به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 اسفند 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-07
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پدرم مخالف است عقد کنیم !

    سلام
    ببخشید من مجدد مزاحم شدم....بعد ازمراسم خواستگاری وصحبتهای انجام شده بین دو خانواده ... الان مشکل بزرگم این هست درحال حاضر پدرم قبول نمیکنه عقد کنیم.
    نظرش این است دوران عقد باعث اختلاف میشه وقبولش نداره میگه اگربعد ازمدتی نخواستید یا به مشکل برخوردید زندگی به دهان همه تلخ میشه و نمیتونم مثل آقای ایکس وخانم وای دخترانشان مشکل پبداکردند،دنبالت توی دادگاهها بدوم.
    ما نظرمان عوض نمیشه ومشکل خاصی نداریم جز بگومگوهای گاه وبیگاه وبرای همه پیش می یاد.ولی فکرکنم پدرم اینقدرزندگی های دیگران رو دیده ترسیده .زندگی این شکلی خیلی برایم سخته خیلی دوستش دارم میخواهم همیشه با اون باشم ولی این فرمی همه چیز برای ما دشواره.توی بهارباید برای برنامه کاری خارج ازکشور بریم.حساب کرده بودیم قبل ازآن عقد کنیم خیالمان راحت باشه الان همه برنامه هایمان بهم ریخته!
    واقعا موندم چطور پدرم رو راضی کنم میگه عقدوعروسی درنهایت 1هفته باید فاصله داشته باشه.ولی الان شرایط مناسب رو برای گرفتن مراسم عروسی نداریم خیلی کار داریم.وقتی باهم بیرون هستیم اینکه باید ازهم جدا بشیم مثل شکنجه است برای ما.
    چرا باید زندگی ما این شکلی باشه هم دارمش هم ندارمش.نمیدونم میتونم احساسم روکامل بیان کنم یا نه.الان چون بیشتر ازهمیشه ازنظراحساسی به هم نزدیک شدیم دوری ازهم خیلی عذاب آورشده.شبها تا صبح خوابم نمیبره یک خرس بزرگ عروسکی برای ولنتابن واسم گرفته بود خرس رو کنارم میگذارم از اودکلنش به خرس عروسکی زدم وشبها بغلش میکنم وبعضیوقتا اشک میریزم.
    چندشب پیش روی موبایلش تماس گرفتم ساعت 2 شب کلی گریه کردم یعنی زارمیزدمـــــــــــــــ. میگفت چراگریه میکنی مگرمن مرده ام توگریه میکنی.اونموقع شب پاشد درخانه ما اومد هوا سردبود توی پارکینگ خونه ما توی ماشین نشستیم، بامن حرف زدخیلی آروم شدم گفت دفعه دیگه گریه کردی منم گریه میکنم.
    نمیدونم چرا تا این حد به اون وابسته ام میگم اگر دوستم داری پدرم رو راضی کن گفت من نمیتونم روی حرف پدرت حرفی بزنم.اما معلومه خیلی ناراحته همیشه میگه اعصابم خورده تو کنارم نیستی.دیروز توی استودیو یک جمله گفتم... باز باید برم خونه تنها باشم تونیستی ...اون درحال نشستن بودبادستش زد زیرگیتار روی میز
    بچه ها معترض شدند گفتند گیتار رو داغون کردی زن گرفتی مخت رو از دست دادی.من پشیمون شدم برای حرفم.
    میدونم اون هم مثل من فکرمیکنه ولی به خاطراینکه من اذیت نشم وبخاطرغرورش بروز نمیده.مادرش به من گفت عکست رو داده روی روبالشت و رویه کوسن زدن توی اتاقش گذاشته .چشمهام چهارتاشد گفتم من نمیدونستم. ازمن خواست حالا که اون نگفته به رویش نیارم.البته منم روزخواستگاری عکسهایش رو از توی اتاقم جمع کردم نمیخواستم متوجه بشه.
    من به پدرم چه چیزی بگم چطوری رفتارکنم اون قبول کنه ماعقد کنیم ؟اگرکسی تجربه این شکلی داشته لطفا راهنمایی کنه به چه صورت تونسته خانوادش رو راضی کنه. یکی ازدوستانم خانواده مذهبی داره حرفش جالبه...
    میگه ماجوونهاتوی ایران ازهرنوع قشری باشبم فرقی نداره همه وضعیت بدی داریم مشکل من این هست درخانواده قاعده بر این است بعدازخواستگاری وآشنایی اولیه بایدعقد کنیم ونمیتونیم شناخت کافی پیداکنیم وتو مشکلت این است خودت میخواهی عقدکنی و خانواده ات قبول نمیکنند.
    به خدا میگم، خدایا تو این حس دوست داشتن رو توی وجودماگذاشتی اگر بده چرا گذاشتی اگر بدنیست چرا کمکم نمیکنی.مگرنمیگی زن ومرد روبرای آرامش همدیگه خلق کردی مگرمن چی میخوام ابتدایی ترین خواسته یک انسان چیه اینکه کسی رو دوست داشته باشه کنارش باشه چرا به حق ترین خواسته رو واسه جوونهای ما توی جامعه ما تبدیل به رویا کردی گناه ما چیه؟ لورد اون بالانشستی نگاه میکنی خسته نشدی صبرت تمام نشد؟ما دیگه از آزمایش وتقدیر فراتر رفتیم فکری به حال ما کن.
    آخه من بایدچه کارکنم تا کی باید اینجوری بلاتکلیف بمونم.خیلی ناراحتم من سابقه سردرد بد نداشتم الان از فکرزیاد سردردهای عصبی گرفتم کل این هفته رو جز وقتی با هم هستیم دپرس بودم موقع باهم بودن فکروروحیه الانم اجازه نمیده دلم خوش باشه.

