به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array

    میخوام یاد بگیرم مثل یک زن که میتونه خونه پر از آرامشی داشته باشه زندگی کنم!

    سلام


    متاسفانه به علت عدم مهارت من و همسرم ،زندگی ما چندین ماهه که در حالت سکون و جدایی قرارگرفته و یک شکافی بین من وایشون رخ داده!


    فعلا قصد برگشت و مراجعه به اون ندارم و فقط میخام یاد بگیرم چطور اشکالاتم برطرف کنم و مهارت هایی که بلد نیستم یاد بگیرم.

    وقتی یادداشت میکنم همه چیز در ذهنم طبقه بندی میشه!


    مشکلات رفتار عمومی من شامل:


    1-انتقاد پذیر نیستم.
    2-اعتماد به نفس نداشتم
    3-انعطاف ندارم
    4-کنترل روی خشم ندارم
    5-به خودم و دیگران احترام نمیزاشتم
    6-خودخواه بودم
    7-انواع و اقسام غرور ها در من وجود داره.

    8-خیلی آهسته یک کاری انجام میدم
    9-ارتباط اجتماعی خوبی با جنس موافق و مخالف ندارم
    10-رفتار منفعلانه یا پرخاشگرانه دارم.
    11-در زندگیم برنامه ندارم.
    12-آدم مرتبی و با نظمی نیستم.
    13-دیگران دیر درک میکنم.
    14-نسبت به محیط اطراف و ادمای اطرافم بی تفاوت بودم.
    15-افکار منفی زیادی داشتم.
    16-اهل مطالعه نبودم.در نتیجه نمیتونستم درست جملاتم سر هم کنم.


    مشکلات رفتار خصوصی با همسرم:

    1-خواسته هام با تحقیرو کنایه مطرح میکردم
    2-غر زیاد میزدم
    3-انتظارات مادیم از سطح توان همسرم بالاتر است.
    4-در رفتارم بی اعتمادی نشون میدادم.
    5-همسرم کنار من احساس اقتدار نمیکنه.
    6-با خانواده شوهرم ارتباط صحیحی نداشتم.
    7-نمیتونستم مث مامان و خواهرش اوضاع زندگیمون مدیریت کنم !
    8-طرز صحبت کردنم زنانه نیست.
    9-کنترل احساسم نداشتم.

    10-تنها رفتار خوبی که داشتم و همسرم با همین ذوق میزد این بود که وقتایی که عصبانی میشد من خیلی آروم میشدم!!!!وفقط نگاش میکردم!!!!!اونم برای خودش شروع میکرد به چرت و پرت گفتن و ایراد گرفتن وتحقیرکردن و حرکات نمایشی اما من فقط تماشاش میکردم!!!!!
    بعدش اون پشیمون میشد اما من دیگه نمیتونستم ببخشمش ،حرفاش و کاراش تو ذهن خودم تکرار میکردم!!!!بعدن یک جای دیگه تلافی میکردم!!!
    11-مراسمایی مث تولد و اینجور چیزا برام مهم بود و هست و همسرم اونجوری که من میخاستم توجه نداشت.
    12-کنار همسرم هیچ وقت نتونستم احساس امنیت و ارامش داشته باشم!احساس تنهایی شدیدی درونم بوجود اومده بود حتی بیشتر از زمانی که ازدواج نکرده بودم و الانم این حس دارم.
    13-اگر روان ادم 3 قسمت کنم شامل :کودک درون-بالغ-عاقل
    دقت کنید متوجه میشید قسمت عاقل من خیلی فعاله !حتی در نگارشم همین دیده میشه!موقع صحبت کردن هم ایجوریم!
    یادمه همسرم همیشه میگفت یک جوری با من حرف نزن که انگار خیلی میفهمی!!!!طفلکی احساس مرد بودنش زیرسوال میرفته!!!!
    حالا نمیدونم چطور از فاز عاقل برم تو بالغ؟؟؟؟؟گاهی هم از قسمت عاقل میرم به کودک !خیلی رفتارهای بچگانه پیدا میکنم.
    14-اصلن شخصیت و ماهیت درونی همسرم درک نکردم!از دوران کودکیش که صحبت میکرد اگر اگاهی بیشتری داشتم خیلی از رفتاراش میتونستم ریشه یابی کنم و با یک برخورد درست اصلاحش کنم .



