به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 87 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    5,417
    سطح
    47
    Points: 5,417, Level: 47
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 109 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    مادرشوهری دارم که واقعا پرتوقع است و با اینکه همیشه محبتش می کنم بهانه گیری می کند و محبت های زیاد من او را بسیار پرتوقع تر کرده است و با وجود دوری هر روز ساعت ها باعث ناراحتی من و شوهرم می شود .و شوهرم هم کاملاً به غلط بودن شیوه فکر و رفتار مادرش آگاه است چون کاملا واضح است .
    من به مادرش محبت می کنم ، او از من بیخودی گله می کنه ، من از او خوب می گویم ، او از من بدگویی میکنه ، دائم غر می زنه ، دائم انتظارتش را به زبان می آورد ، فلان چیز را برایم بخرید ، مرا به گردش و تفریح ببرید ، فلان روز ، فلان کار را نکردید ،
    دائم غیبت می کند و از دیگران بدگویی می کنه ، دائم دورغ می گوید و نقش بازی می کند که مریض هستم و گاهی به دورغ گریه می کند و اشک برای او سلاح است ،واضح است که رفتار او بهنجار نیست .
    مادرشوهرم با حرف ها و بهانه گیری ها و تهمت هایش من را بسیار آزار می دهد و شوهرم علیرغم تمام جنبه های مثبت خود ،و اینکه دلش برایم می سوزد و دوستم دارد ، یک عیب بزرگ دارد و آنهم اینکه نمی تواند مقتدرانه تصمیم بگیرد و وقتی مادرش یا پدرش نظر می دهند و تشویقش می کنند به انجام تصمیمش مصمم می شود .
    علت عدم اعتماد به نفس شوهرم ، رفتارهای مادرش است او با حمایت های جسمی و مالی ، لوس کردن ها ، ندادن مسئولیت و دخالت در تصمیم و جلوگیری از بعضی تصمیم هایش در طول دوران رشد او باعث وابستگی او به یک همراه و همفکر شده است .
    حتی الان بعد از ازدواجمان با وجود اینکه دور است وقتی به خانه ام می آید دخالت می کند و جملات زیر را به زبان می آورد:
    بمیرم پسرم میره نون بخره !!
    بمیرم پسرم میره خرید !!!

