاهر بین باشند که بدون دیدن هیچ مشکلی(یعنی مثلا خودشون از شما خیلی پایین تر نباشند و...) شما را نپسندیده باشند شما باید خوشحال باشی که همین اول مشخص شده.
    "حالا این سوال برام پیش میاد که نکنه سرنوشتم با سختی و حسرت نوشته شده
    که برای بقیه اطرافیانم همه اتفاقای قشنگ بدون دردسر میوفته"
    بعد این جمله ت یعنی این که اصلا یه ذره هم سختی نکشیدی! که این ها را سختی می بینی!!!
    پس اگر جای من بودی چه کار می کردی؟
    پس یعنی منم دیگه نباید امید داشته باشم؟
    اتفاقا من به خدا امید دارم.
    امام رضا علیه السلام می گن: هر کسی به خدا ظن خوب داشته باشه خداوند براساس همان ظن با او رفتار می کنه!
    به خدا ظن خوب دارم... با اینکه این قدر تو این جریاناتی که داشتم کلی ماجراها داشتم (که اینجا نگفتم) ولی سعی کردم بهش به چشم امتحان نگاه کنم. حالا خدا خواسته به جای بعد از ازدواج منو قبل ازدواجم امتحانم کنه؛ بده؟
    خب خدا منو می شناسه دیگه... بعد ازدواج آرامش من قراره برسه. قبلش انگار قراره همین جوری امتحان بشم...
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  10. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    inventor (جمعه 04 اردیبهشت 94), فدایی یار (یکشنبه 24 اسفند 93), دختر 7 (یکشنبه 24 اسفند 93), سپیده_7071 (دوشنبه 25 اسفند 93)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سپیده_7071 نمایش پست ها
    درسته دوست مهربونم
    من مدتهاست رو اعتماد بنفسم کار میکنم و الان به جرات میگم که خیلی خوب شدم
    واقعیتش اینکه من دختر خاله ای دارم که سه سال از من کوچکتر هست و با اینکه خیلی به هم شباهت داریم اما اون پوست روشن تر و چشمان مینیاتوری داره و روی هم از من زیباتر هستش

    اون در حال حاضر عقد کرده چون خواستگارهای فراوانی داشت
    سلام خانم محترم... توصیه میکنم حتما تجربه های خانم مصباح الهدی رو جدی بگیرید که در ادامه ی صحبت ایشون منم یه تجربه ی شخصی میگم....

    من نمیدونم چه اپیدمی هستش البته شایدم دخترا حق دارند.... منم میشناختم دختری رو که شرایطی مشابه شما رو داشت.... بعدش شرایط دختر عموش واقعا از هر نظر از این خانمی که من میشناختم بهتر بود.. هر دو دختر عموی این خانم که از این خانم هم یه سال کوچیکتر بودند ازدواج کردند..این خانمی که من میشناختم همش غصه می خورد... کلی حاجت و دعا و.... با دلی شکسته... مثلا مجلسی می رفتند اون دو دختر عموبا هم گرم بگیرند و از همسراشون بگن و...

    خلاصه بعد چند وقت اون خانم هم ازذواج کرد ... به نظر من که بی طرف هستم اون دختر خانم از همه خشبخت تره...یکی از دختر عموها زندگی معمولی داره..یکی دیگه کارش به اختلاف همسرش با خانوادش کشیده شد و االان وضعیت خوبی نداره...البته من خودم ناراحتم..نمی خوام بگم لزوما این طوره...ولی میخوام بگم الان هر کی درگیر زندگی خودشه که یادش نمیاد یه زمانی به چه چیزای الکی !!! فکر می کرد .....

    به این چیزا فکر نکنید...واقعا حیفه... چند وقت پیش یه خانمی تاپیک زدند تون سی سالگی یه خوساتگار براشون اومد و همونم به ازدواج ختم شده و الان هم کلی حس خوبی دارند از این که خدا همیشه حواسش به ایشون بوده ....و به همه ی ما... دنیا مشکلات زیاد داره...سعی کنید از مسیر زندگی لذت ببرید..چرا که خوشی مقصد نیست...بلکه مسیره..

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام سپیده جان
    شما جای خواهر کوچک من هستی و لطفا تجربه منو در نظر بگیر.....
    به این جور مسائل اهمیت نده! خواهش می کنم اهمیت نده!
    .
    ببین من الان که پشت سرم نگاه می کنم یه حسرت بزرگ می خورم!!!
    می دونی اون حسرت چیه؟

    حسرتم اینه چرا بی خودی برای هر خواستگار وقت گذاشتم....

