به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh خیلی همسرمو اذیت می کنم.

    بازم سلام دوستان
    این تاپیک در ادامه تاپیکیه که در انجمن اختلاف با خانواده همسر گذاشتم ولی دیگه این موضوع به اونا مربوط نیست.
    مربوطه به خودم و همسرم.
    همونطوری که میدونین من 23 ساله ام و همسرم 33.دو ساله که عقد کردیم.
    راستش رو بگم خیلی مرد خوبیه.خیلی دوستش دارم ولی خیلیم اذیتش می کنم.نمیدونم چرا دست خودمم نیست ولی سر کوچیک ترین مسائل باهاش جروبحث می کنم و حرفایی می زنم که نباید...بعضی اوقات احساس می کنم که داغونش می کنم ولی بازم چیزی نمیگه.بازم میاد طرفم و کلا به نظر خودم خیلی لوسم کرده.آخه من اینطوری نبودم تو خونوادم به این معروف بودم که خیلی منطقیم اما الان اصلا با منطق دیگه سروکار ندارم.هر هفته باید سر یک موضوع الکی که شاید بقیه خندشون بگیره با شوهرم بحث کنم تا خیالم راحت بشه که بحث این هفته انجام شده و کلی ناراحتش کنم.بعد تازه دلم میسوزه که چرا اینکارو کردم ازش عذرخواهی می کنم اونم قبول می کنه ولی هفته پیش بهش حرفایی زدم که فکر کنم کلا داغون شد.
    باز داشتیم بحث می کردیم که یه دفعه وسط حرفم (واقعا از دهنم پرید)بهش گفتم ازت بدم میاد....
    خیلی ناراحت شد خیلی.....بازم غرور مردانشو با ندونم کاری از بین بردم.ینی اینو بگم که واقعا از دستم رنجید...خودمم ناراحت شدم.بهم گفت یعنی دارم تحملم می کنی؟
    مرد رمانتیک من دلش از من خیلی گرفت.خودمم ناراحت شدم بهش گفتم منو ببخش ازدهنم پرید.اول که نه ولی بعد 2روز بخشیده شدم.
    فکر می کردم دیگه دوستم نداره با این حرف ولی امروز بهم گفت روزهای شنبه رو مرخصی گرفتم که با خانومم بریم راه بریم.درحالیکه جمعه اشم خالیه.خیلی خوشحال شدم و باز از کار خودم ناراحت.بچه ها کمکم کنین.چیکار کنم که جلوی دعواهای الکی رو بگیرم.خیلی دوسش دارم.دلم نمیخواد محبتش رو شوهرم جای دیگه ای خرج کنه(البته اینو بگم که خیلی پاکه)همش خواب میبینم که از دستش دادم که با این کارام .....
    اگه مطلبی دارین که کمکم می کنه لطفا بهم معرفی کنین خودمم خیلی دنبال کتاباش دارم میرم.یه چیزی که هس اینه که مهارت همسرداری رو من ندارم یکی اینو تو خواب بهم گفت!!
    میخوام این مهارتو در خودم به وجود بیارم تا شوهرم مثل روز اول همه عشق و زندگیش من باشم(همونطوری که خودش همیشه بهم گفته).تا بیشتر از این چیزی رو خراب نکردم.

  2. 2 کاربر از پست مفید nazi1371 تشکرکرده اند .

    من راضیه هستم (جمعه 08 اسفند 93), آویژه (پنجشنبه 07 اسفند 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    ُسلام

    این خیلی خوبه که انگشت اشارت به سمت خودته و می خوای خودتو اصلاح کنی و تقصیر رو گردن همسرت نمیندازی ...آفرین

    اما به نظر من همسرت هم به اندازه تو دراین اختلاف نظرها دخیله . شاید همسرت احساسات منفیشو توی خودش میریزه و تو بیرون میریزی...پس دلیل نمیشه بگیم تو کارت بده و اون

    همسرته که کارش خوبه. هرکدوم باید به اندازه ی خودش قدم برداره .همسرت باید مهارت گوش دادن،وبرقراری ارتباط موثر رو تمرین کنه و توانایی ابراز خشم و ناراحتیشو از راه درست یادبگیره
    وشما هم باید توانایی کنترل خشم و مهارت جرئت ورزی رو و اینکه چطور از خشم و ناراحتیت نسبت به همسرت درجهت رشد و بالندگی وو نیز رسیدن به خواسته های مشترکتون

    استفاده کنی.

