به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1393-12-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    444
    سطح
    8
    Points: 444, Level: 8
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چگونه خیانت همسرم را فراموش کنم؟

    من 30 ساله هستم و 2 پسر دارم.متاسفانه 1.5 ماه پیش فروشنده مغازه همسرم از منزلش با من تماس گرفت و من صدای همسرم رو شنیدم که با فروشنده در حال دعوا بود.1 ساعت بعد همسرم اومد وبا شرمندگی که من اشتباه بزرگی کردم، 4 ماه پیش با دختره ( مطلقه ) دعوام شد از مغازه بیرونش کردم نرفت منم از کتش کشیدم اون هم رفت و به پلیس شکایت کرد به جرم تجاوز و پاپوش هایه دیگه برام جریمه و 5 سال زندان بریدن، منم راه اشتباه و گرفتم و با اون وارد رابطه شدم (چون اینو می خواست ) که شکایت و پس بگیره ( مدارکش هست).خلاصه اون شب خیلی خواهش و ناله و زاری کرد و روی پام افتاد و گفت که من به خاطر این خیانت بیشتر شبها رو با گریه می خوابیدم ولی توش گیر کرده بودم البته خودش هم انگار چندان امیدی به بخشش نداشت و خودش بزرگی اشتباهش رو فهمیده بود و بعد گریه و زاری گفت تو حق داری که ترکم کنی با این کاری که کردم ولی هر جا که بری تا آخر عمر پشتیبانتون هستم چون تو به من چندین بار گفته بودی که این دختره رو جواب کن ولی من گفتم نه دختر خوبیه و به حرف تو توجه نکردم.(چندین بار هم سر این موضوع دعوامون شده بود ) .من هم گفتم دیگه نمی خوام ببینمت برای همیشه با بچه هام میرم.فردای اون روز به کشور دیگه خونه خواهرم رفتم.تو این یک هفته خواهر و شوهر خواهرم خیلی با من صحبت کردن که من ببخشم .خودم هم دیدم که من نمی تونم به تنهایی 2 تا بچه رو تربیت کنم و از طرفی خودم هم نمی خوام ازش جدا شم ولی نمی دونم چرا ؟
    بعد از یک هفته اومد برای برگشتوندن من.من بهش گفتم به خاطر بچه ها برمیگردم چون این خیانت رو نمی تونم ببخشم.گفتم لباسها همه نجس هستن چون رفتی خونه ی اون زن، لباسهای بچه ها کثیفن چون تو، تو این چند بچه ها رو بغل کردی و لباسهای خودم هم نجس شدن چون تو کمد پیش لباسهات بود،گفت همه رو بنداز دور.گفتم تو اون خونه نمی تونم زندگی کنم گفت خونه رو عوض میکنم .گفتم وسائل خونه نجس شدن چون تو،تو این چند ماه روش راه رفتی،نشستی،غذا خوردی و....گفت تو خونه جدید یه سوزن هم نمی بریم همه رو نو میگیرم.گفتم تو ماشین دیگه نمی شینم (سال پیش 2 بار فروشنده رو تا خونه رسونده بود) گفت ماشین رو عوض می کنم.خلاصه گفت واسه اینکه بدونی همه زندگیم مال شماست همه داراییم رو به نام تو و بچه ها می کنم و به نام خودم یک سنت هم چیزی نمی زارم.الان 5 هفته از برگشتنم میگذره و شوهرم همه تلاشش رو می کنه که قول هاش رو یک به یک اجرا کنه.چند بار با من صحبت کرده که بیا همه چی رو از نو بسازیم من می خوام همون چیزی بشم که تو می خوای، کارم رو عوض میکنم و دیگه کمتر کار میکنم و بیشتر براتون وقت می زارم . سعی میکنم که تمام عیب های خودم و بر طرف کنم و واقعا هم داره تغییر میکنه.
    همسرم مردی بود که تمام فکر و ذهنش آینده بچه ها بود. وقتی که من از کمبود محبت و دلتنگی و احتیاج من به یک همدم و همدل با او صحبت می کردم من و درک نمی کرد و تغییری در روش زندگی اش نمی داد و همین باعث دلسردی و افسردگی من در زندگی شده بود.متاسفانه در فامیل همسرم این رفتارها بسیار معمول است و حرف دل و احساس مخصوص مردان زن ذلیل است.
    همسرم از اون مردهایی هست که از چشم چرونی و ...نفرت داره و گفته بود که ناموس دیگران ناموس خودم گفته میشه و نگاه بد یعنی نگاه بد به خواهر و مادر خودم است.در کل با شناختی که از ایشان داشتم این خیانت منو شوکه کرد.
    امروز مشکل من خودم هستم .نمی تونم ببخشم و فراموش کنم،هر چی بیشتر رو این موضوع فکر میکنم نتیجه منفی داره چون هزار جور سوال میاد تو سرم.همش از خودم می پرسم چطور تونست خیانت کنه،چی واسش پوشید،چی با هم خوردن،چطوری بوسیدش و. ....حتی وقتی دست همسرم بهم می خوره چندشم میشه یاد این میفتم که دستش به اون زن خورده .هنوز خونه جدید پیدا نکردیم و تو این مدت حتی نمی تونم از وسایل خونه استفاده کنم.تو این مدت تو اتاق بچه ها می خوابم.
    با گریه و غذا نخوردن و وسواسی که گرفتم و ... هم همسرم و عذاب میدم هم خودمو هم بچه هامون رو که از ناراحتی ما اذیت میشن.
    خواهش می کنم من و راهنمایی کنید که چطور همسرم و ببخشم و ذهنم و از این افکار منفی خالی کنم .بسیار خسته و درمانده ام. من در اروپا زندگی می کنم و مراجعه به یک مشاور فارسی زبان خوب غیر ممکن .یک جلسه حضوری با یک روانشناس ایرانی داشتم (در یک شهر دیگه )که متاسفانه از یک ساعت صحبت حتی یک جمله مثبت و کارآمد که نشنیدم هیچ ،یه چند جمله منفی تو ذهنم گذاشت و بس.
    ببخشید که خیلی طولانی شد.

