به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array

    از همه چیز زندگیم متنفرم...باشوهرتنبلم چیکار کنم?

    3 سالو نیمه ازدواج کردم...به جز روزهای نامزدی از یک هفته ای بعد عقد تاالان بعضی روزا ازشوهرم متنفرم ازینکه این همه ساده بودم متنفرم بعضی روزها هم عادی هستیم...
    رفتم پیش روانشناس بالینی بهم گفت تو یک ناارزشمندی داری که همیشه ازبچگی باهات بوده و این چند سال هم اوج گرفته...

    شوهرم 5 ساله هنوز لیسانسشو نگرفته..جرات ندارم باهاش حرف بزنم فوری بهش برمیخوره...هرروز تا10 خوابه ..پارسال یه کم بهتر شده بود ولی باز برگشته به اون حالت هایی که منو ازش متنفر میکنه..تنبلی والافی

    من هنوزم دارم میرم پیش اون روانشناس بهم میگه اونو ولش کن به خودت برس..ولی نمیشه به خدا نمیشه..اخه وقتی بعد 4سال ادم زندگی مشترکش هنوز روهواست چه طور باخیال راحت بره خرید استخر ورزشو...
    نمیگم زندگیم تغییر نکرده یا شوهرم بهتر نشده ولی هنوز خیلیییییییی مشکلات هست ومن دیگه طاقت ندارم...به خدا دلم میخواد تحمل کنم ولی واقعا ازتوانم خارجه ...گاهی انقدر بهم فشار میاد که محکم میزنم تو سر خودم..
    اوایل ناراحت ک میشدم دست چپم ددرد میگرفت بعد پاهام تو خیابون یهو شل میکرد سرم هم که جای خود داشت...الانم یه مدته کمرم درد میگیره...
    عفونت زنانه هم زیاد داشتم که دکتر گفت عفونتم عصبیه...
    توی سن 24سالگی هزار درد دارم درحالی ک هم سنای من دارن بین خواستگاراشون گلچین میکنن..

    هر سال ک میگذره میگم کاش پارسال جدا شده بودم...درحالی ک طلاق توی خانواده ما محاله...
    به علاوه وقتی همسرم خوب باشه دوستش دارم ولی وقتی تنبلو الافو بی مسیولیتی میکنه فقط ازش متنفرم...

    همیشه باخودم میگم بهترین راه حل زندگی ما مرگ هست..حداقل یامن بمیرم یا اون تا اون یکی دیگه راحت زندگیشو کنه...

    خیلی وقت ها حرف همو نمیفهمیم حتی حرف های عادی...بعد 4سال هنوز درست منظور همو نمیفهمیم...

    نه راه پس دارم نه راه پیش ...نه میتونم طلاق بگیرم نع میتونم زندگی کنم...بعضی وقتا میگم کاش یه تصادف کنم و فراموشی بگیرم...تااین روزهای تلخ مدام مثل پتک توی سرم نباشن....
    چیکار کنم?ایا به جز مرگ راهی هست?
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام دوست عزیز.احساس شما رو درک میکنم.آیا تنبلی همسرت فقظ مربوط ب درسه؟یعنی راجب شغلش و سایر وظایف چی؟چه روشهای رو برآی رسوندن افکار و خاستهات امتحان کردی؟همسرت چه مزایا و خوبی های داره ک بعضی وقتا دوسش داری؟بهتر ک رو خودت تمرکز کنی برآی پیشرفت و شاد بودن .باید تغییرو از خودت شروع کنی اگر همسرت برات محدودیت ایجاد نمیکنه از خودت شروع کن.

  3. 4 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 08 بهمن 93), واحد (پنجشنبه 09 بهمن 93), yasna1990 (سه شنبه 07 بهمن 93), سوده 82 (چهارشنبه 08 بهمن 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نه...کار ک نداره...پدرشوهرم خرجمونو میده.. تازه درسش تموم شه باید بره سربازی..
    تو همه چی تنبله. .خونه باشه یه چیزی لازم شه محاااااله بره بخره..فقط وقتی بیرون داره میاد بهش بگم میخره اونم اینقد سرخوشو حواس پرته که بعضی وقتا یادش میره..

