سلام بازم من شاید با مشکلی مشابه اما تمامی ناپزیر
من واقعن دیگه نمیدونم چیکار کنم؟بنظر شما ی دختر نیاز ب گاهی خلوت ی استقلال نسبی گاهی بودن با هم سنو سالاشو نداره؟؟خب من مجردم چ گناهی کردم؟خوب بود با ی ادمی ک ب دردم نمیخورد زود ازدواج میکردم بد بخت میشدم؟من میخام از این خونه فرار کنم اما نه به صورت منفیش میخام برم ی شهره دیگه برا ارشد و درس خوندن ک خودمو پیدا کنم ک کی هستم من چی میخام اصن اصن طرزه فکرم چیه!!!!!
اما الان نزدیکه کنکوره و من ب احتمال قوی قبول نخاهم شد :((((( این ینی ادامه ی همین منوال
میشه کسی تاحالا تو جامعه حظور نداشته باشه ک بخاد تائید بشه بعد ارزش دهیه خانواده هم با درسو نمره باشه ک با این عدم ارامشو استرسی ک من دارم موفق نبوده باشه بعد تنها دیالوگ باباش باهاش گفتنه عیبو ایراداش باشه و مامانشم نتونه بهش ی درجه ای از اعتماد بنفو بده اعتماد بنفسی داشته باشه من واقعن اعتماد بنفس از کجا بیارم؟؟؟
من تاحالا تو خیابون برا خودم مستقل دو دیقه برا دله خودم با ارامش قدم نزدم بریم با هم پارک بیرون از ترس ایراد گرفتنه بابام راحت ننشستم شایدم هیچ وقت اینجوری ایراد نگرفته باشه ها اما این حسو ب من منتقل کرده ک هر ان ممکنه حالتو بگیرم ی دختر وقتی میخعد بره بیرون دوس داره ب خودش برسه از ترسش همیشه هرسیدم مرتب باشم جوری باشم ک دلم میخاد البته با مامانم بیرون رفتنی خیلی راحت ترم اما درده اصلی همینه ک همیشه باید یکی با من باشه عاخه من ۲۴ سالمه تاحالا هیچ اشتباهی هم نداشتم ک بد بین بشن بهم
ب چیم اعتماد بنفس پیدا کنم؟؟واقعن شما بودین چیکار میکردین؟؟میخای با بابا ک کلن بهتره حرف نزنی با مامانم هم میخام حرف بزنم از مشکلم بگم میگه واای چ قد بزرگ میکنی طرزه فکرت چق، بده میخای بشینیم گریه کنیم و از این حرفا گاهی دمه دستم سیانول باشه میخورم واقعن ولی اونورم میگم بر فرض مردم برم ب خدا چی بگم ب کارای خوبی ک کردم ب نمازایی ک از فرط استرس نمیتونم بخونم (واقعن نماز خوندن ینی همه کارا اونقد ب من استرس میدن ک تا میتونم حذفشون میکنم خیلی شرمنده ام پیشه خدا ک نمازم بهم استرس می،ه اونم ر حد تنگ شده نفسما)
ی ظاهرم بود ک همیشه همه تعریف میکردن ک فلانی دخترت خیلی خوش هیکله چقد خوشگلی تو معلوم نیس ب کی رفتی اما همین یدونه داشتمم یکی چنان ازم گرفتش ک(یبار شخصه قابله اعتمادی ی اقاییرو ب من معرفی کردن ک چون خیلی قبولشون داشتم قبول کردم ک ببینمشون ب همه ی دخترای مجرد فامیل گفتم مشورت کردم گفتن برو ببین فوقش رد میکنی دیگه گفتم میام باشه ساعت روزش اوکی شد موند اجازه ی بیرون رفتمه من تنها گزینم دختر داییم بود ک خدارو شکر خانواده اونم قبولش ندارم ی هفته گریه دعوا ک من ی ساعت برم بیرون فکرشو بکنین وحشتناکه روزه قرارم از بس گریه کرده بودم نمیخاستم برم دختر خالم گفت زشته قول دادی پاشو قشنگ برس ب خودت برو با رنگو رویه پریده نتونستم ب خودمم برسم فقط زدم بیرون دیدیم همو بعده چند روز ب من گفتن برو دکتره پوست زیره چشات چروک داره بعد گفتن برس ب خودت دیگه اونم ب منی ک ماسکو کرمه پوستم اصن وقتش نمیگزش گف اخه مامانم دوس دختره قبلیمو دیده بود میگه فلانی این کجا اون کجا(این حرفا واسه ی،دختر ینی ریختنه همه دیوارایه تصوراته ذهنیش))اینجوریم الان دیگه هیچی ندارم دلمو بهش خوش کنم
ی مدرکه تحصیلیه فوق العاده ضعیف ی دختره رنگو رو پریده بدون اعتماد بنفس الان ی خاستگاره خیلی خوب دارم خارج از کشور بوده تو لندن بوده ۶ ساله الان میخاد بیاد منم ازش بدم نمیاد ولی من پیشه ی امه موفف نابود میشم ب چیم بنازم بگم چیم در حده توئه
تورو خدا جای من بودین ک ایشالا نباشین هیچ وقت چیکار میکردین؟
یبار با مامانم رفتم روانپزشک گفتم من ارامش ندارم تنها سوالی ک مرد گف مجردی یا متاهل دوتا قرص بیخود داد بهم اومدم خورم بدتر شدم
هی گفتم من باید از ی روانشناس کمک بگیرم گفتن برا چی تو ک مشکلی نداره بای خودت حل کنی
خودم قایمکی رفتم همیوپات هیچی فرقی نکرد موضو
ی متخصص سنتی رفتم واسه حاله خودم ک خیلی بهترم اما با مشکلاته اطرافم چیکار کنم؟
من نمیخام در حالی ک انقد کمم ازدواج کنم خاهش میکنم ی راه حل بدین ب منم دیگه دوس ندارم کسیتو خونه هم ازم ناراحت بشه من خانوادمو با دنیا عوض نمیکنم اما دیگه واقعن تحملم تموم شدهگنمیتونم هیچ برنامه و ارزویی واسه ایندم داشته باشم هییییچیییییی.....
- - - Updated - - -
البته این اشتباه تایپیرم درست کنم ک با دخترای متاهله فامیل بهم مشورت دادن ک برم سره قرار
من اگه دختره مجرد تو فامیل داشتم ک اوضام بهتر بود همیشه مامانم میگه کی تو فامیی ازادی داره ک تو انتظارشو داری میگم مادره من خوده شما بگو منظورت کدوم دختره مجرده فامیله ک همشون متاهلن و البته شهرای دیگه اما همشون قبل ازدواج قشنگ جوونی کردن بعد ازدواج اما دوس ندارن بفهمن منم ی ادمم ک علاوه بر جسم ی چیزیم درونم هس ک روحه گاهی نیاز ب ارامش داره گاهی تنهایی گاهیم ی شورو نشاطه سالمه دوستانه
همه دوستامم میشناسه هااا همشون خوبو سالمن
:((((
علاقه مندی ها (Bookmarks)