سلام دوستان ......من 25 سالمه و همسرم 30 ساله.....4 ساله كه ازدواج كرديم....از همان اول همش دعوا و بحث خيلي زياد داشتيم.......و هر تلاشي در اين زندگي كردم كه آرامش برقرار كنم نتوانستم...همسرم فوق العاده مرد سالار است....همش مي گويد زن بايد مطيع شوهرش باشد....مي گويد تو سركشي...آدمت مي كنم!!!....همين طور بددل و سخت گير است....هر جا مي روم بايد حتما (به صورت جمله ي سوالي !)اجازه بگيرم و هيچ تضميني نيست كه اجازه بدهد....من سعي مي كنم به حرفش گوش دهم تا حساسيتش به تدريج كم شود و يك سال آخر كمي زندگيمان بهتر شد....تا زماني كه جاري هايم تصميم گرفتند بروند سفر و به شوهرم هم اصرار كردند ما با آنها برويم ولي من به دلايلي مخالف بودم برويم......ولي شوهرم گفت اگر نيايي تنها مي روم ......با آنها رفت و وقتي برگشت شروع كرد به اذيت كردن من ...كه بايد با تمام دوستات قطع رابطه كني و جلوي من به همه شان زنگ بزني و بگويي ديگر تو را دعوت كنند(دليلي نمي گفت....فقط چون اون ميگه بايد بشود)...اخلاقش هم خيلي تند است طوري كه جلوي همه حتي در جشن عروسيمان سرم داد زد!!....بد دهن هم هست....اكنون فكر مي كنم در اين 4 سال تمام سعيم را براي اصلاح زندگي كرده ام....ولي در نهايت بدتر شده زندگيم....زندگي پدر و مادرم را هم مي بينم كه بعد از30 سال هنوز چقدر جو خانه متشنج است و روي من و برادرانم تاثير بد گذاشته....مي خواهم تا بچه دار نشده ام جدا شوم ولي از آينده ام پس از طلاق مي ترسم ....از طرفي آينده ي روشني براي زندگيم نمي بينم......چه كنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)