    در بعضی از اینا تا حدودی اطلاعات پیدا کردم!

    اما چون زیادن واقعا گاهی خیلی کم میارم.و دیگه نمیخام چیزی درست کنم.
    تازه ممکنه موارد دیگه ای هم وجود داشته باشه که هنوز کشف نکردم.یا مواردی باشه که مبالغه آمیز عنوانشون کردم.


    احتیاج به یک روند منظم دارم که به ترتیب اولویت و نیاز این موارد درست کنم.
    به نظرم یک مدتی ذهنم نیاز به استراحت داره تا دوباره بتونه راه حلهایی که پیدا کرده جمع بندی کنه و نتیجه گیری کنه!
    اگر تاپیک ها یا نکته هایی هست که میتونه بهم کمک کنه لطفا معرفی کنید .


    متاسفانه سطح انرژی که دارم زیاد نیست!پس لطفن همراهم باشید.احتیاج به تاپیک هایی دارم که انرژی من زیاد کنه!

  2. 5 کاربر از پست مفید رها68 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 06 اسفند 93), parsa1400 (سه شنبه 05 اسفند 93), Samin28 (سه شنبه 02 بهمن 97), بارن (سه شنبه 05 اسفند 93), سوده 82 (سه شنبه 05 اسفند 93)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همه ما امروز ایرادات زیادی داریم . تا روزی هم که بمیریم باز هم ایراد خواهیم داشت . هرچقدر هم روی خودمون کار کنیم باز هم خالی از ایراد نخاهیم بود . البته خوبه که ایرادات اساسی رو بفهمیم و تلطیف کنیم .

    ایراد بسیار مهم شما به نظر من اینه که باید به شوهرتون احترام بزارید . به خانوادش هم اگه شده ظاهری احترام بزارید و حفظ ظاهر کنید .

    بقیه ایرادهاتون رو هم خیلی از ما کم و بیش داریم . شاید افرادی هستن که خیلی بیشتر از شما ایراد دارن ولی زندگی شون خیلی هم بد نیست ! روزگار بازی های عجیبی داره .

    خوبه که به فکر اصلاح هستید ولی خیلی هم خودتون رو آزار ندید . فعلاً همین یک قلم (حرمت قائل شدن) رو درست کنید ، به نظر من شاهکار کردید .

  4. 4 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 06 اسفند 93), واحد (سه شنبه 05 اسفند 93), بارن (سه شنبه 05 اسفند 93), رها68 (چهارشنبه 06 اسفند 93)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    رها جان با اینهمه ایرادی که شما خودت قبولشون داری . طفلک همسرت چی کشیده ؟شوخی کردم تنها ایراد شما بی مهارتی در رابطه بوده . ایرادی که خیلی از زن و شوهر ها دارند و با اموزش صحیح خیلی از مشکلاتشون برطرف میشه . شما تصمیم گرفتی یاد بگیری . پس حتما یاد میگیری . سخنرانی کلید مرد و کلید زن رو حتما گوش بده . مطالب خیلی مفیدی توی همین سایت هست همه رو مطالعه کن و به کار ببند . مطمئنم انعکاس رفتار صحیح شما در همسرت و اطرافیانت هم هم مشاهده خواهدشد . شادی و خوشبختی برات ارزو میکنم .

