به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-26
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,564
    سطح
    22
    Points: 1,564, Level: 22
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    راه درست چیست؟

    با سلام و احترام به همه شما بزرگواران.

    خیلی خیلی خوشحالم که همچین سایتی رو پیدا کردم.

    یک سوال داشتم و راهنمایی لازم دارم.

    بنده در تاریخ 27/7/1393 همسرم رو عقد کردم.ایشون دختر خاله بنده هستن به دلیل این که فاصله مکانی زیادی داشتیم متاسفانه نتونسته بودیم قبلا با هم آشنا بشیم.و می شه گفت ازدواج ما به صورت کاملا سنتی انجام شده.و فاصله بین آشنایی و مراسممان بسیار کم بوده است (در حد یک هفته)

    بنده در حال حاضر 24 سال سن دارم و اختلاف سنی زیادی با همسرم دارم.(10 سال).
    از لحاظ کاری خودم :استاد دانشگاه هستم و کار های برنامه نویسی و سرور انجام می دهم.
    ---------
    همسر بنده قبل از ازدواج ترک تحصیل کرده بودند.و بعد از ازدواج با پیشنهاد بنده مجددا درس رو شروع کردند.و چون مدرسه ایشون نزدیک حانه ما بود در کنار ما زندگی می کردند.

    --------
    از همان ابتدا ایشان حتی کوچک ترین محبتی به بنده نکردند و جواب محبت های بنده را حتی با یک لبخند ساده ندادند. روزی ایشان به دلیل سر درد قرص خوردند شبی که ایشان قرص خوردند به دلیل بدی حالشان به بیمارستان رفتیم و تحت مراقبت قرار گرفتند.
    بعد از بهوش آمدن ایشان جویای ماجرا شدم که گفتند دو قرص خوردند.من هم گفتم حتما ایشان عادت به قرص خوردن نداشتن و سنگین بوده برایشان .بعد از گذشت یک روز بعد از مدرسه ایشان عنوان کردند که یکی از درس های ما عقب هست و کلاس جبرانی گذاشته اند و می روم به کلاس.چون این ماجرا عجیب بود بعد از حدود 20 دقیقه بعد از خروج ایشان از مدرسه به درب مدرسه ایشان رفتم .و با کمال تعجب دیدم که درب مدرسه قفل است!!!همراه پدرم تمام جاهایی که می شد دنبالشان گشتیم اما هیچ اثری از ایشان نبود.بعد از مدتی به خانه برگشتیم و ایشان هم آمدند و جویا شدیم که گفتند کلید مدرسه را فراموش کرده بودند .به همین دلیل به مسجدی که کنار مدرسه هست رفتیم و آنجا کلاس برگزار کردند.ما هم باور کردیم.روز بعد به خاطر این اشتباه مدرسه و این که این همه ما را نگران کرده بودند مادرم را به مدرسه فرستادم که گفتند اصلا مدرسه ای در کار نبوده و هیچ کلاسی دیروز عصر برگزار نشده است.
    بنده بدون این که ایشان متوجه شود گوشیشان را برداشتم و تمام اس ام اس های پاک شده را برگرداندم و یک اس ام اس تحت عنوان "من هم مثل تو 8 قرص خوردم و دیشب بیمارستان بودم" پیدا کردم .با ماجرا های پیش آمده تصمیم به این گرفتیم که ایشان را به خانه پدرشان ببریم .چون مسولیت سنگینی بود . و ممکن بود هر لحظه ایشان کار جدیدی کند.

    بنده بعد از مدت 2 هفته مجددا به خانه پدر خانمم رفتم و جویای مسایل شدم که گفتند هیچ چیزی نبوده و فقط سو تفاهم پیش آمده است.چون اشتباهات از سمت خانواده دختر بوده آن ها باید برای بیان دلایل خود به خانه ما می آمدند.اما متاسفانه بعد از گذشت 2 ماه هیچ اقدامی نکردند.ما به اتفاق پدر بزرگم و مادربزرگم و خانواده خودم به خانشان رفتیم . و با کمال تعجب دیدیم که حتی برعکس خانواده ایشان خود را حق به جانب می دانند و حتی عنوان می کنند که انتظار داشتند که خیلی زودتربییایم!!!
    همسرم هم در آخر رو به جمع کرد و گفت تا الان بوده ام ولی از الان به بعد روی من حساب نکنید.

    لازم به ذکر است خانواده ایشان خصوصا خواهرانشان بسیار روی همسرم تاثیر گذارند و تمام تصمیمات همسرم تاکنون با خواست آنها بوده است.

