به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زندگی برام به بن بست رسیده شوهرم از من می خواهد جدا شویم نمی دانم بمانم و زندگیم را حفظ کنم یا جدا شوم

    خانم 28 ساله ای هستم حدود 4 سال از زندگی مشترکمان می گذرد شوهرم از خودم 12 سال بزرگتر است و.قبل از ازدواج با او یکبار در زمان عقد متارکه نموده ام .من در زمان آشنایی با شوهرم موضوع متارکه ام را گفتم و او بخ خواستگاریم آمد اما بعد جا زد ولی من برای اینکه جلوی خانواده ام سر افکنده نشوم از او خواستم با هم ازدواج کنیم اما از زمانیکه عقد کردیم اوهیچ علاقه ای به من نشان نداد و همیشه مرا تحقیر می کند و می گوید تو از خانواده سطح پایینی هستی همیشه در مورد من نظرات منفی می دهد ومرا زیر سوال می برد من بعد از ازدواجمان کارم را از دست دادم او همیشه مرا تحقیر می کند که من با زنی کارمند ازدواج کردم به من ربطی نداره که شرکت تورو تعدیل کرده و اینکه من حتی سر کار هم دوباره رفتم اما بدلیل حقوق ناچیز و بیماریم نتونستم به خرج خونه کمکی کنم البته شوهرم مشکل مالی نداره اما همیشه به من خرده می گیره همش به من نگاه منفی داره به روزی 100 بار از طرز غذا خوردن طرز حرف زدن و معاشرتم ایراد میگیره تا حرفی می زنم شروع میکنه سریع به حرف زدن علیه من اصلا تا حالا نشده حرفی بزنم باهام دعوا نکنه و جبهه نگیره من نسبت به زندگی حسی ندارم البته ما با هم رابطه هم نداریم چون اون همیشه یا خیلی دیر میخوابه و اگر همزمان به رختخواب بریم میگه خوابم میاد کلا از من خوشش نمیاد و بارها بهم گفته من بچه ای نمیخوام که مادرش تو باشی حتی اصلا نگاهمم نمیکنه همش نگاش که میکنم نگاشو می دزده اصلا جز غر زدن وایرادگرفتن ازم باهام حرف دیگه ای نمیزنه راستش من خیلی شاد بودم اما از زمانیکه ازدواج کردم خیلی افسرده ام و هیچ چیز تو دنیا شادم نمی کنه واقعا تعجب می کنم اما هیچ چیزی منو خوشحال نمی کن به من میگه شکل ملخی کج و کوله خودمو دوست ندارم فکر می کنم بدم زشتم بی ادبم بد حرف می زنم چون از صبح تا شب یک نفر این رو بهم میگه از طرفی من از وقتی ازدواج کردم خرج شخصیم رو از پس اندازم دادم و اون برام چیزی نخریده اصلا منو جدا میدونه احساس میکنم بعد چند سال تو خونش مهمونم و هر چند وقت یکبار میگه جدا شیم خیلی خیلی ناراحتم زندگیم بن بست شده به خونه پدر و مادرم هم نمیتونم برگردم البته این رو هم بگم که من یک ماه بعد از ازدواجم بدلیل فشار روحی خیلی شدید که بهم آورد شدیدا بیمار شدم و حتی اون زمان بهم گفت برو خونه مادرت ازت مراقبت کنن خوب شدی بیا من خسته شدم وقت ندارم منم به سختی خودمو سر پا کردم اما حالا از درون دارم می پوسم. خواهش میکنم باهام همفکری کنید
    ویرایش توسط goodluck : یکشنبه 24 اسفند 93 در ساعت 00:12

  2. 2 کاربر از پست مفید goodluck تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 30 خرداد 94), بارن (یکشنبه 24 اسفند 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 شهریور 94 [ 22:51]
    تاریخ عضویت
    1392-10-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,511
    سطح
    22
    Points: 1,511, Level: 22
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 46 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست من چرا اینطوری شد اخه؟ خیلی متاثر شدم از خوندن حرفات.شاید اختلاف سنی زیادتون باعث این مساله هس؟یکم بیشتر در مورد خودت بگو تحصیلاتت ،خونوادتو...که اعضای دیگه هم که میان بخونن اطلاعات بیشتری کسب کنن وبه یه نتیجه گیری برسین

    - - - Updated - - -

    سلام دوست من چرا اینطوری شد اخه؟ خیلی متاثر شدم از خوندن حرفات.شاید اختلاف سنی زیادتون باعث این مساله هس؟یکم بیشتر در مورد خودت بگو تحصیلاتت ،خونوادتو...که اعضای دیگه هم که میان بخونن اطلاعات بیشتری کسب کنن وبه یه نتیجه گیری برسیم.

