باغ همدردی >>> بوستان آرامش و آلاچیق کل کل 5>>> بفرمایید

[مدیرهمدردی]

دوستان گلم

باغ را دادیم تر و تمیز کردند و خلوتش کردیم تا آماده پذیرش شما عزیزان باشه

و اما دوستان ، در این باغ و بوستان ، هر از گاهی گرد هم می آییم که هوایی عوض کنیم ، صفایی به روح و روان دهیم و دور هم باشیم از هم یاد بگیرم و دل هم را شاد کنیم .

فقط نکته های مهمی هست که همه نیازه رعایت کنیم تا از باغ بهره بیشتری ببریم :

1 - تمیز نگاه داشتن باغ و بوستان وظیفه همه هست . یعنی از ریختن هرگونه اسپم ( پستهای چت گونه ) خودداری کنید که ان شاء الله همیشه باغ تمیز باشه و نیاز به پاکسازی محوطه و لایروبی برکه ها نباشه

2 - هوای همدیگر را داشته باشید و نگذارید آب توی دلهای دوستانتون تکون بخوره یعنی همدیگر را خدای ناکرده تخطئه و ... نکنید

3 -کل کل فقط از باب طنز و برای عوض کردن فضا اونم در عین ادب و احترام مجاز هست و آلاچیق مخصوص هم دارد .

4 - چسباندن هرنوع عکس و تابلویی در محوطه ممنوعه چون باغ را شلوغ میکنه مگر در موارد معدود منظره هایی از گلستان در سایز و اندازه 500 در 500 آنهم هرکس یک بار در یک پست .

5 - بقیه موارد ایمنی را خودتون عاقل و باقل هستید و میدونید و دیگه نیاز نیست من بگم .

خوش باشید .

این شما و این باغ . فقط یواش بیاید داخل ، هجوم نیارید که له میشید









.

تذکر مهم:
باغ همدردی هم زیر مجموعه تالار گفتگوی همدردی هست . لذا تمام قوانین همدردی در این تاپیک هم حاکم هست.

[آرام عشق]

سلام بر عزیزان دل
من اولین نفرم !!! من خیلی خوش قدم هستما !!!

چند شبه خواب های آشفته می بینم !! پریشب خواب دیدم پسرمو دستگیرش کردند بردند زندان حالا من میرم از ولی دم رضایت بگیرم هر چی به دست و پاشون میفتم با گریه و زاری که پسرم فقط هشت سالشه رضایت بدین اصلا قبول نمی کردند سرآخر خودم با صاحب زندان صحبت کردم تا منم پیش پسرم تو زندان باشم

دیشب هم خواب دیدم پسرم از خونه رفت بیرون و گم شد و همسرم واسه اینکه کمتر غصه بخورم رفت یه خیلی بچه جمع کرد آورد پیشم اما من فقط پسر خودمو میخواستم :(( بعدش پسرمو از تو جنگل با سر و وضع خاکی پیدا کردند جالبه پسرم سرحال و قبراق میگه خیلی خوش گذشت

چند شب پیش هم خواب دیدم جناب مدیر از همدردی خداحافظی کردند و فرمودند کاش حامیان من الآن اینجا بودند

کلانی قاطی کردم

اکثرا هم خواب می بینم یا عروسیمه !! یا تو بیمارستان هستم و بچه بغلمه

[فرهنگ 27]

ملودی شب غذای سنگین نخوردی؟صدقه بده.