  6. 8 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (سه شنبه 05 اسفند 93), khaleghezey (چهارشنبه 06 اسفند 93), parsa1400 (سه شنبه 05 اسفند 93), کیانا 93 (سه شنبه 05 اسفند 93), اقای نجار (چهارشنبه 06 اسفند 93), رها68 (چهارشنبه 06 اسفند 93), سوده 82 (دوشنبه 11 اسفند 93), شیدا. (سه شنبه 05 اسفند 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    واحد عزیز:


    تنها ایراد شما بی مهارتی در رابطه بوده . ایرادی که خیلی از زن و شوهر ها دارند و با اموزش صحیح خیلی از مشکلاتشون برطرف میشه .
    خوب اگر خیلی ها دارن پس چرا برای ما اینقدر شدت داشت؟

    آقا بهزاد:

    حق با شماست همه ایراد دارن!پس چرا آدمایی که ایرادای بیشتر دارن زندگی بهتر از من دارن؟


    منطقی نیست به خاطر یک احترام نزاشتن و بی مهارتی و اشتباهاتی که بدلیل نا پختگی روی میده اول یک زندگی یکدفعه قهر اینجوری در دوران عقد بوجود بیاد!

    من در مورد شرایط خودم و همسرم صحبت میکنم!

    ببینید گاهی ناراحتم که نیست اما گاهی خیلی خوشحالم که نیست!

    شخصیت مردانه من فعال تر از شخصیت زنانه من هست!پس من زمانی میتونم در زندگی احساس زن بودن بکنم که همسرم با حمایت زیاد بخش زنانه من فعال کنه!

    شخصیت زنانه همسر من فعالتر از شخصیت مردانه اون هست !پس اون برای احساس رضایت از زندگی باید مورد تایید زیادی قرار بگیره تا بخش مردانش فعال بشه!

    چون تفکر مردانه من فعاله نمیتونم همسرم زیاد تایید کنم!


    چون همسرم تفکر زنانش فعاله نمیتونه از من حمایت کنه!

    باید بفهمم کجاها ناخاسته این شرایط ایجاد میشده!


    زنانی که مقتدر هستند در زندگی بیشتر مشکل دارند.

    مردانی هم که مادران سختگیر دارند نیاز به تایید بیشتر دارند.

    زنانی که زیباتر،تحصیلکرده تر، خانواده بهتر ،درآمد بیشتر،باهوش تر از همسرانشون هستند باید بیشتر از بقیه همسرانشون تایید کنند.


    اینکه چطور تایید کنیم هم مهمه! یعنی یک جوری نشه که دچار توهم بشه!

    و من مجبورم در کنار همه این حرفا، شخصیت زنانه و احساساتم مدیریت کنم!

    از سمتی تفاوت فرهنگی 2 خانواده!

    البته مجبور نیستم در این زندگی بمونم!

    من همسرم دوست دارم و میخام کنارش با لذت زندگی کنم.پس بهترا اول راهش یاد بگیرم.واین یاد گرفتن برای من راحت نیست.

    شاید این گیرایی که به خودم میدم افراطی هست اما فقط میخام همه تلاشم بکنم که ببینم این اوضاع درست میشه یا نه؟حتی اگر این زندگی درست نشه من یاد میگیرم بتونم خودم درست زندگی کنم.

    یک چیز دیگه بگم:

    با یک خانومه مسنی دوست شدم که دقیقا حرفاش مث حرفای مادر شوهرمه!اتفاقا یک عروس داره که خیلی رفتاراش مث منه!
    میدونید خانواده ما اینجوری نیستن!یعنی مادر شوهر و عروس اینقدر فاصله فکری ندارن!
    این خانومه از این زنای قدیمی که خودش بچش زاییده و این حرفا!

    برای من پشت عروسش بد میگه!اوایل خیلی حرصم میگرفت از حرفاش که چقدر این پررو هست ! چه خبرشه دیگه! اما الان تاحدودی بهش حق میدم ! شرایط زندگی خودش جوری بوده که سختی کشیده و الان بیشتر انتظار داره!البته بعضی حرفاشم از بدجنسی میزنه!

    چند روز پیش اومده بود بغل من گریه میکرد که تو زندگیم شانس نیاوردم!

