به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 94 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    563
    سطح
    11
    Points: 563, Level: 11
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بعد از چند سال خواستگاری و ... دیگه از همه چی خسته شدم

    سلام
    وقت دوستانم بخیر
    این مطلب رو مینویسم برای درد دل و گرنه هبچ راه حلی دیگه وجود نداره.وضع روحیم منفی هزاره و سرم از درد در حال ترکیدن
    29 سالمه
    کارمند
    لیسانس
    مذهبی متعادل
    ظاهر خوب
    الان دو سه ساله که ما با خانواده داریم می ریم خواستگاری اما هر کدوم به علتی جور نشده
    فکر کنم 50جا بیشتر شده. آخریش دو شب پیش بود که تماس گرفتیم گفتن نه.
    دارم نابود میشم. و نا امید شدم.
    فکر کنم خدا نمی خواد برای همینم خونه گفتم دیگه ولش کن. فکر کنم قسمت نیست من ازدواج کنم.
    حالم به شدت خرابه. انگیزه هیچ کاری ندارم.
    مادر پدرم بنده خداها خیلی دارن اذیت میشن فشارشون بالاست مادرم گریه می کنه
    شاید جز مردن راهی نمونده باشه حداقل اطرافیانم رو عذاب نمیدم.
    مورد آخری گفتم کارو تموم می کنم اما ظاهرا گفته به هم نمی خوریم. هر چی اصرار کردیم هم هیچی.

    روزها با سردرد و شبها گریه. این کارمه.

    من کسی بودم که دوستام رو به ازدواج و مزایاش و زندگی زیبا تشویق می کردم الان همه رفتن سر زندگیشون و من ...
    بابا منم دوست دارم زندگی کنم بخدا
    چقدر بدبختم من
    کارم به جایی رسیده که هیچ نقطه امیدی در من نیست
    دیگه تموم شد. میخوام حساب کتابای آخرتو تموم کنم و ...

    دیگه فهمیدم که باید بی خیال شم. خسته شدم. دیروز به خودکشی فکر می کردم.
    این مورد آخری خیلی خوشم آمد اینم پرید

    مریض شدم. غذا دیگه اشتها ندارم .

    الانم حالت تهوع دارم.
    فقط میخوام برای مردنم دعا کنید.
    حلال کنید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 مرداد 00 [ 08:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    7,616
    سطح
    58
    Points: 7,616, Level: 58
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 160 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادر محترم همیشه وقت هست که شما خودکشی کنید پس انقدر عجله نداشته باشید همیشه وقت هست که شما دستتون رو بذارید روی دکمه و بگید استپ! دیگه نمی خوام ادامه بدم
    در ضمن شرایط بد همیشه پایدار نیست خیلی از آدمهای موفقی که ما دو و برمون می بینیم همه شون یه روزی بوده که می خواستن خودکشی کنن تا همه چیز تموم شه ولی اینکار و نکردن و شرایط بدشون تغییر کرده
    معیارهای شما برای ازدواج چیه؟بیشتر خواستگاری چه مدل دختر هایی می رید؟چقدر درآمد دارید؟بعد از ازدواج قراره مستقل بشید یا با خانواده می خواید زندگی کنید؟و...
    یه نکته ای هم بگم البته :من یک خواستگاری داشتم که خونه داشت کار رسمی داشت ماشین داشت یه بابای پولدار هم داشت منتها خیلی ها اینو نمی دونستند و صدجا رفته بود ردش کرده بودند منم این موضوع خواستگاری رفتن هاش و موقعیت خوب مالیش رو می دونستم ولی گفتم نه می دونید چرا؟
    من گفتم این آقا صدجا رفته خواستگاری یعنی من و دختر همسایه و هر موجود مونث دیگه ای هیچ فرقی برای هم نمی کنیم ایشون فقط می خوان ازدواج کنند ولی من می خوام برای شوهر آینده م فرق داشته باشم نه اینکه روز عروسیم قطار قطار دختر ببینم که ایشون ازشون خواستگاری کرده باشه..

