با سلام. خدا قوت. 4 ماهه عقد کردیم.شوهرم 29 ساله، مدرک ارشد ریاضی، معلم. تابستون تو اداره آموزش و پرورش مشغول کار بود. آخر شهریور عقد کردیم و از ابتدای مهر بدون استراحت وارد مدرسه شد. تو این مدت چهار تا مدرسه تدریس می کرد که یکی از اونا تو منطقه محروم با سطح فرهنگ بسیار پایین و محیط خطرناک بود. از وقتی که عقد کردیم به خاطر همین شرایط کار سختش خیلی کم دید و بازدید داشتیم چون حتی بعضی از شبا هم سرکار بود و فشار خیلی زیادی رو تحمل می کرد.
یه شب بعد از چند روز ساعت 10 اومد خونه ما.گیج بود. چون خیلی خسته بود قرص کلونازپام خورده بود که از عوارضش گیجی و اختلال رفتاریه. شب بعد دوباره اومد اما رفتار خیلی غیر عادی داشت. همش دنبال چیزی می گشت تو جیباشو نگاه می کرد. می رفت بیرون خونه دوباره می اومد درو محکم می کوبید. با اصرار راضیش کردم بیاد داخل خونه. کفشاشو درآورد به حالت بوسیدن بردش نزدیک صورتش. نون پنیر خیار گذاشتم جلوش بخوره پنیرو یه تیکه گذاشت تو دهنش پشت سرش یه مشت خیار خورد. نتونست بخوره همه رو بیرون ریخت. حرکاتش عجیب بود تا حالا اینجوری ندیده بودمش. آدم خیلی مهربون و صبوریه در مواقع عادی. حرفای غیرعادی می زد؛ اولش می گفت تو نمی تونی با من باشی سخته. می گفت من با امام اول رفیقم با امام دوم شفیقم..... همینجور ادامه داد. گفت تو عالم دو نفرن که از هم جدا نمیشن؛ یکی من یکی امام زمان. هرچی بگه من انجام میدم. حتی پنیر خوردنشو گفت این کارو امام بهم گفت انجام بدم. گفت تو عالم هیچ کس بهتر از من نیست. روز بعد به مادرش گفته بود کمرم شکست، میخوام باهات خداحافظی کنم و... . خانوادش بردنش اداره برای مرخصیش. وقتی اومد خیلی ناراحت بود. تا رفتم نماز بخونم، اون از خونه زده بود بیرون با لباس خونگی. حدود سه ساعت بعد پیدا شد. افتاده بود تو جو فاضلاب. با همین افتادنش دیگه حواسش برگشته بود. چند روز بعدش به خواهرش گفته بود یکی بهم گفت برو تو بیابون امام زمان اونجاست.به خاطر همین رفته بود بیرون. الان خداروشکر عادیه و حالش خوبه. ولی از کارایی که کرده بود خیلی ناراحت و شرمنده بود. بعد از چند روز که بهتر شد باهاش صحبت کردم گفت قبلا تو سربازی به خاطر فشاری که بهم اومده بود عصبی شدم و سر بچه ها داد می زدم که بعد سه روز بستری تو بیمارستان حالش خوب شده بود. هفته گذشته به روانپزشک مراجعه کرد. الان داره قرص ریسپریدون1،سرترالین 50، والپروات سدیم و نیموسکار مصرف می کنه. در مورد این داروها و بیماریهای روانی تو اینترنت مطالعه کردم ولی نتونستم بفهمم چه بیماری داره. ترس من و خانوادم از اینه که دوباره این جریان تکرار بشه و نتونم تو زندگیم تحمل کنم. لطفا بفرمایید بیماری شوهرم چیه؟ آیا درمان قطعی داره یا این سیکلیه که با فشار عصبی زیاد دوباره تکرار میشه؟ آیا بیماری نگران کننده ای داره که به زندگیمون لطمه بزنه؟ لطفا کمکم کنید من شوهرمو خیلی دوست دارم.قبلا از این بیماری اطلاعی نداشتم
علاقه مندی ها (Bookmarks)