    جالب است که من با حرف های منطقی و توجیه و توضیح ، می توانم در تصمیم گیری شوهرم کمک کنم و تابحال تمام مواردی که به حرف های من گوش کرده است واقعاً مفید و پراستفاده بوده است.
    ولی تصمیم مادرش بسیار ناشیانه و خطرناک بوده است و خود شوهرم به این نتیجه رسیده است که واقعا مادرش با بی فکری و فقط از روی احساس و به خاطر آرزوهای خودش و وابستگی هایش با او حرف می زند ، مادرش عادت دارد که با گریه و داد و فریاد حرف خود را به کرسی بنشاند و همیشه گریه می کند .
    مشکلات من یکی دوتا نیست ولی یک مورد آن اینست که:
    من از مادرشوهرم می ترسم ، چون حرف هایش را با لحن بسیار بد و با اخم و داد می زند و من در خانواده ای بسیار آرام بزرگ شدم و تحمل ندارم و با حرف ها و رفتارهایش و حرکات بدنی اش ترسی به دلم می افتد ، چون به قول یکنفر تو فامیلم اصلا چنین حرکاتی را ندیده ام ، بی اختیار شدید می لزرم و گاهی به گریه می افتم .
    پدر شوهرم از زنش می ترسد چون با کوچکترین مورد که واقعا بهانه است همش گریه می کنه و او را به درسر می اندازد که مرا به دکتر ببرید و تقریبا هفته ای دوبار به مطب می رود .
    شوهرم هم از مادرش می ترسد و چون به مادرش علاقه دارد به حرف هایش گوش می دهد یا بهتر بگویم تحت تاثیر مادرش قرار می گیرد .
    من واقعا به شوهرم محبت می کنم و خانواده ام اعتماد او را کاملاً جلب نموده اند ولی با این حال شوهرم تحت تاثیر حرف های مادرش قرار می گیرد .
    کاش می دونستم که دقیقاً باید چطور باعث اقتدار شوهرم شوم ؟؟؟؟؟
    چطور به او اعتماد به نفس بدهم .؟
    من کارهای زیادی انجام دادم از جمله :
    1- ارتباط برقرار کردن با فامیل خودم که بسیار موثر بود .
    2- تعریف و تمجید از او
    3- به زبان آوردن جملاتی مثل : بهت افتخار می کنم .
    تو واقعا خیلی عاقلانه تصمیم می گیری
    از اینکه همیشه حق و حقیقت را می گویی خوشم می آید
    تو زندگی هر چی تو بگی من گوش می دم چون می دونم عاقلانه تصمیم گرفتی.
    من همیشه قدم به قدم با تو به سمت اهداف بلند می آیم .
    گاهی به شوهرم می گم : مادرم میگه : شوهرت واقعا آقاست ، فهمیده است . همه چیز را به او بسپار .
    4- حمایت های جسمی و مالی
    5- کارهایی که مادرش قبلا انجام می داد ، انجام می دهم .
    6- خانواده ام برعکس خانواده او ، اصلاً دخالت نمیکنند ، اصلاً انتظار و توقع ندارند .همش محبت می کنند ، همش احترام می گذارند .
    خیلی موثر بوده است ولی مادرش خیلی دخالت می کند ، هدف مادرشوهرم بیشتر برآورده کردن انتظارات ، توقعات و آرزوهای خودش است او دوست دارد به قول خودش من به عنوان عروس همه کارهای منزل او را انجام دهم ، در کنارش باشم .
    درحال حاضر ما از او دور هستیم ولی مادرشوهرم دائم غر می زند که من می میرم و حلالتتان نمی کنم بیایید کنار من زندگی کنید ، من به شما خانه می دم ، پول می دم ، انتظاری ندارم و ....ولی رفتارش به شیوه ای است که خود شوهرم اعتراف میکند که زندگی کنار او پر از مشکلات است .
    ولی مادرش را دوست دارد ، تحمل گریه هایش را ندارد .
    نمی دونم با این شوهر و مادرشوهر چه کنم ؟
    خواهش می کنم با جملاتی واضح و عملی من را راهنمایی کنید .
    شوهرم از اینکه نزد مشاور برویم خوشش نمی آید میگه : من خودم مشاور هستم . حرف های مادرم را از یک گوش بشنو و از گوش دیگه بیرون کن ، فکر کن یک بچه حرف می زنه .
    ولی از یک طرف خودش تحت تاثیر حرف های مادرش قرار می گیره و راحت بگم گول حرف ها ، قول ها ، اشک ها یش را می خوره .
    کمکم کنید که چطور بتوانم تصمیم شوهرم به دور ماندن از خانواده اش را قاطعانه کنم که براحتی بتواند جواب همه را بدهد .؟؟
    کمکم کنید که بدونم با این مادر شوهر پرتوقع چه کنم ؟که هم دردسر برای من نباشه ،هم زیادی هم دلخور نباشه ؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید کیمیا تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,130
    سطح
    100
    Points: 287,130, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,080 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    سلام کیمیا
    اول: تا اونجا که از یادداشتهایت تو تالار متوجه شدم، به خاطر دارم که یکی دو ماه بیشتر نیست که عروسی کردید. پس همانطور که بارها اشاره کردم، بعضی مشکلات بستر زمانی لازم را می طلبندتا حل شوند( که البته باید شیوه برخورد با آن مشکل نیز درست باشد)
    دوم: شوهرتون اگر چه اشتباه می کند که فکر می کند خودش مشاور هست، اما جمله ای که گفته است کاملا دقیق و درست است:
    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیا
    شوهرم از اینکه نزد مشاور برویم خوشش نمی آید میگه : من خودم مشاور هستم .
    حرف های مادرم را از یک گوش بشنو و از گوش دیگه بیرون کن ، فکر کن یک بچه حرف می زنه . ولی از یک طرف خودش تحت تاثیر حرف های مادرش قرار می گیره و راحت بگم گول حرف ها ، قول ها ، اشک ها یش را می خوره .
    پس با توجه به بند اول ( استفاده از بستر زمانی و صبوری)و با توجه به بند 2 ( خاموشی یک رفتار به وسیله بی توجهی) ، شما می توانید به نتیجه برسید. اتفاقا خودتون نیز در پستی ( لینک پست شما را نیز آوردم) به این موضوع ظریف اشاره کرده اید. که وقتی درجه اهمیت ما به بعضی مسائل کم می شود می توانیم ادعا کنیم که حتی مشکلی نداریم:
    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیا
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=350
    کسانی که ادعای نداشتن هیچ گونه مشکلی می نمایند ، یا با خود رو راست نیستند ، یا درجه اهمیتشان به مسائل مختلف کم است ، یا راستگو نیستند .
    سوم: برای اینکه در این مسیر با انرژی باشی همانطور که در پست قبلی خودت http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=350 آورده ای باید ارتباط خودت و همسرت را غنی کنی و با او بگویی حالا که می خواهی نقش مشاور بازی کنی باید قدرت تاثیر گذاریت را در جهت مثبت نسبت به تاثیر گیریت در جهت منفی اضافه کنی، تا من بتوانم به تو تکیه کنم.