    در مدتی که در خانه ما بوده اند هیچ گونه کم کاری از سوی بنده و خانواده ی بنده نبوده.سعی کردم هم از لحاظ عاطفی هم از لحاظ مالی ایشان را پشتیبانی کنم.چون این را وظیفه خودم می دانستم. اما با تمام این ها این اتفاقات برایم افتاده است.

    دوستان نظر شما چیست؟لطفا من را راهنمایی کنید.این مدت خیلی خیلی بهم سخت گذشته و روز و شبی نداشته ام.
    من تصمیم بر این دارم که ایشان را طلاق ندهم و با ایشان هم زندگی نکنم.(به همین صورت در دوران عقد بمانند) .
    آیا این امکان پذیر است؟
    آیا ایشان جز مهریه خود می تواند درخواست دیگری داشته باشد؟
    یا درخواست طلاق بدهد و طلاق بگیرد؟
    راه درست از نظر شما چیست؟
    در میان مردم جوری مساله را مطرح کرده اند که انگار بنده مقصر بوده ام.این را چه کنم؟
    ممنونم و شرمنده بابت این که حرف هایم طولانی شد.

  2. 2 کاربر از پست مفید hidden_shadow تشکرکرده اند .

    aloneman (یکشنبه 26 بهمن 93), parsa1400 (یکشنبه 26 بهمن 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 اسفند 97 [ 06:21]
    تاریخ عضویت
    1393-10-28
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,507
    سطح
    42
    Points: 4,507, Level: 42
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    151

    تشکرشده 141 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز واقعا ناراحت شدم وقتی که پستتو خوندم ، به نظر من شما اشتباه کردید که با یک دختر 14 ساله ازدواج کردید چون اون هنوز بچست و آمادگی ازدواجو نداره و قدرت تصمیم گیری نداره و تا بزرگ بشه 10 بار پوست عوض میکنه ، اگه نمی خوای باهاش زندگی کنی به نظر من اگه طلاقش بدی بهتره و خودتو زیاد درگیر این شخص نکن و عمر و زندگیتو تباه نکن .

  4. 6 کاربر از پست مفید aloneman تشکرکرده اند .

    Djmoslemok (چهارشنبه 27 بهمن 95), hidden_shadow (یکشنبه 26 بهمن 93), کیت کت (سه شنبه 28 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93), بارن (سه شنبه 28 بهمن 93), سوده 82 (سه شنبه 28 بهمن 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-26
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,564
    سطح
    22
    Points: 1,564, Level: 22
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله واقعا اشتباه کردم ولی الان نمی تونم به گذشته بر گردم.آیا راهی هست که ایشون بخوان طلاق بگیرن?چون بنده به شدت اذیت شدم و کلی مشکلات روحی واسه بنده ایجاد شده و از طرفی آبروی بنده با کار های ایشون خدشه دار شده نمی خوام طلاق بدم.

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام به شما و دیگر دوستان

    تعارض مشکل شماست .

    اول جمع بندی از گفته های شما

    شما 24 سالته . تحصیل کرده . استاد دانشگاه . و موقعیت اجتماعی خوب . و آبرومند .

    همسرتون شما 14 ساله . یه بار تحصیل رها کرده . الان به خواست شما شروع کرده . دختر خاله . سنتی . بدون شناخت کافی .

    1. چرا الان به فکر اختلاف سنی افتادی . مگه شما که مهندس کامپیوتری ریاضیت خوب نیست .....

    2. همسرت گویا به اجبار به شما جواب مثبت داده و قصد خودکشی هم داشته . آیا بهت علاقه داره .؟؟

    3. شما سنگ تموم گذاشتی . از محبت تا همه چی و همسرت یه لبخندم برات نداشته . چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟

    4. تو سن همسرت طبیعی که کنترل بشه و از خودش استقلال نداشته باشه . عجیب نیست .

    اولا برادر من اتفاقی نیفتاده ؟؟؟؟؟؟ طرفت گویا دلش باشما نیست و از این لحظه نمیخواد با شما باشه . 4 ماه گذشته 4 سال که نگذشته .

    دوما . "ایشان را طلاق ندهم و زندگی هم نکنم ". چه صیغه ایه از کجا آوردی اینو . این حرفت از خامی بود . اولا که نمیشه . نداریم . محاله دوما یه اشتباهی کردی بدترش نکن . منظورمو عرض میکنم

    خیر امکان پذیر نیست . شما ملزم به تهیه مسکن و تامین ایشان میباشید و در قبال ایشان مسئولیت . باید نفقه ایشان را بپردازید یعنی خرج خوراک پوشاک مسکن بیماری به عهده شما میباشد . مگر در زمان نشوز . زمانی که زوجه از زوج تمکین نکند .
    یعنی شما بخواهید که با شما زندگی کند ولی ایشان از زندگی با شما امتناع کند . تمکین نکند . در این زمان نشوز زوجه ثابت شده و نفقه زوجه قطع میشود .