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست عزیز

    کدام زندگی رو دقیقا الان میخواهی حفظ کنی ؟!

    این همه تحقیر و توهین برای چیه؟

    با ادامه این زندگی به چه جایی دقیقا میخواهی برسی؟

    بشین و برای خودت ده سال دیگه رو مجسم کن...الان همسرت ازت فاصله میگیره بهت میگه مثل ملخی و.....ده سال دیگه که پا به سن بذاری چی بهت میگه ؟!

    شما نقص جسمی داری؟مشکل خاصی داری؟که انقدر این اقا به خودش اجازه میده شما رو بکوبونه؟

    شما باید بدونی از زندگی چی میخوای؟

    وقتی همسرت بهت میگه جدا شیم چه جوری میخوای بمونی و زندگیتو حفظ کنی ؟



    دوست خوبم...یکمی فکر کن...در کنار این اقا که هستی چه چیزی ازش دریافت میکنی؟

    پول که نمیده.....

    روابط زناشویی تعطیله....

    محبت نمیکنه....

    مراقبت نیمکنه....

    حوصله ات رو نداره....

    ازت بچه دار نمیخواد بشه.....

    بهت نسبتای عجیب و غریب میده.....

    مدام باهات دعوا میکنه....

    شخصیتتو خرد میکنه.....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  5. 10 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 30 خرداد 94), نادیا-7777 (یکشنبه 24 اسفند 93), هم آوا (یکشنبه 24 اسفند 93), محیا ناز (یکشنبه 24 اسفند 93), آنیتا123 (یکشنبه 24 اسفند 93), آزرم (یکشنبه 24 اسفند 93), اثر راشومون (یکشنبه 24 اسفند 93), بارن (یکشنبه 24 اسفند 93), دختر 7 (یکشنبه 24 اسفند 93), سوده 82 (پنجشنبه 28 اسفند 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام منم با مریم جان موافقم این وسط اصلا زندگی مشترکی وجود نداره که برای حفظش تلاشی صورت بگیره

    چیزی که واضحه اینه که شوهرتون شمارو نمیخواد از هیچ نظر قبولتون نداره (ببخشید رک گفتم)

    ادامه این زندگی به جایی نمیرسه. اگه تمومش کنین اعتماد به نفستون بالا میره چون دیگه کسی نیست که بهتون توهین بکنه

    برای بدست اوردن زندگی بهتر تلاش کن ارزش شما بیشتر از زندگی الانته

  7. 5 کاربر از پست مفید محیا ناز تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 30 خرداد 94), هم آوا (یکشنبه 24 اسفند 93), آنیتا123 (یکشنبه 24 اسفند 93), اثر راشومون (یکشنبه 24 اسفند 93), بارن (یکشنبه 24 اسفند 93)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    به خونه پدر و مادرم هم نمیتونم برگردم

    انقدر این جمله " نمیتونم به خونه پدریم برگردم " رو تکرار میکنیم که نهایتا به بدترین حال و روز دچار میکنیم خودمون و بعدش که یه حساب سر انگشتی میکنیم میبینیم همه جوره برگشتنمون از همون اول خیلی بیشتر برامون سود داشت .... واقعا از خوندن 2 تا تاپیک توی این تالار سوزش قلبم رو احساس کردم یکیش تاپیک شما بود ... چرا؟ چرا؟ چرا ؟ واقعا چرا یه مرد به خودش اجازه میده که هر کاری دوس داره بکنه فقط به صرف اینکه ایشون یه بار عقد کرده اونم صادقانه قبلش به ایشون گفته چرا مگه قتل کرده که قابل بخشش نیست ؟ هرچی فکر میکنم میبینم خیلی از اولیای دم هم قاتل رو میبخشن
    دوست عزیزم شما تقریبا با زمان مجردیت هیچ تفاوتی نداشتی توی این 4 سال.... با این تفاوت که یه نفر بوده که براش زندگی شو سر و سامان دادی و ایشون هم در مقابل تا اوجا که تونسته حرصت داده ... متشکرم از اینهمه بزرگواری ... اصلا قصد تحریک کردنت رو ندارم فقط میخوام بدونم چرا تا الان تصمیم نگرفتی که طلاق بگیری ؟ ممنونم اگه جواب سوالمو بدی شاید منم از شما یه درس زندگی دیگه یاد بگیرم
    ویرایش توسط هم آوا : یکشنبه 24 اسفند 93 در ساعت 15:24

