به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 بهمن 93 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-07
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    35
    سطح
    1
    Points: 35, Level: 1
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Post بعد از گذشت مدت زیاد مشکلاتم حل نشده و بریدم!

    وقتی دارن این مطلبو مینویسک اصلن شرایط روحی خوبی ندارم.اینجا آخرین امیدمه که شاید یکی یه راه حلی پیش روم بزاره
    وقتی تو اینترنت و جاهای دیگه میخوای چت کنی و از مشکلت بگی و دردو دل کنی خودتونم میدونین اصن فضای نت اون طوری نیس که یکی واقعا بخاد بت کمک کنه و حرفاتو گوش کنه.امید وارم اینجا شاید شاید آدمایی مثل خودم باشن که خرفامو بفهمن
    من دیگه بریدم.... نمیدونم چطور و از کجا بگم چندین سال زندگیو تو چن خط...ولی همینو بتون بگم که الان هیشکی کنارم نیس که از این همه سختی کمرم داره میشکنه...نمیتونم...حتی روان شناسمم مثل یه غریبه بام رفتار میکنه...نمیدونین چقد سخته که بخوای دیوار غریبه بودنو بین خودت و یه آدم دیگه بشکونی اینکه باهات مثل برادرش رفتار کنه مثل یه دوست ولی نمیشه...سخت ترین کار گدایی محبته....من الان هیشکیو ندارم....با هونوادم مشکل دارم اختلاف سنی وحشتناک دارم باشون برادر خواهرم ازدواج کردن و رابطه خوبی باشون ندارم و برادرمم حتی کنارم نیست....تحت تاثیر یه سری اتفاقا زندگی به یه مسیری رفت که نتونستم دوستای صمیمی خوبی داشته باشم و الان صب تا شب فقط با خودم حرف میزنم...نمیدونم چیکار کنم...نمیدونم چی بگم بهتون...از 4 سال انتظار برای فرار از خونواده؟ از دبیرستان مذخرفی که توش و بودم و خاطرات توش؟از تحقیرایی که تو خونواده شدم؟از تنهاییام تو بچگی؟از زندگی الانم که هیچی سر جاش نیست و افسرده گوشه خونم؟نمیونم چیکار کنم....من فقط 19 سالمه....نمیدونم باید چیکار کنم.....کاش میشد یکیو پیدا کرد...من پیش روانش نشاسای زیادی رفتم و همین باعث شده دیگه نتونم الان دوباره بگم چی به سرم اومده دیگه نمیتونم زبونم بند اومده...به خدا خسته شدم...کاش یکی مثل خودم بود میتونستیم به هم کمک کنیم زندگیمونو نجات بدیم....من نمیدونم باید چیکار کنم...هیشکیو ندارم....نمیدونین چه حس بدیه وقتی تو خیابون از کنار آدما رد میشیو نمیتونی ازشون کمک بخوای....تو رو خدا بگین چیکار کنم...توروخدا نیاین حرفای تلخ بزنین و اینکه همه همیننو خودت باید روی پای خودت وایسی...اولن اینکه همه مشکلاتشون برای خودشون محتره ولی به خدا من دیگه نمیتونم...من باید چیکار کنم؟؟حداقل یه روانشناس بم معرفی کنین که به آدم نزدیک شه نه هفته ای نیم ساعت..ببینین زندگی مثل فیلما شده نمیدونم حرفامو باور میکنین یا نه ولی به خدا 4 ساله دارم عذاب میکشم....فکر میکردم همه چی حل شه ولی نشد.....کاش یکی باشه با آدم آشنا باشه...توروخدا کاش یکی باشه.........ببینین به خدا به خدا شب و روزم عذابه...بید چیکار کنم فک کنین من داداشتون بچتون دوست صمیمتون تورو خدا درکم کنین من باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام دوستم.
    می دونم حالت بده اما مسکلت واضح و به ترتیب اولویت بگو لطفا.این تالار کارش درسته البته اگه خودت همت کنی

  3. 4 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    salehe92 (سه شنبه 07 بهمن 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 07 بهمن 93), مدیرهمدردی (چهارشنبه 08 بهمن 93), بارن (سه شنبه 07 بهمن 93)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    با سلام