  3. 3 کاربر از پست مفید nana0cute تشکرکرده اند .

    nolife (شنبه 02 اسفند 93), اقای نجار (یکشنبه 03 اسفند 93), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام برادر عزیز.به خاطر اینکه تا به حال قسما نشده ازدواج کنید میخاید خودتونو بکشید؟؟؟؟!کمی عجیب بود برام روی اعتماد به نفس خودتون کار کنید که فردا قرار تکیه گاه خانوادتون باشید.سعی کنید تمرکز خودتون از رو این موضو بردارید و عجله نکنید.ازدواج انتخاب خیلی سختیه.برادر خود من هم شرایط شمارو داشت و به نتیجه رسیده بود ک کلا بیخیال بشه اما وقتی که تصورشو نمیکرد ی خانم فهمیده و با کمالات قسمتش شد.مطالعه هم در زمینه ازدواج و نحوه برخورد در مراسم خواستگاری به شما کمک.میکنه تا همسر مناسبتونو انتخاب کنید.

  5. 3 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    nolife (شنبه 02 اسفند 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 03 اسفند 93), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 95 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,922
    سطح
    39
    Points: 3,922, Level: 39
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    94

    تشکرشده 539 در 149 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام دوست عزیز
    شرایط روحی بدی دارین الان و این قابل درکه..اما شما نباید نا امید بشید... در واقع مزیت شما اینه که پسرین و تو جامعه ما اقایون تو هر سنی باشن میتونن ازدواج کنن... برعکس دخترا که باید منتظر بمونن...دوست عزیز از شرایط خودتون و معیارایی که برای همسرتون در نظر دارین بیشتر بگین؟ به جای غصه خوردن و ناامیدی بهتره دلیلشو پیدا کنید...حساسیت زیاد نشون ندین پیش خانواده.. ناراحت نباشد و یکم بررسی کنید موفق باشید

  7. 3 کاربر از پست مفید ida bahrami تشکرکرده اند .

    nolife (شنبه 02 اسفند 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 03 اسفند 93), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 شهریور 94 [ 18:35]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    779
    سطح
    14
    Points: 779, Level: 14
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 67 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بابا بیخیال داداش ملت از دست زن و شوهرشون میخان خودکشی کنن شما از دست تجرد
    حالا چه عجله ایه? مگه دنیا به آخر رسیده? هنوز خیلی جوونی چه خبره نا امید شدی? من دور و اطرافم کلی مرد موفق با زن و زندگی خوب میشناسم که سنشون موقع ازدواج بالای ۳۵ بود۰ کلا کارت اشتباه بوده ۵۰ بار خاستگاری رفتی! بابا مگه لباس یا خوراکیه چه خبر ۵۰ بار!!
    ضمنا حرف خودکشی رو هم نزن مورد سراغ دارم نصف شهر از دست شرارت هاش ذله شده بودن یعنی هر مصیبتی فکر کنی سر خودش و خانوادشو ملت آورده بود ۱۰ سال قصد خودکشی داشت الان چنان زندگی خوب و مثبتی داره که آدم حظ میکنه! نمیدونم چی جدیدا مد شده همه قصد خودکشی دارن کسی که بخاد خودشو بکشه به هیچکس نمیگه کار خودشو میکنه ناراحت نشی از دستم حرفام از روی تجربه است۰۰۰ چون میدونم بچه سال نیستی و مردی اینطوری باهات حرف زدم میدونم جنبه و قدرت تفکر رو حرفمو داری۰۰۰ کمی صبر کن دیگه هم خاستگاری نرو تا کسی که قسمتته خودش سر راهت قرار بگیره۰موفق باشی
    ویرایش توسط Tombstone! : شنبه 02 اسفند 93 در ساعت 17:14

  9. 3 کاربر از پست مفید Tombstone! تشکرکرده اند .

    nolife (شنبه 02 اسفند 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 03 اسفند 93), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 94 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    563
    سطح
    11
    Points: 563, Level: 11
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از اینک وقت گذاشتید . هر چند که دیگه انگیزه ای نمونده اما چون پرسیدید ادب می کنم و جواب می دم .