    خلاصه:
    1 - صبوری و استفاده از بستر زمان
    2 - حفظ آرامش و گسترده کردن دیدت نسبت با سایر زمینه های مثبت زندگیت
    3 - بی توجهی ( نه قهر، چون قهر خودش یک توجه منفی هست) به رفتار و گفتاری از مادرشوهرت که نابهنجارانه و مداخله جویانه هست.
    4 - ارتباط غنی و احساسی با شوهرت و انرژی گذاشتن روی او به جای مادر شوهرت
    5 - به گفته خودت توکل

  4. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 87 [ 17:01]
    تاریخ عضویت
    1386-9-22
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    3,862
    سطح
    39
    Points: 3,862, Level: 39
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 32 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با اين شوهر و مادر شوهر چطور رفتار كنم؟

    شايد دكمه اشتباه را فشار مي دهي ؟!
    بالاخره موفق شدم بااصرار زياد از مغازه اسباب بازي فروشي بزرگ نزديك دفتر بابا يك ارگ دستي بخرم.البتهبابا برايم خريد ولي خوب مهم اينست كه چه كسي انتخاب ميكند و چه كسي استفاده ميكند هر دوي انها خودم هستم.بابا فقط ارگ را خريده و در نتيجه ارگ مال خودم است و هر قدر دلم بخواهد ميتوانم با ان اهنگ بزنم.
    وقتي توي يكي از كلاسهاي خلوت نشستم تا با ارگ خودم بازي كنم ديدم دو نفر دارند روي صندلي جلو راجع به يك مساله مثلا خيلي مهم با هم بحث ميكنند.يكي ميگفت من نميتوانم با مادرشوهرم رابطه ي خوبي برقرار كنم چون هنوز نزديكش نشده احساس نفرت تمام وجودم را ميگيرد و ته دلم يك چيزي ميگويد او هم دقيقا چنين احساسي نسبت به من دارد.اما برعكس شوهرم خيلي مادرش را دوست دارد.همين طور پدرشوهرم هم واقعااو را از صميم قلب دوست دارد.ولي بر عكس من اصلا نميتوانم حتي براي يك دقيقه با او تنها شوم چرا كه هيچ چيزي جز متلك و كنايهبه او بگويم و اتفاقا او هم همين طور !اصلا باورم نميشود كه چطور شوهر و پدرشوهرم اينقدر اين زن كج خلق و نچسب را دوست دارند.
    من سرفه اي كردم و توجه انها را به سمت خودم جلب كردم و گفتم:ببخشيد!من جواب شما را دارم!به اين ارگ من نگاه كنيد.اين رديف كليدهاي سمت چپ صداي بم و گوشخراش از خودشان درست ميكنند و صداي كليدهاي سمت راست نازك ولطيف هستنند.من فكر ميكنم شوهر و پدر شوهر شما كليدهاي سمت راست وشما كليدهاي سمت چپ مادرشوهرتان را كه صداي بم و خشن دارند را فشار ميدهيد! مهم اينست كه كدام كليد را فشار ميدهيد.مادرشوهرتان مثل ارگ است!
    ان زن به من خيره شد و نگاهي به ارگ انداخت و بعد بلند شد و به تنهايي از كلاس بيرون رفت.فكر ميكنم تا به حال ارگ نديده بود كه اين جوري شوكه شد.
    (يادداشتهاي امير والا)

