به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 آبان 96 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-9-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,129
    سطح
    34
    Points: 3,129, Level: 34
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل وابستگی شوهرم ب مادرش

    سلام
    ممنون از توجهی ک میکنید
    من 25 سالمه سه ساله ک ازدواج کردم
    شوهرم از ی شهر دیگس و فاصله بین شهرمون تا شهرشون زیاده..شوهرم همه اخلاقاش عالین ولی ی چیزی خیلی عذابم میده و شده برام ی کابوس ک نمیدونم چیکار کنم
    همسرم بچه اخریه خونوادس و ب مادرش خیلی وابسطه اس مثلا موقه خرید دوست داره مادرش بیاد همرام الا باید سه نفری بریم بخریم مامانم اروم راه میره .تو خرید زود خسته میشه .منم خرید کردنم ناجوره تا مغازه مغازه نرم اونی که بخوام پیدا کنم خیلی طول میکشه .ولی میبینمش بزور داره راه میاد کفرم در میاد مجبور میشم چیز علکی بخرم فقط زود برگردم ب شوهرم میگم من دوس دارم دوتایی بریم چرا مادرت میاد میگه بزا بیاد ی هوایی بخوره در حالی ک مادرش میره بیرون و پارک و... یا واسه بعضی چیزا نظرمو میپرسه بعد میرع از مادرش میپرسه و مادرش همون جوابی رو میده ک من میدما میگم الا باید ازش بپرسی حرف من ب حساب نمیاد میگه ن واسه احترام ازش پرسیدم در حالی ک میدونم این نیست..سر کار ممکنه ب من دو بار بزنگه ولی ب مادرش سه جهار باز زنگ میزنه..دکتر رفتن اولا بلد نبودم .بعدنا که یاد گرفتم همش باهاش میرم...موقه برگشتن میگه بیا بریم خونمون (خونه مادرش.) نریم خونمون .بعد شروع میکنه ناز کشیدن مادرش .نمیدونم از مادرش میترسه...این بحثو دوران نامزدیم داشتیم ولی فکر میکردم عوض میشع ولی نشد باهاش حرف میزنم بحث احترامو پیش میکشه ..میخوایم بیایم شهرم از این و اون میپرسه نمیاین ما میخوایم بریم انگار دوس نداره تکی بریم الا دسته جمعی
    ب نظر شما چکار کنم؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    واقعا متعجبم از رفتارهای شما یعنی اینکه به مادرش علاقه داره و بهش رسیدگی میکنه برای شما عذاب آوره؟دوست داری بهش توجه نکنه هفته ای یکبار باهاش تماس بگیره و ماهی یکبار تنهایی به دیدنش بره واقعا طرز فکرت اینه؟اینجوری خیالت راحت میشه

    بخدا بعنوان یک مرد تعجب میکنم از طرز فکر عروس ها انگار با دشمن خونی شان طرف هستند شوهر که ظرف غذا نیست تمام بشود خوب بزارید یکم برای خودش و مادرش باشه شما تازه 3سال وارد زندگیش شدید مادرش از بچگی باهاش بودهب زرگش کرده به دنیاش اورده بهش محبت کرده توی غم و شادیش کنارش بوده اگر برخورد شوهر شما با مادرش بجز این بود باید ناراحت و دلخور میشدید نه الان!!این نشان از متعهد بودن و سمئولیت پذیر بودن ایشون داره کهب رای نزدیکانش و افرادی کهب راش زحمت کشیدن و بهشان علاقه داره اهمیت زیادی قائل هستش لطفا در تفکراتتان تجدید نظر کنید بانو

    نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی سلام ترگل
    معمولا همون چیزهایی که به نظر نقطه ضعف افراد به نظر می رسد، در صورت روش ارتباطی صحیح در مورد آنها ، می توان آنها را به نقطه قوت رابطه خودتون تبدیل کنید. مثلا شوهر شما به مادرش و پدرش احترام می گذارد و به اونها زیاد اهمیت می دهد و از آنها حرف شنوی دارد. این نشان می دهد که والدین وی نیازهای روحی روانی فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سیراب می کنند. انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نیازهایشان تمایل دارند. باید به این سئوال جواب دهی، خانواده او کدام نیاز همسرتان را خوب جواب می دهند.
    - نیاز به احترام؟!
    - نیاز به تائید؟!
    - نیاز به پیشرفت؟!
    -نیاز به مهر و محبت؟!
    - نیاز به تفریح؟!
    - نیاز به اظهار نظر؟!
    - نیاز به آزادی و مدیریت؟!
    - نیاز به ارضاء حس مسئولیت پذیری
    و خیلی نیاز های دیگر. به این معنا که شما نیز می توانید فردی که چنین حرف شنوی از خانواده و محبت به آنها دارد را مدیریت کنید.
    یک احتمال که می تواند وجود داشته باشد، این است که شما به نظر منطقی می رسید، و احتمالا دانش و آگاهی بیشتری نسبت به او دارید، به راه حل ها بیشتر واقفید، مدیریت خوبی را برزندگی داریدو ....، همه اینها در ظاهر حسن هستند، اما می توانند در زندگی زناشویی مخرب باشند. آنها هنگام که شما با بکارگیری این توانایی ها از همسرتان بالاتر می روید. یعنی از همسری به بالاسری می رسید. او احتمالا در کنار شما نقش کمرنگی را برای خود حس می کند، و ممکن است وارونه نشان دهد. یعنی سعی کند به نوعی شما و خانواده اتان را کوچک کند. شما گفتید که حتی خانواده آنها نیز از نظر فرهنگ پائین تر است، پس این هم مزید علت می شود که وی این احساس کوچکی و ضعیفی را بیشتر داشته باشد و ناخودآگاه دست به اقدامهای تخریبی بزند.
    یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی. چرا که بحثهای منطقی برای او پیام تحقیر دارد و او عاجز از شنیدن حرف حقیقی شماست. یعنی هر وقت که حرف صحیح و عقلانی می زنید او می شنود اینکه شما به او می گوئید:« مسئله ساده ای که حل آن اینقدر برای من آسان است ، تو احمق نمی تونی حلش کنی»
    نکته دیگر اینکه به نظر میرسد شما برچسب و لقب هایی را به شوهرتان نسبت داده اید که دیگر قادر نیستید با شخصیت حقیقی وی ارتباط بگیرید. و معمولا با این لقب ها ( یعنی ماسکهایی که به روی صورت او گذاشته اید ) ارتباط می گیرید و این کار شما را مشکل می کند. لقب هایی چون بچه ننه ، مغرور و ....، موجب می شود که همه رفتار و گفتار همسرتان را از پشت این عینک ببینید. لذا نمی توانید واقع بین باشید.
    شما باید ذره بینی بردارید و کوچکترین نقاط مثبت همسرتان را بیابید. و آنها را در ذهن خود نگهدارید و هر وقت چنین رفتار و گفتار مثبت را می بینید آن را برجسته کنید و بازخورد مثبت به او بدهید. البته زمان عنصر بسیار ضروری برای تغییر است و تدریج و آهستگی تغییر را فراموش نکنید. به خودتان زمان بدهید البته در این زمان باید پله پله روش شما با او برخورد کند تا به زودی در یابید که چگونه با تغییراتی که در روش خود ایجاد کرده اید موجب تغییرات او شده اید.
    در مورد جاری و ...، زیاد حساسیت نشان نده، انرژی خود را در قالب احساسات مثبت روی همسرت سرمایه گذاری کن.
    و نوشته بانو بالهالهای صداقت گرامی در آدرس زیر:
    http://www.hamdardi.net/thread-25581.html

    قلب مردی که به عشق مادرش نتپه هیچوقت شوهر خوبی برای یک زن نمیشه
    شاد و سربلند و پیروز باشید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  3. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (شنبه 16 اسفند 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 14 اسفند 93), شیدا. (پنجشنبه 14 اسفند 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 آبان 96 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-9-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,129
    سطح
    34
    Points: 3,129, Level: 34
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نگفتم نمیخوام ب مادرش توجه کنه ولی مثلا بحث بازار رفتن داره منو اذیت میکنه این حق طبیعیه منه ک دوس داشته باشم دوتایی باهم بریم خرید و گفتم ک من مشکل پسندم و باید زیاد بگردم ولی مادر شوهرم خیلی زود خسته میشن یا اینکه شوهرم نظر منو بپرسه کافیه و احساس کنم بهم اعتماد داره ..و همینطور بحث آخری ک گفتم من اتفاقا رابطه ام با مادرشوهرم خیلی خوبه و مث ی دخترم براش ولی این موضوعو نمیتونم هضم کنم
    ویرایش توسط koloche : پنجشنبه 14 اسفند 93 در ساعت 14:15

  5. کاربر روبرو از پست مفید koloche تشکرکرده است .

    بارن (جمعه 15 اسفند 93)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید اینو میپرسم باید زودتر میپرسیدم شوهر شما چند سال دارند و شغلشان چیست؟
    طریقه اشناییتان با ایشون به چه صورت بوده؟
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    (آسمانی آبی) (یکشنبه 17 اسفند 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 آبان 96 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-9-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,129
    سطح
    34
    Points: 3,129, Level: 34
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم تقریبا هم سنمه و شغلش ازاده ..ما دوست بودیم

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 آبان 96 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-9-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,129
    سطح
    34
    Points: 3,129, Level: 34
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من کاری به رفتن ندارم یا تماس گرفتن ندارم .من تنها مشکلم اینه برم خرید نمیخوام نفر سومی همرام باشه .یا بخوام چیزی بخرم دوست ندارم بره بگه .این گفتنش واسه من .اینجوریه که شوهرم اختیار زندگیشو نداره الا اینکه با اجازشون باشه .همین
    یا بعنوان اینکه بخوام تجربه مادر بودن داشته باشم دوست دارم خودم در مورد لباسهای بچم یا وسایل بچم نظر بدم و بخرم
    نه اینکه پای مادرش یا پدرش باز بشه و تو این مورد برام نظر بدن
    اونا وقت پدر و مادر بودنشونو صرف بچه هاشون کردن تموم .حالا نوبت منه که بخوام این لذت بکشم
    من پای خانوادمو از دخالت بریدم .پس انتظار دارم از جانب خانواده شوهرم دخالتی نبینم