  2. 5 کاربر از پست مفید فاطمه سادات تشکرکرده اند .

    mehdihn (چهارشنبه 08 اردیبهشت 95), mohi (شنبه 23 اسفند 93), فدایی یار (جمعه 22 اسفند 93), ناهیدگل (شنبه 23 اسفند 93), اقای نجار (پنجشنبه 21 اسفند 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام فاطمه جان. بابت تجربه تلخت متاسفم.


    غالبا خیانت تاثیرات جبران ناپذیری را روی روابط زن و شوهری میگذارد.


    بنظر من شما مدتی را صرف خواندن مقاله های این تالار و همین طور موضوعات شبیه به زندگی خودت که بوفور در این تالار دیده می شود بکن.

    قدر مسلم توصیه های مشاوران برای دوستان برای شما هم بسیار مفید خواهد بود.

    نکته بعد اینکه می توانی مشترک سایت شوی( انجن آزاد) و بصورت خصوصی از مشاورین بهره بگیری.

    اما نظر شخصی من. اینکه کار همسر شما زشت بوده حرفی نیست. این که روح و روان شما اسیب ببینه حرفی نیست. اما همه ی ما انسان هستیم. من نمی خاهم از همسر شما دفاع کنم. اما وقتی میبینم ایشون از کار خودش پشیمان هست. و بشدت در پی جبران برامده

    کاری که به هرحال در این تالار کم میبینیم. خیلیها خیانت میکنند و طلبکار هم هستند. باز حس میکنم که امیدی هست.

    من بعنوان یک خانم درک میکنم که این قضیه مخصوصا برای خانمهای پاکدامنی مثل شما چقدر می تونه دردناک باشه.

    اما عزیزم مدتی به همسرت فکر نکن. مدتی سعی کن خودت رو بازسازی کنی. حالت که خوب شد به ارامش که رسیدی دنبال علت بگردی. واقعا شاید در پس این ماجرا فقط یک حماقت خوابیده باشه.