    وای به روزی ک من بخوام یکی از وسایل خونمونو جابه جا کنم..اولش معمولا یه بهانه ای میاره مثلا میگه تازه بیدار شدم یا تازه غذا خوردم حالا یک ساعتم گذشته ها و....بعدش میگه اصلا بذار هروقت صلاح دونستم...منم چون مشاور بهم گفته یه خورده به حرفاش گوش کن تا بیشتر حس مردونگی کنه و اعتماد به نفسش بره بالا مجبورم هیچی نگم...بعد چند روز میگذره و کلا یادش میره..بعدشم میگه تو باید تک موقعیت مناسب اینارو به من بگی ولی برای اون هیچ موقعیت مناسبی وجود نداره خب طبیعیه که یا خوابه یا میخوادبخوابه یا تو اینترنته یا .....

    اینکه میگی ازخودم شروع کنم هم چیزی بود که مشاور هم بهم گفته ولی.....لطفا یه بار دیگه پست قبلیمو بخون..
    مرسی
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    عزیزم احساستو درک میمیکنم که میگی از توانت خارجه قشنگ متوجه منظورت میشم.مشکل بیشتر ما خانما اینه که خوشحالی و ناراحتمون وابسته ب رفتار همسرامونه این اشتباس.شما میگی طلاق تو خانواده محاله منم همچین پیشنهادی ندارم پس باید ب فکر راههای دیگه باشی من دوس دارم برای خودمم زندگی کنم اما متاسفانه آنقدر محدودم ک نمیتونمم تکون بخورم.بهتره ی نگاه ب تایپک من بندازی و بیبینی چی داری چی نداری و با زندگیت چند چندی.بازم میگم من احساستو درک میکنم اما لطفا اول از همه ب فکر خودت باش هفته ی یبار کارای ک دوس داری کن میتونی باشگا برو نمیتونی صبا برو پارک روحیتو قوی کن.مسولیت کارای ک به عهده همسرته اصللوا به عهده نگیر ک بی مسولیت تر میشه.امیدوارم مشکلاتت حل بشه و بتونی تو نبرد زندگی پیروز بشی.تایپک منو بخون من خیلی درد کشیدم اما هیچ وپیشنهادیقت تسلیم نمیشم میخام شاد زندگی کنم برای خودم.پیشنهاد دیگم اینه ک کلید مردان بخونی و تحقیق کنی ک چطور حس مسولیت پذیریشو بیشتر کنی.قوی باش

  6. 3 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    واحد (پنجشنبه 09 بهمن 93), yasna1990 (سه شنبه 07 بهمن 93), سوده 82 (چهارشنبه 08 بهمن 93)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    مرسی از همدردیت...اتفاقا الان توتایپیکت بودم انشاالله که مشکل تو هم حل بشه...
    من باشگاه هم میرفتم ولی دوباره بریدم یک هفته هست که حتی کارای شخصیمم به زور انجام میدم...یعنی یه حالت افسردگی و بی حالی...

    ببین من میدونم خیلیها مشکلاتی دارن صددرجه بدتر...والا نمیدونم چ ظرفیتی دارن !!!
    مسیولیت پذیریش بیشتر شده از اول عروسیمون یعنی از منفی100 رسیدیم منفی 20 ولی تا شوهرم بخواد یه مرد واقعی بشه من اعصابی برام نمونده دیگه که بخوام ازون موقعم لذت ببرم..واقعا دیگه توان ندارم ...گفتم که..وقتی زندگی مشترکم رو هواست نمیتونم حتی درست راه برم چ برسه که برم باشگاهو تفریحو...
    نمیکشم...اصلا فرض کن ظرفیتم کم باشه ولی پر شده دیگه...به بن بست رسیدم..
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  8. کاربر روبرو از پست مفید yasna1990 تشکرکرده است .

    pbsm (چهارشنبه 08 بهمن 93)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    کسی نیست به من کمک کنه??
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانومی٫ چرا انقدر نا امید و پریشونی؟!

