سلام دوستان عزیز همدردی. خیلی از شما شاید منو بشناسید.من23 ساله هستم با همسرم حدود11 سال تفاوته سنی دارم3ساله ازدواج کردم.همسرم وضع مالی خوبی داره و هرروز خونس و اجازه بیروت رفتن بهم نمیده سختگیری زیادی داره از رفت و آمد خوشش نمیاد و بی اندازه زورگو و خودهاهه نظر خانوادش هم همینه.من قبلا تایپک داشتم اینجا لطفا مطالعه کنید چون من ب سیستم وارد نیستم ک بیارمش اینجا.من تحصیلکرده و خانواده خوبی دارم ک حمایتم میکنن.علاوه بر موضوع تتجاوزی ک قبل ازدواج بهم شده بود و همسرم بارها بهم سرکوفت زده مشکلات زیادی دارم همسرم از لحاظ مالی حمایتم نمیکنه بی اندازه احساس تنهایی میکنم ب طوری ک احساسم نسبت ل همسرم20 درصد شده شایدم کمتر ایشون فوقالعاده بددهن هستن و بارها منو با الفاظ زشت خطاب کردن حتی ب پدرم ک فوت شدن رحم ندارن بارها فحش رکیک دادن من چندبار ب قهر ب منزل مادرم رفتم ک دلم براشون سوخته و برگشتم همسرم تنهاس و با خانوادش قهره بارها باهاش حرف زدم وتاثیر نداشته پیش مشاور رفتم گجدا شو همهمسرمو ببردم ک کلی دروغ گف و نخاادامه بده چون فقط خودشو قبول داره و حاضر نیس اندکی تغییر بده زندگیمونو همسرم حاضر نیس از خونه بره بیرون و میخاد من نقش کنیز داشته باشم مت بی اندازه عصبی شدم و هیچ دلخوشی تو زندگی ندارم تصمیم ل جدای دارم ولی میترسم دوستانی ک تجربه دارن راهنماییم کنید.همسرم بی اندازه خودشو قبول داره و وسواس هم دارن بی اندازه ببدهن بددل شکاک و و دوس داره تنهاییرو.من از ادامه این زندگی ترس دارم ایشون زن رو فقط برایمیل جنسی و کار خونه میخاد. عادت داره همش از بدن خانما حرف بزنه و فیلم نگاه کنه.حرف زدن هیچ تاثیری روش نداره.همسرم از تمام. حرفای ک بهش میزنم سواستفاده میکنه برآی هرچیزی مجبورم التماسش کنم جوری ک از دشمنم بدتر برام محرم رازم نیس دوس داشتنشو باور ندارم کار من هرروز کار خونس احساس خفگی میکنم فک میکنم هیچ حسی بهش ندارم. همسرم بچه هم.نمیخاد دوس نداره پیشرفت کنه ما فقط باید بخوریم و بخابیم تا عمرمون تموم شه حرمتها از بین رفته.بارها به من گفته میهان بزارمت فاحشه خونه دوستم کار کنی!و با این حرفا بهمم میریزه منم بی اندازه عصبی شدم و از کوره در میرم .همش حرفای بی منطق میزنه و میگه مهریتو ببخش تا برم دنبال کار این زندگی برام ارزشی نداره همسرمم راضی ب طلاق نیس چون احمق تر از من کجا پیدا کنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)