    به هرحال به خودت و بچه ها و شوهرت یک فرصت دیگه بده عزیزم. واسه جدایی و ..همیشه وقت هست. اینطور نیست؟

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  4. 4 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 22 اسفند 93), اقای نجار (جمعه 22 اسفند 93), بارن (جمعه 22 اسفند 93), شیدا. (جمعه 22 اسفند 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1393-12-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    444
    سطح
    8
    Points: 444, Level: 8
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مرسی مهرااد جان از همدردیت
    من الان فقط می خوام که از این فکر و خیالهایه منفی، از این سوالهایی که هر لحظه تو ذهنم میاد (کجا رفتن،چکار کردن،،چی گفتن،چطور بوسیدن و ... )نجات پیدا کنم.اینا هستن که حالم و خراب کردن .فعلا به علت این کار فکر نمی کنم و یا تکرار این کار، چون ذهنم با سوالهایه بی خود دیگه اینقدر پره که دیگه نه وقت شو دارم نه انرژی .
    راستش به جدایی هم اصلا فکر نمی کنم .به خاطر 2 تا بچه مون چون تو تموم این سالها (حتی این چند ماه ) همش به فکر آینده بچه ها بوده و سخت کار میکرد که آینده شون تامین باشه و از عشق و محبت هم چیزی واسشون کم نذاشته و نمی خوام بچه هامو از این عشق محروم کنم . راستش خودم هم نمی خوام.

  6. کاربر روبرو از پست مفید فاطمه سادات تشکرکرده است .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم.از اسمتون و محتوای نوشته هاتون این طور به نظرم اومد مذهبی هستید.

    راجب خیانت همسرتون و اتفاق بدی که افتاده متاسفم و نظر خاصی نمیدم چون کارشناسی نیست.


    اومدم بگم توی دام وسوسه های های وسواس انگیز شیطان نیفتید... این وسواس ها از جانب شیطان هستش...شما مرجع تقلیدتون کی هست یا خودتون فتوا دادید همه چیز نجسه باید عوض بشه ؟! لطفا به خود و خانوادتون رحم کنید...توصیه میکنم شما به دنبال راه های نجات از وسواس فکر ی باشید.که تونی نت کلی صوت و مقاله کاربردی هست.

    با ارزوی موفقیت.

  8. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 22 اسفند 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1393-12-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    444
    سطح
    8
    Points: 444, Level: 8
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم یا آقای فدایی یار
    من می دونم که این وسواس و رفتارم غیر منطقی هست و مطالبی در مورد وسواس خوندم و فهمیدم که این یه گناه بزرگه .
    نمی دونم چکار کنم هر چی رو به اون زن ربط می دم ،می دونم مسخره هست حتی الان از فروشگاههایه شهر خودمون خرید نمی کنم. با خودم میگم اون زن حتما تو این مغازه ها رفته و دنبال لباسهایه خوشکل بوده که واسه همسرم بپوشه و تو این فکر بوده که چطور همسرم و عاشق خودش کنه ودستش به لباسها خورده و ...
    حتی وقتی فروشگاه شهر دیگه می رم میگم نکنه از این لباس اونم گرفته باشه و....
    و خیلی افکار آزار دهنده دیگه که نمی شه همه رو نوشت.
    و فکر می کنم همشون هم برمیگرده به حساسیت من نسبت به رابطه ج...همسرم با اون زن.
    حتی وقتی نزدیکم میشه بدون اینکه فکر کنم و تصمیم بگیرم بدنم اوتومات خودشو عقب می کشه.
    آغوش گرفتن و بوسه رو که سر جاش.چند بار که واسه معذرت خواهی و محبت اومد نزدیکم وقتی دید که اذیت میشم گفت حق داری و الان خودش فاصله شو حفظ می کنه این افکار مثل یه خوره افتاده تو جونم، اینقدر خسته و داغونم و به آینده نا امیدم که تو این چند وقت با خدا هم رابطم بد شده همش میگم خدایا من که همیشه پاک بودم و می دونستی هم که چقدر رو این موضوع حساسم و من نابود می شم چرا ؟؟؟؟
    راستش مشکلات خیلی بزرگ و جدی داشتم ولی خدا رو شاکر بودم و صبور بودم و امیدوار اما واسه این یکی کم آوردم .نمی دونم زندگی تو غربت و تنهایی و ...من و بی حوصله و کم توان کرده یا ایمانم خیلی سست شده؟؟