    من معیارام برای ازدواج
    ایمان و اعتقاد
    تناسب اقتصادی اجتماعی سیاسی مذهبی و ...
    خانواده خوب
    علاقه های مشترک
    استقلال فکری
    انعطاف پذیری
    درک و منطق
    اخلاق خوب
    چند سال کوچکتر از خودم باشه
    قدرت سازگاری
    ظاهر هم به دلم بنشینه کافیه

    البته می دونم صد نداریم چون خودم صد نیستم. ولی خوب از ملاکای بالا در مجموع راضی کننده باشه کافیه.

    در زمینه ازدواج و ... هم زیاد مطالعه دارم... اما چه فایده . دیگه برام اهمیتی نداره. وقتی یه کاری قرار نیست بشه حالا بیا یک انبار کتاب بخون و ... . نمیشه که نمیشه . من خودم الگوی امید بودم توی دوستام ، ببینید چه بر سرم اومده که اینجوری شدم.

  11. 2 کاربر از پست مفید nolife تشکرکرده اند .

    aloneman (شنبه 02 اسفند 93), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 اسفند 97 [ 06:21]
    تاریخ عضویت
    1393-10-28
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,507
    سطح
    42
    Points: 4,507, Level: 42
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    151

    تشکرشده 141 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پسر خاله من هم همجین مشکلی داشت ولی در نهایت یک خانم خوب و زیبا قسمتش شد که از هر لحاظ از همه موردهای قبلیش بهتر بود ، شما هم صبر داشته باش خدا هوای همه بنده هاشو داره .

  13. 4 کاربر از پست مفید aloneman تشکرکرده اند .

    nolife (شنبه 02 اسفند 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 03 اسفند 93), بانوی آفتاب (چهارشنبه 12 فروردین 94), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 94 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1393-12-02
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    563
    سطح
    11
    Points: 563, Level: 11
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون دوستان عزیز
    خیلی مفید بود

    بذارید یکم از خودم بگم. من همیشه سعیم بر خوب زندگی کردن بوده. درسته خطاهای زیادی داشتم اما خوب همیشه امیدم رو حفظ می کردم و بلند میشدم. تسلیم شدن در من معنا نداشت. بمب انرژی بودم. من به دنبال کامل شدن هستم. من فکر می کردم ازدواج به این قضیه کمک می کنه و میشه بالی برای پرواز من. کلا زندگی کردن این تیپی رو بیشتر می پسندم. اما نشد.
    مطمئن بودم اگه کسی با من ازدواج کنه بهشت رو براش می سازم. چون عاطفه ام رو خرج هر کسی نکرده بودم. روح من نیاز به همدمی داشت تا حجم زیادی انرژی و عاطفه براش بفرسته. از لحاظ روحیه سازگاری و انعطاف هم در حد خوبی بودم برای همینه اینقدر خواستگاری رفتم گفتم میرم شاید قسمت من همین باشه و ... وگرنه شاید اگه سخت می گرفتم به بیست سی تاش من باید می گفتم نه . نه اونها .


    منی که شارژترین و با انرژی ترین و شوخترین فرد در محل کار و خونه و ... بودم شدم کم حرف ترین و منزوی ترین.


    بعضی جاها هم که خواستگاری رفتم می گفتن چرا تا حالا زن نگرفتی؟ متاسفانه یا خوشبختانه جامعه هم داره همینو فریاد می زنه .
    من بابای پولدار نداشتم که سرمایه بده کار جورکنه برام . یا پارتی گردن کلفت نداشتم که منو ببره یه کار نون و آبدار جا بده بعدم دختر رئیس برام بگیره (مثلا)