    وقتی به گذشته ام نگاه می کنم می بینم اگر اون وقتی که برا فکر کردن رو خواستگارام گذاشته بودم همون انرژیم را روی چیزهای دیگری گذاشته بودم مطمئنا الان به جاهای خیلی خیلی خوبی رسیده بودم...
    اگر یکم می تونستم بی اهمیتی کنم الان به چیزهای مهمتری رسیده بودم.

    سلام خانم مصباح الهدی... شما تجربه ای رو گفتید که انگار از زبان من گفتید ولی با این تفاوت که من پسرم.... تجربه ای که میگم امیدوارم سو تعبیر نشه ازش و منظورم دست رسونده بشه چی هست...

    من از وقتی که فهمیدم ازدواج چقدر خوبه و چقدر میتونه بهم کمک کنه توی مباحث عاطفی و... به فکر ازدواج افتادم...درست توی سنی که یک پسر هیچی نداشت و نداره... حدود 4 سال دانشگام با این افکار گذشت... فکرم خیلی وقت ها درگیر میشد... به طور خاص روی بعضی خانم هایی که ظاهرا می دیدم اونی هستن که میخوام بیش تر درگیر شد(البته در بازه های مختلف و نه همزمان)... حتی از یکیشون بعد چند سال حدود دو سال فکر کردن خواستگاری کردم وقتی جواب منفی شنیدم افسوس خوردم...افسوسی از جنس افسوس شما...افسوس که بعضی وقتا چی حس های الکی بهم دست داده بود..که به خیلی های دیگه هم ممکنه دست داده باشه و بده...

    گفتم اشکال نداره این حتما قسمتم نبود..یه بنده خدای دیگه بود گفتم باشه برای سال بعد...بهش مثل قبلی فکر نکردم ولی خب همچین نبود که بی فکر باشم..بعد یه سال دیدم بله ازدواج کردن... کلا منم اگه اون موقع که شرایط ازدواج رو نداشتم تمرکز می کردم روی هدف هام(هر چند خدا رو شکر من خیلی اسیب ندیدم..شاید چون پسر بودم راحت تر باهاش کنار اومدم) الان خیلی خیلی موقعیت بهتری داشتم...هر چند اینا هم شد تجربه ای...هر چند توی دوستام از یه لحاظ هایی جز موفق ها بودم...ولی حسی الان بهم دست میده از جنس کوبیدن اب در هاونگ....ولی خب

    ولی خب نباید از حق گذشت بعضی چیزا رو ادم باید تجربه کنه شاید تا بفهمه که باید چطوری رفتار و عمل کنه.

  12. 5 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    inventor (جمعه 04 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (دوشنبه 25 اسفند 93), بارن (یکشنبه 24 اسفند 93), سپیده_7071 (دوشنبه 25 اسفند 93), شیدا. (یکشنبه 24 اسفند 93)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سپیده جان شما هنوز اول راهید انقد خواستگار بیاد و بره، انقد جواب رد بدید و جواب رد بشنوید که این چیزا واستون عادی بشه.

    میدونم حس بدیه وقتی ببینی خواستگارا پیگیری نمی کنند .به قول دوستامون شاید اونا خودشون رو پایین تر از شما دیدن و پیگیری نکردن مثلا من خودم خواستگار داشتم که بعدها فهمیدم چون مثلا تحصیلات من بالاتر بود یا قد من از آقا پسر بلند تر بود و ....پیگیری نکردن.البته شایدم بعضی وقتا واقعا نپسندیدن و پیگیری نکردن و این هم اصلا ناراحتی نداره قرار نیست که همه پسرای دنیا شمارو بپسندن هر چقدرم هم شما زیبا باشید باز هم اختلاف سلیقه وجود داره.

    در مورد ازدواج دخترهای کوچیکتر فامیلتون هم بگم باید سعی کنید دست از این مقایسه بردارید من خودم تنها نوه پدربزرگم هستم که مجردم در حالیکه همه دخترها و پسرهای فامیل حتی اونایی که از من کوچیکتر هستن ازدواج کردن در حالیکه تعریف از خود نباشه من از نظر ظاهر و تحصیلات و موقعیت شغلی از همشون بهترم ولی همچنان مجردم


    منم هر از گاهی حس تنهایی و حس اینکه کاش منم یکیو داشتم که بهش محبت میکردم و بهم محبت میکرد بهم دست میده ولی جز خدا کسی نمیدونه که کی قراره ازدواج بکنم پس فعلا تحمل میکنم پس شما هم انقد سخت نگیر از مجردیت لذت ببر.تا بعدها هم بتونی از متاهلیت لذت ببری.این طور نباشه که کل دوره مجردیت صرف این بشه که چرا خواستگار نداری و چرا پیگیری نکردند.تو دوره مجردی میتونی کارهایی رو انجام بدی و هنرها و کلاسهایی رو بری که مسولیت های دوره متاهلی مانع از اونا میشه.پس از این دوره طلایی خوب استفاده کن.