  10. 4 کاربر از پست مفید فاطمه سادات تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93), فدایی یار (جمعه 22 اسفند 93), اقای نجار (جمعه 22 اسفند 93), شیدا. (جمعه 22 اسفند 93)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    فاطمه جان سلام.


    حتما و حتما پیش مشاور برو. مشاورهای این سایت ادمهای حاذقی هستند. لطفا از لینک زیر

    http://www.hamdardi.net/payments.php


    ستون چهارم رو انتخاب کن. و سپس یک پست در قسمت خصوصی بزن.


    اینجوری حتما افرادی که برات پست می زارند متخصص هستند

    در ضمن دوست من باید واقعا افکارت رو کنترل کنی . ببین اجازه جولان به افکارت بدی مثل یک زلزله زیر اوارش خراب میشی.

    مراقب خودت باش. ببخش من توصیه خاصی ندارم جز افزایش اگاهی

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  12. 4 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93), آوای خوشبختی (شنبه 23 اسفند 93), بارن (جمعه 22 اسفند 93), شیدا. (جمعه 22 اسفند 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    فاطمه جان سلام به همدردی خوش امدید . از اتفاقی که براتون افتاده متاسفم . ولی شاید این اتفاق بد یک اتفاق خوب بوده . چون باعث شده همسرت نسبت به عشقی که به شما داشته و حتی خودش هم از میزان ان اگاه نبوده اگاه تر بشه . با توضیحی که در مورد همسرت دادی کاملا مشخصه که ایشون چقدر دوستت داره . پس قدر این همه عشق رو باید بدونی . واضحه که ایشون بطور نا خواسته وارد این رابطه شدند . نمیخوام کار ایشون رو توجیه کنم . ولی حالا که متوجه اشتباهش شده ارزش اینو داره که یه فرصت دوباره بهش داده بشه . برای اینکه از شر این افکار بد خلاص بشوید لازمه که طرز فکرتون رو عوض کنید . چرا همه اش فکر میکنید همسرتون چی کار کرده و دختره چی پوشیده ؟ چون اگر اونطور که شما فکر میکنید بوده باشه . همسرتون با اینهمه عشق به طرف شما بر نمیگشت . ایشون خودش رو به همسر شما تحمیل کرده بوده و از کجا معلوم که بوس و کناری در کار بوده ؟ میتونید با جایگزینی افکار خوب و مثبت شادی رو به زندگیتون برگردونید . البته این زمان بر خواهد بود . انتظار نداشته باشید خیلی زود به وضعیت قبلی برگردید . صبور باشید . همسرتون فرد اگاهی به نظر میرسه . به خودتون و همسرتون زمان بدید . در همین سایت باشید و مهارتهای ارتباطی رو تقویت کنید . مطمئنم زندگی خیلی شاد تر از قبل هم خواهید داشت . چون قدر همدیگر را بیشتر میدانید . سخنرانی کلید مرد و کلید زن رو از همین سایت حتما گوش کنید .

  14. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93), بارن (جمعه 22 اسفند 93), شیدا. (جمعه 22 اسفند 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1393-12-21
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    444
    سطح
    8
    Points: 444, Level: 8
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    واحد جان مرسی از وقتی که برام گذاشتین.
    در مورد خیانت تو اینترنت خیلی خوندم همون طور که
    واحد جان گفتند کمرنگ شدن خیانت در زندگی زمان میبره که فکر میکنم این زمان برای من بیشتر از حد معمول لازم باشه .
    تازه من یه مشکل دیگه برای گذشتن از این مرحله جلویه پام هست و اونم فرمولی هست که خانواده مردسالار همسرم دارن.مادر شوهرم و برادرشوهرم در حضور همسرم به من گفتن که حالا که این آقا پشیمون شده و شرمنده تو و خواهرت هم شده تو هم ببخش و فراموش کن و دیگه اصلا یادآوری نکن. به همین راحتی انتظار دارن که همچین تجربه تلخی رو یه روزه فراموش کنم.