[آرام عشق]

فرهنگ من اصولا شب ها شام سبک میخورم فکر کنم به خاطر این باشه که تو سایت( پرشین وی) یه سری حوادث رو خوندم خواب بد دیدم!
اما در کل خواب های آشفته زیاد می بینم الآن یکی دوماهی میشه !!
مخصوصا افتادن از بلندی !! یا یکی داره دنبالم میکنه اما نمیتونم فرار کنم !! یا میخوام داد بزنم کمک ! نمیتونم ، اصلا صدام در نمیاد


بعدش یه چیز دیگه وقتی هم از خواب میپرم انگاری یه نفرو میبینم !! هی چشمهامو باز و بسته میکنم تا محو بشه


خواب های خوب من هم اینه که دارم با بچه ها بازی میکنم و خودمم بچه زیاد دارم :)) خواب های عرفانی هم می بینم :))


صدقه دادم ، آیة الکرسی هم خوندم ... کمی دلهره گرفتم اما با خوندن آیة الکرسی و دمیدن به سمت پسرم آروم می گیرم

[m.reza91]

نمیدونم چرا بعضیا قوانین سایتو لگدمال می کنن در حدی که مدیر همدردی هم ناچار میشند در اول این تاپیک تذکر ویژه به چنین عناصر هنجار شکن و مخل قانون سایت بدهند!!

جالبه

خب حالا این چطور میتونه باعث مشکل شخصیتی من یا پیشرفتم بشه!!!!

()
اولا که چرا تو تاپیک جدی من اومدید چت می کنید !!!؟
ثانیا من کی گفتم اولین خاطره میتونه باعث مشکل یا پیشرفت بشه !! این قدر دنبال سوتی گرفتن از منید که اصلا پست منو کامل نمی خونید و سریعا ذهن سازی می کنید و اونو باور میکنید!! یعنی تا این حد کم اوردین که دست به دامن توهم و جو سازی شدین !!؟؟
ثالثا این مطالعه شده هم هست
رابعا میخواستم تو مقدمه مثلا یه چیزی گفته باشم مثلا!!!!!! ای بابا! حالا باید صاف زیر همون پست اینو بنویسین !! حالا که این کارو کردین مدالو دیگه نمیدم !! اون حرفامم تو تاپیک قبلی پس میگیرم !! حالا یه سوتی کوچیک دادم !! من از شما اقرار نامه صریح دارم!، بگم؟ بگم؟

ببخشید برام سواله که شما قبل 5 سالگی کجا بودین و چکار میکردین !!!(سوالات استفهام انکاری اند )

اینم که به شما ارتباطی نداره !!! ولی حالا چون کنجکاوید میگم ؛ تویه ناسا داشتم یه مساله ی پیچیده ی ریاضی رو حل میکردم

میدونید من میتونستم همونجا جوابتونو بدم ولی نمیخواستم خوردتون کنم جلو غریبه ها !!! همین جا یه گوشمالیه کوچولو کافی بود براتون!!

بقیه موارد هم بماند ! فعلا با همینا سرگرم بمونید !!!


من بر می گردم ولی اینبار با یه نقشه ی جدید! ؛ فکر نکن از میدون به در شدم ! این آخر بازی نیست!!

[terme00]

سلام دوستان خوببید ؟؟؟؟؟؟؟/
درسته اینجا فضای مجازیه اما آدم احساس میکنه واقعا باغ نو و تر تمیز شده مثل عیدا که خونه هارو خونه تکونی می کنن تمیز میشه ...
بوی نویی باغ حس میشه ... دقت کردین هر چیز نو و تازه ای یه بوی نویی داره ؟ کتاب نو .... لباس نو ...

حالا عامو رضا اول کار با دعوا شروع کردی چرا ؟ همش تهدید همش شاخ و شونه کشیدن ... بابا بی خیال بذار بوی نو بودن باغ رو حس کنیم ...

[paiize]

سلام
من که راحت شدم...امتحانهام تموم واسه همیشه!!فارغ التحصیل شدمها...
دیگه هم هیچوقت قصدادامه دادن ندارم!!
چی بود...همش استرس....

میگم زودنبودواسه راه اندازی باغ جدید!!میزاشتید دم عید همراه باخونه تکونی ها تاپیک تکونی هم میکردیم!!

آخ جوون عید...یه تاپیک تکونی حسابی داریم چون بعضی ها هم نیست وسرپستن!!سفره هفت سینشون روتوی برجک پهن میکنن!!

