به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1393-10-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    38
    سطح
    1
    Points: 38, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    وابستگی زیاد همسرم به خانواده

    سلام
    من مهتاب 22 سالمه،نزدیک به 2 سال قبل از ازدواج با همسرم با هم دوست بودیم و اینم بگم که یه نسبت خیلی دور داریم،ما قبل از ازدواج مشکلات زیادی داشتیم دخالت های اطرافیان و سهل انگاریو بیخیالی همسرم به وضع خودمون اذیتم میکرد و باعث ایجاد بحث و دعوا میشد ولی همیشه فکر میکردم بعد ازدواج این مسایل حل میشه،قبل از ازدواج حساسیتی به خانوادش نداشتم اما حالا که 5 ماه از عقدمون میگذره و هنوز سر خونه و زندگی خودمون نیستیم توجه زیاد همسرم به خواهر مادر و خواهر زاده واقعا ناراحتم میکنه،و وقتی به زبون میارم میگه من همینم واسه اونا زندگی میکنم نمیتونی تحمل کنی برو،مثلا اگه خواهرش یه خونه ای داره تو یه شهر دیگه که میخواد اجاره بده این آقا با دل و جون میره دنبال کارش حتی اگه سرش شلوغ باشه و وقت کافی نداشته باشه ولی من بهش میگم بریم فلان دکتر تو فلان شهر منت میذاره و وقت نداره،مثل این زیاد پیش اومده خانواده پر جمعیتی هستن که همه کارا رو دوش شوهر منه و ما حتی نمیتونیم زندگی خودمونو جمع کنیم و هیچکدوم هم حاضر به کمک ما نیستن نه مالی نه جور دیگه،به نظر شما من چیکار کنم؟خانواده ایم ندارم که از من حمایت کنن و من خیلی تنهام واقعا نا امیدم....پیشنهادتون چیه؟ممنون از سایت خوبتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtab 1393 نمایش پست ها
    سلام
    من مهتاب 22 سالمه،نزدیک به 2 سال قبل از ازدواج با همسرم با هم دوست بودیم و اینم بگم که یه نسبت خیلی دور داریم،ما قبل از ازدواج مشکلات زیادی داشتیم دخالت های اطرافیان و سهل انگاریو بیخیالی همسرم به وضع خودمون اذیتم میکرد و باعث ایجاد بحث و دعوا میشد ولی همیشه فکر میکردم بعد ازدواج این مسایل حل میشه،قبل از ازدواج حساسیتی به خانوادش نداشتم اما حالا که 5 ماه از عقدمون میگذره و هنوز سر خونه و زندگی خودمون نیستیم توجه زیاد همسرم به خواهر مادر و خواهر زاده واقعا ناراحتم میکنه،و وقتی به زبون میارم میگه من همینم واسه اونا زندگی میکنم نمیتونی تحمل کنی برو،مثلا اگه خواهرش یه خونه ای داره تو یه شهر دیگه که میخواد اجاره بده این آقا با دل و جون میره دنبال کارش حتی اگه سرش شلوغ باشه و وقت کافی نداشته باشه ولی من بهش میگم بریم فلان دکتر تو فلان شهر منت میذاره و وقت نداره،مثل این زیاد پیش اومده خانواده پر جمعیتی هستن که همه کارا رو دوش شوهر منه و ما حتی نمیتونیم زندگی خودمونو جمع کنیم و هیچکدوم هم حاضر به کمک ما نیستن نه مالی نه جور دیگه،به نظر شما من چیکار کنم؟خانواده ایم ندارم که از من حمایت کنن و من خیلی تنهام واقعا نا امیدم....پیشنهادتون چیه؟ممنون از سایت خوبتون
    نع

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 13:27]
    تاریخ عضویت
    1393-10-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    38
    سطح
    1
    Points: 38, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    وابستگی زیاد همسرم به خانواده اش و بی توجهی به مسایل مربوط به من

