سلام دوستان
میخواستم یه همفکری کنم باهاتون و یه راهنمایی بگیرم ازتون برای اینکه دلم میخواد برای ازدواج و شروع رابطه عاطفی اقدام کنم
من 27 سالمه ، دانشجوی فوق لیسانسم که فقط تزم مونده که اگه خدا بخواد تا اواخر بهار دفاع میکنم درسم تموم میشه ، 4 ماه سربازی رفتم و چون وسط سربازی ارشد قبول شدم اومدم بیرون برای دانشگاه ، شاغلم بدون قرارداد طوریکه ممکنه اگه خدا بخواد همینجا امریه بشم و بعدش باهام قرارداد ببندن و یا شایدم نشه ، یه آپارتمان 46 متری هم دارم که دادم مستاجر نشسته و نزدیکه 30 میلیون باید جور کنم اگه بخوام برم بشینم.
این از شرایط زندگی ،
با توجه به اینکه پدرم شرایط مالیش جوری نیست که بخواد منو تو مدت خدمت با حقوق کمی که میگیرم پشتیبانی کنه حالا با توجه به این شرایط چیزی که جلوم میگیره برای ازدواج اینه که اولا اگه سربازیم اینجا ردیف نشه و اگه کارم جور نشه چی کار کنم ، حالا باز میگیم خدا بزرگه خودمم انقدر تلاش میکنم که بالاخره بیکار نمیمونم که .
از طرف دیگه شرایط روحیم هم جوریه که خب احساس خلا عاطفی دارم و احساس تنهایی میکنم حالا نمیدونم همیشه همه جا خوندم که ازدواج نباید از رو تنهایی باشه و ازدواج راه حل هیچ مشکلی نیست . تا الان هم که 27 سالمه من هر موقع موقعیتی میشد که بخوام با دختری رابطه ای شروع کنم از همون اول میگفتم چون من شرایط ازدواج ندارم باهاش پس اشتباه شروع رابطه ، وابسته میشم بهش بعد دور شدن سخته ازش ، یا یه فکرایی تو سرم میومد که واقعا این دختر لقمه دهن من هستش؟ ، واقعا این همونیه که من میخوام؟ نمیدونم از این پیش فرضای شاید اشتباه میومد و باعث شد که من هیچ رابطه ای نداشته باشم .
چند وقت پیش با خانواده صحبت کردم برای اینکه من میخوام ازدواج کنم و شما نظرتون چیه ، که اصلا استقبال نشد و حرفشون این بود که هنوز زوده و صبر کن یکی دو سال دیگه ، نمیدونم سربازیمو بهونه میکردن یا میگفتن وضعیت کارت معلوم نیست از این حرفا
ولی من واقعا این تنهاییو نمیتونم تا 2 سال دیگه ادامه بدم ، یه جوری شده که دلم میخواد دیگه مستقل باشم . یه همدم تو زندگیم داشته باشم .
حالا تنها موقعیتی که هستش یکی از همکلاسی های ارشدم هستش که از همون ترم یک خیلی به نظرم خاص میومد ، هم ظاهرش و هم کاراکترش به دلم میشینه ، ولی فقط تو اون 2،3 ترمی که دانشگاه کلاس میرفتیم باهاش رابطه همکلاسی و صحبت های درسی داشتم ، الان که دیگه کلاس نداریم و نزدیک 1 ساله که من ندیدمش و نه خبری دارم ازش ، شاید دفاع کرده باشه شاید هنوز مونده یاشه ، نه تلفنی نه ایمیلی هیچی هم ندارم ازش . فقط یک همکلاسی خانومی داریم که بزرگتر از ماست و شاید اون بتونه واسطه ای بشه چون با اون دوست بود . حالا نمیدونم اگه بخوام بهش زنگ بزنم و بگم در حق من یه خواهری بکنه و یه آمار بگیره و ببینه اصلا مجرد هست که اجازه خواستگاری بهم میده ؟ یا یه صحبت بکنه با دختره بعد یه جوری منو کانکت کنه تا خودم مستقیم باهاش صحبت کنم . نمیدونم مغزم دیگه کار نمیکنه ، کاش همون موقع که کلاس داشتیم میرفتم جلو الان دیگه سخت شده قضیه
لطفا همفکری کنید چیزی که تو ذهنمه خب اینه که یه مدت نامزدیم و برای آشنایی پیش میریم که ببینیم اصلا خانواده ها میخورن به هم ، اصلا لقمه دهن همدیگه هستیم ، یکی دو سال هم خب عقد میمونیم ، تو سربازیمم حتی اگه امریه نشدم خب بعد از ظهر ها هم می تونم کار کنم ، درسته شاید از دید پدر و مادرم من دارم خوشبینی میکنم و شاید منطقی نباشه شرایطم ولی میخوام برای یه بارم شده دنبال منطق نباشم دنبال دلم باشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)