    موفق باشی

  4. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    nazi1371 (جمعه 08 اسفند 93), هم آوا (جمعه 08 اسفند 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 فروردین 94 [ 07:23]
    تاریخ عضویت
    1391-7-09
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    2,647
    سطح
    31
    Points: 2,647, Level: 31
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    74

    تشکرشده 74 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nazi1371 نمایش پست ها
    بازم سلام دوستان
    این تاپیک در ادامه تاپیکیه که در انجمن اختلاف با خانواده همسر گذاشتم ولی دیگه این موضوع به اونا مربوط نیست.
    مربوطه به خودم و همسرم.
    همونطوری که میدونین من 23 ساله ام و همسرم 33.دو ساله که عقد کردیم.
    راستش رو بگم خیلی مرد خوبیه.خیلی دوستش دارم ولی خیلیم اذیتش می کنم.نمیدونم چرا دست خودمم نیست ولی سر کوچیک ترین مسائل باهاش جروبحث می کنم و حرفایی می زنم که نباید...بعضی اوقات احساس می کنم که داغونش می کنم ولی بازم چیزی نمیگه.بازم میاد طرفم و کلا به نظر خودم خیلی لوسم کرده.آخه من اینطوری نبودم تو خونوادم به این معروف بودم که خیلی منطقیم اما الان اصلا با منطق دیگه سروکار ندارم.هر هفته باید سر یک موضوع الکی که شاید بقیه خندشون بگیره با شوهرم بحث کنم تا خیالم راحت بشه که بحث این هفته انجام شده و کلی ناراحتش کنم.بعد تازه دلم میسوزه که چرا اینکارو کردم ازش عذرخواهی می کنم اونم قبول می کنه ولی هفته پیش بهش حرفایی زدم که فکر کنم کلا داغون شد.
    باز داشتیم بحث می کردیم که یه دفعه وسط حرفم (واقعا از دهنم پرید)بهش گفتم ازت بدم میاد....
    خیلی ناراحت شد خیلی.....بازم غرور مردانشو با ندونم کاری از بین بردم.ینی اینو بگم که واقعا از دستم رنجید...خودمم ناراحت شدم.بهم گفت یعنی دارم تحملم می کنی؟
    مرد رمانتیک من دلش از من خیلی گرفت.خودمم ناراحت شدم بهش گفتم منو ببخش ازدهنم پرید.اول که نه ولی بعد 2روز بخشیده شدم.
    فکر می کردم دیگه دوستم نداره با این حرف ولی امروز بهم گفت روزهای شنبه رو مرخصی گرفتم که با خانومم بریم راه بریم.درحالیکه جمعه اشم خالیه.خیلی خوشحال شدم و باز از کار خودم ناراحت.بچه ها کمکم کنین.چیکار کنم که جلوی دعواهای الکی رو بگیرم.خیلی دوسش دارم.دلم نمیخواد محبتش رو شوهرم جای دیگه ای خرج کنه(البته اینو بگم که خیلی پاکه)همش خواب میبینم که از دستش دادم که با این کارام .....
    اگه مطلبی دارین که کمکم می کنه لطفا بهم معرفی کنین خودمم خیلی دنبال کتاباش دارم میرم.یه چیزی که هس اینه که مهارت همسرداری رو من ندارم یکی اینو تو خواب بهم گفت!!
    میخوام این مهارتو در خودم به وجود بیارم تا شوهرم مثل روز اول همه عشق و زندگیش من باشم(همونطوری که خودش همیشه بهم گفته).تا بیشتر از این چیزی رو خراب نکردم.
    اما یه دیدگاه از نظر یک مرد دیکتاتور مثلا خودمو میگم!!
    بااینهمه کارات وقتی خودت میفهمی که اشتباه کرده ای وپوزش میطلبی همین کاربرای یک مرد لذت اور هست که لااقل امیدوار میشود که خانمش متوجه اشتباهش شده وکارهاش عمدی نیست!!این عامل بخشش شماست!!ولی درد سختی هست خانم فحش وبددهنی بنماید وبرروی حرفاش هنوز هم استوار بماند وفحاشی وبد اخلاقی را وظیفه خود وسکوت شوهرررا تکلیف او بداند این یعنی موضوع خیلی غیر قابل تحمل!!!!که خیلی مردها بخاطر ابرو سکوت میکنند و دردل خودشان تمام ناراوها را برای قانونگذاری که زیاد از حقوق زن دفاع کرده نثارش میکنند!!چون محافل امروزی ما مرد را مقصر حادثه میداننند دریغ که دریغ!!!!!!!!!!!!!!

