به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شرايط غلط زندگيم و روحيه داغونم اجازه نميده تركش كنم

    قبلا هم اينجا مشاوره كردم روزهاى سخت طلاقم بود و زندگيم جهنم محض شده بود الان شكر خدا بعد از خيانت همسر سابقم تونستم ببخشمش و زندگيم بهتر شده با يك آقايى آشنا شدم اوايل دوستى كه بعد حرف ازدواج مطرح شد
    اين آقا خيلى زير بال و پر منو گرفت از خونه بزرگتر تا پول و ماشين جورى كه ديگه مجبور نباشم برم سر كار كه من به عقد موقتشون در اومدم و خودمون محرميت خونديم حالا ميگه ازدواج كنيم چون همسر و بچه داره من نمى تونم به زندگيش خيانت كنم همسرش و بچه بدون اين كه طلاق بگيرن دبى زندگى مى كنن از وجود من خبر ندارن گاهى يا اونها ميان ايران يا اين آقا ميره ديدنشون ولى از هم فاصله دارن و با هم نيستن منم بهش مديون شدم احساس مى كنم زندگيم با قدرت و انرژى زياد داره به سمت پوچى حركت مى كنه
    با تمام وجود احساس ترس خشم اندوه حسرت عشق امتظار تمنا و دلتنگى مى كنم. از شوهر سابقم خبر دارم كه هنوز ازدواج نكرده ولى دست از كارهاى زشتش نكشيده من انگار با تصاحب كردن شوهر مردم ميخوام انتقام خودمو از شوهرم بگيرم انگار وقتى شوهر مردم اسير و ابير من شده احساس سبكى مى كنم اون حس غرور كريستالى كه زير پاى شوهرم خرد و خمير شد حالا داره دوباره جون مى گيره ولى خودم ميدونم راهم غلطه چى كار كنم؟ الان كار منم خيانته؟ وارد زندگى مردم شدنه؟ اونها كه نيستن و نخواهند بود. كمك كنين دارم ديوونه ميشم

  2. کاربر روبرو از پست مفید Lnaz تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 12 بهمن 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    من نصفه شبی چه فعال شدم.
    دوستم تاپیک هایی شبیه عنوان شما زیاده اونارو مطلاعه کنید.
    اگه به خدا اعتقاد دارید کار خداست یا در غیر این صورت کار طبیعت که وقتی مثلا میگیم فلانی چطور تونست با من این کار کنه چرخ روزگار مارو در جایی قرار میده و امتحانمون میکنه یا بهمون نشون میده زیاد بد دیگران نگیم خومونم ممکنه پامون بلغزه و همون کار بکنیم.....من فقط می تونم بگم به خودتون تلقین نکنید این اتفاق ناشی از غرور له شدتون و عقده درونتون نیست اون امتحانی که گفتم.

  4. 5 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    Amir_23 (جمعه 10 بهمن 93), Lnaz (جمعه 10 بهمن 93), sasha (جمعه 10 بهمن 93), هم آوا (یکشنبه 12 بهمن 93), مهرااد (جمعه 10 بهمن 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط کیت کت نمایش پست ها
    من نصفه شبی چه فعال شدم.
    دوستم تاپیک هایی شبیه عنوان شما زیاده اونارو مطلاعه کنید.
    اگه به خدا اعتقاد دارید کار خداست یا در غیر این صورت کار طبیعت که وقتی مثلا میگیم فلانی چطور تونست با من این کار کنه چرخ روزگار مارو در جایی قرار میده و امتحانمون میکنه یا بهمون نشون میده زیاد بد دیگران نگیم خومونم ممکنه پامون بلغزه و همون کار بکنیم.....من فقط می تونم بگم به خودتون تلقین نکنید این اتفاق ناشی از غرور له شدتون و عقده درونتون نیست اون امتحانی که گفتم.
    مرسى دوستم از همدرديت... آره قبول دارم كار خداست ولى من چون ذهنم خيلى دوستدار منه الان داره بهم يادآورى مى كنه كه هيچ كار غلطى نكردى و نمى كنى. دنيا همينه بايد برى با كسى كه خوشبخت و خوشحال و راضيت مى كنه الان ذهنم داره واسه من كار مى كنه و ميگه اتفاقا چقدر خوب كردى كه به فكر خودت بودى... دست مريزاد.چرا من بايد هميشه واسه همه چيز غصه بخورم و گريه كنم الان خوشحالم چرا بايد برگردم به زندگى تنهاى قبليم كه هميشه تحت فشار بودم و مجبور بودم كارى كه دوست ندارم انجام بدم... مجبور بودم هميشه تنها و مجرد بمونم برم با يه شغل با دستمزد پايين تو يه خونه كوچيك تنها زندگى كنم؟ تو هفت آسمون يه ستاره هم نداشته باشم و افسرده بشم...الان دارم تو دلم به خودم آفرين ميگم حتى بعضى وقتها ميگم طلاقمم به نفعم بود