    به منم میگه مادر جان بخت ،بخت اوله!!!!!فکر نکن شوهر اول گذاشتی کنار الان یک شوهر بی مشکل تر و بهتر گیرت میاد!

    نمیگم با حرفش موافقم. اما طرز فکر این تیپ ادما همینه!این مادر شوهر منم واسه همین اینقدر قدرت نمایی میکرده، از نگاه اون من مجبورم به ساز همه ادا اطوارایی که در میاره برقصم.
    ویرایش توسط رها68 : چهارشنبه 06 اسفند 93 در ساعت 10:12

  8. کاربر روبرو از پست مفید رها68 تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 06 اسفند 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گاهی اصن نمیخام همسرم برگرده !از همین راه دور باشیم بهتره!این بیاد جلو چشم من یا خودم میکشم یا اونو!
    گاهی عصبانی میشم چرا نمیاد!
    گاهی هم میخام برم بهش بگم بیا من دوست دارم تو هم در زندگیم باشی!
    گاهی هم میخام برم بهش بگم ببین نیستی من راحت ترم.ببین الان بدون تو من میتونم زندگی کنم.


    اینا میشه مجموعه ای از احساسات هیجانیم که چون تحت کنترلم نیست فشاری که بهم میاد زیاد میشه!
    حالا اگر قهر نمیکرد بره راحتتر درست میشد!


    یک نکته دیگه هم اینه که تازه فهمیدم خیلی دوست دارم حرف بزنم وقتی صحبت میکنم و میبینم طرف مقابلم درک نمیکنه عصبانی میشم و دیگه نمیتونم صحبت کنم و در نتیجه حرفام یادداشت میکنم اما دوست دارم یک موجود قابل رویت شنونده حرفام باشه!


    یادمه یک جوری شده بود وقتی کنار همسرم بودم اصلن دوست نداشتم صحبت کنم.هر چی سوال میپرسید چی شده چرا حرف نمیزنی!نگاش میکردم!اونم فکر میکرده براش دارم قیافه میگیرم و قهر میکنم!

    در صورتی که من قهر نبودم فقط فضای امنی برای حرف زدن نداشتم!همش استرس داشتم حرفای من میره به مامانش میگه!البته یک بار بهش گفتم حرفارو به مامانت نگو!اما کامل تر از قبل همه چی میگه!

    حالا فکر میکنم اصن میرفت میگفت.من که میتونستم چرت و پرت بگم لااقل روان خودم بهم نریزم!اونم بره چرت و پرتام به مامانش بگه اتفاقی نمیفتاد!

    نمیدونم چرا فکر میکردم حرفای من خیلی مهمه نباید کسی بفهمه!!!!!


    الانم کم کم به این نتیجه میرسم که همسرم هیچی نمی فهمه!امیدوارم بره رو خودش کار کنه!


    اینا احساسات زجر اور من:


    یک فکری اومد تو ذهنم که اره همسر من اصلن قدر من نمیدونه!بعد تصور اینکه برگشته و داره خودش میکشه در ذهنم ایجاد شد !
    در اون لحظه دلم برای خودم سوخت که ببین این اذیتت کرده ولت کرده رفته تو خیلی گناه داری باید بهت توجه کنه دیگه نمیتونه تو رو داشته باشه !یک بغضی تو گلوم ایجاد شد خیلی بد بود
    بعد همه این سوگواری ها یکهو گفتم بسته!
    این جوری فکر کردم:
    طفلکی چقدر دوری از من کشیده !چقدر زجر کشیده الان من بهش محبت کنم چقدر خوشحال میشه!بعد دیدم دلم میخاد بهش محبت کنم!و از این رفتار بزرگوارانه خودم خیلی خوشم اومد!


