به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اسفند 93 [ 18:51]
    تاریخ عضویت
    1393-10-24
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از شوهرم بیزارم

    با سلام خدمت دوستان
    خیلی خوشحالم که اینجا می تونم درد دل کنم
    مشکل من اینجاست که یک ازدواج ناخواسته داشتم و از همون روز اول آشنایی تا الان که سه سال از زندگی مشترکمون می گذرد و یک پسر یکساله دارم حتی برای یک لحظه هم از همسرم خوشم نیومد و هر روز که می گذرد فاصله و اختلافاتمون بیشتر می شود
    من فردی تحصیلکرده (مقطع دکتری) با ظاهری نسبتا زیبا و کارمند هستم. در خانواده ای بزرگ شدم که گیر فرهنگ و عقاید قدیمی بوده و سن ازدواج بالا را برای دختر عیب می دانستند و از آنجایی که من فرد درس خونی بودم خیلی به ازدواج فکر نمی کردم و بنا به اصرار خانواده و پافشاری خواهر کوچکترم که قصد ازدواج داشت مجبور به ازدواج با فردی شدم که هیچ علاقه ای بهشون نداشتم و حتی متنفر هم بودم همسرم از یک خانواده روستایی سطح پائین است که قیافه خوبی هم ندارد و از لحاظ روحیات هم با من فاصله زیادی دارد و بدلیل اینکه قبل از خواستگاری از من چندین محل رفته بود و جواب رد شنیده بود زمانیکه به خواستگاری من آمد و با موافقت خانواده علیرقم مخالفت خودم مواجه شد سر از پا نمی شناخت هرچقدر که من گریه و زاری کردم گوش کسی بدهکار نبود و من بالاجبار تن به این ازدواج ناخواسته دادم ولی هر روز اختلافاتمون بیشتر شد و الان خانواده بدلیل عذاب وجدانی که دارند و اینکه من رو مجبور به این ازدواج کردن از من می خواهند که طلاق بگیرم و می گویند ما حمایتت می کنیم ولی گناه فرزند یکساله من چیست که باید ناخواسته فرزند طلاق شود
    لطفا من را راهنمایی بفرمائید
    من به هیچ عنوان توانایی تحمل این زندگی زورکی رو ندارم
    شب و روز به درگاه خدا گریه می کنم و از او می خواهم راه چاره ای پیش پای من بگذارد
    خیلی درمانده شدم

  2. 3 کاربر از پست مفید arya12 تشکرکرده اند .

    sevil73 (پنجشنبه 25 دی 93), اقای نجار (چهارشنبه 24 دی 93), اثر راشومون (چهارشنبه 24 دی 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 مهر 94 [ 08:02]
    تاریخ عضویت
    1391-2-06
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    2,038
    سطح
    27
    Points: 2,038, Level: 27
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ادامه ی این زندگی به خاطر بچه تان به نظر من کاردرستی نیست.شما اشتباه کردید که اجازه دادید بچه دار بشید .ولی با ادامه ی این وضع هم زندگی خودتون و هم زندگی بچه تان را خراب خواهید کرد.این بچه به یک فضای پرازعشق و صمیمت احتیاج داره تا خوب رشد معنوی و تربیتی پیدا کنه.او خیلی باهوشه و متوجه تنفر شما از پدرش و عدم سازگاری با او میشه.

    اگر به خودتون عشق بورزید قادر خواهید بود به فرزندتان هم عشق بورزید.
    حتی به شوهرتان با همین وضعیت....

  4. 6 کاربر از پست مفید farnush_2 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 29 دی 93), کیانا 93 (جمعه 26 دی 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93), اثر راشومون (چهارشنبه 24 دی 93), بانوی آفتاب (پنجشنبه 25 دی 93), بارن (پنجشنبه 25 دی 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 03 بهمن 93 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1393-10-08
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    180
    سطح
    3
    Points: 180, Level: 3
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم شماهمش بدی های همسرتومیبینی ایشون اخلاقش باشماچه جوریه به نظرخودت اخلاق یاحسن های دیگه ای داره که بتونی به خاطرفرزندت تحملش کنی وبهش عشق بورزی؟به نظرمن بهترهذبه یک مشاورمراجعه کنی وحضوری درموردمشکلت حرف بزنی اگه یهکم دیدگاهتونسبت بهش عوض کنی وسعی کنی به خوبی هاش فک کنی کم کم بهترمیشه فقط به پسرت فک کن وبه خودت بگو این مردپدر فرزندم وجگرگوشمه پس به خاطرفرزندت هم که شده سعی کن دیدگاهتو احساستوتغییربدی مادرگرمی بخش خونس سعی کن برای هردوشون مهمترین زن توزندگیشون باشی به نظرمن حتما به یه مشاورمراجعه کن عزیزم موفق باشی