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    گفتم خودت سرزنش نکن اما نه به ای شدت!!!!!
    به نظرم داری از این ور بوم میفتی!

    - - - Updated - - -

    می دونی......من تجربه رابطه شراکتی(دوست پسر متاهل از اب درومد) د اشتم.اسم زشتی اما حقیقت.
    الناز!حریان توامفقط شرعیه و یه خونه و یه پولی داری وگرنه داره مرتبا به دو تا زن خیانت میشه.
    شوهرت 7 روز پیش یه زن دیگست.شایدم بعدا رفت پیش زن سومش.بعدا 4 ام بعد نوبت به 40 تا صیغه ای ها برسه!!!!!!!شرعی هستن همه تو هم خون و زندگی داری اما احساست......یه عمرررررررر باید بدونی این مرد این اغوش مال تو نیست.
    مثل شوهر سابقت.حس همون حسه.اگه به این حس عادت کردی که یه بحث دیگست!
    ویرایش توسط کیت کت : جمعه 10 بهمن 93 در ساعت 04:51

  7. 4 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    Amir_23 (جمعه 10 بهمن 93), Lnaz (جمعه 10 بهمن 93), هم آوا (یکشنبه 12 بهمن 93), مهرااد (جمعه 10 بهمن 93)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام الناز نازنین


    مفهوم درد را کاملا می فهمم


    متاسفم بابت تمام روزهای سختی که پشت سر گذاشتی. روزهایی که فقط آدمهایی می توانند درک کنند که اتفاقات مشابه واسشون افتاده.



    الناز جان دوتا تاپیک هست دوست دارم بخونی

    http://www.hamdardi.net/thread-25879.html

    http://www.hamdardi.net/thread-28140.html


    تقریبا حرفی برای گفتن باقی نمیمونه

    شما بشدت درگیر تعارضهایی هستین که اگر پیگیری نکنین روز به روز حالتون رو بدتر میکند

    قطعا در خ از حالات بدما "تفکر غلط" و عدم اگاهی لازم وجود داره.

    تو این دنیا خیلیها درد دارند اما زندگیهای بسیار خوبی هم دارند. پس صرفا اتفاقات بد مسبب حالات بد نیستند

    چطور می شود پا در جاده ای گداشت که می دانی به کجا می رسد ولی باز قدم بر میداری و انتظار رسیدن به جایی بهتر داری


    یک امار روزانه از خودت و فعالیتهات بگیر چند درصد رفتارهات در پی خودشناسی و کسب اگاهی و برون رفت از حالات بدت هست؟ چند درصد شما را به بیراهه می رساند؟


    نازنین من من در مورد زندگیت با این اقا نظری ندارم. کلا در مورد روش زندگیت گفتم.

    شما درد زیادی تحمل کردی به احترام تمام دردهایی که کشیدی بلند شو و قبل از جستجوی هر عشقی در بیرون به جستجوی خودت بپرداز. اجازه نده درد هات بیهوده باشند

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331

    ویرایش توسط مهرااد : جمعه 10 بهمن 93 در ساعت 11:52

  9. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    Lnaz (جمعه 10 بهمن 93), sasha (جمعه 10 بهمن 93)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام

    سرگذشتتون و خوندم خیلی متاسف شدم، متوجه شدم الان حدودا یک سالی هست که از اون ماجرا گذشته. پس باید آرومتر شده باشید


    متاسفانه بله شما دارید به یک زن و زندگی دیگه خیانت میکنید.

    انگار حال و روز خودتون و فراموش کردید که دوست دختر های همسرتون چه بلایی سر شما و زندگیتون آوردن و شما چه حرف هایی بهشون میزدید.

