سلام دوستان عزیز.امیدوارم حال همگی خوب باشه.
راستش یه مشکلی واسم پیش اومده نمیدونم شاید از نظر شما یه مساله عادی باشه ولی بدجور ذهن منو مشغول کرده.
یه کوچولو از خودم بگم .من 26 سالمه.ارشد دارم.کارم تدریسه.خوش قیافه و خوش اندام هم هستم.حالا میگین دختره چه خودشیفته هستش.
تا حالا خواستگار زیاد داشتم ولی چون با معیارام جور نبودن ردشون کردم البته خیلی محترمانه جواب رد دادم و سعی کردم دل پسری رو تو این خواستگاریا نشکنم.
من روحیه حساسی دارم همیشه با خودم فکر میکردم اگه یه پسر منو نپسنده ممکنه واقعا غرورم خرد بشه.ولی این اتفاق هیچ وقت نیفتاده بود تا اینکه چند روز پیش اتفاقی افتاد که حالمو بد کرده.
یه خانمی تماس گرفت برای پسرش بیاد خواستگاری گفتش که دختر شمارو معرفی کردن به ما.مامانم هم بعد از گرفتن اطلاعات اولیه که دید تقریبا جوریم اجازه داد بیان خود آقا پسر هم قرار شد تشریف بیارن.
شغل این آقا طوری بود که حدس میزدم به احتمال زیاد خیلی به حجاب همسر آیندش اهمیت بده در حالیکه من محجبه کامل نیستم و کلا خیلی آدم مذهبی ای نیستم.
این آقا به همراه مادر و خواهرشون تشریف آوردن از همون لحظه ورود که خواستن رو مبل بشینن پسره با یه اخمی به مادرش گفت شما بشین اون ور من میخوام این ور بشینم.این اولین برخورد زشت این آقا بود.بعدش خواهرش به نیابت از برادرش از من در مورد رشتم و کارم و این جور چیزا میپرسید پسره همچنان سایلنت بود.
مامانم چایی ای رو که من آورده بودم تعارف کرد پسره چایی رو برداشت نزدیک دهنش برد سریع برگردوند این دومین حرکت زشتش بود.
همش هم با خواهرش با ایما و اشاره یه چیزایی میگفت که واقعا حرکت زشتی بود.
مامانم میوه تعارف کرد هییچ کدومشون یه دونه هم برنداشتن.
بعدش خواهرش از من پرسید شما سوالی راجبه برادرم ندارین منم که این برخوردای زشتشون رو دیده بودم گفتم نخیر سوالی ندارم.ولی مامانم یکی دو تا سوال پرسید.
در کل اومدن و رفتنشون بیشتر از ده دقیقه طول نکشید اونم بدون حتی صرف یه چایی یا میوه.
مادر پسره برگشته میگه ما بریم فکرامونو بکنیم انگار فقط اونا باید فکر کنن نه ما.
بعدش تماس نگرفتن اگرچه اگه تماس هم میگرفتن جوابم منفی بود.
راستش احساس سرخوردگی میکنم.احساس میکنم غرورم پیش مامانم خرد شد.راستش اصلا دلیل این رفتارای بدشون رو نمیدونم.همش دارم دنبال عیبای خودم میگردم.مثلا میگم شاید از حجابم خوشش نیومد در حالیکه حجاب خواهرشم در حد من بود بعدشم میگم یه آدم باید چقد بی ادب باشه خب میتونست محترمانه بگه ما از نظر اعتقادی با هم جور نیستیم.یا میگم شاید من قدم کوتاهه به اون خاطر. آخه پسره قدش خیلی بلند بود شاید 187 اینا میشد من قدم 168 هست.خلاصه این چند روز همش دارم دنبال عیب و ایراد میگردم.
شاید شما بگین من این همه به پسرا جواب رد دادم یه بارم یه پسر منو رد کرد.ولی من تا حالا به کسی بی ادبی نکردم.دل کسی رو نشکوندم سعی کردم محترمانه جواب رد بدم.بعدش دخترا روحیه حساسی دارن و باید جواب منفی طوری باشه که دلشون نشکنه.هر چی میشینم با خودم فکر میکنم من واقعا چیزیم کمتر از اون پسر نبود تحصیلاتمون همسطح بود،موقعیت شغلی و درآمد من بیشتر از اون بود،اون قیافش معمولی بود ولی همه دوستام و اطرافیانم میگن من خوش قیافم،خونواده خوب و آرومی دارم واقعا نمیدونم چرا این طوری شد؟
فقط خواستم به آقایون بگم موظب رفتارشون تو جلسات خواستگاری باشن و طوری برخورد نکنند که اعتماد به نفس دخترا داغون بشه.بعدش خواستم بدونم خانمای تو تالار همچین مساله ای واسشون تا حالا پیش اومده و چه برخوردی داشتن اون موقع؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)