  2. کاربر روبرو از پست مفید نینا26 تشکرکرده است .

    M.S.H (شنبه 16 اسفند 93)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    انگار فیلمنامه می نویسی،

    به جای مشکل فضا را توصیف می کنی.


    صحنه داخلی، نینا و نیما توی پارکینگ داخل ماشین
    نیما گریه می کنید
    نینا آروم اشکهاش را پاک می کنه و ...

    صحنه بعدی داخل استودیو
    نینا در حال ترک استودیو نگاه غمگینی به نیما می کند
    نیما با مشت به گیتار می کوبد.

    الان ما باید چی بگیم؟

    2- تمام سرنخها را هم که کردی رمان عاشقانه
    مشت می کوبه، کتک می زنه، گریه می کنه، دختر فامیلشون را بغل می کنه عکس می گیره

    اینا اسمش سرنخه ......

    3- اون عکس بالشت و کوسن که دیگه آخرشه

    با 26 سال سن، رمان عاشقانه خوندن و نوشتن برای مهم ترین تصمیم زندگیت بعیده !!!
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 13 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 15 اسفند 93), M.S.H (شنبه 16 اسفند 93), maryam988 (جمعه 15 اسفند 93), mordad (پنجشنبه 14 اسفند 93), Mr DaNi (پنجشنبه 14 اسفند 93), rechtfertigung (جمعه 15 اسفند 93), فرهنگ 27 (جمعه 15 اسفند 93), کیت کت (پنجشنبه 14 اسفند 93), واحد (یکشنبه 17 اسفند 93), به دنبال خوشبختی (یکشنبه 17 اسفند 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 14 اسفند 93), بارن (پنجشنبه 14 اسفند 93), تسنیم (جمعه 15 اسفند 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام خوبی نینا؟

    چقد شما و ایشون رومانتیک هستیدالبته شاید چون من تا حالا عشق و عاشقی رو تجربه نکردم این همه رومانتیک بودن به نظرم عجیب میرسه

    ولی گذشته از این شوخیها به نظر من به حرف پدرت اعتماد کن و یه مدت بیشتر با این آقا آشنا شو.البته منظورم آشنایی عقلانی هستا، نه مثل این نوشته هات که پر از سوز و گدازه،چون شما و اون آقا دیگه نوجون نیستید که بخواید انقد احساسی با مساله مهمی مثل ازدواج برخورد کنید.