    طلاق حق زوج میباشد . و حتی حاکم شرع هم نمیواند بدون اجازه زوج حکم طلاق را صادر نماید . مگر در موارد 12 گانه عقد نامه .
    که شاید خونده باشی هنگام امضا کردن عقد نامه . ولی اگه نخوندی چندتا شو برات میگم
    1. ازدواج بودن اجازه همسر اول . 2. دست بزن . فحاشی . که برای طلاق از سوی زوجه وجود برگه پزشکی قانونی و شهود الزامیست . 3. حبس تا 5 سال 4. غیبت تا 5 سال 5. اعتیاد به همه چی (فیسبوک وایبر لاین ......) و .......

    والبته و مهمتر از همه عدم پرداخت 6 ماهه متوالی نفقه .موجبات طلاق از سوی زوجه را با مطالبه کامل مهریه به همراه خواهد داشت .
    سوما .ایشان بابت مهریه میتواند کل داری شما را توقیف کند . جز مهریه . نفقه . قابل اجراست . چند مورد دیگه هست که به شما نمیخوره .

    برادر من از اینکه با حقوق اشنات کردم متاسفم . تو خنده های من یه دنیا تلخیه ناراحت نشو ............

    سوال مهریه ات چندتاست ؟؟؟؟ آیا شروط ضمن عقد دارید یا خیر ؟؟؟؟؟؟؟؟ ببخشید همسرتون از لحاظ بکارت در چه وضعیتیه ؟ دوشیزه هستند یا زن ؟؟؟
    دوران عقد در قانون و حقوق معنا و مفهومی ندارد ایشان در حال حاضر همسر قانونی شماست .

    ببین از دید من اتفاقی نیفتاده . شما دیروز این ازدواج قبول کردی . پس برا حفظش تلاش کن . با همسرت رو در رو شو مستقیم باهاش صحبت کن . ببین مشکل کجاست ؟؟؟؟ آیا به شما علاقه ای داره یا خیر ؟؟؟؟ در هر صورت ایشونو به یک مشاوره معرفی کن شاید با مشاوره راحت باشن و مشاوره بهتر بتواند به هر دو شما کمک کند.

    از نحوه سوال پرسیدن شما اینطور به نظر میاد از مهریه ترسیدی برا همین قصد طلاق نداری . و منتظری تا خانم در خواست طلاق بدهد و طلاق بگیرد .

    اگه خدایی نکرده کارت به جدایی کشید . بهتر بدون سر صدا و کشمکش و به طور توافقی باشد . طلاق توافقی . که این در موقعیت کنونی که همسرت خواهان زندگی نیست بهترین راهه . و درست ترین راه بدون کمترین آسیب .

    وقتی گفتی طلاق نمیدم گفتم لابد دوسش داری ولی وقتی گفتی زندگی نمیکنم فهمیدم تو هم دوسش نداری و برای ترس از مهریه طلاق نمیدی . برداشت من این بود . تعارض اینجاست .........

    منطقی باش و از وابستگی های احساسی دوری کن . سن همسرت خیلی کمه برای امروز و راه سختی در پیش خواهی داشت . موفق باشی
    ویرایش توسط parsa1400 : دوشنبه 27 بهمن 93 در ساعت 00:37