    فردایه اون روز هم همسرم بعد از گریه و ناراحتیه من گفت که مگه ندیدی که مادرم و برادرم چی گفتن ،من نمی فهمم چرا اینقدر با این موضوع تموم شده خودتو عذاب میدی و اونو بارها تکرار میکنی.
    یعنی همسرم فکر میکنه فامیلش به لحاظ منطقی و احساسی کاملا درست نتیجه گیری کردن و بستن این پرونده تو این موارد عکس العمل طبیعی یک خانم هست و من در این موضوع خلاف طبیعت و اغراقی هستم.

    می ترسم که همسرم تو این دوره زمانی که من لازم دارم از این افسردگی و ناامیدی من خسته بشه و امیدی رو که الان برای ساختن یه زندگی زیبا و عاشقانه داره از دست بده.
    با اینکه فعلا با وجود تزریق این نوع تفکر از طرف خانواده بازم داره با من راه میاد و سعی میکنه که با حوصله و کارهایی که میکنه حالم و خوب کنه.
    به خواسته من دنبال خونه تو یه شهر دیگه هست و حتی گفت که مغازه رو هم نصف قیمت میفروشم (با اینکه کارشو دوست داره ) و می خوام یه کار سبک کنم که بیشتر با هم باشیم .
    دوستان مهربان کمکم کنید، بهم بگین برای رسیدن به یه زندگی با عشق به دور از کینه و تلخی گذشته چه قدم هایی رو باید برداشت.
    از کجا باید شروع کنم...

  16. کاربر روبرو از پست مفید فاطمه سادات تشکرکرده است .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام مجدد خانم محترم.

    اول از همه برای وسواس تاکیید میکنم این دو صوت اساتید بزرگوار مخصوصا اقای شجاعی رو که گوش کردم شخصا گوش بدید و به توصیه هاشون عمل کنید

    Vasvas-Shojaee

    Vasvas-DrHabashi-DrFarhang.mihanblog.com

    ببنید برای راحت تر شدن قضیه رو دو قسمت کنید و زیاد سخت نبینید...یکی مشکل خیانت همسرتون هست..یکی وسواس شما هست... به نظرم شما قبل تر ها هم احتمالا دچار وسواس از نوع خفیفش بودید... دیگه الان بدتر شده... یعنی قضیه ی خیانت دست به دست هم داده تا این دو بهم گره بخوره و وضعیت شما بدتر بشه...

    باور کنید اولا این طوری که شما میگید نیست..دوما حتی اون خانم کل فروشگاه های شهر رو رفته باشه و دستش به همی لباس ها و همه جا خورده بشه نجس نیست که نیست... این ها زاییده تفکرات و خیالات شماست که اول از همه خودتون رو نابود میکنه و بعدش اطرافیانتون رو....

    شما گفتید بحث خیانت همسرتون که چی بوده داستانش و... کلا اگه واقعا این طور باشه یا حتی این طور هم نباشه.... همسرتون کاری رو مرتکب شدند که نباید می شدند... و من گفتم راجب این قضیه اصلا تا حالا فکر نکردم و از خدا میخوام هیچ وقت نشه که بهش فکر کنم... ولی شما که می خواید زندگیتون از هم نپاشه و خطای همسرتون رو ببخشید و شایسته تقدیره و دیگه ان شالله همسرتون هم خطا و لغزش نمی کنند ...

    ولی ببنید همین افکار وسواس گونه شما باعث شده از همسرتون کناره گیری کنید ناخودگاه.... البته دیگه نیازی به گفتن جزئیات این جا نیست...ولی ببنید همسرتون مرده و یه سری نیازها داره... اگه شما که همسر قانونی ایشون هستید ناخواسته به نیاز های ایشون درست پاسخ ندید اون وقت نه ایشون و هر مرد دیگه ای اگه به گناه بیفته به نظرم مسببش همش خودش نیست(البته این دلیلی بر تبرئه کردن این مرد ها نیست)ولی میخوام بگم شما هم نباید الان برای همسرتون کم بذارید...