    واقعا دارم خوب پیش میرم عزیزم؟ همیشه احساسم سرکوبم میکنه و بهم یاد آور میشه که خیلی ضعیفم و برای خودم احترام قائل نیستم که اجازه دادم زندگیم به اینجا برسه. میدونی چی ناراحتم میکنه؟ این که همسرم الان با دختری هست که هیچ نکته مثبتی نسبت به من نداشت که بتونم دلیل رفتنشو هضم کنم. نه ظاهر، نه تحصیلات، نه خانواده، نه حتی محبت و قناعت و حس دوست داشتن! انگار این مرد یه دفعه جادو شد و یه دختر بی سرو پا رو به زندگی مشترکش ترجیح داد. الانم خوشه با اون و همین اذیتم میکنه. دردم اینجاست که زندگیمو به یه دختر خیابونی باختم!

    ببنید این یک نمونه از حرف هایی که شما پشت سر دختر هایی زدید که با همسرتون دوست شدند.

    الان به خودتون دارید اینو میگید:
    شاید دوست دختر های همسرتون هم همینا و بخودشون میگفتن که بخودشون اجازه دادن با یک مرد متاهل رابطه داشته باشند و زندگی شما و خراب کنند.

    بايد برى با كسى كه خوشبخت و خوشحال و راضيت مى كنه الان ذهنم داره واسه من كار مى كنه و ميگه اتفاقا چقدر خوب كردى كه به فكر خودت بودى... دست مريزاد.چرا من بايد هميشه واسه همه چيز غصه بخورم و گريه كنم الان خوشحالم چرا بايد برگردم به زندگى تنهاى قبليم كه هميشه تحت فشار بودم و مجبور بودم كارى كه دوست ندارم انجام بدم... مجبور بودم هميشه تنها و مجرد بمونم برم با يه شغل با دستمزد پايين تو يه خونه كوچيك تنها زندگى كنم؟ تو هفت آسمون يه ستاره هم نداشته باشم و افسرده بشم...الان دارم تو دلم به خودم آفرين ميگم حتى بعضى وقتها ميگم طلاقمم به نفعم بود

    ببنید چه آرزویی کرده بودید، بنظرتون، صیغه یک آدم متاهل شدن، همونی بود که پارسال آرزوشو کرده بودید؟

    امروز رفته بودم خرید. دلم خیلی گرفت. زن و شوهرهای جوون و دختر پسرهارو میدیدم که دست تو دست هم اومده بودند گردش. دلم برای روزهایی که همسرم منو میبرد خرید پر کشید. توی آینه فروشگاهها به خودم نگاه میکردم. یه زن سی و دو ساله خسته و افسرده میدیدم. بعد نگاه میکردم به مردم، میخندیدندو زیبا و شاد بودند. پسرهای خوشتیپ و جوون که با دخترهای خوشگل اومده بودند گردش. ولی من چی؟ یه زن افسرده و تنها و کز کرده. حتی دیگه نزدیک ترین دوستامم حوصلمو ندارن. وقتی زن و شوهری رو میدیدم؛ در کنار بچه هاشون اومده بودند خوش بگذرونند گریم میگرفت. از صمیم قلبم خواستم زودتر با یکی آشنا بشم. یکی که دوسش داشته باشم و دوسم داشته باشه و بتونم در کنارش یه زندگی خوب بسازم. خیلی از آینده میترسم من. دلم خیلی گرفته

    بنظرم شما زمانی حالتون خوب میشه و اعتمادبنفس از دست رفته اتون دوباره برمیگرده که برای خودتون و شخصیتتون و جسمتون ارزش قایل بشید.
    نذارید هرکسی در هر جایگاهی ازتون سو استفاده کنه

    زمانی همسر سابقتون متوجه میشند چه فرشته ای و از دست دادند که ببینند شما خوشبخت راضی چه
    مجرد چه متاهل دارید زندگیتون و میکنید .
    برای خودتون هدف تعیین کردی
    د

    برخلاف ایشون انسانی متعهد ، وفادار ، مسولیت پذیر هستید.