    نو شدن حال ها...
    رفتن اين كهنه هاست.

  6. 3 کاربر از پست مفید اكرم تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), اكرم (یکشنبه 14 آبان 91)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 87 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1386-10-02
    نوشته ها
    95
    امتیاز
    5,556
    سطح
    48
    Points: 5,556, Level: 48
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 40 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    سلام اکرم
    اکرم جان اون بند اولت از((بلاخره موفق شدم با اصرار زیاد))تا جای ((و هر قدر دلم بخواهد ميتوانم با ان اهنگ بزنم.)) بی معنی هستند و ربطی به این موضوع ندارند.
    اما در مورد این ماجرا که برای شما اتفاق افتاده بودباید بگم که<>شاید آن زن دوست نداشت که شما حرف های او را با ارگتان مثال بزنید .
    اکرم جان این مثالی که شما برای او زدید بی معنی بود<>بهتر نبود اورا راهنمایی می کردید

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 87 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    5,417
    سطح
    47
    Points: 5,417, Level: 47
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 109 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    سلام آقای سنگ تراشان
    خسته نباشید .
    از اینکه جواب سوالاتم را به این سرعت می دهید خیلی خیلی ممنون و متشکرم .
    من پاسخ شما را چاپ کردم و در کیف پولم قرار دادم تا هر روز بخوانم .
    تا چندین ماه صبر می کنم تا ببینم شوهرم چه میکند ولی اگر علیرغم رفتارم تصمیم به زندگی در کنار مادرشوهرم نمود به هیج وجه قبول نمی کنم و با شما نیز مشورت خواهم نمود به قول شما فعلاً صبوری ، محبت به شوهر ، بی توجهی به رفتارهای بد مادرشوهرم و احترام متعادل به مادرشوهر را پیشه می کنم .

    در مورد مادرشوهرم می خواستم بدانم بهتر نیست گاهی با جملات خوب (هرچند او اصلا گوش نمی دهد ) او را متوجه اشتباهات خودش کنم ؟
    اگرچه شوهرم میگه : حرف زدن با مادرم آب در هاون کوبیدن است .
    جدی هم همین طوره ، من گاهی 10 بار هم بیشتر یک موضوعی که ناراحت شده است را توضیح داده ام که بفهمه ، کاملا بی منظوره ولی نمی خواهد که بفهمه .
    فعلاً از آخرین باری که رفتاری نابهنجار با من داشته است او را ندیده ام ولی با وجود احترام گذاشتن زبانی ، مانند قبل خیلی هم خوش و بش نکردم ، تعارف به آمدنش نکردم .نمی دونم کار درستی کرده ام ؟
    تا کی به این سردی ادامه دهم ؟
    من هدفم از این رفتار خشک این بود که بداند که من نمی توانم کناراو زندگی کنم و اینکه بفهمد که رفتارش آنقدر بد بوده است که نتواستم هنوز بپذیرم .
    کار من درست است ؟
    آیا باید مثل قبل به او محبت کنم ؟
    اگر دوباره محبت کنم او پرتوقع تر نمی شود ؟
    بهتر نیست خیلی محترمانه ،صحبت و رفتار کنم و تعارف به امدنش کنم ولی کلاً مانند قبل محبت زیاد ، حرف زیاد ،خنده زیاد ، میدان دادن ها را کم کنم ؟
    چون اگر به او محبت کنم او فکر می کند که رفتارش صحیح بوده است و آزارهایش عادی میشود . باید کمی در او ترس ایجاد شود و کمی از او فاصله بگیرم .
    فقط نمی دونم با توجه به علاقه شوهرم به مادرش و اینکه الان موقع تصمیم گیری شوهرم به ماندن در کنارمن یا مادرش است رفتار صحیح کدام است ؟
    دقیقاً با مادرشوهرم جدای صبوری و بی توجهی ، چقدر رفتار محبت آمیز داشته باشم چون آدمی کینه توزی نیستم و می توانم مانند قبل محبت کنم ولی می ترسم دوباره در قبال محبت ، آزار ببینم .

