سلام.من 27 سالمه و 4 ساله که ازدواج کردم.از نظر ظاهری مفمولی هستم.با قد کوتاه و لاغر.که البته هر کار میکنم تغییر زیادی در وزنم ایجاد نشده.ارام و منطقی ام و گاهی شوخ.صمیمی ترین دوست من خانم بیوه 32ساله ای هستن که 2 ساله شوهرشون فوت کردن و من تو این دوسال کنارشون بودم.خواهر ندارم و مثل خواهرم هستن.بر خلاف من زیبایی ایشون فرای تصور هست و درشت اندام و کلا خصوصیات یک زن کامل رو از نظر اخلاقی و ظاهری دارن.واسه اینکه تمایل به برقراری روابط صمیصمی داشتم و به همسرم اعتماد کامل چند باری ایشونو به خونم دعوت کردم که چون شغل شوهرم آزاده و نزدیک منزل هستن چندباری که اومده خونه دوست من رو که واقعا جذاب هستن با پوشش مهمونی و راحتی دیدن.طوریکه یک شب به من اعتراف کرد شوهرم که دقیقه ای نیست که فکرش گرفتار دوستم نباشه.توضیح داد یه مرده و این طبیعیه این تحریک شدنها و هر مردی آرزوی ظاهر ایشون رو داره.هرچند که گفت عاشق منه اما بحث اینجور روابط صرفا ارضا هست و غیره.حالا از من اجازه میخواد واسه اینکه همیشه حتی وقتی با منه به دوستم فکر نکنه بهش اجازه بدم بره دوستم رو عقد موقت کنه و باهاش باشه به جای رویا پردازی تا همه چی بعد یه مدت به روال عادی برگرده و قول داده بعد مدتی صیغه رو تمدید نکنه و فقط از رویا پردازیها بیرون اومده باشه.راستش من از نظر ظاهری اصلا به گرد پای دوستم هم نمیرسم و متاسفانه همسرم چند بار اتفاقی ایشون رو با تمام زیباییهاشون دیدن و براش یه بت شده.دارم دیوونه میشم.چه کار کنم.جدا بشم؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)