  9. 3 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    maryam123 (دوشنبه 25 اسفند 93), نادیا-7777 (یکشنبه 24 اسفند 93), اثر راشومون (یکشنبه 24 اسفند 93)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    به شددددددددددددددددت درک کردم چی نوشتی
    از دنیای بعد از طلاق برای خودتون غووووووول نسازید

    من کسی رو به طلاق تشویق نمیکنم و همیشه میگم زندگی رو حفظ کنید ولی زندگی رو!!! این که شما توشی زندگی نیست

    من خیلییییییییییییی خوشحالم که فقط چهار سال زندگی مشترک کردم و توی اون زندگی جهنمی نموندم با اینکه بچمم از دست دادم ولی الان مثل آدم زندگی میکنم.
    اگر توی اون زندگی مزخرف که فقط داشت منو میکشت و تمام عزت و شخصیت و روح و روانمو ازم میگرفت مونده بودم، الان معلوم نبود چه زن بدبختی بودم.
    یه روح متحرک که فقط باید دستورات اون حیوون رو اطاعت میکرد و همونجور که اون میخواست باید زندگی میکردم.
    دایما اعتماد به نفسمو ازم میگرفت و منو برده خودش کرده بود.

    یاحق
    زندگی زیباست

  11. کاربر روبرو از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 24 اسفند 93)

  12. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اولین تاپیکی بود که دیدم مریم 123 نوشته چی را می خوای حفظ کنی؟

    کاش پدرها و مهم تر از اون مادرهامون، به دخترهاشون اعتماد به نفس، عزت نفس و جرات بدن.

    چقدر یک خانواده می تونند در تربیت دخترشون غقلت کرده باشند که تا این حد فشار را تحمل کنه و کاری نکنه.

    نادیا جان،
    ایشون دنیای بعد از طلاق را تجربه کرده و امروز این فشارها را تحمل میکنه اما حاضر نیست به اون زمان برگرده.
    بین موندن پیش خانواده و خواهش از خواستگار که با من ازدواج کن، دومی را انتخاب کرده.

    نمی گم اون مرد مقصر نیست
    ولی واقعا زندگی با زنی که خودش را هیچ حساب نمی کنه و التماس می کنه با من ازدواج کن
    و خانواده مطمئن و گرمی نداره و ... مرد را (و هر آدمی را) دلزده می کنه.

    دوست عزیز،

    به نظر من فعلا به جدایی فکر نکن.
    یه کم بیشتر از شرایطت اینجا بنویس، شاید بشه راهی پیدا کرد.
    همسرت از نظر مالی تامینت می کنه؟ کار می کنی؟ استقلال اقتصادی داری؟
    وضعیت ظاهریت به نظر خودت چطور هست؟ چاقی یا لاغری بیش از حد و زننده داری؟ شلخته ای؟ معمولی ای؟

    به نظرم بهتره شروع کنی روی خودت کار کردن.
    بدون توجه به همسرت و حرفهاش.
    اگر یه کم آزادی داشته باشی و همسرت زیاد محدودت نکرده باشه، خیلی کارها می تونی بکنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 18 خرداد 95), meysamm (یکشنبه 24 اسفند 93), واحد (دوشنبه 10 فروردین 94), هم آوا (یکشنبه 24 اسفند 93), بارن (یکشنبه 24 اسفند 93), رویای پر کشیدن (پنجشنبه 28 اسفند 93), عسل گیسو (سه شنبه 26 اسفند 93)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    عزیزم بگذار یه چیزی رو رک و راست بهت بگم این جا و توی این تالار راه کار داده می شه ولی مهم این هست که خودت می خوای چی کار کنی
    من به شخصه که خیلی ادعای صبوری می کنم
    هرگز نمی تونم تحمل کنم چنین شرایطی رو