    لازم به ذکر است طبق گفته های مادر شوهرم به دیگران او من را مقصر می داند و انتظار غذر خواهی از من دارد و انتظار شنیدن جملاتی مانند تعارفات قبلی را دارد .
    حتی این جمله را گفته است : پسرم را از چنگم درآورد ، حالا خرش از پل گذشت .
    از اکرم خانم نیز بابت مثالی که آوردند ممنونم .
    از توجه DANI نیز ممنونم .
    با تشکر
    خداحافظ

  9. کاربر روبرو از پست مفید کیمیا تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)

  10. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,130
    سطح
    100
    Points: 287,130, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,080 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    سلام دوستان
    مثال اکرم خیلی قشنگ بود.
    کیمیا، ما همیشه باید سهم خود را از واقعیات درست تببین کنیم و بر اساس آن عمل کنیم. در رابطه خوب استثمار از هیچکدام طرف پذیرفتنی نیست. محبت کردن به معنی حقیر شدن و کوچک شدن و میدان دادن نیست.
    منظورم اینست که در روابط ما نباید انفعالی عمل کنیم و فقط دفاعی و بر اساس رفتار طرف مقابل واکنش دهیم. لازم است که خودمان برای ارتباطمان از پیش برنامه داشته باشیم.
    و آن چیزی که من در پست قبل گفتم یک برنامه پیشنهادی بود، یعنی اینکه فردی در این سن از نظر روانشناختی دوست دارد احساس کند که هنوز زنده است، یعنی قدرت کنترل محیط را دارد، مورد توجه هست، مورد احترام هست، تاثیر گذار است و ....، بر اساس این اگر در روابطمان بتوانیم با روشهای مختلف تمام نیازمندیهای روانی او و احساسات او را در نظر بگیریم و بر اساس آنها با او رفتار کنیم، کم کم روابطمون بهبود می یابد.
    به هیچ وجه در موردی که مقصر نیستید معذرت خواهی نکنید، اما احترام کنید.
    به هیچ وجه کنترل زندگی خود را به دست کس دیگری ندهید، ولی برای او متناسب با او حیطه های ایفای کنترل را در اختیارش قرار دهید.
    با او ارتباط صمیمانه ایجاد کنید، و دوستش داشته باشید، اما تحت تاثیر بعضی کلمات او نباشید. پشت هر کلمه یک دنیا نیاز و ا حساس خوابیده است که اتفاقا آنها مخرب نیستند، یعنی اگر شما نیازها واحساسات او را از طریق مثبت و با رفتارتون جواب بدهید سازنده است. اما نباید تحت تاثیر ظاهر کلمات او باشید.
    من شنیدم که از محبت خارها گل می شود اما نشنیدم که کسی آزار ببیند. ممکن است انسان از بی برنامگی و محبت بی جا به دیگران آسیب ببیند. اما شما اگر طبق برنامه و شناختی که در این دو پست ایجاد شده است با او رفتار کنید، حتما شاهد تغییرات مثبت خواهید بود.
    اگر او آن چیزی که دوست دارید ، نشود، مطمئن باش شما دیگر فرد منفعل و بازنده و ضعیف در برابر او نیستید. بلکه به بزرگی می توانی از کنار او و نیازهای ریز و درشتش با مهربانی بگذری...