    سلام
    من مهتاب 22 سالمه،نزدیک به 2 سال قبل از ازدواج با همسرم با هم دوست بودیم و اینم بگم که یه نسبت خیلی دور داریم،ما قبل از ازدواج مشکلات زیادی داشتیم دخالت های اطرافیان و سهل انگاریو بیخیالی همسرم به وضع خودمون اذیتم میکرد و باعث ایجاد بحث و دعوا میشد ولی همیشه فکر میکردم بعد ازدواج این مسایل حل میشه،قبل از ازدواج حساسیتی به خانوادش نداشتم اما حالا که 5 ماه از عقدمون میگذره و هنوز سر خونه و زندگی خودمون نیستیم توجه زیاد همسرم به خواهر مادر و خواهر زاده واقعا ناراحتم میکنه،و وقتی به زبون میارم میگه من همینم واسه اونا زندگی میکنم نمیتونی تحمل کنی برو،مثلا اگه خواهرش یه خونه ای داره تو یه شهر دیگه که میخواد اجاره بده این آقا با دل و جون میره دنبال کارش حتی اگه سرش شلوغ باشه و وقت کافی نداشته باشه ولی من بهش میگم بریم فلان دکتر تو فلان شهر منت میذاره و وقت نداره،مثل این زیاد پیش اومده خانواده پر جمعیتی هستن که همه کارا رو دوش شوهر منه و ما حتی نمیتونیم زندگی خودمونو جمع کنیم و هیچکدوم هم حاضر به کمک ما نیستن نه مالی نه جور دیگه،به نظر شما من چیکار کنم؟خانواده ایم ندارم که از من حمایت کنن و من خیلی تنهام واقعا نا امیدم....پیشنهادتون چیه؟ممنون از سایت خوبتون

  3. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    شما باید سئوالات ذیل را از خودتون بپرسید و بعد به دقت پاسخهای مبسوطی به آنها بدهید. اگر پاسخهایتان صحیح باشد جواب حل مشکل شما خواهد بود.
    1 - چه خصوصیات و روش و رفتاری خواهر شوهرهایم دارند، که موجب حس مسئولیت در همسرم می شود؟
    2 - چه خصوصیات و شخصیتی همسرم دارد، که با کمک به خواهرش ارضاء می شود و احساس خوب پیدا می کند؟
    3 - چه نحوه واکنش و گفتار و رفتاری دارم که همسرم نسبت به انجام مسئولیت ها در قبال من احساس خوبی پیدا نمی کند؟
    4 - چرا با اینکه من می توانم احساسهای لذت بخش بیشتری نسبت به خواهر شوهرانم برای شوهرم داشته باشم، اما آنها موفق تر بوده اند؟
    5 - چه خصوصیتی در من هست که همسرم نسبت به آنها ناراحت و دلخوری دارد؟
    6 - تا چه اندازه من فردی صبور هستم؟
    7 - تا چه اندازه من فردی قدرشناس و سپاسگزار هستم؟
    8 - تا چه اندازه من فردی مثبت اندیش هستم؟
    9 - تا چه میزان من حس بدگمانی و منفی بافی دارم؟


    به نظر من تحقیق، تفکر، بررسی و تجزیه و تجلیل و پاسخ دهی به این سئوالات بین یکماه تا 3 ماه وقت می خواهد که اگر شبانه روز انرژی بگذاری احتمالا بعد از 10 روز می توانی نتیجه را آماده کنی.
    این نتیجه همه راههای برون رفت از مشکلات فعلی را درون خود دارد.
    لیکن اگر با همین سرعتی که تاپیک تکراری در مورد مشکلت ایجاد کردی، پاسخ بدهی ، آن هم اشتباها به ما پاسخ بدهی نه خودت، آنگاه مشکلات زمان دار و مزمن خواهد شد.

    لذا شروع به بررسی و تحقیق و تفکر کنید.
    با تشکر

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  4. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Aram_577 (دوشنبه 29 دی 93), khaleghezey (دوشنبه 29 دی 93), هم آوا (دوشنبه 29 دی 93), الهه naz (سه شنبه 30 دی 93), بارن (دوشنبه 29 دی 93), رها68 (دوشنبه 20 بهمن 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. علاقه زیاد خسته کننده
    توسط z1313 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 17 آبان 94, 17:29
  2. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  3. از اینکه خیلی زیاد عاشق شوهرمم خسته شدم چون مشکلات زیادی برام ایجاد کرده
    توسط مهشید93 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 دی 93, 15:23
  4. خواستگاری دارم که با وجود محاسن زیادش، معایبی دارد که مرا بر سر دوراهی قرار داده
    توسط f.s.a.o در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 تیر 92, 13:36
  5. خستگی ناشی از همدردی زیاد با خانواده ام
    توسط tasnime_elahi در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 آذر 90, 13:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.