    سرکارم یک هو میبینم الکی ناراحت شدم!چون احساس کردم بقیه چرا با من حرف نمیزنن ؟چرا برای من چایی نمیریزه کسی؟چرا به من لبخند نمیزنن؟چرا به من نگاه نکردن؟؟؟؟؟
    یکهو احساس میکنم هیچکی به من اهمیت نمیده!
    الان اینجور فکر میکنم که من لبخند بزنم!من به همکارام نگاه میکنم!باهاشون حرف میزنم!مهربون نگاهشون میکنم!
    فقط گاهی که زیاده روی میکنم !به نظر میاد بقیه فکر میکنن مشکل دارم!
    من زیادی نسبت به آدمای اطرافم حساس هستم!

    تازه فهمیدم من بیشتر از دیگران توقع دارم بهم محبت کنن !


    همسرم حالا نمیگم هزار بار اما خیلی میگفت دوست دارم !اما من حتی یکبار هم بهش نگفتم!
    میدونید چرا؟؟؟؟؟؟چون اسمم نمیگفت!چون الفاظ عاشقانه بلد نبود بگه!فقط یاد داشت بگه دوست دارم!
    منم لجم میگرفت! اما خوب من خیلی اسمش میگفتم و عشقولانه باهاش صحبت میکردم!

    ضمنا
    قبلنا خیلی میترسیدم که بخواد به من مسلط بشه!البته الان چون نیست برای خودم شادم اما گاهی فکر اینکه بیاد و همش به من گیر بده اعصابم به هم میریزه!
    احساس میکنم الان میاد من محدود کنه!احساس بدبختی و ناتوانی شدید بهم دست میده که دیگه نمیتونم نفس بکشم!


    البته سوء برداشت نشه! همسرم تا بحال حتی گوشیم دست نزده!



    اما لفظی
    1بار گفت که نمیزام اصن از خونه بری بیرون

    1بارم گفت شب از خونه میندازمت بیرون.
    1بارم گفت خودت آژانس میگیری میری خونه بابات
    1بارم گفت با وسایل حمل و نقل عمومی میری خونه بابات
    1بارم مسافرت بودیم تهدید کرد بلیط هواپیما میگیره من میفرسته خونه بابام

    اما خوب هیچکدومش نکرد!


    اما نمیدونم چرا میترسم؟فقط میدونم همین ترسام باعث میشد بهش بپرم و دعوا و گریه کنم و لجبازی کنم!انگار میخاستم از خودم محافظت کنم.


    جدیدا وقتی از یک چیزی ناراحتم خیلی بغض میکنم اما بعدن وقتی به علتش فکر میکنم خندم میگیره!
    نمیتونم خنده خودم جمعش کنم !خیلی بد شده !همش بقیه به من میگن چرا با خودت میخندی؟؟؟
    گاهی احساس میکنم درونم چند نفر دارن با هم مبارزه میکنن!الان نمیتونم بگم شخصیت واحدی دارم!یک جوری شده همه چیز!


    این از پست آقای baby برداشتم:
    مساله ای که بیشتر ازدواج ها دارن شاید مساله بسیاری از همسران جوانی باشه که با عشق و محبت زندگی شونو آغاز می کنن و بعد گذشت چندسال تنش ایجاد میشه!
    اما برخی از ازدواجها هم هست که از همان ابتدا با تنش زیادی روبروست (اصطلاحا بشکه .....رو از درب دیگه باز کردن !!) که فعلا با این دسته ازدواجا کاری نداریم.

    من نمیفهمم( اصطلاحا بشکه .....رو از درب دیگه باز کردن !!) یعنی چی؟
    ویرایش توسط رها68 : چهارشنبه 06 اسفند 93 در ساعت 13:30

  10. کاربر روبرو از پست مفید رها68 تشکرکرده است .

    کیانا 93 (چهارشنبه 20 اسفند 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    از نوشته هات فقط اینو فهمیدم که هیچی نفهمیدم اینو جدی نوشتم واقعا هیچی متوجه نشدم!!!