    به همدردی خوش امدید.
    عنوان تاپیک شما گویا نیست. طبق قوانین تالار کاربران اجازه گذاشتن پست تا زمانیکه عنوان اصلاح نشود را ندارد. لطفا عنوانی که بیانگر مشکل اصلی تون هست را از طریق مثلثی که سمت راست پستها هست گزارش کنید تا ان را تغییر بدهند. در غیر اینصورت تاپیک تون قفل می شود.
    و همانطور که خانم کیت کت گفتند لطفا مشکلاتتون را واضح تر بگید تا دوستان بتونند راهنمایی تون کنند. و شما در طول 24 ساعت فقط 3 پست می تونید ارسال کنید.. پس تا جایی که می تونید واضح و جامع مسائل را بنویسید.

    شما گفتید که 19 سالتون هست. پس در اوج جوانی و انرژی هستید. اهدافتون برای اینده چیه؟
    گفتید که اختلاف سنی زیادی با افراد خانواده دارید. درک می کنم که اختلاف سن برقراری ارتباط را کمی سخت می کنه. ولی اگه خودمون بخواهیم با میلیاردها سال تفاوت سنی باز هم می تونیم رابطه خوب و صمیمی برقرار کنیم. فقط باید راههای برقراری ارتباط را پیدا کنیم........


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  5. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 07 بهمن 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 بهمن 93 [ 19:27]
    تاریخ عضویت
    1393-11-07
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    35
    سطح
    1
    Points: 35, Level: 1
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به خدا خودم بهتر از هر کسی میدونم که خیلی گنگ و کلی حرف میزنم...ولی به خدا بعد از صحبت با بیشتر از 15 روان شناس (دانشگاه و جاهای دیگه) چند تا اپیزود دعوا با پدر و مادر برای فهموندین چیزی که کشیدی در کمتر از یه هفته دیگه آدم انرژی براش نمیومنه که بخواد حرف بزنه...از طرفی میترسم فایده ای نداشته باشه و انگیزه ای ندارم...فقط اینو بدونین که من نمیدونم چی رویاس و چی شدنیه هست یا نیست من فقط دارم از اونچیزی که شبا برای اینکه به آرامش برسم حرف میزنم اینکه مثلن با کمک یکی مه چیو حل کنم .....چون واقعا به خدا دیگه کم کم خودمم دارم میترسم که یه وقت نزنم خودمو خلاص کنم
    تنها چیزی که تو این سالا منو از خودکشی دور نگه داشته فکر آینده بوده ...اونم افکاری راجع به عضق و اینکه یه روزی بش میرسمو میگم که چه سختیایی کشیدم ولی الان پیششم...ولی الان کمکم دارم میفهمم که این روز هیچ وقت نمیرسه....
    من هیشکیو ندارم..تنهای تنهام..نمیدونم اید چیکار کنم...خیلی دنیای بر رحمیه....خیلی تلاش شکردن بتونم به روان شناسم نزدیک تر شم یا اقلا تو همون هفته ای نیم ساعت به منو زندگیم نزدیک تر شه ولی فقط قرص میدنو و اصلن جدی نمیگیرن آدمو چون کسی آدمو جدی میگیره که یا هم خونه آدم باشه یا دوست صمیمیش باشه یا به نحوی اون آدم براش مهم باشه
    به خدا من آدم بی رحمی و خود خاهی نیستم که آدمارو برا خودم بخوام...نههههه به خدا اینطور نیست من فقط میگم به یکی نیاز دارم که شاید کسیم به من نیاز داشته باشه
    کاش اصن یکی مثل برادر بزرتر باهاش آشنا میشدم و تو این راه کمکم میکرد...حالا یای روان شناس یا نه من فقط میگم کاش یکی بود...کاش یکی بود مثل یه خواهر بزرتر ...کاش یه دوست بود که مثل من یه مشکلاتی داشت که داشت از بی کسی اون مشکلات رو سرش خراب میشد اون وقت به کمک هم همو از این باتلاق نجات میدادیم...
    بینینمیخواین شرایط منو بدونین؟مشکلات به کنار من مثل یه آدمی که وسط یه دشت بزرگ ه و هیشکی کنارش نیست این حکایت منه درسته تو خیابون راه میرم و دورو برم پر آدمه ولی همشون غیبن هیشکی با آدم نیس...تورو خدا بگین من چیکار کنم به خدا زیر کوله باری از مشکلات شخصی و با خونوادم و خاطرات بد و پریشانی های ذهنی و نبود آرامشم......

