به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اسفند 93 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    احساس میکنم همسرم منو نمیخواد

    سلام.خواهش میکنم کمکم کنید.من 23 مهر امسال ازدواج کردم.با شوهرم بمدت 4 سال قبل از ازدواج اشنایی داشتم . کارش شیفتیه.یعنی یک هفته صبح کار.یک هفته شب کار و یک هفته بعدازظهر کاره.زندگی کردن با بک همچنین مردی با این نوع کار سخته اما من از اونجایی که دوسش داشتم قبولش کردم .احساس میکنم که اعتیاد داره اما تشخیصش برای سخته چون شیفتای کاریش اجازه نمیده که این قضیه رو بفهمم.میل جنسیش خیلی خیلی کم شده.البته برای ریزش موهاش قرض فیناستراید یک میل مصرف می کرده اما دکتر گفت که تاثیر این قرص روی میل جنسی اوایلشه .بعد درست میشه.ادم منزویه.منزوی از لحاظ اینکه دوست نداره تو جمعهای زیاد باشه.خیلی تغییرات روحی داره .اخه چندروز پیش که خونه ی مادرش بودیم رفت با یکی از دوستای صمیمیش بیرون.وقتی برگشت خیلی انرژی داشت .با هیجان اومد و گفت : میخوام سیزدهم عید با دوستام برم شمال.اما من نگاهی بهش کردمو گفتم : نه . گفت شوخی کردم .اما فردای اونروز به این قضیه دوباره تکیه کرد.همش میگه میخواستم اذیتت کنم.فردای اونروز ما شام خونه ی پدرم اینا دعوت بودیم و وقتی شنید اونجا مهمون زیاده قبل رفتن مشروب خورد و به شوخی گفت امشب میخوام ابروریزی کنم جلوی مهمونا.منو گذاشت خونه ی مادرم و یک ساعت و نیم بعدش اومد.البته تو این یکساعتو نیم میگفت خونه ی مادرش بوده.مادرش تنها زندگی میکنه.بعد که اومد موهاش بهم ریخته بود.خجالت کشیدم جلوی همه.به ادمهایی که یکم اهل بگو بخندن بد نگاه میکنه.کلا دوس داره سنگین باشه.از فامیلای اسلامشهری و ورامینیمون خوشش نمیاد.اونارو ادم حساب نمیکنه.خلاصه اونشب بعد مهمونی که اومدیم خونه کلی غر زد که چرا مامانت این همه مهمون دعوت کرده و ... بعد که اومدیم بخوابیم یدفعه اهنگ غمگین گذاشتو گفت تو فکر کردی چرا من با تو رابطه ندارم یا نمیخوام بچه از تو داشته باشم.به این فکر کردی که چرا اینقد بهم چسبیدی.ازت متنفر شدم و.یادته اونوفتا گفتم ازدواج نکنیم . گفتی نه.حرف منو گوش نکردی.اخه کی میومد تو رو بگیره.من هزاران موقعیت بهتر از تو داشتم و ...
    من گریه کردمو رفتم تو یه اتاق دیگه.خیلی خونه و شوهرم برام غیرقابل تحمل شده بودند.لباسامو پوشیدم که سه شب برم بیرون.اومد جلوی منو گرفتو یه دفعه حرفاشو عوض کرد و جلومو گرفت که نرم.بعد گفت که یکی مارو جادو کرده.از سرکار که میخوام بیام خونه بمب انرژی ام.اما از در که میام تو دوست ندارم حتی نگات کنم و... برو پیش دعانویس.منو جادو کردن.واقعا نمیدونم چیکار کنم.تو مخمصه افتادم.خواهش میکنم یکی کمکم کنههههههههههههههههههههههه هههههههه
    ویرایش توسط faezeh110 : یکشنبه 10 اسفند 93 در ساعت 12:47

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو
    به سایت وزین همدردی خوش آمدید
    یک لحظه احساس کردم دارم رمان می خوانم! بهتره که بصورت دقیق و کوتاهتر مشکلتان را بیان کنید اینجوری نتیجه بهتری میگیری.
    1.شما چند سال دارید و ایشون چند سال دارند؟
    2.میزان تحصیلات شما و ایشون چقدره؟
    3.معیار شما برای انتخاب ایشون چی بوده؟
    4.چرا شوهرتان چنین صحبتی داشتند موقعی که دوست بودید ایشون تمایلی نداشتند به ازدواج کردن؟

    در مورد مصرف مواد میتوانید علائمش را با جستجو کردن در اینترنت متوجه بشیود.ایشون زیاد مشروبات الکلی مصرف میکنند؟
    در مورد صحبت هایی که داشتند بعد از خوردن مشروبات الکی فکر کنم توی این وضعیتی که مصرف کردن بهتره حرفهایی که میزنن جدی نگیرید چون در وضعیت مناسب و متعادلی قرار نداشتند.
    آموزش مسائل جنسی و زناشویی,ازدواج,مشاوره, پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده
    آموزش جنسی و زناشوئی -سلامت خانواده • گروه آموزشی تنظیم خانواده