    راحت بهت بگم برای موفق بودن یه زندگی مشترک حتما نباید مرد فردی باشه با دانش و تخصص و تجربه و مهارت مدیر همدردیخانوم هم فردی باشه همانند بانو فرشته مهربان(که الحق اسم کاربری لیاقتشونه) اصلا و ابدا اینجوری نیست اگه طرز فکرت اینه اشتباه

    برای موفقیت یه زندگی مشترک باید عاشق باشی یه عاشق از طرف مقابلش انتظاری نداره فقط دوسش داره همین.بقول خودم گفتنی یه پیامک دادم به همسرم جملش این بود: من محکوم به دوست داشتنت هستم لازم نیست مهارت های خاص داشته باشی تا موفق بشی خودت رو رها کن این قید و بندها و باید ها و نبایدهایی که برای خودت ساختی وقتی به کسی علاقه داری دنبال هر بهانه و فرصتی هستی که خوشحالش کنی دوست داشتنت را بهش ابراز کنی سعی کنی احساس خوبی داشته باشه وقتی پیششی و دوست داشته باشه این زمانها مدتش بیشتر بشه معنای زندگی مشترک اینه یعنی دوست داشتن و گذشت کردن عشق ورزیدن درعین اینکه انتظاری نداشته باشی با خانوادش خوب رفتار کنی چون باعث میشه شوهرت احساس خوبی داشته دیگه غرور و خودخواهی و عصبانیت و دلخوری و خشم و کینه و حس انتقام جویی معنای خودش را از دست میده.
    بحث و ناراحتی توی همه زندگی های مشترک هست اونایی موفق هستند که بتوانند این موضوع را مدیرت بکنند بزار یه روش کاربردی بهت یاد بدم فیلم ((سه شنبه ها با موری)) حتما تماشا کن مخصوصا به قسمتی که در مورد مرگ صحبت میکنه آقای موری اون قسمتش خیلی مهمه بجرات میشه گفت مهمترین نکته فیلم و بزرگترین درس زندگی
    او درباره مرگ هم نظر جالبی دارد: «مرگ پدیده ای طبیعی است. هیولایی که ما آدمها از مرگ می سازیم همه اش به خاطر این است که خودمان را به صورت عضوی از چرخه طبیعت نگاه نمی کنیم. فکرمی کنیم چون انسان هستیم، پدیده ای فرا طبیعی هستیم اما ما فراطبیعی نیستیم. هر عنصری که متولد شود، می میرد.»
    و «به همان اندازه که قادر باشیم عشق بورزیم، به همان میزان که قادر باشیم احساسات عاشقانه رندگی مان را به خاطر بیاوریم، به همان اندازه هم قادر خواهیم بود بدون این که حقیقتا بمیریم، بمیریم. ذره ذره عشقی که تو آفریده ای و برگ بر گ خاطراتی که رقم زده ای، همان طور سر جای خودش قرار دارد. تو تا ابد در درون آدمهایی جا داری که در زمان زنده بودنت لمسشان کردی، بهشان توجه کردی.»
    هروقت صبح از خواب بلند میشم به پرنده مرگ که روی شونه سمت چپم هستش سلام می کنم


    چرا فکر میکنی تا ابد وقت داری و تا ابد زنده می مانی چرا از فرصت هایی که داریم خوب استفاده نکنیم شاید فردایی نباشد!این بزرگترین قانون زندگیه امروز اخرین روزیه که میشه به عزیزانت عشق بورزی و دوستشان داشته باشی آخرین فرصت برای اینکه باهاشون حرف بزنی نگاشون کنی لمسشون کنی و در آغوششان بگیری گذشته هرچی بوده مهم نیست آینده هم مهم نیست تنها چیزی که مهم همین 24 ساعتیه که فرصت زندگی کردن دارم.پس خوب ازش استفاده میکنم این چیزیه که من از این فیلم یاد گرفتم شبهایی شده که با همسرم بحث میکنم صدامون یکم بالاتر میره مهدیه سادات یکم میترسه چون عادت نداره به صدای بلند خیلی کم پیش میاد این موضوع اونشب با ناراحتی و قهر به خواب میریم ولی فردا یکروز دیگست تنها روزی که فرصت اینو دارم زندگی کنم همسر و دخترم رو ببینم دخترمو درآغوشم بگیرم و نوازشش کنم بوسش کنم و بهش بگم چقدر دوسش دارم و همه زندگیمه همینطور همسرم این همه چیزیه که باید یاد بگیری