  10. 2 کاربر از پست مفید koloche تشکرکرده اند .

    pbsm (شنبه 16 اسفند 93), بارن (جمعه 15 اسفند 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 آبان 96 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-9-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,129
    سطح
    34
    Points: 3,129, Level: 34
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیس راهنمایی کنه؟

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-07
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,792
    سطح
    24
    Points: 1,792, Level: 24
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    203

    تشکرشده 153 در 66 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام کلوچه عزیز من واقعا شمارو درک میکنم خیلی سخت قربت رو بخاطر کسی تحمل کنی که دلت از کارای همون ادم بگیره.

    اقای خالقزی عزیز شاید طعم قربت را نچشیدین!!
    همه ادما تو غربت انتظاراتی از هم سفرشون دارن که احساس تنهایی و بی کسی نکنن حس کن یکی هست که همیشه حواسش به اونه مثل مرد تیکگاهشه و یه جوری حس دلتنگیشو جبران کنه که جزءیات راه (زندگی) به چشمش نیاد.

    همسر منم اوایل همینجور بود هرجا میخواستیم بریم میگفت __مادرم خواهرم__ بیان فرق نداشت خرید خونه میشد یا سینما و پارک میشد یا تور مسافرتی. خیلی کلافم میکرد.
    دیشب هم سر همچین موضوعی باهم قهر کوچیک داشتیم.

    منم خیلی میخوام بدونم چجور باید مدارا کرد با همچین مردایی.
    ویرایش توسط pbsm : شنبه 16 اسفند 93 در ساعت 11:33

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    کلوچه عزیز کاملا درکت می کنم چقد سخته

    برای من هم پیش اومده. تو تمام خرید عقد و نامزدی و عروسی من مادر شوهرم خودش میومد حتی اجازه نمی داد همسرم باهام بیاد بعد به بهانه اینکه کمرم درد میکنه و نمی تونم را بیام

    همینطوری یه چیزی بر میداشتم. می گفت من نمی تونم بگردم. چی می گفتم یکی نبود بهش بگه تو که نمی تونی - البته اون می تونست - چون امارش رو داشتم که برا خریدای خودشو و... تا کجاها

    چه پاساژایی میرفت. اره عزیزم تو همه خریدای من اومد و گفت نمی تونم را بیام

    در حالیکه من خودم همسرم رو بردم هر جا که دوست داشت برداره.

    با همسر من حرف زدن در مورد خانوادش فایده ای نداره. شما اگه همسرت خوبه بگو من وقتی چیزی رو میخرم دوست دارم ازش استفاده کنم و اگه چیزی رو هولهولکی ور دارم و بعد یه چیز بهتر

    ببینم نمی تونم ازشون استفاده کنم. جالبه بدونی من هیچکدوم از اون لباسا و ... نتونستم بپوشم. اصلا دوست نداشتمشون. دائم هم میگفتن چیزی که ما براش میخریم رو نمی پوشه.

    یا اینکه قبلش خوودت تنها برو بگرد برا چیزی که میخای انتخابش کن بعد حالا همسرت مادرش رو اگه اجبارا خاست بیاره دیگه شما حداقل انتخابت رو کردی.

    خب یه وقتایی اگه مادرشوهر همراه ادم باشه اشکال نداره ولی اینکه عادت همیشگیشون باشه تحملش سخت میشه برای ادم.

    البته اینم بگم که مردا هم حوصله زیاد گشتن رو ندارن و خسته میشن. پس کالاهایی که خیلی برات اهمیت دارند و از قبل انتخاب کن.

    اگر چه لذت گشتن تو بازار برا ادم با یه همراه یه چیز دیگست.

    موفق باشی عزیزم

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    خانم در همون پستی که آقای خاله قزی گذاشتن و صحبت های مدیرهمدردی رو برای شما کپی کردند نکات خیلی خوبی دیده میشه ، لطفا به دقت بخونید

    مخصوصا این قسمت : این نشان می دهد که والدین وی نیازهای روحی روانی فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سیراب می کنند. انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نیازهایشان تمایل دارند

    پس شما هم برای حل مشکلتون ، بجای اعتراض و صحبته مستقیم و شکایت مستمر که چرا همیشه مادرش با شماست ، سعی کنید نیازهای همسرتون رو بشناسید و از اون جهت اقدام کنید.

  15. کاربر روبرو از پست مفید (آسمانی آبی) تشکرکرده است .

    آنیتا123 (یکشنبه 17 اسفند 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.