    تاحالا شما نسبت به دوست دختر های همسرتون ، حداقل یک ویژگی مثبت داشتید اونم این بود که شما خانه خراب کن نبودید ، شما مسولیت پذیر و متعهد و وفادار بودید.
    اگه قرار بود همسرتون تاحالا حسرت شما رو میخورد همین ویژگی هاتون بود!

    همسر سابقتون بهتون گفتن، با دوست دخترشون ازدواج نکردن بخاطر اینکه دختر دردسر سازی بود!
    ببنیند هنوزم که یسال گذشته ازدواج نکردند! تازه همون موقع به دوست دختراشون هم متعهد نبودن و همزمان با چند تا بودند!

    پس ببینید ایشون خودشون هم میدونستند دختر خیابونی بدردشون نمیخوره! دختری که با مرد متاهل دوست میشه زن زندگی نیست!
    فقط بدرد خوش گذرونی لحظه ای میخوره!

    حالا اگه قرار باشه شما هم با مرد متاهل دوست بشید که الان قشنگ به همسر سایقتون ثابت کردید شما هم شبیه همون دختر ها هستید و چیز خاصی و از دست ندادند!

    دوست دارید فردا ببینتون بهتون بگند چقدر ادعای وفاداری و تعهد و .... داشتید چقدر من و بخاطر خیانتم تحقیر کردید ! حالا خودتون شدید عامل خیانت یک مرد دیگه
    !

    من قبول دارم شما سختی های زیادی و کشیدید ، اما اینا دلیل نمیشه که شما بخواین انتقامتون و از یک زن دیگه بگیرید ! شاید اون زن دوست داره همسرش زودتر بره پیششون ! شاید خودش دوست داره زودتر بیاد ایران پیش همسرش زندگی کنه ولی همسرش با دروغ مانع شده باشند!

    شایدم اصلا خودش مقصر این دوری باشه ولی مهم اینه که بالاخره فعلا همسر این مرد ایشون هستن و از ارتباط شما هم خبر ندارند!
    شایدم خبر دارند اما دارند تحمل میکنند بخاطر بچه اشون و زندگیشون تا مبادا کارشون به جدایی برسه!
    شاید از آبروریزیش میترسند!
    شایدم الان کلی نفرینتون کرده باشند!
    و هزار شاید دیگه!

    بنظر من شما با این کارتون خودتون بیشتر داغون میکنید، سعی کنید در تمام مراحل زندگیتون سالم زندگی کنید، در زندگی متاهلیتون سالم زندگی کردید ! متعهد بودید مثله همسر سابقتون خیانت کار نبودید ، خب سعی کنید هنوز هم همینگونه باشید. کسی باشید که وقتی برمیگردید عقب و به صفحات گذشته زندگیتون نگا میکنید به خودتون و تصمیماتتون و کارهایی که کردید افتخار کنید.

    من شما رو زن قوی ای میدونم ، هر زنی این همه توهین و حقارت و بی وفایی و خیانت و نمیتونه تحمل کنه! اما خوشبختانه شما تونستید تحمل کنید و الان به مرحله رسیدید که بعد اون همه بلایی که همسرتون سرتون آوردند دارید میگید بخشیدینشون !

    این آخر بزرگواری شما و میرسونه که بتونید یکی و بعد این همه بدی ببخشید! مطمعنم خداوند پاداش خوبی برای همچین بنده بخشنده و صبوری در نظر خواهند داشت.

    بنظرم بهتره با این آقا هم قطع رابطه کنید و روی خودتون و احساس خودتون بیشتر کار کنید چون این اقا هم مانند همان همسر سابقتان هستند و لیاقت داشتن شما رو ندارند،بالاخره شما هم در زندگی قبلیتون اشتباهاتی داشتید ، سعی کنید اون اشتباهات و پیدا کنید و اصلاحشون کنید.

    خوشحال باشید که همچین مرد بی مسولیتی و زودتر از زندگیتون خارج کردید .
    بذارید ایشون با مشاهده شخصیت قوی شما پشیمون بشند که چه فرشته ای و از دست دادند. نه که ببینند شما رو اینقدر داغون کردن که تمام اعتقادات و اخلاقیاتی که قبلا باور داشتید و فراموش کردید و انسانی شدید شبیه به ایشون !