    توی زندگی مشترک خودخواهی معنا نداره انتظار داشتن معنا نداره فرصت طلبی و تلافی کردن و کینه به دل داشتن معنا نداره توقع زیادی داشتن بیمعناست فقط قانون عشق و دوست داشتنه که حکفرمایی میکنه اگه اینجوری نگاه کنی به زندگی مشترک موفق میشی ولی اگه بخوای همینجوری ادامه بدی با مشکلات زیادی روبرو میشی بانو
    کار سختی نیست فقط نیازه تلاش کنی و امیدوار باشی میتوانی از کارهای کوچیک شروع کنی مثل دادن پیامک که درش احساسی که نسبت بهش داری را بیان کنی یه متن زیبای عاشقانه اونوقت قدرت اعجاب انگیزش را در زندگیت می بینی

    این متن رو خیلی دوست دارم دیروز خوندم
    “دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
    نگه دار برای خودم
    من جانم را
    برای شنیدنش
    کنار گذاشته ام . . .
    شاد و سربلند و پیروز باشید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    رها68 (چهارشنبه 06 اسفند 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نام خدا.................رها جان ولی من نوشته هات رو عمیقا درک کردم و فهمیدمشون..............
    منم همین احساسات رو مدام تجربه میکنم.........فراز و نشیب های عجیب غریبیه..........و اینهمه تفکر رو من عامل اصلی بد شدن زندگیامون میدونم...........من مطمئنم تو هم مثل من مدام در این آنالیزها غرق میشدی و در مرحله ی علت یابی زمان زیادی رو از دست دادی.............من یه توصیه دارم و اون اینکه این حرفها رو ولش ده.............علت یابی رو ولش ده..........بیخیال باش.........اینقدر فکر نکن بدتره...............
    خوب چه خبر؟..........راستی همسرت تو این 5 ماه هیچ تلاشی برا ایجاد ارتباط نکرد؟

  14. 2 کاربر از پست مفید anargol تشکرکرده اند .

    نیکیا (چهارشنبه 06 اسفند 93), رها68 (چهارشنبه 06 اسفند 93)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خاله قزی جان:

    درود بر شما....

    فرمایشات عالی متعالی!
    اتفاقا منم از نوشته های شما سر در نمیارم!خیلی با هم تفاهم داریم! بیا دوست شیم!

    آقای همدردی و فرشته مهربون ،هم سنشون از من بیشتره و هم تحصیلاتشون و هم تجربه های زندگیشون!
    واقعیتش اینه که تا حالا به فکرم نرسیده بود مث اینا بشم!چون تو خودم نمیدیدم !
    خیلی محبت دارید بهم که گوشه ذهنت من و کنار اینا قرار دادید!

    البته اگر این بزرگواران نظری در رابطه با شرایطم بدهند منم همه سعیم میکنم تا جایی که میتونم خودم رشد بدم و اوضاع زندگیم بهبود بدم.

    انارگل:

    خیلی ماهی عزیزم.
    بقول خودت بیخیال این حرفا!همسرم ولش کن که چی کار کرده نکرده!
    اینکه فقط من درک میکنی یک حس خوبی بهم میده که ازت کلی انرژی خوب دریافت میکنم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید رها68 تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 08 اسفند 93)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای خاله قزی محترم:

    از اینکه وقت گذاشتید و نظر دادید ممنونم.وظیفه خودم میدونم نظرتون بخونم و بفهمم.

    مطالب خوبی در مورد عشق نوشتید که لازمه بدونم.بابت معرفی فیلم هم متشکرم.