  11. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 87 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    5,417
    سطح
    47
    Points: 5,417, Level: 47
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 109 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    با سلام
    خسته نباشید
    بایت راهنمایی هایتان یک دنیا ممنونم.

    کمکم کنید .
    هر روز سعی می کنم به روش های مختلف به همسرم محبت کنم ، ولی مادرشوهرم گفته هر روز باید تلفن بزنید ، اگه هم به هر دلیلی تلفن زدن ما دیر بشه ،خودش هر روز تلفن می زند ، پشت تلفن گله و شکایت می کند ، گریه می کند و می گوید من می میرم ، بیایید پیش من زندگی کنید .
    خداشاهد است همسرم هر روز تلفن می زنه و اگه نزنه مادرش زنگ می زنه و گاهی روزی دوبار .
    شوهرم گاهی تا دقایقی ناراحت است وبعد آرام میشود ، ولی من دیگه خسته شدم ، تاکی هر روز باید به مادرشوهر تلفن بزنیم .
    تاکی باید پشت تلفن به من گله و شکایت و امر کنه
    به قول شوهرم عینک بدبینی به چشماش گذاشته و فکر جواب پس دادن آخرت را نمی کنه
    من چی کار کنم
    الان هم چند روزی است که میگه با همدیگه 1 هفته بیایید خونه ما .
    من هم نمی توانم کارم را 1 هفته کنار بگذارم
    من می تونم 3 روز برم
    ولی شوهرم می خواد زودتر بره، اگرچه خودش هم شک داره که کار درستی است یا نه ؟
    چی کار کنیم ؟ شوهرم زودتر به دیدن خانواده اش برود و بعد من بروم ، یا کار درست این است که با هم برویم و با هم بیاییم .

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 87 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    5,417
    سطح
    47
    Points: 5,417, Level: 47
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 109 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    با سلام و درود به همه آنهایی که به یاری هم می آیند .

    من در مورد مشکلم باید اعتراف کنم که همان سخن آقای سنگ تراشان نتیجه بخش تر است ،
    "صبوری و استفاده از بستر زمان ."
    تصمیم گرفتم با محبت خالص اما اینبار برای خدا مشکلم را حل کنم .
    من نمی توانم مادرشوهرم را عوض کنم ، باید با این مسئله کنار بیایم .

    از وقتی که با نیت اینکه اگه تلفن می زنم ، اگه احترام می گذارم و هر کاری که انجام می دهم برای فقط خداست ، احساس لذت می برم و هر چه مادرشوهرم کج خلقی می کند چون نیت و کارم برای قدرتی عظیم است ، حالم بد نمی شود ، گوش هایم کر می شود .
    خدایا یاریم کن

  14. 2 کاربر از پست مفید کیمیا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93), کیمیا (پنجشنبه 02 اسفند 86)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 مرداد 90 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1386-10-26
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    4,307
    سطح
    41
    Points: 4,307, Level: 41
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 60 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این شوهر و مادر شوهر چطور رفتار کنم ؟

    كيميا خانم
    سلام برادرت مهدي هستم
    من به نظرم عادي رفتار كن بايد خود آنها جوش بخورند
    هر كسي مسئول رفتار خود است بايد آنها خودشان بفهمند كه بايد چگونه رفتار كنند
    شما نمي‌توانيد اجبار كنيد رفتار آنها تغيير بپذيرند
    بايد عادي زندگي كنيد
    هر مسئله‌اي كه شما با آن كلنجار شويد حساستر مي‌شود
    راحت باشيد و زندگي خود را بكنيد
    به شما مربوط نمي‌شود
    شما رفتار خود را انجام دهيد و درباره رفتار ديگران هم دقيق نشويد كه زود پير مي‌شويد.
    ناراحت نشويد شما مانند خواهر من هستيد
    برادرتان مهدي حيدري


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.