  6. کاربر روبرو از پست مفید bkaf38 تشکرکرده است .

    هم آوا (جمعه 08 اسفند 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shahrear نمایش پست ها
    اما یه دیدگاه از نظر یک مرد دیکتاتور مثلا خودمو میگم!!
    بااینهمه کارات وقتی خودت میفهمی که اشتباه کرده ای وپوزش میطلبی همین کاربرای یک مرد لذت اور هست که لااقل امیدوار میشود که خانمش متوجه اشتباهش شده وکارهاش عمدی نیست!!این عامل بخشش شماست!!ولی درد سختی هست خانم فحش وبددهنی بنماید وبرروی حرفاش هنوز هم استوار بماند وفحاشی وبد اخلاقی را وظیفه خود وسکوت شوهرررا تکلیف او بداند این یعنی موضوع خیلی غیر قابل تحمل!!!!که خیلی مردها بخاطر ابرو سکوت میکنند و دردل خودشان تمام ناراوها را برای قانونگذاری که زیاد از حقوق زن دفاع کرده نثارش میکنند!!چون محافل امروزی ما مرد را مقصر حادثه میداننند دریغ که دریغ!!!!!!!!!!!!!!
    اول اینکه دوست عزیز هیچ قانونگذاری زیاد از حقوق زن دفاع نکرده و اتفاقا همه حقوق رو به مرد بخشیده.دوما من اصلا اهل فحاشی نیستم اینیم که به همسرم گفتم واقعا آنی بود و دست من نبود. سوما همسر من سکوت نمی کنه فقط با اخلاق خوبش حرفامو گوش میده و بعد سعی می کنه که موضوع رو عوض کنه.مثلا همین هفته پیش که این اتفاق افتاد بعد شنیدن حرفام میگفت حالا یه چیزی بگم بخندیم

  8. 2 کاربر از پست مفید nazi1371 تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 09 اسفند 93), آنیتا123 (شنبه 09 اسفند 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 اسفند 93 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,722
    سطح
    24
    Points: 1,722, Level: 24
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 92 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نازی عزیز اینو همیشه یادت باشه که هر آدمی صبری داره و تا یه جایی تحمل می کنه. ولی وااای به حال روزی که کاسه ی صبر، لبریز بشه! دیگه به این راحتی درست بشو نیست!

    دیروز داشتم تاپیکای خانم سوده82 رو می خوندم. ایشون هم شوهر خیلی خوبی داشتن که به خاطر علاقه به همسرش بااااارها گذشت کرده بود از خطاهای خانمش. اما دیگه به جایی رسیده بود که حتی با داشتن یه بچه زده بود به سیم آخر و به اصطلاح کاسه ی صبرش لبریز شده و تصمیم به جدایی گرفته بود! و این خانم چقققققدر با سختی و خواهش و اصلاح خودش تونست شوهرش رو برگردونه! و واقعاً تاوان سختی رو پس داد بنده خدا.

    کافیه یه وقتایی آدم به این فکر کنه که هر آن ممکنه با تکرار اشتباهاتش، عزیزش رو از دست بده! همین " ترس" باعث میشه آدم بیشتر قدر داشته هاش رو بدونه.

    عزیزم شما شوهر خوب و صبوری داری ولی هیچ وقت انتظار اینو نداشته باش که تا آخر عمر همینطور صبور بمونه. با بچه بازی و ندونم کاری همسر خوبت رو دلزده نکن.

    برات آرزوی خوشبختی می کنم

  10. 5 کاربر از پست مفید تسنیم تشکرکرده اند .

    nazi1371 (شنبه 09 اسفند 93), واحد (جمعه 08 اسفند 93), هم آوا (جمعه 08 اسفند 93), بارن (جمعه 08 اسفند 93), شیدا. (جمعه 08 اسفند 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    نازی جان حتما سخنرانی های کلید مرد و کلید زن رو گوش بده .