    ببین گلم تو باید اول از همه شادی و آرامش خودتو بدست بیاری و خونه بعدی میشه همسرت!
    تو وقتی خودتو شاد کنی و تغییر مثبت داشته باشی مطمعن باش همسرت هم با تغییر رفتارت از این حالت در میاد...

    من اگه جای تو باشم میرم و به پدر شوهرم میگم لطفا دیگه خرجی ندن تا همسرت خودش به خودش یه تکونی بده و سر کار بره یا مثلا پدر شوهرت به پسرش بگه یا بره کار یا درسشو تموم کنه!
    من اصلا نمیفهمم این چه وضعیه که پدر و مادرها بعد از ازدواج به بچه هاشون پول میدن٫اصلا نمیفهمم!!!

    چرا میگی نمیتونی با همسرت صحبت کنی٫اگه بشینی و در یک فضای عشقولانه باهاش صحبت کنی و از نگرانیهات بگی چی کار میخواد بکنه؟! حداقل یک بار که میتونی امتحان کنی خانوم گلی!

    خودت چی٫کار میکنی یا نه؟! باید به همسرت نشون بدی که من مرد خونه میخوام و دوست داری که فقط و فقط خودش و تو واسه خوشبختی و زندگیتون تلاش کنن و نه پول بابای همسرت شمارو خوشبخت کنه!!!
    آرزو دارم،
    فاصله نباشه بین تو و تمام احساس های خوبت
    تو باشی و شادی باشه و یه دنیا سلامتی
    و امضاء خداوند بزرگ پای
    تمام آرزوهایت

  11. 4 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    sevil73 (پنجشنبه 09 بهمن 93), واحد (پنجشنبه 09 بهمن 93), yasna1990 (پنجشنبه 09 بهمن 93), بالهای صداقت (پنجشنبه 09 بهمن 93)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    مرسی سوده جون
    چطور ارامش داشته باشم..چه طورشاد باشم?وقتی میبینم تو اوج جوونی..با یه قیافه خیلی خوب ( نمیخوام ازخودم تعریف کنم چیزیه ک بقیه میگن ) بایه تحصیلات خیلی خوب باید با یک شوهری سروکله بزنم که انگار فقط باید تربیتش کنم??
    وقتی که هرکس ازم درباره شوهرم میپرسه خجالت میکشم ازش حرف بزنم ..اخه چی بگم??? وقتی هم شرایط من و شوهرم رو متوجه میشن خیلی تعجب میکنن ازین ازدواج ...اون وقته ک من احساس حقارت میکنم ..اون وقته که همش میگم ازدواجم اشتباه بوده...
    میدونی اصلاااا دلم نمیخواد جای جدیدی برم...اگر هم میرم دلم نمیخواد بدونن ازدواج کردم ک بعد بخوان ازشوهرم بپرسن..


    همسرم الان دانشجو هست ولی درست درس نمیخونه...زیاد میوفته. یه مدت هم کار میکرد ولی اوضاع درسیش ازالان هم بدتر شد..برای همین تصمیم گرفتیم ک فعلا فقط درسشو تموم کنه..
    درسته هروقت توی فضای صمیمی باکلی مقدمه چینی صحبت میکنیم خودشم میگه ک دیگه خجالت میکشه از باباش..میگه که باید اینکارو کنمو اون کار کنم...تصمیمات خیلی خوبی میگیره ولی مشکل اینجاست که ازفرداش یادش میره همه چیزو فراموش میکنه انگار نه انگار.. واین بیشتر منو حرص میده..

    خودش همه چیو میدونه ولی حرکتی انجام نمیده..واقعا نمیدونم چرا..فقط میتونم بذارم به حساب بی توجهی بی مسیولیتی وتنبلی..