  7. 6 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    hidden_shadow (دوشنبه 27 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93), محیا ناز (دوشنبه 27 بهمن 93), اقای نجار (دوشنبه 27 بهمن 93), بابک 1369 (دوشنبه 27 بهمن 93), سوده 82 (سه شنبه 28 بهمن 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-26
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,564
    سطح
    22
    Points: 1,564, Level: 22
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی واسه من جالب بود شمایی که به اصطلاح حرف از حقوق می زنید . اولا از همه من رو محکوم کردی بدون این که هیچ اطلاعی از وضعیت من داشته باشید.
    شما می فرمایید که :
    ببین از دید من اتفاقی نیفتاده . شما دیروز این ازدواج قبول کردی . پس برا حفظش تلاش کن . با همسرت رو در رو شو مستقیم باهاش صحبت کن . ببین مشکل کجاست ؟؟؟؟
    اما من یک چیزی رو خدمت شما عارض بشم.اگر قرار باشه بنده همه چیز رو تعریف کنم باید 2 ماه شبانه روز اینجا واسه شما تایپ کنم.واقعا این ایمان قلبی رو دارید که بنده پیگیر زندگیم نبودم؟چندین نوبت در چندین جای مختلف به دنبال زنم رفتم .اما هیچ جوابی نگرفتم.
    شما می فرمایید صحبت کن؟عزیز من من بار ها و بار ها با همسرم صحبت کردم.همه این اتفاقات رو قبل از وقوع بهشون گفتم.نه از سر بد بینی بلکه فقط و فقط از سر تجربه.
    دوست من . شما می فرمایید تعارض؟کدام تعارض؟این که بنده موقعیت خودم رو گفتم تعارض است؟
    من این رو فقط روی حساب این می زارم که شما به دلیل عدم آگاهی از همان مسایلی که اسمش را حقوق گذاشتی حرف می زنی.
    ازدواج بنده سنتی بوده.اما شما مطمینی از روی جور و اجبار بوده؟مطمینی کسی ایشان رو مجبور به این کار کرده؟قبل از این که هر اتفاقی بیوفته بنده با خانمم صحبت کردم و ایشون به صلاح و رضای خودش انتخاب کرده.
    دوست من تعارض این نیست که بنده موقعیت خودم رو گفتم شما از وضعیت همسر و خانواده همسر من اطلاع داری؟
    به نظر شما من نمی دانم نفقه چیست و چرا باید شوهر بپردازد؟دوست من نفقه به کسی که از شوهرش سر باز زند باز هم تعلق می گیرد؟آیا شما که از حقوق صحبت می کنی می دانی که توی این چند بار که بنده با خانمم صحبت کردم جز بد و بیراه و نافرمانی چیزی ندیدم.ناشزه بودن رو نمی دونم به چه چیزی و چه کسی نسبت می دهید اما .از نظر شما ناشزه نیستند؟
    مهریه ایشون بر اساس عرف شهرستانی که هستیم بسته شده.و اتفاقا با توافق خود ایشون و خانواده ایشون.اتفاقا بنده هیچ ترسی از پرداخت مهریه ندارم. و باز اتفاقا مهریه ایشون حاضر هست.
    واقعا متاسف شدم/
    دلیل حضور بنده توی این سایت فقط و فقط پیدا کردن راه درست بوده و هست.نه کسی من رو مجبور به حضور کرده و نه دلیل دیگه ای داشته.ولی واقعا به من برخورد وقتی شکلک های خنده شما رو می دیدم.دوست من بدون این بر خوردن از دردی هست که روی دل من هست.از سختی هایی که کشیدم.شما تا این شرایط رو تجربه نکرده باشی نمی تونی بفهمی چی می گم و چی کشیدم.دور از جون شما و جمع فوق العاده بده.بله اگر بنده هم می تونستم زمان رو به عقب بر گردونم هیچ وقت این کارو نمی کردم.اما زمان پیش روی خودم رو اومدم درست کنم.اومدم توی جمعی که خبره هستن و به قول خودتون مسایل حقوقی و مشاور و ...... دور هم هستن . بنده اومدم کمک بگیرم نه این که مضحکه شما بشم دوست خوبم.

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    35
    Array
    جناب hidden shadow شما راجع به اقای پارسا اشتباه میکنین. ایشون به تازگی تجربه تلخ. جدایی از معشوقشونو داشتن. پس هیچکدوم از حرفاشون مسلما به منظور مسخره کردن نبوده. لطفا از راهنماییاشون استفاده کنین. امیدوارم مشکلتون حل بشه

  10. 6 کاربر از پست مفید محیا ناز تشکرکرده اند .

    parsa1400 (دوشنبه 27 بهمن 93), SHahr-Zad (دوشنبه 27 بهمن 93), کیت کت (سه شنبه 28 بهمن 93), هم آوا (دوشنبه 27 بهمن 93), بارن (سه شنبه 28 بهمن 93), سوده 82 (سه شنبه 28 بهمن 93)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    برادر عزیز سلام

    اووووووو در خودت چه آشوبی بپا کردی . فکر کنم پست منو با لحن تندی خوندی یه بار دیگه با آرامش بخون.

    گفتم بهت خنده های من از تلخی نه از خوشی . اگه این نمیگفتم حق داشتی . خواستم کمی حال هوات عوض بشه . بگذریم .
    نکته اول
    دوست خوبم . من و دیگر دوستان فقط فقط به اندازه پست شما اطلاعات داریم و نه بیشتر و در همون حد میتونیم بهت مشاوره بدیم ..
    نکته دوم
    کسی تو این تالار در بدترین شرایط هم شما رو به طلاق راهنمایی نمیکنه ملاک تالار سازشه حتی در شرایط سخت و ترمیم عیبها و تحمل ناخوشیها و ناکامیها و...........

    نکته سوم
    عنوان تاپیک شما گویای مشکل شما نیست .

    نکته چهارم

    به سولاتت که در پست اول پرسیدی دقت کردی ؟؟؟؟ بیشتر جنبه حقوقی داره . گویای اینکه شما به ته خط رسیدی .