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 تیر 02 [ 16:26]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    75
    امتیاز
    7,668
    سطح
    58
    Points: 7,668, Level: 58
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 66 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m0hammad95 نمایش پست ها
    به خدا خودم بهتر از هر کسی میدونم که خیلی گنگ و کلی حرف میزنم...ولی به خدا بعد از صحبت با بیشتر از 15 روان شناس (دانشگاه و جاهای دیگه) چند تا اپیزود دعوا با پدر و مادر برای فهموندین چیزی که کشیدی در کمتر از یه هفته دیگه آدم انرژی براش نمیومنه که بخواد حرف بزنه...از طرفی میترسم فایده ای نداشته باشه و انگیزه ای ندارم...فقط اینو بدونین که من نمیدونم چی رویاس و چی شدنیه هست یا نیست من فقط دارم از اونچیزی که شبا برای اینکه به آرامش برسم حرف میزنم اینکه مثلن با کمک یکی مه چیو حل کنم .....چون واقعا به خدا دیگه کم کم خودمم دارم میترسم که یه وقت نزنم خودمو خلاص کنم
    تنها چیزی که تو این سالا منو از خودکشی دور نگه داشته فکر آینده بوده ...اونم افکاری راجع به عضق و اینکه یه روزی بش میرسمو میگم که چه سختیایی کشیدم ولی الان پیششم...ولی الان کمکم دارم میفهمم که این روز هیچ وقت نمیرسه....
    من هیشکیو ندارم..تنهای تنهام..نمیدونم اید چیکار کنم...خیلی دنیای بر رحمیه....خیلی تلاش شکردن بتونم به روان شناسم نزدیک تر شم یا اقلا تو همون هفته ای نیم ساعت به منو زندگیم نزدیک تر شه ولی فقط قرص میدنو و اصلن جدی نمیگیرن آدمو چون کسی آدمو جدی میگیره که یا هم خونه آدم باشه یا دوست صمیمیش باشه یا به نحوی اون آدم براش مهم باشه
    به خدا من آدم بی رحمی و خود خاهی نیستم که آدمارو برا خودم بخوام...نههههه به خدا اینطور نیست من فقط میگم به یکی نیاز دارم که شاید کسیم به من نیاز داشته باشه
    کاش اصن یکی مثل برادر بزرتر باهاش آشنا میشدم و تو این راه کمکم میکرد...حالا یای روان شناس یا نه من فقط میگم کاش یکی بود...کاش یکی بود مثل یه خواهر بزرتر ...کاش یه دوست بود که مثل من یه مشکلاتی داشت که داشت از بی کسی اون مشکلات رو سرش خراب میشد اون وقت به کمک هم همو از این باتلاق نجات میدادیم...
    بینینمیخواین شرایط منو بدونین؟مشکلات به کنار من مثل یه آدمی که وسط یه دشت بزرگ ه و هیشکی کنارش نیست این حکایت منه درسته تو خیابون راه میرم و دورو برم پر آدمه ولی همشون غیبن هیشکی با آدم نیس...تورو خدا بگین من چیکار کنم به خدا زیر کوله باری از مشکلات شخصی و با خونوادم و خاطرات بد و پریشانی های ذهنی و نبود آرامشم......
    دوست عزیز !
    معذرت می خواهم ولی فکر کنم خودت هم نمی دانی مشکلت چیست؟
    اول مشخص کن مشکلت چیست بعد توقع همدردی داشته باش. تازه این را هم به خاطر داشته باش که بسیاری از موضوعات خیلی مهم هستند که حداکثر دو سه پاسخ تقریبا بی ربط دریافت می کنند و بعد به قعر تالار می روند. به خصوص مواردی که از طرف آقایان مطرح می شود!!
    اما به نظر من شما هیچ چیزت نیست. کمی تمرکز و مراقبه کن .اگر اعتقادات مذهبی داری نماز بخوان و بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا (س) بخوان و بعد از تسبیحات سجده کن و در سجده فقط سکوت کن سکوت و سکوت و سکوت تا بالاخره فکری به ذهنت برسد سپس روی آن ایده آن قدر کار کن تا به نتیجه برسی .اگر هم اعتقاد مذهبی نداری صبح ها بلافاصله بعد از بیدار شدن و شب ها قبل از خوابیدن آرام گوشه ای قرار بگیر و در سکوت فکر کن و همان کاری را که گفتم انجام بده.