    همسرتون خانوادش هم مطلع شدند از این قضیه..این خودش حتما باعث سرافکندگی ایشون جلوی خانوادش شده... و خودش نوعی تنبیه هست برای ایشون...

    این که می خواید برید شهر دیگه...یا مثلا میخواید مغازه رو بفروشید و... اگه دلیل دیگه ای داشت من چیزی نمی گفتم..ولی اگه دلیلش همون افکار شماست و همسرتون به خاطر شما دارند چنین کاری رو می کنند لطف کنید بهشون مهلت بدید بگید فعلا دست نگه داره و تا وقتی که شما از شر این افکار وسواس گونه رها نشدید کاری انجام ندید که شرایط براتون بدتر بشه...

    شما که بهتر می دونید توی امتحانای سخت خدا هر کسی پیروز نمی شه...ولی خوش به حال کسی که سربلند میشه...مگه حضرت نوح بد بود که پسرش بد شد... یا کلی از این داستان های مشابه که خودتون بهتر می دونید...بله شما پاک و خوب بودید و کاش همسرتون هم خیانت نمی کرد...ولی این ما نیسیتیم که نوع امتحانمون ودرجه ی سختیشو تعیین میکنیم..این خداست که نوعشو تعیین میکنه.... پس لطفا به خدا گله نکنید...بلکه ازش بخواید راه پیروزی رو بهمون نشون بده... بله زندگی توی غربت هم سخته... ولی دوری از خدا از همه چیز سخت تره...وفتی با خدا میشیم خیلی چیزا برامون تحملش اسون تر میشه... خیلی خیلی..

    ان شالله با گوش کردن به صوت هایی که گفتم و عمل کردن... حالتون بهتر بشه....


    یادتون باشه اگه طرز فکر شما عوض نشه هر جای دنیا هم باشید هیچی عوض که نمیشه بدتر هم میشه... مشکل رو در درون خودتون حل کنید بعدش می بنید با همین منوال قبلی زندگی هم راضی هستید...

    منتظر هستم طی روز های اینده خبر های خوشی از شما این جا بشنوم.


    با ارزوی موفقیت.

  18. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93), واحد (شنبه 23 اسفند 93), آوای خوشبختی (شنبه 23 اسفند 93)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 دی 98 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-7-26
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    4,502
    سطح
    42
    Points: 4,502, Level: 42
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 105 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام فاطمه جان.شرایط سخت و به هم ریختگی روحی که داری قابل درکه .ولی اینو بدون پشیمونی و تلاش برای جبران اشتباه از طرف همسرت یه نعمت و موقعیت بزرگه که حساسیتهای بیش از حد میتونه اونارو بر عکس کنه. کنار افکاری که به سراغت میاد به این هم فکر کن که رفتارهای افراطی میتونه همسرت رو ازت دور کنه و به این نتیجه برسونه که با این اوضاع حق داشته که بلغزه . تحمل شرایط پشیمونی و عذاب وجدان برای اون هم سخته . پس همونطوریکه انتظار داری تو رو درک کنه تو هم باید شرایط سخت همسرت رو درک کنی و به هم کمک کنین تا به آرامش برسین .نمیدونم امکان تهیه کتاب برات هست یا نه ولی اگه بتونی کتاب "رهایی از خیانتهای زناشویی "رو پیدا کنی و بخونی خییلی کمکت میکنه . ترسهایی که داری برای فردی درشرایط تو طبیعیه .پس بهشون دامن نزن و با ذکر : یا امان الخائفین " از خدا طلب آرامش کن. امیدوارم هر چه زودتر این تجربه سخت از زندگی رو به عافیت پشت سر بذاری.

  20. 2 کاربر از پست مفید آسناد تشکرکرده اند .

    mohi (شنبه 23 اسفند 93), واحد (شنبه 23 اسفند 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.