    سوال از شما : چرا گفتی خانمم " درخواست طلاق بدهد و طلاق بگیرد "؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا نگفتی در خواست طلاق بدهم و طلاق بگیرم .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    این سوال از دید یه وکیل این رو میرسونه که شما هم خواهان زندگی نیستی ولی حاضر به پرداخت مهریه هم نیستی . نشون میده شما از قانون خبر داری . و میدونی اگه خانمی در خواست طلاق بده باید از مهرشم بگذره ..........

    نکته پنجم

    تعارض = یعنی گیر افتادن بر سر دوراهی و ناتوانی در تصمیم گیری یعنی همون عنوان تاپیک شما . "راه درست چیست ؟ "
    تعارض یعنی طلاق نمیدهییییییی و زندگی هم نمیکنیییییییی. دو راه در جهت عکس هم

    ببین دوست من لازم باشه همه حرفاتو تک تک گوش میدم تا مشکلت و راه درست پیدا کنیم با هم و به هدفت برسی .

    ولی بهتر بجای جبهه گیری و تند خویی مسایل باز کنی برامون . مشکلات بیان کنی چند راهی که خودت در نظر داری بگی تا من و دوستان دیگر بتونیم بهتر کمک کنیم

    من تو پست قبلی گفتم شما سنگ تموم گذشتی . ولی اینجا باید از اول تلاش کنی . هدف اول من و ما اینکه کمکت کنیم زندگیتو ترمیم کنی .
    چون از نظر ما در یه شکست و یا ناراحتی هر دو مقصرا و هردو در نابودی زندگیشون نقش دارند حالا هرکس به سهم خودش .

    شما که دوست نداری خدایی نکرده خودتو توجیه کنی و یا به خودت دروغ بگی .

    خب اول ازت عذر خواهی میکنم کدورت بریز دور . حق با شماست . ولی حالا ازت میخوام موضع خودتو در قبال همسرت و ما مشخص کنی . میخوای به عهدی که با همسرت بستی پایبند باشی یا خیر . به آخر رسیدی و یا هدف دیگه ای داری .

    همسرت چطور ؟؟؟ موضع همسرشما چیست ؟؟؟؟ انشالله امیدی هست کمک کنیم برگردی به زندگی . چه شما چه همسرتون

    چرا همسرت قرص خورده ؟؟؟؟؟؟ منظورت از تعریف این موضوع چی بود ؟؟؟؟؟ چرا خانمت گفته دیگه رو من حساب نکنید ؟؟؟؟
    اجبار از اینجا میاد .

    شما از ما راه درست میخوایی در انجمن متارکه و طلاق . من میگم راه درست حفظ زندگی و نه متارکه و طلاق

    جبهه گیری نکن . مشکلتو ادامه بده . جدال با من فایده نداره . چون شما مهمانی و من میزبان . و در هر شرایط من حق به مهمان خودم میدم .

    حرف آخر . تو پست اولت گفتی خیلی خیلی بهم سخت گذشته و روز شب نداشتم . تو پست قبلت گفتی فوق العاده بده و سخته .

    سوال چی سخته ؟؟؟؟؟؟؟ عشقی که به همسرت داری سخته ؟ اینکه تو دوسش داری براش سنگ تموم گذاشتی و اون دوستت نداره سخته ؟ یا خدشه دار شدن آبروت ؟ کدومش عزیزم

    خدا مشکل همه رو حل کنه به حق قران .

    نصف بیشتر بچه هایی که تو این تالارن به نحوی با زندگیشون درگیرن و مشکل دارن . من درکت میکنم . من در بدترین شرایط بودم . و تازه از شک در اومدم . و سعی دارم کمکت کنم .پس منتظر پست هدفمندت هستم .

    از دیگر دوستانم ممنون

    - -
    ویرایش توسط parsa1400 : دوشنبه 27 بهمن 93 در ساعت 21:22

  12. 4 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    hidden_shadow (دوشنبه 27 بهمن 93), محیا ناز (سه شنبه 28 بهمن 93), بارن (سه شنبه 28 بهمن 93), سوده 82 (سه شنبه 28 بهمن 93)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-26
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,564
    سطح
    22
    Points: 1,564, Level: 22
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مجدد به همه دوستان گلم به خصوص آقای پارسا عزیز.
    ابتدا تشکر می کنم ازتون.بله درست می گید امروز خیلی با خودم فکر کردم و فکر کردنم در مورد حرفم بوده این که تا این شرایط رو تجربه نکنید نمی تونید درک کنید.اما می بینم واقعا حرف شما درست بوده و جواب من از روی عجله بوده.