    وقتی شما و اون آقا به احتمال زیاد به هم خواهید رسید پس چه اشکالی داره یه مدت بیشتر رو تحمل کنی و صرف شناخت عمیق تر این آقا بکنی.خدای نکرده اگه فردا مشکلی پیش بیاد پدرت میگه من که بهت گفته بودم زود عقد نکن و اون وقت حامی و پشتیبان نخواهی داشت.


    در ضمن یه چیزی هم بهت بگم زیاد جلوی این آقا گریه و زاری نکن و نشون نده که داری از درد هجران غصه میخوری اینا بعدا علیهت استفاده میشه هااز ما گفتن بود پس یکم غرورتو پیشش حفظ کن.

    موفق باشی نینا

  6. 6 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 15 اسفند 93), M.S.H (شنبه 16 اسفند 93), فرهنگ 27 (جمعه 15 اسفند 93), کیت کت (جمعه 15 اسفند 93), واحد (یکشنبه 17 اسفند 93), تسنیم (جمعه 15 اسفند 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 اسفند 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-07
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    انگار فیلمنامه می نویسی،

    به جای مشکل فضا را توصیف می کنی.


    صحنه داخلی، نینا و نیما توی پارکینگ داخل ماشین
    نیما گریه می کنید
    نینا آروم اشکهاش را پاک می کنه و ...

    صحنه بعدی داخل استودیو
    نینا در حال ترک استودیو نگاه غمگینی به نیما می کند
    نیما با مشت به گیتار می کوبد.

    الان ما باید چی بگیم؟

    2- تمام سرنخها را هم که کردی رمان عاشقانه
    مشت می کوبه، کتک می زنه، گریه می کنه، دختر فامیلشون را بغل می کنه عکس می گیره

    اینا اسمش سرنخه ......

    3- اون عکس بالشت و کوسن که دیگه آخرشه

    با 26 سال سن، رمان عاشقانه خوندن و نوشتن برای مهم ترین تصمیم زندگیت بعیده !!!





    چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است !!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آی تک نمایش پست ها
    سلام خوبی نینا؟

    چقد شما و ایشون رومانتیک هستیدالبته شاید چون من تا حالا عشق و عاشقی رو تجربه نکردم این همه رومانتیک بودن به نظرم عجیب میرسه

    ولی گذشته از این شوخیها به نظر من به حرف پدرت اعتماد کن و یه مدت بیشتر با این آقا آشنا شو.البته منظورم آشنایی عقلانی هستا، نه مثل این نوشته هات که پر از سوز و گدازه،چون شما و اون آقا دیگه نوجون نیستید که بخواید انقد احساسی با مساله مهمی مثل ازدواج برخورد کنید.


    وقتی شما و اون آقا به احتمال زیاد به هم خواهید رسید پس چه اشکالی داره یه مدت بیشتر رو تحمل کنی و صرف شناخت عمیق تر این آقا بکنی.خدای نکرده اگه فردا مشکلی پیش بیاد پدرت میگه من که بهت گفته بودم زود عقد نکن و اون وقت حامی و پشتیبان نخواهی داشت.


    در ضمن یه چیزی هم بهت بگم زیاد جلوی این آقا گریه و زاری نکن و نشون نده که داری از درد هجران غصه میخوری اینا بعدا علیهت استفاده میشه هااز ما گفتن بود پس یکم غرورتو پیشش حفظ کن.

    موفق باشی نینا


    سلام عزیزم ... من همه سعیم بر اینست بیشتر ایشون رو بشناسم تا حدود بسیار زیادی شناخت پیدا کردم.واقعا دوستش دارم اون هم همینطور .یعنی به نظر شما زود عقد کردن ما
    ممکنه باعث مشکلات در آینده واسم بشه؟
    آخه اگر بخواهیم صبرکنیم خیلی زمان میبره واقعا مستاصل موندم.حس عشق داشتن خیلی خوبه امیدوارم روزی تجربه اش کنی... توی دنیای ما الان همه چیز امکان پذیره فقط کافیه باورش کنی.بعضی چیزها تفاوت آدمها رو با هم مشخص میکنه و انسان رو متمایز میکنه.

  8. 2 کاربر از پست مفید نینا26 تشکرکرده اند .