[فرهنگ 27]

سلام
من که راحت شدم...امتحانهام تموم واسه همیشه!!فارغ التحصیل شدمها...
دیگه هم هیچوقت قصدادامه دادن ندارم!!
چی بود...همش استرس....

میگم زودنبودواسه راه اندازی باغ جدید!!میزاشتید دم عید همراه باخونه تکونی ها تاپیک تکونی هم میکردیم!!

آخ جوون عید...یه تاپیک تکونی حسابی داریم چون بعضی ها هم نیست وسرپستن!!سفره هفت سینشون روتوی برجک پهن میکنن!!

دقیقن پاییزِ،من امروز داشتم،در طول سال خونده بودم،چند دورم قبل از امتحان تموم کردم

همون قسمت هایی که احتمال می دادم سوال میاد،بیشتر خوندم،سوالم اومد ولی ناقص

نوشتم،بعد از امتحان یه دلهره سنگین گرفته بودتم،حتمنم باید شرطی نشم،همون گفتم

به دلهرش می ارزه؟دوتا صدقه تومن اندختم به نیت نمرم خوب بشه.

[دختر بیخیال]

من دختر تنبلی شدم :((

اعصابم از خودم خورده، امتحاناتم تموم شده و من بجاییکه بشینم روی پروژه ام سخت کار کنم همش وقتم و الکی هدر میدم:((
امروز از صبح تا حالا فقط یک مقاله خوندم:(( اینقدر وقتم و هدر میدم :(((که حتی برای اینکه بتونم به برنامه دیروزم برسم مجبور شدم تا ساعت چهار صبح بیدار بمونم:(
چرا من تنبل شدم چرا به برنامه ام نمیرسم.

آبروم داره میره.
اگه پروژه ام و خوب تحویل ندم آبروم جلوی استادم میره.
از اول ترم هدفم این بود مورد تایید یکی از اساتیدمون باشم، استادی که دخترا و اصلا قبول نداره.حالا که با زحمت تونستم تاییدشو بگیرم، دارم تنبلی میکنم :((

یک دارو میخوام واسه درمان تنبلی! کسی نداره :(

[فرشته اردیبهشت]

امروز کم مونده بود بی فرشته بشین .

امروز از سرویس جا موندم بسیار هم دیر شده بود تا اینکه سریع اقدام به گرفتن ماشین کردم گفت بفرما خانم در خدمتیم

سوار شدم ادرسو گفتم گفت چشـــــــــــــــــــــــ ــم الان میرسونمتون ...بعد دیدم رفت به سمت خیابون خارج شهر گفتم اقا شما داری کجا میری ایینه اشو تنظیم کرد و همزمان که به طرز ترساکی نگاهم می کرد گفت نگران نباش راهو بلدم ازینجا سریع تر میرسیم میبرمت یه جای خووووووووووووووب این خوبو که کشیده گفت دوزاریم افتاد

تا من فکر کنم دیدم از شهر خارج شدیم اون هم تو اینه داشت منو نگاه می کرد قلبم داشت تند تند می زد وحشت کرده بودم از خدا گرفته تا دوازده امام صدا میزدم تا کمکم کنند
تا اینکه خاستم درو باز کنم و خودمو پرت کنم بیرون گفتم بمیرم بهتره تا این منو بدزده درو کشیدم اما باز نشد که نشد و اون هم هر هر میخندید ...گفت آخی باز نمیــــــــشه ؟

تا اینکه دیدم از زیر صندلی م یه دست اومد بیرون !!!! یه نفرم اونجا جاسازی شدم بود چاقو تو دستش بود اومد بیرون ...

چاقو رو گذاشت رو گردنم و دستشو رو دهنم .... دیگه نا امید شدم و چشام سیاهی رفت...

همیجا بود که از خواب پریدم داشتم گریه می کردم وحشتناک بود خوابم خیلی واقعی بود

مدیونید اگه فکر کنید عمدا اولش نگفتم خواب دیدم تا سرکار بذارم مدیونیـــــــــد ...