    ***** ***** ****** ****** ****** ************ ***** ****** ****** ****** *******

    ایرادی که من در تاپیک های قبلیتون فهمیدم وابستگی بیش از حدتون به همسر سابقتون بود.
    حتی همسر سابقتون یک بار ، هم همینو بهتون گفته بودند، من قبل از اینکه به اون پستی برسم که حرف های همسرتون نوشته بودید، خودم باتوجه به حرف هاتون متوجه شده بودم خیلی وابسته اید و احتمالا همین وابستگی بیش از حدتون باعث شده بود که از همسرتون دور بشید؛ و همسرتون نسبت بهتون سرد بشند (البته شما هرچیم بنظرم در زندگیتون ایراد میداشتید ایشون حق نداشتند بهتون خیانت کنند اما بنفع خودتونه که ایراداتتون اصلاح کنید)

    ببنید این همون ایرادی که هم متوجه شدم هم همسر سابقتون هم مطمعنا تمام اطرافیانتون :

    دیشب شوهرم بالاخره جواب تلفنمو داد. باهاش حرف زدم. عین کتابهایی که میخونه شروع کرد قلمبه سلمبه حرف زدن. حرفشم این بود که الناز جان رابطه من و شما خیلی قبل تر از طلاق تموم شده بود و من تمام دوران ازدواجم احساس میکردم دارم با یه دختر بچه زندگی میکنم که هر چقدر تو روابط شغلی و تحصیلی سرآمده تو روابط عاطفی هیچی سرش نمیشه و فکر میکنه من باباشم که تمام بار زندگی بیفته روی شونه من و قدر ندونه و بیشتر به یه پدر احتیاج داشته باشه که بهش بگه بکن نکن. و تو اون موقع که منو برای همیشه از دست دادی فهمیدی که چقدر منو دوست داری و من یک ثانیه تو اون زندگی راحت نبودم و هر چی بهت عشق و محبت میدادم و نیاز جنسیتو برطرف میکردم تو همش خودخواهانه به فکر خودت بودی و حس میکردی وظیفمه و نرمال نبودی و کاری کردی که من با همه زیبایی و خوش هیکلی که داری حالم ازت به هم بخوره و هیچ فرقی با این زنایی که سر چارراه اسفند دود میکنند و یقه آدمو میچسبند که هزار تومن بذاری کف دستشون برام نداشته باشی و محبت منو به زور میخواستی و اصلا فکر نمیکردی من چی میخوام. و این اواخر عین کنه چسبیده بودی بهم و داشتم خفه میشدم و من اگر ظاهر و پرستیژ کاری تو نبود و میدونستم یه همچین آدمی هستی اصلا جواب سلامتم نمیدادم چه برسه به این که تورو وارد زندگیم کنم و الان پشیمونم که چرا اسمت تو شناسنامه من هست و تا آخر با هرکسی که آشنا میشم مجبورم در مورد تو بهش جواب پس بدم و هیچ احدی از رو بار کلمات نمیفهمه که من چه زجری کشیدم و بهم حق نمیده.
    الانم دلم میخواد خوشبخت شی و بری دنبال زندگی خودت و من اگه بازم بتونم کمک کنم که تو پیشرفت کنی هرکاری از دستم بر بیاد میکنم چون من خیلی انسان و شریفم و تا به حال بدی برای کسی نخواستم و خیلی خوبم و تا الان به همه کمک کردم و با این که تو دیگه هیچ کس من نیستی و زن همسایه از تو به من نزدیکتره بازم هرکاری بخوای میکنم
    منم تمام مدت اینجوری بودم و تا میومدم حرف بزنم میگفت وسط حرف من نپر
    ** اشکال بعدی که حتما باید دقت کنید و اون و اصلاح کنید ، مشکلیست که نه تنها در مورد همسر سابقتون ؛ حتی همین الان هم متوجه اش نشدید و اصلاحش نکردید و در مورد این آقای متاهل هم تکرار کردید.

    شما خودتون هم در پست های قبلیتون ذکر کردید که اشتباه کردید که مسله ای که در هنگام خواستگاری متوجه اش شدید و نادید گرفتید.

    شما قبل از ازدواج با همسر سابقتون متوجه شده بودید ایشون دوست دختر های زیادی داشته اند اما همه ی اینها و نادید گرفتید ، این اشتباه بزرگ شما بوده!
    چطور فکر کردید همچین انسانی میتونه مرد زندگی باشه ، میتونه به شما متعهد باشه!