    طرف همه جوره ساپورت میشه آخرش توی سن پایین یه خانوم خوب نصیبش می شه . انشاله خوشبخت بشن. اما خوب ما هم دوست داریم. ما هم آدمییم. ما هم دل داریم. :(
    د
    لخوشیم اینه که پدر و مادر دلسوز مهربونی داشتم که منو تا ماکزیمم سرشار از محبت کردن. الان هم همین منو اذیت می کنه. اونا هم دارن رنج می کشن.
    خودم رو پای خودم ایستادم. (به لطف و کمک خدا)
    بی پولی کشیدم.
    بدبختی کشیدم.
    کتابای دانشگاه رو به زور تهیه می کردم.
    بدون پارتی آزمون استخدامی قبول شدم. هفت خان.
    سربازی رفتم جای سخت.
    خوب معلومه تا آدم خودشو جمع کنه به این سن می رسه.
    خوب چیکار کنم.
    باور کنید روحیه و چهرم رو کسی می بینه می گه 25 سالته تو.
    اما ازدواج من به خاطر حرف مردم و نگاههای جامعه نیستش . این میل درونی و فطری خودمه. زندگی و آرامش. هدف من. ما هم دل داریم بخدا.


    البته دیگه این چیزایی که دارم می گم نوشدارو بعد مرگ سهرابه . چون برای من همه چی تموم شده. به ظاهر ممکنه نفس بکشم اما از درون داغونم.

    میخواستم راه به کمال رسیدن رو با همسر مورد علاقم طی کنم. اما فکر کنم باید گفت زهی خیال باطل.
    الانم می دونم فقط خداست که می تونه کاری کنه. و اگه قسمتم کسی نیست منو ببره تا اینقدر باعث رنجش اطرافیانم نشم.


    Tombstone!
    عزیز جان . درست می گی . اینا رو نوشتم برای درد دل . یکمی سبک بشیم. یک کمی روح خسته ام در طی این سالها ترمیم بشه.
    ویرایش توسط nolife : شنبه 02 اسفند 93 در ساعت 18:27

  15. کاربر روبرو از پست مفید nolife تشکرکرده است .

    بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 شهریور 94 [ 18:35]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    779
    سطح
    14
    Points: 779, Level: 14
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 67 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nolife نمایش پست ها
    ممنون از اینک وقت گذاشتید . هر چند که دیگه انگیزه ای نمونده اما چون پرسیدید ادب می کنم و جواب می دم .

    من معیارام برای ازدواج
    ایمان و اعتقاد
    تناسب اقتصادی اجتماعی سیاسی مذهبی و ...
    خانواده خوب
    علاقه های مشترک
    استقلال فکری
    انعطاف پذیری
    درک و منطق
    اخلاق خوب
    چند سال کوچکتر از خودم باشه
    قدرت سازگاری
    ظاهر هم به دلم بنشینه کافیه

    البته می دونم صد نداریم چون خودم صد نیستم. ولی خوب از ملاکای بالا در مجموع راضی کننده باشه کافیه.

    در زمینه ازدواج و ... هم زیاد مطالعه دارم... اما چه فایده . دیگه برام اهمیتی نداره. وقتی یه کاری قرار نیست بشه حالا بیا یک انبار کتاب بخون و ... . نمیشه که نمیشه . من خودم الگوی امید بودم توی دوستام ، ببینید چه بر سرم اومده که اینجوری شدم.
    داداش یعنی چی نمیشه! باور کن خیلی سخت میگیری! کاش همه مشکل آدم پیدا کردن همسر مناسب باشه! خوشبختانه تا اونجایی که متوجه شدم شرایطت برای ازدواج مهیاست و میتونی یه زندگی رو اداره کنی! یکم به جنبه های مثبت خودت فکر کن۰ باور کن انقدر جوونها هستن که حتی یه کار ندارن که درآمدی داشته باشن و به فکر ازدواج بیفتن ولی شما شرایطت خیلی بهتره۰ حالا یه چیزی مینویسم ممکنه یکم عامیانه بنظر بیاد ولی حتما خودت هم شنیدی که میگن چیزی که زیاده زن زندگیه! شما چنان موضوع رو واس خودت تموم شده فرض کردی مثل اینکه دور از جونت بیماری لاعلاج داری یا اینکه کارتن خوابی و بدبخت! در کل یکم توقعاتتو پایینتر بیار و اون شرایطی رو که بیشتر برات مهمه رو معیار انتخاب قرار بده۰ ببین الان کار نسنجیده ای که کردی اینه که خیلی زیاد خاستگاری رفتی۰خب خیلی از خانمها رو این مساعل حساسند و میگن طرف فقط دنبال یه زن میگرده و واسش فرقی نداره طرفش کی باشه! یا اینکه پیش خودشون فکر میکنن لابد آقا مشکلی داره که خیلی خاستگاری رفته و بهش دختر ندادن!