    موفق باشی عروس خانم آینده

  14. 3 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    مصباح الهدی (دوشنبه 25 اسفند 93), سپیده_7071 (دوشنبه 25 اسفند 93), شیدا. (یکشنبه 24 اسفند 93)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    سپیده جان گاهی اوقات دلیل ادامه نداشتن خواستگاری ، علاوه بر دلایلی که خودت احتمالشو میدی ، دلیل دیگه ای هم داره
    دقیقا برعکسه اون چیزی که فکرشو میکنی
    بعضی وقتا خانواده خواستگار دیگه ادامه نمیده خواستگاریشو ، چون شک داره که خانواده ی شما موافقت کنند
    گرچه شاید خیلی به نظر مسخره بیاد
    ولی واقعیت داره
    واسه منم چند مورد قبله ازدواجم از این موردها پیش آمده بود که همکارام معرفی کرده بودند
    الان که نامزد هستم ، یکی از همکارام تازگی ها ( بعده نامزدی ) میگفت فلانی که تورو بهش معرفی کرده بودم ، اومد گفت اون دخترو بهمون نمیدن بیخود خودمونو کوچیک نکنیم...

    در صورتی که وقتی اونا رفتن و نیومدن ، همش توو ذهنم دنبال این میگشتم که چرا نیومدن .یعنی من چیزی کم دارم؟
    با اینکه اگر هم میومدن من موافقت نمیکردم ، ولی ناخودآگاه انگار آدم احتیاج داره بقیه نازشو بکشن
    کاملا احساست رو میفهمم ناامید نشو ، خودتو بالابگیر و به خدا توکل کن

  16. 2 کاربر از پست مفید (آسمانی آبی) تشکرکرده اند .

    مصباح الهدی (دوشنبه 25 اسفند 93), سپیده_7071 (دوشنبه 25 اسفند 93)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    راه حل جان عزیز من حرفات رو خوندم. خیلی عالی بود. مخصوصا نکته ای که درباره پایین بودن پسرها و در نتیجه دست پایین گرفتن خودمون برای رسیدن به ازدواج گفتی. من هم به این نتیجه رسیدم که اگه پسرها عرضه ی بالا کشیدن خودشون رو ندارن به من چه؟ مشکل خودشونه میتونن یا غرور رو بزارن کنار که شاید قبولشون کنم یا به قول شما برن دنبال دختران تنبل کم سواد. همه چیز رو هم ربط میدن به اون 2 سال سربازی انگار قرار بوده اون 2 سال چه کارها بکنن که سربازی جلوشون رو گرفته.
    من فقط میخوام یه جمله بگم که همیشه به خودم میگم این که اگه خواستگارات رفتن و تو از خودت و نحوه ی زندگیت راضی و مطمئنی یه چیز بگو به خودت و رهاشون کن. این که "خلایق هر چه لایق". واقعا هم همینه. قرار نیست اگه کسی هم اندازه ی تو نیست, تو به اندازه ات دست بزنی.
    دختران امروز جامعه ی من هم بهتره صبر کنن که کسی که لایقشون هست بیاد و ازشون درخواست ازدواج کنه. نه به هر قیمتی فقط بخوان ازدواج کنن. من هم میدونم نیاز عاطفی دارن اما این نیاز رو میتونن با یه دوست پسر ساده داشتن در حد صحبت کردن و رعایت محرم نا محرمی برطرف کنن. لازم نیست بشینن تا اقای همسر بعد از 30 و خورده ای سال برسه و تازه بخوان محبت و عاطفه ازش درخواست کنن. حالا که شرایط تغییر کرده چه بهتر که ما هم بر حسب شرایط تغییر کنیم.
    این حرف ها که میگن وااای تا قبل از ازدواج نباید با نا محرم هم کلام شد برای دختر هایی هست که کثرت خواستگار دارن و بهونه ای برای به تاخیر افتادن ازدواجشون ندارن یا برای کسایی که عرضه ی برقراری ارتباط و مدیریت صحیح اون رو ندارن.



    ویرایش : فرشته مهربان

    بخشهایی که خطر کشیده شده کاملاً خطا و بر خلاف استراتژی حسابشده و کارشناسی شده همدردی هست ، ما به شدت این روابط را نهی میکنیم ..... و کسانی که چنین روابطی برقرار نمیکنند نه تنها بی عرضه نیستند بلکه نشانه قدرت خویشتنداری و توانمندی آنهاست





 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.