    M.S.H (شنبه 16 اسفند 93), واحد (یکشنبه 17 اسفند 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    متمعنا یجای کار ایراد داشته که پدر شما چنین نظری دارن! به حرف و خواسته پدرت اعتماد کن و احترام بذار مطمئن باش ضرر نمیکنی! ضمن اینکه یکم عقلانی تر تصمیم بگیر تو تاپیک قبلی هم به شما گفتم عشق و عاشقی مال فیلم هاست و توی دنیای الان مفهوم زیادی نداره البته نمیشه محبت و دوست داشتن رو انکار کرد ولی نه به شکلی که الان شما باهاش مواجه هستی و داری با احساسات افراطی چشمات و روی واقعیات میبندی! ضمن اینکه غرورت و در مقابل اون آقا بیشتر حفظ کن و بیشتر به حرف پدرت گوس کن،حتما از یه مشاور خوب کمک بگیر، چون اتفاقات الان زندگیت و برخوردت با این شرایط ریشه در کودکیت و شرایط حاکم در فضای خانوادت داره.. چشمات و باز کن
    موفق باشی

  10. کاربر روبرو از پست مفید نجمه چ تشکرکرده است .

    واحد (یکشنبه 17 اسفند 93)

  11. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    نینای عزیز

    این مقدار وابستگی احساسی حتی بعد از عقد حتی بعد از رفتن زیر یک سقف برای شما مشکل ساز خواهد بود . از این فرصت هم برای رفع وابستگی و هم برای تعدیل احساسات و هم برای شناخت بهتر استفاده کنید . شما حتماً هم برای شناخت بیشتر همدیگر و هم از جهاتی که گفتم مشاوره حضوری بگیرید . پیداست بدلیل احساسات بالا تحریف شناختی هم برایتان پیش اومده .

    تاپیک های زیر را هم مطالعه کنید :

    عشق: دلبستگی ؟ یا وابستگی؟

    تفاوت های بین وابستگی و دلبستگی چیست؟

    انرژی احساسی صلح آمیز

    « بی ثباتی احساسی ارتباطات انسانی را تخریب می کند»

    بهترین شکل تصمیم گیری


    چگونگي كنترل و تعديل احساسات زجر آور

    مرثیه سرایی احساسی عامل نا آرامی شماست!





  12. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (شنبه 16 اسفند 93), khaleghezey (شنبه 16 اسفند 93), واحد (یکشنبه 17 اسفند 93), نینا26 (یکشنبه 24 اسفند 93), مهرااد (سه شنبه 19 اسفند 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    نینا جان من احساس میکنم پدرتان مخالف عقد نیست . بلکه اگر تصمیم گرفتید عقد کنید خیلی هم استقبال میکنه . شما زمان زیادیه که همدیگر رو میشناسید . منظور ایشون اینه که بعد از عقد هم دیگه چند سال بلا تکلیف نباشید که بگید داریم دوران نامزدی رو طی میکنیم . برخی پدر مادرها اعتقادی به این دوران که الان خیلی هم مرسوم شده ندارند . یعنی منظورشون اینه که به فاصله کوتاهی بعد از عقد زندگی مشترکتون رو شروع کنید . جوانان امروزه ( بیشتر اقایون ) عملا اینکار رو میکنند. یعنی بعد از عقد زن و شوهرند ولی عرفا هنوز نامزدند . و پدر مادرها نمیخوان این اتفاق بیافته . اگر شما مشکلی برای ازدواج ندارید و همدیگر رو انتخاب کردید پس عقد کنید و با یک مراسم ساده زندگی مشترکتون رو شروع کنید . بقیه کارها و برنامه هاتون رو میتونید انجام بدید و هیچ مانعی نخواهد بود . ارزوی خوشبختی براتون دارم .