    سایت های بالا در مورد مسائل جنسی تخصصی هستند حتما مطالعه کنید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اسفند 93 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من 29 سال دارم و لیسانسم. همسرم 33 سال داره و دیپلمه.معیارم فرق داشتنش با جوونای امروزی بود که اهل کار و زندگیه.حسابگره.حتی از وقتی شاغل شده برای اینده ی بچه هاش هر ماه مبلغی رو پس انداز کرده تا به امروز.من با همسرم از طریق خواهرم اشنا شدم.4 سال پیش با مادرش اومدن و منو تو دفتر خواهرم دیدن اما من اون موقع درس میخوندم و بهش گفتم که من تا درسم تموم نشه تمایلی به فکر کردن به حرفای شما ندارم.اما گوش نکرد و خواست با بیرون رفتن بیشتر همدیگرو بشناسیم.نظرش کلا نسبت به دانشجوها خوب نبود.من شهرستان درس میخوندم و با دوستم تنها زندگی می کردیم.یه بار اومد اونجا که منو تعقیب کنه و من فهمیدم.بعد با چشم گریون برگشت تهران و دیگه باهاش تماس نگرفتم.بعد از چند وقت اومد دفتر خواهرم و تلفن منو ازش گرفت.و گفت بیا دوست بمونیم و ازدواج نکنیم.منم گفتم باشه.چون زندگی خواهر اولم شکست خورده بود نسبت به ازدواج بدبین شده بودم.بعد از دوسال که باهم بودیم گفت اصلا ازش خوشم نمیومد اوایل.چون من به ادامه تحصیلم بیشتر فکر میکردم.وقتی اومد خواستگاری گفت باید کارتو بذاری کنار.البته من یه کارایی ازش دیده بودم قبل خواستگاری.مثلا زنگ میزد شرکتو میگفت چرا بلند خندیدی با همکارت.یا زنگ میزد از همکارام ساعت رفت و امدمو میپرسید.یه بارم اومد از دم شرکت تعقیبم کرد که دعوامون شد.من چند تا فیلم خریده بودم و توی کیفم گذاشته بودم که یدفعه کیفمو گرفت و گشت. گفت حتما اینارو از همکارت گرفتی و ... همونجا دعوامون شد و گفت که تو مثل یه دستمال کاغذی میمونی برای من . اونشب که از پیشش رفتم به گوشیم زنگ زد و مادرم جوابشو داد و گفت که دیگه به فایزه زنگ نزن.شما بدرد هم نمیخورید.اما بازم ول نکرد و اومد خواستگاری.خلاصه من کارمو گذاشتم کنار.
    مشروب همیشه نمیخوره . سالی یکی دوبار

    - - - Updated - - -

    میگفت ازدواج نکنیم بهتره . اما اگر نمیخواست چرا اومد خواستگاری ؟

    - - - Updated - - -

    ببخشید جمله امو اصلاح میکنم
    .بعد از دوسال که باهم بودیم گفت اصلا ازش خوشم نمیومد اوایل: اوایل ازش خوشم نمیومد .

    - - - Updated - - -

    کلا تغییرات روحیش زیاده.مثلا اگر کسی باهاش تو جمع حرف نزنه اون با کسی حرف نمیزنه .ده روز خوشحاله .دو روز غمگین.احساس میکنم افسرده اس.

    - - - Updated - - -

    چون کارش شیفتیه برام سخته تشخیص اعتیادش.
    الان چند هفته اس که تا میرم سمتش جبهه میگیره .منم دیگه نمیرم سمتش .چون دیگه غرورم اجازه نمیده.خیلی ازش دلگیرم.خیلی.واقعا داره دیوونم میکنه.

    - - - Updated - - -

    نسبت بهش سرد شدم.از بودن کنارش لذت نمیبرم دیگه.

    - - - Updated - - -

    واقعا عاشقش بودم اما دارم با این کاراش سردتر از روزای قبل میشم.اینکه منو پس میزنه و همش کنایه میزنه.

    - - - Updated - - -

    چه جوری از حرفایی که اونشب زده بگذرم. روحیه امو داغون کرده کاملا.همش سردرد دارم.خوشم نمیاد بهش نگاه کنم.انرژی برای انجام کارای خونه حتی اشپزی ندارم . اخه چه جوری از حرفاش بگذرمممم

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 اسفند 93 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1393-9-01
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    350
    سطح
    6
    Points: 350, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم ،یه سری از خصوصیاتش ایراد نیست مثل کم حرف زدن خیلی ها رو اینجوری میشناسم واسه همین تو جمع پرهیاهو احساس ضعف میکنن مثل همسر من،اول زندگی مشترک آدم حساس تره من خیلی شلوغش میکردم ماهم مشکل فامیلای اسلامشهری من رو داریم خاله هام و متلک های آقا!!! اما الان راحت ترم شوهرم همینه، کم حرف و گوشه گیر و سعی میکنه با کوبیدن دیگران به چشم من بزرگ بشه خیلی روشش بچه گانست اما هست ،همشون میخوان واسه زنشون ازهمه بالاتر باشن، سعی کن هروقت اومد خونه جلوی در بغلش کنی و بهش لبخند بزنی تا انرژیش بیشتر بشه و اینو بدون که خیلی دوستت داره چون باور نمیکنه چیزی غیراز جادو و ... بتونه احساسش رو به توکم کنه و حرفای تومستی واسه این بوده که تو نازش رو بکشی و تو ناراحت شدی! حتما اعتیادش رو جدی بگیر موفق باشی

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اسفند 93 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنماییاتون دوستان.واقعا کمکم کرد.خیلی ارومتر شدم.میدونم نوشته هام خیلی بی نظم بود.اخه با هیچکس نمیتونستم همدردی کنم.تمام این حرفا رو دلم مونده بود.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.