    اینطور که من متوجه شدم ، ایشون در کمتر از دوسال خسته شدند و دلشونو زدید و کارتون به طلاق رسید.و حتی اعلام کردند قبل از ازدواجتون با دوست دخترشون بودند ، خب این طبیعی بود ، معلومه که همچین حرف هایی و دیر یا زود بهتون میزدند، شما یک مرد بی تعهد و انتخاب کردید ! چطور انتظار تعهد ازشون داشتید.

    الان هم دارید همین اشتباه و میکنید.

    شما یک مرد بی مسولیت و بی وفا و خیانت کار و دارید انتخاب میکنید، پس در آینده باز هم از ایشون هم نباید انتظار تعهد ، وفاداری داشته باشید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : جمعه 10 بهمن 93 در ساعت 13:02

  11. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    Lnaz (جمعه 10 بهمن 93), sasha (جمعه 10 بهمن 93), کیت کت (جمعه 10 بهمن 93), آزرم (جمعه 10 بهمن 93)

  12. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام الناز جان

    برام خیلی جالب بود که خودت از عنوان " شرایط غلط زندگیم" استفاده کرده بودی....این یعنی اگاهانه داری کاری میکنی که خودت هم میدونی غلطه.

    شما یکبار یک شکست داشتی و فرصتها هم انقدر زیاد نیستن که اینجوری عمرت رو به هدر بدی و اولش دوست بشی و بعد هم بشی زن صیغه ای و .....

    شاید اگر روحیه ات رو التیام میبخشیدی به جای اینکه وارد یک رابطه پر خطر بشی، الان میتونستی درست فکر کنی و یک رابطه درست رو تجربه کنی نه این اشنایی و رابطه که نه تنها برات ارامش بخش نبود بلکه اوضاع روحیت رو بد و بدتر کرد.


    عذاب وجدان حسی طبیعی هست که در اینجور مواقع میاد سراغ ادم و خیلی هم بوده اتفاقا....بهش توجه کن !

    مطمئن باش این اقا وقتی به مادر بچه اش رحم نکرده به شما که دیگه هیچی......اگر خیلی مرد بود زنش رو طلاق میداد و میفرستادش پی زندگیش و خودش هم درست و درمون (نه به صورت صیغه ای) یک ازدواج سالم میکرد.

    مگر شما چقدر توان روحی و جسمی داری که این طوری بی رحمانه شکستهایی رو بر خودت تحمیل میکنی؟؟؟؟؟؟گویا خودت هم از اینکه این شکستها رو تجربه کنی بدت نمیاد......

    همسر اون اقا درسته که جایی دیگه زندگی میکنه اما ایا با خو دت فکر کردی چرا طلاق نگرفتن؟این اقا با این وضع مالی که میگی پس حتما مشکل مهریه و ...نداره.میدونی دلیلش چیه؟

    یه دلیلش میتونه این باشه که اونا هنوز یک روزنه امید برای برقراری زندگیشون میبینن و مهم تر از اینکه اونا بچه دارن....وسیله ای که اکثر زن و شوهرها رو با داشتن کوهی از اختلاف مجددا بهم نزدیک میکنه.

    ضمنا شما برای اینکه ازدواج دائم کنی با این اقا باید اجازه از همسر اولش بگیره....و دیگه اینطوری نیست که بین خودتون صیغه محرمیت بخونید....فکر میکنی همسر دوم بودن راحته !؟!؟
    فکر نمیکنی یک روز ممکنه سر و کله اون خانم و بچه اش پیدا بشه؟

    چقدر مطمئنی که این زن و شوهر باهم اختلاف دارن؟شاید یک مسافرت کاری....یک دیدار ....یک دوره تحصیلی ..و.....باشه.حتما این اقا هم کلی از همسرش پیش شما بد و بیراه گفته....!!

    اصلا ازش پرسیدی چرا زن اولت رو طلاق ندادی؟

    از کجا میدونی این اقا وقتی میره دیدن زن و فرزندش هیچ اتفاقی بینشون نمی افته و به قول خودتون از هم فاصله دارن ؟؟مگه شما اونجایی که این فاصله رو میبینی؟

    الناز جان

    این خوده ما هستیم که راههای اشتباه انتخاب میکنیم...این راهی که شما میری بعد از یک مدت مطمئن باش نتیجه ای جز تنهایی نداره....جوونی و عمر خودت رو هدر نده.