    و اما توصیه آخر من که فکر میکنم اگه انجامش بدی بیشتر از این بهت آسیب روحی وارد نمیشه: کلا عجله نکن یکم به خودت فرصت بده و بعدش اگه از کسی خوشت اومد اول با خودش تنهایی صحبت کن۰ کاملا که باهاش به توافق رسیدی و مطمعن شدی که جواب خودش مثبته و پیشنهاد ازدواجتو قبول کرد بعد کار رو به خواستگاری و آشنایی خانواده ها بکشون۰ بیخودی از همون اول بسم الله. با دختره یه کلام صحبت نکرده برای خودت و خانوادت برنامه درست نکن که بعدش اگه خدایی نکرده جواب منفی شنیدی سرافکنده بشید۰
    کاش مشکل همه مردای جوان مشکل پیدا کردن همسر خوب باشه۰۰۰ باور کن

  17. 3 کاربر از پست مفید Tombstone! تشکرکرده اند .

    nolife (شنبه 02 اسفند 93), sahar67 (شنبه 02 اسفند 93), بارن (شنبه 02 اسفند 93)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شرایط ها و خواسته ها وتوقعات خیلی با مرور زمان تغییر کرده ادمهایی مثل شما اصلا کم نیستن

    همسر من وقتی از من خاستگاری کرد 35 سالش بود وهمیشم بهم میگه من دیرازدواج کردم اما بالاخره اونی که میخواستمو پیدا کردم و ازینکه اینقدر صبر کردم خوشحالم

    یا برادرممم دقیقا مثل شما بود باور کنید با 50 تا دختر حرف زد اما یه کم تفکراتش اشتباه بودروهرکس یه عیبی میذاشت اوناییم که میخواست یه چیزی میشد که جور نمیشد
    مادر منم همیشه ی خدا دست به دعا و التماس بود که زودتر ایشون ازدواج کنن ویه مورد خوب پیدا کنن
    برادرمم دم به دقیقه میگفت من سی سالمه دیگه ازدواجم فایده نداره وبااین حرفا بیشتر مادرمو زجر میدادواسه همین کامل درکتون میکنم
    جالب اینم بود برادرم شرایط خیلی خوبی داشت تیپو قیافش که به جرات میگم تک بود مهندسم بود استخدام رسمی با درامد خوب ماشینم داشت پس انداز خوبیم داشت اما تو انتخاب همسر خیلی به مشکل برخورد

    دلایلشم زیاد بود یه کم مغرور بود و به قیافه خیلی اهمیت میداد دنبال یه همه چی تموم بود درسته که خودش شرایط نسبتا خوبی داشت اما پیداکردن کسی که ایشون میخواست سخت بود خودشم هیچ تلاشی نمیکرد همه رو انداخته بود گردن مادرم


    واینطوری بود که اخرسرم اونی که میخواستو پیدانکرد وراضی به ازدواج باکسی شد که هیچکدوم از معیارهای اولشو نداشت


    اینارو گفتم که اگه شمام تفکرات افراطی راجع به یه چیزی داری تعدیلش کنی که مثل برادر من نشی مثلا برادرم هر روز یه حرفی میزد و یه توقعی داشت یه روزمیگفت باید قدمون بهم بخوره خب ماشالله برادرم قدش 193 هستش خیلی سخته کسیوپیداکنی بهش بخوره واسه همین مسئله ده موردو الکی رد کرد اخر سرم باکسی با اختلاف قدیه زیاد ازدواج کرد خب اگه از اول درست فکر میکرد همه ی موردهارو منطقی تر بهشون فکر میکرد