  12. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    هم آوا (جمعه 08 اسفند 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    قسمت اول (۹ مگابایت) - قسمت دوم (۱۴ مگابایت) - قسمت سوم (۴ مگابایت)

    نمی‌دانم، اگر لازم است التماس کنم که گوش کنید!! نکات واقعاً مهمی بیان می‌شود که این روزها عامل بسیار از کدورت‌ها و طلاق‌های بین زن و شوهرهاست. ضمن اینکه به خصوص در قسمت سوم، یک دل سیر می‌خندید!! :)و سخنرانی کلید مرد که معجزه است به خدا
    kelidemard

  14. کاربر روبرو از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده است .

    nazi1371 (شنبه 09 اسفند 93)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    70
    Array
    سلام
    همین پست اولی که مشکلت رو شرح دادی نشون همسرت بده و بش بگو که حس واقعی درونیت چیه ... که ببینه به این مشکل واقف هستی و دست خودت نیست و ...
    من که جای شوهرت بودم این حرفارو ازت میشنیدم هر جور بداخلاقی هم کرده باشی همش از ذهنم پاک میشه و سعی میکنم که بیشتر بهت توجه کنم...
    .
    یک مسئله هست که خانم ها یکم بیشتر حساسن تو این قضیه (به اشتباه) اینکه احساس میکنن با این کار شخصیت خودشون رو خورد میکنن پیش شوهرشون و فردا روزگار همین حرف هارو تو بحث های آینده میکوبه تو سرتون ... با این مسئله کنار بیا بعد اگه خواستی مطرح کن.

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    نازی جان حتما سخنرانی های کلید مرد و کلید زن رو گوش بده .
    حتما.ممنون از راهنماییت دوست عزیز
    همونطوری که میدونین منشا ناراحتی های زیاد ما یه چیز دیگه بود که کم کم به اینجا ماجرا ختم شده.یعنی اونقدر سر یک موضوع ناراحتی ایجاد شد که ناراحتی سر موضوعات دیگه تقریبا برام عادی شد متاسفانه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeeded نمایش پست ها
    یک مسئله هست که خانم ها یکم بیشتر حساسن تو این قضیه (به اشتباه) اینکه احساس میکنن با این کار شخصیت خودشون رو خورد میکنن پیش شوهرشون و فردا روزگار همین حرف هارو تو بحث های آینده میکوبه تو سرتون ... با این مسئله کنار بیا بعد اگه خواستی مطرح کن.
    ممنون از راهنماییتون.اتفاقا من اصلا مشکلی با این موضوع ندارم وگرنه تا الان با این کارا کارمون به طلاق کشیده بود.البته میدونم اینطوری خیلی دشمن شاد میشیم چون هنوز که هنوزه فامیل همسرم اینو به من گوشزد میکنن که پسر خوب فامیل مارو مال خودت کردی(علی الخصوص زنداییاشون) حتی روز اول اومده بودن به من می گفتن درسته که شما هم ماشالا خانمی اما پسر ما خیلییییی آقاست و این از همون اول اذیتم میکرد (اتفاقا چون این موضوع رو خیلی دایی و زندایی همسرم تکرار می کنن) من نمیذارم کار به اونجاها بکشه.به همسرمم همه این حرفا رو گفتم و اونم خداروشکر قبول کرده و میگم باز شد همون شوهر مهربون.فقط خیلی دلگیر شد ازم اینو خودم فهمیدم حتی مامانمم فهمید چون وقتی با من خوبه انگار با همه دنیا خوبه و من حالا دوست دارم این حس همیشگی باشه با اینکه اول خیلی دوسش نداشتم ولی چون همه ازش تعریف می کردنو میگفتن پسر خوبیه و با قبول مامانو بابام قبول کردم.اوایل احساس میکردم خیلی خوشبختم اما یه موضوعی مانع ادامه این حس شد و بعد از اون کارمون زار شد...
    بخشیده شدم اینو هم میدونم خیلی دوسم داره ولی حالا احساس میکنم شاید من اعتماد به نفس خوبی ندارم(اگه تاپیک دیگمو :"مادر شوهرم،دختر برادرش رو دوست داره" بخونین متوجه میشین چی میگم) باید خیلی چیزا رو تغییر بدم تا بتونیم ما با هم زندگی خوبی داشته باشیم البته این وسط من مشکل دارم وگرنه همسر من همون کسیه که مادربزرگ دخترداییش به من میگفت مطمئن باش اگه یه دختر باب میل داشتیم حتما میدادیم به فلانی.......یا....
    نمیدونم فقط دوست دارم زندگیم تغییر کنه،خودم تغییر کنم ،باید بدونم بعضی چیزا خیلی بی اهمیته ،می دونم ولی عمل نمی کنم.....در قبالش یه چیزای دیگه با اهمیته....
    دوست دارم دوستای عزیزم کمکم کنین
    ممنون از همتون


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.