    من نمی تونم درک کنم
    شما چطور تا حالا تونستی تحمل کنی
    اصلا فکر نکن که تحسینت می کنم به خاطر بزرگواریت و صبوریت ، به خودت رحم کن
    قبلا طلاق گرفتی که گرفتی ، هزار بار دیگه هم که بگیری حق توست که خوشحال زندگی کنی
    هیچ کسی این حق رو نداره که بخواد بهت توهین کنه
    برای خودت ارزش قائل باش
    الان رو ی پای خودت هستی ، سالم سلامت هستی / می تونی از پس خودت بر بیای این فرد این رفتار رو با تو داره
    خدایی نکرده فردا پس فردا می خواد چی کار کنه

    یادمه موقعی که داشجو بودم ، دانشگاهمون تو یه محیط کوهستانی خیلی خوش آب و هوا بود و کنار کوه یه آسایشگاه روانی احداث شده بود یک روز که با دوستام رفته بودیم به ادم هایی که اونجا بودن سر بزنیم
    یه اقایی خانومش رو اورد و اصلا رفتارش با اون خانم درست نبود یادمه اون موقع خانومه فریاد می زد که تو منو روانی کردی و من از رفتار تو به این روز افتادم
    صحنه ی خیلی بدی بود و چیزی که جالب و غم انگیز بود این بود که این اقا توی اون مدتی که خانومش رو اورد اون محلی تا وقتی که من درسم تموم شد و هر هفته می رفتیم و بهشون سر می زدیم دیگه هیچ سراغی از زنش نگرفت .
    خیلی خیلی دلم برای اون زن می سوخت
    عزیزم
    بدون که کجای راهی
    به جدایی ترغیبت نمی کنم
    ولی قدر و منزلت خودت رو بدون
    به کم قانع نشو
    برام جای سوال داره که چقدر تشنه ی حضور یه مرد توی زندگیت هستی که تا این جا با همه تحقیر ها موندی

  15. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 30 خرداد 94), نادیا-7777 (دوشنبه 25 اسفند 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 اردیبهشت 95 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,117
    سطح
    18
    Points: 1,117, Level: 18
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان اولا ازتون کمال تشکر رو دارم به دلیل اینکه وقت گذاشتید
    من اصلا زشت و غیر قابل تحمل نیستم اما واقعا می گم ای کاش که بودم.نه تنها زشت نیستم بلکه به گفته دوستانم خیلی هم جذاب هستم و نه تنها چاق نیستم بلکه برعکس لاغرم و ورزش میکنم به تغذیه ام اهمیت می دم اما نکته اینجاست من قبل از ازدواج با ایشون خیلی به خودم توجه می کردم تا اینکه شب عروسی دیدم ایشون همینکه رسید خونه رفت گرفت خوابید! و اصلا حتی منو نگاه هم نکرد خودتون تصور کنید که چه حالی پیدا می کنید اگر به جای من باشید !فردا و پس فردا هم همینطور بود تا اینکه من به ایشون پیشنهاد دادم و شب های بعد چند هفته ای یکبار… من دلزده شدم وقتی به خودم می رسیدم اصلا توجهی نمی دیدم کم کم این تو ناخودآگاهم تاثیر گذاشت وقتی رفتم واسه خودم یه لباس بخرم گفتم ولش کن پولامو پس انداز می کنم همیشه پس ذهنم این بود که باید یه کاری کنم که روزی که منو رها کرد یکم پول داشته باشم الان هم چون دارم یک دوره فشرده تمام وقت می گذرونم نمی تونم برم سر کار .برای مدلینگ انتخاب شدم البته تو دوران مجردیم اما نرفتم. نمی دونم اصلا به هیچ چیز ذوق و شوقی ندارم همش میگم که چی بشه .من بعد طلاق روزهای سخت رو دیدم و خانوادم باهام رفتار مناسبی نداشتن نمی خوام به اون روزها هم برگردم. پدر و مادرم وقتی 15 ساله بودم از هم طلاق گرفتن من با مادرم زندگی میکردم که البته ایشون از صبح تاشب سر کار بود و بیشتر پدر بود تا مادر مادرم اخلاقای خاصی داره مثلا در کمدا رو قفل می کنه پولاشو قایم میکنه وسواس داره اما در کل واسه من پدری کرد اما من خودم از 18 سالگی سر کار رفتم و روی پای خودم بودم. اما شوهرم همش مادرمو می کوبه سرم که اون واست مادری نکرده تو نه پدر داشتی نه مادر. وقتی منو شوهرم باهم میریم بیرون اگر تندتر یا کندتر راه برم بهم. فحش های بسار بدی میده. من دست پخت بسیار خوبی دارم کلا عشق آشپزی ام اما اون تو این 4 سال فقط یک بار گفت خوشمزه است همیشه خورد و بعد زودتر از من از سر میز پاشد ظرف رو گذاشت توی سینک و میره توی نظافت خونه کمک می کنه و این رو به همه گفته چون معتقده من خونه رو خوب تمیز نمی کنم . خرید خونه رو انجام میده اما اون چیزی رو که خودش صلاح بدونه. من تا بحال برای خرید خونه تنها نرفتم یا باهم میریم که اون میگه چی بخریم یا اینکه خودش میخره. البته شوهر من از صبح تا 10 شب خونه نیست منم تا عصر خونه نیستم. از نظر شوهرم همه چی بی معنیه اینکه خونه رو با سلیقه بچینی اون میگه خونه فقط باید تمیز باشه اگه منو مشغول کارای سلیقه ای ببینه میگه وقت تلف میکنی. اگه آرایش کنم میگه چیه خودتو الاگارسون درست کردی حالا در حد یک کرم و ریمل همین اگه پیراهن و لباس خانمانه بپوشم میگه برو شلوار بپوش شوهر من از لحاظ مالی متوسطه اما برای شخص من خرجی نمیکنه اگر باهم بریم فروشگاه من باید خرید شخصیم رو جدا حساب کنم. من هم میدونم که این زندگی که همش اشک و بغضه بی فایدست اما من واقعا نمی تونم برگردم چون تصور اون زندگی گذشته برام سخته و از طرفی تو موقعیت مالی خوبی برای تنها زندگی کردن نیستم فعلا.