    امیدوارم من هم در آینده زندگی ایده الی داشته باشم و الان هم تمام سعیم رو بخاطر همین اتفاق میکنم .

    فقط چون شرایط زندگیم سخت شده نسبت به واکنش اطرافیانم حساس تر هستم.این آیکون خنده که گذاشتید و جمله اولتون برای من معنی تمسخر داشت.

    اگر پست های قبلی من خونده باشید متوجه میشید که من قبلا پیامک دادم اما شرایط الان من این راه حل شدنی نیست.
    برای شما و کوچولوی نازتون و همسرتون آرزو بهترین ها رو دارم.



    امروز خیلیییییییییییییییییییییی ییییییییی خوشحالم.

    گفتم همیشه میام تو این تاپیک می نالم یکم از چیزای قشنگی که تو این مدت یاد گرفتم بگم فضای تاپیکم معنوی بشه!!!!!!

    امروز تازه فهمیدم چرا همسر من ،بین خاستگارام این شده!

    گفتم یک خانوم مسنی بود بهم گفت مادر بخت بخته اوله؟؟؟؟؟
    مث اینکه از نظر علمی هم درسته!!!!!!

    اصن من تازه دارم میفهمم چرا از هم جدا شدیم؟؟؟

    به این نتیجه رسیدم که خیلی زندگیم دوست دارم!اصن همه چیز این زندگی قشنگه!این جدایی هم قشنگه!
    مادر شوهرمم قشنگه!!!!الان تازه فهمیدم خواهرشوهرم دوست دارم.

    تازه دلم شور افتاده نکنه یک وقت اینا یک طوریشون بشه!!!!من خیلی دوسشون دارم.

    از خدا میخام به پدر و مادر همسرم همیشه سلامتی بده تاما بتونیم کنارشون زندگی با برکتی داشته باشیم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید رها68 تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 08 اسفند 93)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1393-10-25
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    2,186
    سطح
    28
    Points: 2,186, Level: 28
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    222

    تشکرشده 59 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یک چیز تازه کشف کردم!

    متاسفانه در رفتار همسرم نشانه هایی از وسواس پیدا کردیم!


    حالا کنار همه اینا من یاید بدونم با آدمای وسواسی چطور باید برخورد کنم تا خودم وسواس نگیرم!


    یادمه وقتایی که مامانش مسافرت بودو قرار بود فرداش بیاد.این باید همه خونه تمیز میکرد.طی میکشید!جارو میکرد!سرویس ها میشست!
    موهاش یک کم که بلند میشد باید میرفت آرایشگاه!حالا به نظر من اصن بلند نشده بود.


    ماشینش تمیز بود اما میگفت کثیفه باید بشورم!
    اگر من از عطرش استفاده میکردم عصبانی میشد.
    باید ردیف دکمه های پیرهنش در راستای سگک کمربندش میبود!


    یادمه یک بار بدون اینکه به من بگه از دوستش فیلم گرفته بود تا هم ببینیم منم چون نمیدونستم برنامش چی هست گفتم بریم پارک قدم بزنیم.یادمه اینقدر عصبانی شد که سی دی فیلم از ماشین پرت کرد بیرون!!!!منم متعجب که چی شده!

    کلا برادرش، دوستاش، زیاد بهم میگفتن همسرت اخلاقاش خاصه!!!! تو فهمیدی باید باهاش چجور کنار بیای حتما؟؟؟؟؟منم متعجب بودم اینا چی میگن؟؟؟؟


    قبلنا که این رفتارو داشت من چون به خودم میگرفتم فکر میکردم من دوست نداره و این حرفا !!!!
    اما الان دلم براش میسوزه!!!


    به نظر میاد وسواسی که داره روی مامانشه!!

    و ممکنه در ظاهر ادعای دوست داشتن مادرش داشته باشه اما درونش شاید شاید شاید نفرتی از مادر و پدرش همراه داشته باشه!



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.