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 اسفند 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-07
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نجمه چ نمایش پست ها
    سلام
    متمعنا یجای کار ایراد داشته که پدر شما چنین نظری دارن! به حرف و خواسته پدرت اعتماد کن و احترام بذار مطمئن باش ضرر نمیکنی! ضمن اینکه یکم عقلانی تر تصمیم بگیر تو تاپیک قبلی هم به شما گفتم عشق و عاشقی مال فیلم هاست و توی دنیای الان مفهوم زیادی نداره البته نمیشه محبت و دوست داشتن رو انکار کرد ولی نه به شکلی که الان شما باهاش مواجه هستی و داری با احساسات افراطی چشمات و روی واقعیات میبندی! ضمن اینکه غرورت و در مقابل اون آقا بیشتر حفظ کن و بیشتر به حرف پدرت گوس کن،حتما از یه مشاور خوب کمک بگیر، چون اتفاقات الان زندگیت و برخوردت با این شرایط ریشه در کودکیت و شرایط حاکم در فضای خانوادت داره.. چشمات و باز کن
    موفق باشی



    سلام نجمه جان
    پدرم ازایشون وخانوادشون خوشش اومده تعارف با کسی نداره اگرخوشش نمی اومد یا راضی نبود مثل بعضی از خواستگارهای قبلی من مخالفت میکرد.خوشحال است من سروسامان میگیرم ولی یک تفکراتی برای خودش دارد.واقعیت این است الان توی رابطم راضی هستم و مدتها برای چنین روزهایی صبرکردم وفکر کردم وعمل کردم. غرورم رو زیرپانمیگذارم چون ازچیزی خوشم نیاید ولازم باشه برخوردمیکنم. حاضرم با قلب وعشقم چندسال زندگی کنم حتی اگر خدای نکرده درآینده جدا بشم نمیخواهم با تنهایی و بی کسی جوونیم رو سپری کنم.اینطوری حداقل میگم سالهای جوونیم رو خوش بودم افسوس این سالها رو درآینده نمیخورم.مگر به عنوان یه دختر توی زندگیم چه چیزی میخواهم.دلم میخواهد برای خودم خانه وزندگی داشته باشم تشکیل خانواده بدهم درآینده یک روزی مادر بشم این کمترین خواسته های یک زن هست.الان همه میگن چشمانم رو بازکنم بله باز میکنم ولی ازدوست داشتنم نمیتونم دست بکشم من این آقا رو برای زندگیم انتخاب کردم وتصمیم خودم روگرفتم دیگه امیدم به خداست میخواهم همینطورکه تا الان مراقبم بوده حواسش به من باشه.




    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    نینای عزیز

    این مقدار وابستگی احساسی حتی بعد از عقد حتی بعد از رفتن زیر یک سقف برای شما مشکل ساز خواهد بود . از این فرصت هم برای رفع وابستگی و هم برای تعدیل احساسات و هم برای شناخت بهتر استفاده کنید . شما حتماً هم برای شناخت بیشتر همدیگر و هم از جهاتی که گفتم مشاوره حضوری بگیرید . پیداست بدلیل احساسات بالا تحریف شناختی هم برایتان پیش اومده .

    تاپیک های زیر را هم مطالعه کنید :

    عشق: دلبستگی ؟ یا وابستگی؟

    تفاوت های بین وابستگی و دلبستگی چیست؟

    انرژی احساسی صلح آمیز

    « بی ثباتی احساسی ارتباطات انسانی را تخریب می کند»

    بهترین شکل تصمیم گیری


    چگونگي كنترل و تعديل احساسات زجر آور

    مرثیه سرایی احساسی عامل نا آرامی شماست!








    سلام مرسی ازتوجه وراهنماییتون فرشته جان،تایپیک ها رومطالعه کردم.احساساتم برای روحیاتم است من متولد اردیبهشتم اردیبهشتی ها خیلی رمانتیک وباروحیه واهل هنرهستند وهمه چیزرا ازاین دریچه نگاه میکنند.
    شاید احساسم نوع بیانم روحیاتم عجیب به نظربیاید ولی حداقلش اینست خودم را خوب میشناسم وبه نظرم خودشناسی بالاترین شناخته.مشاوره حضوری صدردرصد دربرنامه م است فقط درتایپیک قبلیم نوشتم نامزدم بخاطرشرایطش پیش هرمشاوری حضورپیدا نمیکنه.شرط اول واسه یک مشاور رازنگه داری اون است وبعضی ها رعایت نمیکنند.
    شما مشاوره حضوری قبول میکنیدمن نامزدم را واسه مشاوره پیش شما بیارم؟درباره تایپیکهای موردنظرتون در بالا توضیح خاصی لازم است بدهم؟ منظورم برداشتم هست