    نصف بیشتر بچه هایی که تو این تالارن به نحوی با زندگیشون درگیرن و مشکل دارن .
    بزارید رک بگم:
    ببینید منظور من از این حرف که گفتم نه طلاق می دم و نه زندگی می کنم یه جور تلافی هست.نمی دونم به قول شما از روی خامی هست حرفم اما نمی دونم چرا دلم جز این راضی نیست.

    من کلا آدم بسیار آرومی هستم.سعی می کنم مسایل زندگیمو با فکر حل کنم.زندگی که از کودکی تا الان داشتم واقعا سخت بوده و همیشه با خودم گفتم برای همسرم می خوام از یک دوست نزدیک تر باشم.

    برای همین دیوانه وار عاشق شدم.عاشق کسی که تا اون روز اصلا ندیده بودمش.منظورم عشق در یک نگاه نیست.منظورم عشق به عهدی که با خودم بسته بودم هستش. از اولین لحظه زندگی مشترکم سعی کردم راه درست رو انتخاب کنم . و هر چی همسر بخواد براشت تهیه کنم.از لحاظ عاطفی سعی کردم شرایط رو جوری محیا کنم که راحت باشن.

    اما نمی دونم چرا. به خاطر اخلاقشون.به خاطر این که شاید به قول حضرت عالی دلشون با من نبوده یا هر چیزی ایشون کاری نمی کردند. اصلا انتظار کار نداشتم.حتی چندین بار به خودشون گفتم .موقعی که با ایشون صحبت می کردم به وضوح توی برخوردشون می فهمیدم که همون موقع متوجه شدن.اما روز بعد مجددا روز از نو روزی از نو.

    یک دلیلی که خودم حدس می زنم چون خواهراشون یه شیوه عجیب تو زندگیشون دارن.شوهراشون هیچ کاری به کارشون ندارن.و به قول خودشون از اول این طوری بارشون آوردن.
    با خودم فکر می کنم شاید ایشونم اینطوری می خواستن.نمی دونم.
    از طرفی ماجرای قرص خوردن ایشون رو که پیگیر شدم یکی از دوستای ایشون هم قرص خورده بودن و دوز بالا تر که طی گفته همسرم خون بالا آوردن و تو کما بودن یه مدت و به قول همسرم یک ماه مدرسه بی مدرسه بوده.
    این حرف که گفن با خودم گفتم خوب ایشون شاید به خاطر مدرسه هست که این کارو کردن یعنی نمی خواستن برن مدرسه و از موندن توی خونه ما ناراحت بودن.

    اما جوابی که پدر و مادرشون به ما دادن این بود که مثل این که سر درد بودن . اول دو قرص خوردن و دیدن خوب نشدن همزمان چند قرص دیگه هم خوردن.

    به قول شما به ته خط رسیدم . نمی دونم چه کار باید کنم که در آینده افسوس نخورم که ای کاش .......
    هیچ وقت گفتن جمله ای کاش رو دوست نداشتم همیشه موفقیت رو دوست داشتم.از شکست فرار نمی کنم اما هیچ وقت شکست هام یادم نمی ره.
    از طرفی باز هر کدوممون این رو خوب می دونیم هیچ انسانی به فکر بدی نیست .مگر این که قرضی در کار باشه.
    هر کدوممون موقع عقد از خدا بهترین ها رو خواستیم .و به فکر همچین روز هایی نبودیم.اما چه کنیم که زندگی همینه.

    اطرافیان من(خانواده و پدر بزرگ و مادربزرگم)می گن این طور که همسرم رفتار می کنه و خانوادش موضع گرفتن به نظر میاد که پای کسی در میون هست.
    همسرم و خواهرشون رفتن توی مدرسه و جوی رو بر علیه من راه انداختن و جوری صحنه سازی کردن که انگار بنده مقصر بودم و حتی گفتن بله ایشون خواستگار زیاد داشتند نمی دونیم چی شد ایشون رو قبول کردیم.!!!!!(0_o)!!!
    حالا حقیقت چیه؟
    همین واهرشون اومدن خونه ما و به مادرم گفتن و ازشون خواستن که با هم وصلت کنیم.البته به صورت غیر مستقیم.

    هیچ جوابی برای این که خانمم گفتن که دیگه روی من حساب نکنید ندارم. چون بعد از اون قضیه هیچ اقدامی نه از طرف ما نه از طرف اونا انجام نشده.حتی از حال هم با خبر نیستیم.و اونا از خدا خواسته.

