(ببخشید طولانیه)سلام.من یه خانم متاهل حدودا 35 ساله هستم.من شخصیتی تا حدی جدی و تا حدی درونگرا دارم.پایبند به اصول و آداب هستم و با همه با ادب و احترام برخورد می کنم.مگر اینکه بی احترامی ببینم که در اینصورت رفتارمو تغییر میدم.از دوستیهای عجولانه و صمیمیت های بی منطق هم خوشم نمیاد و استقبالی نمی کنم.اما متاسفانه همسرم رفتاری تقریبا برعکس من داره و با رفتاراش مستقیم یا غیر مستقیم به من بی احترامی میشه و باعث میشه که دیگران در مورد من بد فکر کنن یا بد رفتار کنن. مثلاما در یک مجتمع آپارتمانی زندگی می کنیم که 4 واحد آن زوج های جوان هستن و یک واحد زن و شوهر کامل و پا به سن گذاشته ای هستن.چند تایی هم تقریبا خالی هستن.در کل این همسایه ها اون آقایی که پا به سن گذاشته هستن با من سلام و علیک و احوالپرسی می کنن.من خودم هر وقت می بینمشون سلام می کنم ولی اگر حواسم نباشه یا ..ایشون خودشون اول سلام هست معمولا با وجودیکه از نظر سن جای پدر من هست و 60 رو رد کرده.اما بقیه که جوون هستن هیچکدوم به من سلام نمی کنن.من حتی چند بار رو حساب همسایگی بهشون سلام کردم اما با اخم و خیلی سرد جواب دادن و اگر من سلام نکنم اونا امکان نداره سلام کنن.(در حالی که از من هم بعضیاشون کوچکترن).اونا حتی وقتی منو شوهرم با هم هستیم هم سلام نمیدن ولی شوهرم با اشتیاق باشون سلام و احوالپرسی می کنه.حتی می ایسته و باشون حرف میزنه.من بهش گفتم وقتی ما با همیم نرو جلو سلام کن.اونا باید به احترام خانمت که همراهته حداقل یه سر تکون بدن وی اصلا گوشش نمیده.و گفتم تو هم وقتی خانماشونو می بینی سلام و احوالپرسی نکن ولی همیشه باشون گرم می گیره و سلام و احوالپرسی می کنه.این رفتار همسرم انتظار ایجاد کرده یعنی اونا فکر می کنن چقدر آفای فلانی(همسر من) آدم خوبیه ولی خانمش بد اخلاق و...که رد میشه و سلام نمی کنه.وقتی به همسرم اعتراض می کنم میگه فرهنگشون همینه.فکر می کنن در هر حال زنا باید به مردها سلام کنن منم میگم اگه فرهنگشون در این حده دوست ندارم باشون صمیمی بشی ولی باز خودشو بهشون می جسبونه.یا مثلا از توی بالکن وقتی اونا رو توی حیاط می بینه با صدای بلند صداشون میکنه و باشون شوخی می کنه.من خودم شنیدم که اونا چقدر تو حرفاشون از خانمشون و خانواده خانمشون تعریف می کنن و پز میدن.مثلا یبار توی راهرو یکیشون داشت در مورد پدر خانمش حرف میزد و پز میداد ولی همسر من اصلا پیش اونا اسمی از من نمی بره در حالیکه من از بسیاری جهات از خانمهای اونا کم که ندارم زیاد هم دارم.مثلا افعال رو مفرد بکار می بره.نمی گه ما رفتیم فلان جا میگه من رفتم.یا میگه من مهمون دارم و...کل در مکالمه هاش با همه افعال رو(در مورد من و خودش) مفرد بکار می بره .یبار که داشتیم می رفتیم خونه یه دوستش و توی راه بودیم که دوستش تاس گرفت همسرم گفت من تو راهم و تا 5 دقیقه دیگه میرسم و دوستش بهش تیکه انداخت در همین مورد.یا موقع ورود و خروج همیشه خودش جلوتر از من میره و وارد یا خارج میشه .یبار یکی از دوستاش که مجرد و کوچکتر از خودشه بهش فت "خانما مقدمن" حداقل جلوی من به خانمت تعارف کن .یا وقتی سوار ماشین میشیم اگر کسی همراهمون باشه و عقب میشینه،به اون شخص اصرار می کنه که بیاد جلو و بجای من بشینه.یبار پسر خالش که هم مجرده و هم 6 سال کوچکتر از ما اومد شهرمون و قرار بود بریم بیرون.اون خودش رفت نشست عقب و منم بهش جلو رو تعارف کردم ولی وقتی شوهرم اومد نشست تو ماشین کلی تعارف و اصرار کرد بهش.خب این یجور توهینه دیگه.هزار رفتار دیگه....ولی وقتی بهش میگم بدش میاد و میگه تو سخت می گیری.مثل پیرزنا نباش و...
علاقه مندی ها (Bookmarks)