  17. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به من میگه شکل ملخی کج و کوله خودمو دوست ندارم فکر می کنم بدم زشتم بی ادبم بد حرف می زنم
    تصوری که ما درباره خودمون و ارزشمند بودنمون و حتی زیباییمون پیدا می کنیم بیشترش مربوط به دوران کودکی و نوجوانی هست
    اگر باور کرده باشی که زیبا هستی و به گفته خودت همه اطرافیان بارها بهت گفته باشند و خودت هم با این فکر بزرگ شده باشی،
    همسرت هر چی هم بگه ملخی، فقط به نظرت مسخره می آد حرفهاش
    به اون شک می کنی اما به خودت هرگز.

    چرا می گی برگردم؟
    کجا برگردی؟
    شما یک خانم 28 ساله مستقل هستی که به گفته خودت خیلی کارها می تونی بکنی.
    چرا فکر می کنی تا ابد باید آویزون پدر و مادرت باشی و اگر ازدواجت به طلاق ختم بشه باید برگردی؟
    البته خیلی خوب هست که اگر رابطه خوبی با پدر یا مادرت داری، با هم زندگی کنید.
    ولی الزامی هم نیست اگر شرایط زندگی خانوادگیت بد هست برگردی پیش اونها.

    نمی دونم دوران دوستی شما به چی گذشته و چطور متوجه نشدی همسرت مشکل داره
    مردی که در 36 سالگی تصمیم می گیره ازدواج کنه (ازدواج قبلی نداشتند؟)
    اونم بعد از خواستگاری پشیمون می شه، خیلی آدم راحتی نیست. سر کردن باهاش نباید آسون باشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 25 اسفند 93 در ساعت 01:25

  18. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 18 خرداد 95), واحد (دوشنبه 10 فروردین 94), هم آوا (دوشنبه 25 اسفند 93), اثر راشومون (دوشنبه 25 اسفند 93), دختر 7 (دوشنبه 25 اسفند 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطور به همسرم عاشقانه نه بگویم؟ (درخواست همسرم برای معاشقه تلفنی)
    توسط مامان آزاده در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 15:50
  2. نمی تونم به درخواست دیگران نه بگویم ...
    توسط rahham در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 تیر 91, 11:42
  3. بـعد از شـکست بلنـد شویم.
    توسط baran.68 در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 23 آبان 88, 21:15
  4. آنچه از عالم بالاست من آن می گویم
    توسط 108 در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 28
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 اسفند 86, 09:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.