    صبر من از این که می گم طلاق نمی دم اینه که خودم هم این حس رو دارم که پای کسی دیگه وسطه .
    و ایشون فقط قصد اخاذی داشتن.این حس من هست و نمی تونم ثابت کنم.
    من همیشه معتقدم که ماه پشت ابر نمی مونه.برای همین نمی خوام طلاق بدم تا وضعیت ایشون مشخص شه.که آیا واقعا کسی هست این وسط یا نه.
    در مورد مهریه که فرمودید .مهریه ایشون بر اساس عرف شهرستان محل زندگی ماست.و مهریه سنگینی ندارند.و بنده هم هیچ مشکلی برای پرداخت مهرشون ندارم.هر وقت اقدام کنن ده دقیقه بعد تحویلشون می دم.

    من دنبال زندگی کردن هستم و نه هیچ چیز دیگه گواه بر این مدعی اینه که چندین و چند بار دنبال خانمم رفتم .با توجه به این که ایشون همه این کار ها و اشتباهات رو کرده بودند و خانواده ایشون موظف بودند ایشون رو به زندگی کردن راهنمایی کنن.اما همون طور که عرض کردم حتی حق به جانب هم بودند.

    اول راه هدفم مشخص بود.زندگی کردن و به کمال رسیدن و خوشبختی .
    اما الان واقعا نمی دونم کجای این قضیه هستم.چرا این اتفاقات افتاد . آیا این یک تقدیر هست یا راهنمایی از سمت خداوند بزرگ و یا امتحان.

    الان بزرگترین مشکلم اینه که نمی تونم فکر خودم رو منسجم کنم.کارم به خاطر این موضوع روز به روز بد تر می شه . به محض این که میام 4 خط برنامه بنویسم فکر و خیال دیوانم می کنه.
    شب ها تا ساعت 4 5 شب بیدار هستم ولی نمی تونم بخوابم.صبح 7 8 از خواب بیدار می شم.و توی این مدت نزدیک به 15 کیلو کم کردم...
    اما واقعا نمی دونم چرا?
    چرا با این که ما رفتیم دنبال خانمم ایشون اون حرف رو زد؟
    چرا خانواده همسرم این طور موضع گرفتن؟
    واقعا نمی دونم.
    پیشاپیش به خاطر همه چیز ممنونم.

  14. کاربر روبرو از پست مفید hidden_shadow تشکرکرده است .

    parsa1400 (دوشنبه 27 بهمن 93)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام پست خوبی بود . همسرت فرزند آخره ؟ این سوال همینطوری پرسیدم .

    خب اولا مهریه هر چی بود راحت تقدیم نکنی .

    همسرت دختر خالته . سنتی سنتی هم که ازدواج کرده باشی بازم نیمچه شناختی رو دختر خاله هات داشتی

    از حس خودت گفتی از همسرت نگفتی . حس امروز همسرت چیه ؟؟؟؟؟ آخرین موضع همون حرفی بود که زده ؟؟؟؟؟

    چرا ؟؟ دلیل هم آورده ؟؟؟؟ به مادرش پدرش ویا خواهراش حرفی نزده ؟؟؟؟؟

    (اسمت چقدر سخته ) هایدن . برادر من خانمت مشاوره رفتن قبول میکنه ؟؟؟ خانمت (عذر میخوام) درکی از ازدواج و طلاق داره ؟؟؟؟

    از دید من شما هنوز خواهان زندگی هستی پس صبر کن تا پاسخی شفاف تر از همسرت دریافت کنی . که خدایی نکرده بعدا پشیمون نشی .
    همسرتو به مشاوره دعوت کن و بذار مشاوره براتون تصمیم بگیره . به چند دلیل . اول اینکه رابطه خویشاوندی نزدیکی باهم دارد و خانوادها سعی میکنند خواسته های خودشون رو به هم تحمیل کنند .

    دوم اینکه مشاوره اگه بگه جدایی . وجدانت راحت خواهد بود . انگار گروه خونی تون به هم نخورده باشه . در حالی که همو دوست دارید ولی باید جدا شید .
    به قول یکی از دوستان بعضی ها از دور خوبن نزدیکشون که میری ...... . خوب نیستن

    زود قضاوت نکن . اخاذی فعلا کلمه درستی نمیتونه باشه . همسرتو پیش دیگران تخریب نکن . هرچند من متوجه شدم خانواده همسرت و خود همسرت به طور ناشیانه و بدلایل توجیه اعمال بد خودشون در حال تخریب شما هستن و با دروغ افکنی وجه شما رو تخریب میکنند .

    شما اهمیت نده و کار ها و رفتار های اونهارو مد نظر نکن . هرچه کنند به خود کنند .

    خب سوالات جواب بده تا وضعیت بهتر ببینم .

    نگفتی همسرت دختره ؟؟؟؟؟ ببین این مهمه وگرنه اصرار نمیکردم . البته ببخشید .

    همسرت قصد ادامه تحصیل داره یا نداره ؟؟؟؟ معیار شما تو این مورد چیه ؟؟؟ جواب بده چندتا از خوبی های همسرت بگو تا پستتو یه بار دیگه بخونم .