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    گویا چیزی که شما را بیشتر ناراحت می کنه تنهایی و نبود یک گوش شنوا است.
    عنوان تون را تغییر دادید؟ اگه نه. الان اینکار را بکنید. و مثلا عنوان را بذارید: چگونه به احساس تنها بودنم غلبه کنم؟
    ببیند شما نوشتید که نتونستید رابطه نزدیکی را با روانشناسان برقرار کنید. ببینید برقراری رابطه صمیمی و نزدیک با مراجع, دور از کار حرفه ای است و اتفاقا روانشناسان به گونه ای عمل می کنند که مراجع بهشون وابسته نشوند
    باید یک فکر اساسی برای این خلا درونی بکنید.
    ببیند این خلا را باید در جاهای مختلف پر کنید.
    با تقویت رابطه تون با خانواده. پدر مادر خواهر برادر. نگید که نمیشه. باید از صفر شروع کنید.
    و بخشی از نیازهاتون را هم با دوستانتون پوشش می دین. گفتین دوستان خوب تا حالا نتونستید پیدا کنید. خب از اینجا به بعد. به هر حال هر جا که برید می تونید دوست پیدا کنید. از کلاس ورزش تا دانشگاه و کاراموزی و سر کار و سربازی و..........
    و فراموش نکنید که بخشی از تنهایی تون را هم با خلوت با خداتون پر کنید.
    و همینطور خودتون را هم فراموش نکنید.

    به جای فکر کردن به تنهایی به فکر اهداف اینده تون باشید و شروع به تلاش کنید و در این مسیر انقدر با افراد مختلف اشنا میشید که نیازهاتون براورده میشه و انقدر سرتون شلوغ میشه که اصلا وقتی برای این حرفها براتون باقی نمی مونه.


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : سه شنبه 07 بهمن 93 در ساعت 20:47

  9. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,205
    سطح
    100
    Points: 287,205, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m0hammad95 نمایش پست ها
    به خدا خودم بهتر از هر کسی میدونم که خیلی گنگ و کلی حرف میزنم...ولی به خدا بعد از صحبت با بیشتر از 15 روان شناس (دانشگاه و جاهای دیگه) چند تا اپیزود دعوا با پدر و مادر برای فهموندین چیزی که کشیدی در کمتر از یه هفته دیگه آدم انرژی براش نمیومنه که بخواد حرف بزنه...از طرفی میترسم فایده ای نداشته باشه و انگیزه ای ندارم...
    با سلام
    معمولا فضای مجازی برای راهنمایی های کلی و طرح درمان مناسب هست. اگر نتوانستید از 15 روانشناس از دانشگاه و جاهای دیگر به صورت عملی چیزی جذب کنید، پیشنهاد دارم در مرحله نخست به یک روانپزشک مراجعه کنید. تا این شدت فشار در شما کاهش یابد در کنارش اینجا بر خود مسلط باشید و دقیقا مشکلتون را در چند خط بگویید تا کم کم اعضاء در کنار شما کمک کنند مشکلتون حل بشود

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  10. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    آرام عشق (چهارشنبه 08 بهمن 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  2. سرد شدن نسبت به همسر بدلیل مشکلات زیاد
    توسط سناریا در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 94, 18:34
  3. از اینکه خیلی زیاد عاشق شوهرمم خسته شدم چون مشکلات زیادی برام ایجاد کرده
    توسط مهشید93 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 دی 93, 15:23
  4. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 خرداد 93, 10:55
  5. استرس شدید -تنبلی زیاد -بی حوصلگی زیاد باعث شده همه اش بخورم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.