    درباره خودمم..من درسم تموم شده وازتابستون شرایط کار یه جای خیلی خوب برام پیش اومد ولی مشاورم گفت تا وقتی ک شوهرت نرفته سرکار توهم نرو درغیر اینصورت هم تنبلتر میشه هم شاید سرخورده...منم نرفتم..
    الان ازین حرصم میگیره من باید توخونه تمام کارا رو انجام بدم برای ادامه تحصیلمم تلاش کنم ازکارمم ک گذشتم تا اون تاظهر بخوابه و بعد که بیدارشد نهارش اماده باشه کلاساشم یکی درمیون بره و یکی درمیون هم درساشو بیفته..
    احساس میکنم یه پسربچه تنبل لوس خودخواه کنارمه تا یک مردی که همراه و تکیه گاهمه...
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....
    ویرایش توسط yasna1990 : پنجشنبه 09 بهمن 93 در ساعت 13:19

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 مرداد 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1392-10-10
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,066
    سطح
    40
    Points: 4,066, Level: 40
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    305

    تشکرشده 145 در 59 پست

    Rep Power
    28
    Array
    چرا کسی چیزی نمیگه?این یعنی شماهم قبول دارید که تو این زندگی اینده ای برای من وجود نداره?
    یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....

  14. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yasna1990 نمایش پست ها
    چرا کسی چیزی نمیگه?این یعنی شماهم قبول دارید که تو این زندگی اینده ای برای من وجود نداره?

    سلام ، نه ... من یک نفر اصلا قبول ندارم که توی این زندگی آینده ای برای تو وجود نداشته باشه .... کلا آینده رو خودمون می سازیم ، مهم نیست کجا باشیم ، مهم این هست که چه آینده ای بخواهیم و چگونه بسازیم ....

    پست هایت پر از خستگی و ناامیدی هست ... چرا؟
    خودت رو و حیثیتت رو با شوهرت معنا می کنی ... چرا؟
    خیلی کلافه ای و سردرگم ...چرا؟
    خیلی به مرگ فکر می کنی ... چرا ؟
    پیش فرض ذهنی ات هم در مواجهه با مشکلات استفاده از "طلاق" هست ... چرا؟

    === شوهرت پر از اشکال هست ها ... پدرشوهرت هم همین طور ها .. همه دنیا و اسباب و وسایلش هم پر از اشکال هستند .. همه اینها به کنار .. اصلا نمی خواهم در مورد این ها فکر کنی ، فقط و فقط به خودت فکر کن و بعد توی ذهنت جواب پرسش هایم رو بده ...

    این احساساتی که نوشته ای و این حالات رو خوب درک می کنم ، منتها چاره برون رفت از این حالت خودت هستی ، خودت و فقط خودت
    شوهرت هم تا حدودی اصلاح میشه ، اما اینکه بخواهی یه مرد ایده ال و کامل و بدون نقص بشه ، باید بگویم که از محالات روزگار هست

    اگر هم جدا بشوی ، معجزه خاصی اتفاق نمی افتد باز هم مشکلاتی هست از نوعی دیگر ... منتها باید خودت رو بشناسی و ببینی آیا می توانی از پس مشکلاتش بر بیایی یا نه

    یه سرنخ کوچیک برای اینکه بخواهی استارت بزنی " شوهرت شدیدا ، عمیقا ، نیاز داره به تایید گرفتن " یعنی وقتی تایید بگیره ، اون وقت هست که تغییرات مثبت درش پیدا میشه
    ویرایش توسط بالهای صداقت : پنجشنبه 09 بهمن 93 در ساعت 22:10

  15. 3 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    sasha (جمعه 10 بهمن 93), yasna1990 (پنجشنبه 09 بهمن 93), سوده 82 (پنجشنبه 09 بهمن 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ** برای رسیدن به همه چیز باید از همه چیز گذشت **
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 خرداد 95, 21:17
  2. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 تیر 94, 01:23
  3. لبریز از ترس
    توسط سارا بانو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 اردیبهشت 91, 19:11
  4. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 06 آذر 89, 16:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.