    ببینم از اشتها افتادی ؟؟؟؟؟؟؟

  16. 2 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    hidden_shadow (سه شنبه 28 بهمن 93), محیا ناز (سه شنبه 28 بهمن 93)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-26
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,564
    سطح
    22
    Points: 1,564, Level: 22
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای پارسا عزیز ممنونم که وقت گرانبهاتونو در اختیار من گذاشتید.
    در پاسخ به سوالات شما :
    همسرت فرزند آخره ؟
    بله ایشون فرزند آخر خانواده هستند.
    از حس خودت گفتی از همسرت نگفتی . حس امروز همسرت چیه ؟؟؟؟؟ آخرین موضع همون حرفی بود که زده ؟؟؟؟؟

    چرا ؟؟ دلیل هم آورده ؟؟؟؟ به مادرش پدرش ویا خواهراش حرفی نزده ؟؟؟؟؟
    والا احساس ایشون که از زبونشون نشنیدم اما حس می کنم بشدت سرد شدن.اما این موضوع از همون اول هست و تازگی نداره.
    آخرین موضوع بله بعد از این که ما رفتیم خانه پدرشان .دلیل رفتن ما ادامه زندگی و تذکر بود که بیشتر نسبت به زندگی خودش اهمیت دهند.اما خودشون سر حرف رو باز کردند و حالا توجیه کار های ایشون و .... و آخرین حرف هم حرف خانمم بود که گفت روی من دیگه حساب نکنید.نه هیچ دلیلی نیاورده .
    یه نکته که باید بگم اون روز چون همه برنامه ریزی های من به هم ریخته بود بعد از حرف همسرم یک لحظه مکث کردم تا آروم بشم اما من هم متاسفانه از کوره در رفتم و گفتم تو اگر یه بار نمی خوای من صد بار تو رو نمی خوام.
    و واقعا این طور نبود .
    والا اگر هم به پدر و مادرش حرفی هم زده باشه به من و خانوادم چیزی نگفتن.روزی که پدر بزرگم قبل از ما رفته بوده اونجا هم خانومم و هم خانوادشون اظهار پشیمانی کردن.اما اون روز ......

    (اسمت چقدر سخته ) هایدن . برادر من خانمت مشاوره رفتن قبول میکنه ؟؟؟ خانمت (عذر میخوام) درکی از ازدواج و طلاق داره ؟؟؟؟
    این اسم از سالیان سال با منه البته shadow نه اما hidden چرا.اونم به خاطر کارم بوده.والا ایشون رو نمی دونم هنوز فرصت نشده که در این باره باهاشون صحبت کنم.اما خودم پیش مشاور رفتم.
    والا با حرکاتی که من از ایشون دیدم بعید می دونم درک درستی نسبت به مسایل پیرامونشون داشته باشن.(اقتضای سن ایشون)
    همسرتو پیش دیگران تخریب نکن
    من بر عکس ایشون و خواهر های ایشون هر کجا میرم تعریف می کنم از ایشون.اما چه فایده؟اینجا اومدم دنبال راه حل پس رو راست حرف می زنم.
    نگفتی همسرت دختره ؟؟؟؟؟
    بله
    همسرت قصد ادامه تحصیل داره یا نداره ؟؟؟؟
    تا قبل این که ایشون رو ببریم خونه پدرشون می گفتن نه.اما بعد از اون که خواهرشون همه چیزو خراب کرده بودند خیلی پیگیر شدند که کارشون رو درست کنن و مدرسه برن.حتما دلیل این کار خواهر خانومم براتون واضح هست.

    معیار شما تو این مورد چیه ؟؟؟
    اگر منظور شما ادامه تحصیله .بنده دوست داشتم ایشون درس بخونن هم از لحاظ اجتماعی در سطح بهتری قرار می گرفتن و هم از لحاظ مهارتی .
    چندتا از خوبی های همسرت بگو
    اگر برای شما بگم من توی این مدت حتی یک کار خوب از ایشون ندیدم باور می کنید؟
    ببینم از اشتها افتادی ؟؟؟؟؟؟؟
    بله .به قول یکی از همکارانم تمام علایم افسردگی رو می شه تو من دید.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس از شکست چیست؟
    توسط salehe92 در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 08 فروردین 94, 21:41
  2. رفتار جرات مندانه در مقابل درخواست ناصحیح مادر شوهر چیست؟ (برداشتن حجاب)
    توسط deljoo_deltang در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 مهر 90, 19:32
  3. 1 مقدمه:انسان کیست؟! انسانیت چیست؟!
    توسط مدیرهمدردی در انجمن منحصر به فرد بودن انسان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 اردیبهشت 90, 05:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.