    یه روز میگفت خوشگلی یه روز میگفت تحصیلات یه روز میگفت خونواده خلاصه خودشم نمیدونست چی میخواست فقط دنبال یه اس و همه چی تموم بود خودشم کنارکشیده بود میگفت من که نمیتونم خودم زن پیداکنم !!!!! خلاصه تا زن گرفت همه رو کشت


    شما هم اولا صبر داشته باشید


    بعد بشینید منطقی ببینید از طرف مقابلتون چی میخواید اگه دیدیدتوقعاتی دارید که انتخابهارو محدود میکنه یه کم تغییرش بدید یا تعدیلش کنید


    بعدش واضح با خونوادتون راجع به معیارهاتون حرف بزنید لازم نیست هرکی هرکسو معرفی کرد برید خاستگاری که بشه 50 مورد اول یه سری اطلاعات بدید و از طرف هم بگیرید اگر اکی بود برید خاستگاری


    خودتونم سعی کنید نقش فعال تری داشته باشید


    سعی کنید با چشم بازتری رفتار کنید تو محل کارو زندگیتون بیشتر روی اطرافیانتون دقت کنید همه چیزو خواهشا نسپرید دست مادرتون اون بنده خدا واقعا سخت میتونه کسی که میخوایدو پیدا کنه چیزی که صدبار به برادرم گفتم وگوشش بدهکار نبود


    الانم یه مقدار دخترها از ازدواج هایی که مادرپسر میپسنده خیلی خوششون نمیاد اینو تو خاستگاری هایی که مادرم پیدا کرده بود واسه برادرم فورا میفهمیدیم


    به همکارهای متاهل و فامیلم بسپرید که مورد مناسب معرفی کنن بهتون


    خواهری دخترخاله ای کسی که تو جمع دخترهای جوون باشه میتونه کمکتون کنه

    ودر نهایت صبر و صبرو صبر

    به قسمت اگه باور داشته باشی میدونی اونی که خدا واست گذاشته به وقتش بهش میرسی تو ازدواج به شدت به قسمت معتقدم فقط از خدا بخواه یه شخص خوبی قسمتت کنه مهم زود ازدواج کردن نیست خوب و درست ازدواج کردنه معلوم ادم پاکیم هستی پس بسپر دست خدا خودش میدونه چی به صلاحته و کی بهترین زمانه


    باور کن اگه صبر کنی
    اونی که قسمتته سر راهت قرار میگیره اصلانم نمیفهمی چطور مراحلش طی شد وچشم باز میکنی میبینی تو خونت کنار خانومت نشستی اینو که میگم بهش باور دارم باورکن من تو شرایطی با کسی ازدواج کردم که اصلا فکرشم نمیکردم اما در چشم بهم زدنی میری سر خونه زندگیت


    اینم بدون کم نیستن پسرایی که تو سن شما کارشون تودادگاهه پس اصلاازینکه دیر ازدواج کنی نترس از ازدواج بد بترس

    ان شالله خدا براتون بهترینها رو رقم بزنه

    راستی شما هنوز اول اول راهی دلم میگیره که اینقدر نا امیدی پسر خوب اسم کاربریت نشون میده که دیگه خیلی رو به قبله هستی دور از جونت
    یه کم صبور باش
    اگه جای همسر من بودی چی میگفتی زمان اشناییمون 34 بود تا رفتیم سر خونه زندگیمون شد 35 تازه بازم خونوادش میگفتن زود بود چرا ازدواج کردی؟!!
    بیخیال بابا سخت نگیر از دوران تجردو بی مسئولیتی استفاده کن به وقتش سر شلوغیم میرسه
    ویرایش توسط sahar67 : شنبه 02 اسفند 93 در ساعت 19:19

  19. 5 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    aloneman (شنبه 02 اسفند 93), meysamm (دوشنبه 04 اسفند 93), nolife (شنبه 02 اسفند 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 03 اسفند 93), اقای نجار (یکشنبه 03 اسفند 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  3. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 14:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.