    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    نینا جان من احساس میکنم پدرتان مخالف عقد نیست . بلکه اگر تصمیم گرفتید عقد کنید خیلی هم استقبال میکنه . شما زمان زیادیه که همدیگر رو میشناسید . منظور ایشون اینه که بعد از عقد هم دیگه چند سال بلا تکلیف نباشید که بگید داریم دوران نامزدی رو طی میکنیم . برخی پدر مادرها اعتقادی به این دوران که الان خیلی هم مرسوم شده ندارند . یعنی منظورشون اینه که به فاصله کوتاهی بعد از عقد زندگی مشترکتون رو شروع کنید . جوانان امروزه ( بیشتر اقایون ) عملا اینکار رو میکنند. یعنی بعد از عقد زن و شوهرند ولی عرفا هنوز نامزدند . و پدر مادرها نمیخوان این اتفاق بیافته . اگر شما مشکلی برای ازدواج ندارید و همدیگر رو انتخاب کردید پس عقد کنید و با یک مراسم ساده زندگی مشترکتون رو شروع کنید . بقیه کارها و برنامه هاتون رو میتونید انجام بدید و هیچ مانعی نخواهد بود . ارزوی خوشبختی براتون دارم .




    دقیقاپدرم فکر میکنداگرعقد کنم بلاتکلیف میشوم.ما کلا شش ماهه همدیگر رو میشناسیم زمانش خیلی زیاد نیست.اون شب وقتی به نامزدم زنگ زدم وگریه کردم فردایش خانوادش منزل ماآمدند.مادرش به پدرم گفت ما دخترتان رو خیلی دوست داریم عزیزتر ازدخترماست اگراجازه بدید یک تاریخ رو برای عقدمشخص کنیم اینطوری بچه ها راحت نیستند.پدرم اصلانگذاشت حرفشان تمام شه گفت وقتی روزوتاریخ عروسی مشخص شد کارتهای عروسی چاپ شد آن وقت میتونند عقدکنند.گفت موقع عقد دختربلاتکلیفه ونمیخوام با آینده بچه م بازی کنم درضمن دخترعقد شده نگه نمیدارم.
    واحد جان من اتفاقی یکی از پست های شما رو خواندم متوجه شدم همه چیز رو به شوهرتون میگید شوهرتون به شما احترام میگذاره ودوستتون داره دیدید چه لذتی داره؟حس اینکه بدونی اون طرف با همه خوبی هایش متعلق به توئه واحساس کنی متعلق به کسی هستی. هزاربار بیشتر از زن بودنم لذت میبرم ومیگم خدایا شکرت من رو زن آفریدی تا بتونم اون رو کنارخودم واسه یک عمر داشته باشم.الان میخواهم این حس دائمی باشه تا خیالم راحت باشه برای همین دلم میخواهد عقد کنم اینکه بدونی کسی شاید آرزو برای بعضی از اطرافیان باشه ولی فقط مال توئه خیلی حس شیرینیه.



  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    امیدوارم هرچی بصلاحته اتفاق بیفته و خوشبخت بشی، اما دوست خوبم تمام زندگی احساسات نیست و یه بخش بزرگ اون عقل و منطق و واقعیات هست... ازدواج مهم ترین تصمیم زندگیته و تا ابد قراره کنار اون آقا زندگی کنی پس نگو میخوام جوونی کنم و خوش باشم بعدش شاید جدا بشم!! این یعنی چی؟؟ درهرصورت امیدوارم خوشبخت بشی و خداوند بهترین راه رو جلوی پات بذاره..

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 اسفند 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-07
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نجمه جان منظورم این نیست میخواهم تنها خوش باشم وعاقبت زندگی با اون واسم نیست منظورم این هست دلم میخواهد تحت هرشرایطی ازدواج کنیم.مرسی از دعای خوبت برای من عزیزم امیدوارم کسی که لیاقتت را داشته باشه وخوشبختت کنه سال جدید وارد زندگی قشنگت بشه و زندگیت را قشنگترکنه.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.