    شما از همسر سابقت طلاق گرفتی پس چه دلیل داره هنوز دنبال این هستی که داره کاراشو تکرار میکنه یا نه.فراموشش کن.به فکر یک زندگی جدید باش اما نه هرجوری.....

    رابطه ات رو با این اقا هم کات کن.باور کن شاید به ظاهر خونه و ماشین و...خوب بیاد اما ارزش تنها موندن رو نداره.اتفاقا این سریالی که تلویزیون نشون میده خیلی اموزندست.سریال همه چی انجاست....دیدی عاقبت سحر بزرگمهر چی شد....موند با یه خونه و ماشین شیک اما یه دنیا دلتنگی.............


    به خودت بگو که تو ارزش اینو داری که یک زندگی پر از عشق و صمیمیت و مهم تر از همه بدون تنش و استرس تجربه کنی...حق داری که یک مرد رو تمام و کمال برای خودت داشته باشی.....

    آره الناز جان....کار شما خیانته.تا روزی که مهر طلاق در شناسنامه اون خانم و اقا نخوره اونا زن و شوهر محسوب میشن و شما نفر سومی هستی که داری وارد زندگیشون میشی.

    چه تضمینیه که به قول خودت اونا نیستن و نخواهند بود؟؟؟

    اگر روزی خانوم ابراز پشیمونی کرد چی؟و خواست برگرده چی؟

    بیشتر فکر کن....فرصتها همیشه انقدر زیاد نیستن و شما همیشه جوون و خواستنی نیستی.....

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.

    ویرایش توسط maryam123 : جمعه 10 بهمن 93 در ساعت 13:04

  13. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Lnaz (جمعه 10 بهمن 93), sasha (جمعه 10 بهمن 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 12 بهمن 93), صبا_2009 (جمعه 10 بهمن 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حرفى ندارم بزنم خودم ميدونم گير افتادم الان نميشه جدا شم نه كار دارم نه خونه مال خودمه هيچى هيچى

  15. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو



    لطفا عنوان را بر اساس مشکلي که داريد تغيير بديد.

    دوستان تا وقتي عنوان گوياي مشکل کاربر نيست از گذاشتن نظرات خود داري کنيد


    اينکار سه تا حسن داره يکي اينکه مديران و مشاورين سايت به تاپيک شما سر ميزنن
    دوم اينکه شما با فکر کردن و متمرکز کردن افکار خودتان دليل اصلي مشکل خود را بيان ميکنيد اينجوري متوجه مي شويد واقعا مشکل شما چيست و خودش خيلي به شما در حل جواب کمک ميکند
    و دليل سوم با مشخص شدن دقيق مشکل کاربران سايت بهتر مي توانند شما را راهنمايي کنند
    خلاصه بهت بگم برای ماندن در این باتلاق بهانه زیاده این خودتی که باید تصمیم آخر را بگیری

    در مورد خواندن صیغه توسط خودتان من اینکار را درست نمی دانم بشخصه اولا از این رابطه بیا بیرون دوما اگر هم میخواهی در این رابطه بمانی لطفا رسمی باشه
    ولی در هرصورت توی این رابطه نمانید لطفا الان وضعیت شاید خوب باشه تا حدودی ولی نتیجه خوبی در پی نداره
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  16. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    قرار هست که ازدواجتون پنهانی باشه یا با خانم اول صحبت کنید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با این ازدواج غلط افسرده و داغونم
    توسط raha69 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 خرداد 95, 22:49
  2. یک هفته از طلاقم میگذره خیلی داغون شدم
    توسط مینا 66 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 13 تیر 94, 22:36
  3. افکاری که از ذهنم بیرون نمیره و داره داغونم می کنه!
    توسط tonio_m2000 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 23 اردیبهشت 93, 13:44
  4. چی جوری با غول بدخوابی مبارزه کنم؟
    توسط سپیده سحر در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: شنبه 07 بهمن 91, 19:19
  5. داغونم کمکم نمی کنید؟
    توسط من تنهام در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 دی 91, 23:21

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.