  6. 2 کاربر از پست مفید سارا۷۳ تشکرکرده اند .

    asal2013 (شنبه 27 دی 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اسفند 93 [ 18:51]
    تاریخ عضویت
    1393-10-24
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون و متشکرم از بابت اینکه وقت گذاشتید و درد دل منو خوندید. راستش رو بخوای تو این سه سال هم همین کارو کردم تا قبل از تولد فرزندم بخاطر حفظ آبرو و اینکه طلاق تو جامعه ما عواقب خوبی نداره تحمل میکردم و بعد از تولد پسرم هم بخاطر اونه که دارم پیش میرم. اینکه گفتم ایشون حسن هایی هم دارند این مزایای اخلاقیش در قبال من و خانوواده ام نیست ایشون در رابطه با دوستان و خانواده خودش آدم فوق العاده خوبیه آدم مذهبی بوده نماز اول وقتش قضا نمیشه اهل روزه و حلال و حرومه خلاصه اینکه در نگاه اطرافیان فرد خوبیه و به قول قدیمیا که می گفتن تا با یکی زیر یه سقف نری نمی تونی در موردش نظر بدی ایشون در رابطه با من و خونواده ام رفتار خوبی نداره. برخلاف من که خیلی در حرف زدن رعایت ادب رو می کنم ایشون بسیار ادم بد دهنی است و بعدا فهمیدم که توی خونوادشون به کاربردن الفاظ بد عادیه اوایل که من به این رفتارشون اعتراض می کردم می گفتن باهات شوخی می کنیم ولی برای من غیر قابل تحمل بود. هرچقدر که من به خاطر حفظ زندگیم بهش محبت می کردم ایشون در رابطه با من گستاخ تر می شدن و الان که رابطه با خونواده و خواهر و برادرم رو قطع کردن نه خودش رفت و آمد میکنه نه به من اجازه میده. از جمله خصوصیاتش اینه که تنهایی رو بیشتر دوست داره دنبال بهونه میگرده که دعوا راه بندازه و تا یک ماه در خالت قهر باشه ولی من آدم بی کینه ای هستم تا قبل از زندگی با ایشون هیچ وقت پیش نیومده بود که با یکی بیشتر از دو روز در قهر بسر ببرم معمولا خودم برای آشتی پیش قدم می شدم ولی متاسفانه با کسی زندگی میکنم که علاوه بر اینکه خیلی کینه ای است و هیچ چیز رو فراموش نمیکنه بلکه با اطرافیانش به مدت طولانی در قهر بسر می برد. الان به مدت 2 سال است که با برادرش هم حرف نداره.
    خلاصه اینکه تموم رفتارامون برعکس همدیگره
    با اینکه خودش می دونست که لقمه بسیار بزرگی براش هستم ولی چون می دونست من بخاطر حفظ آبرو اقدام به جدایی نمیکنم در نتیجه هیچگونه زحمتی در بهبود روابطمون به خودش نمیده و هر روز رفتار و اذیت هاش بیشتر میشه
    منم بدلیل اینکه به حرف خونواده که میگن طلاق بگیر گوش نمیدم در نتیجه دیگه نمی تونم حرف دلم و آزار و اذیت های اینو به اونا بگم و همسرم از این رفتار من نهایت سوء استفاده رو میکنه چون میدونه جایی رو ندارم که از دستش اعتراض کنم
    چندبار بسرم زد که به محل کارش برم و به مافوقش اطلاع بدم ولی ترسیدم که اون هم به محیط کار من بیاد و آبرومو جلوی دوستان و همکارم ببره
    خلاصه برام دعا کنید
    از پیشنهادات خوبتون سپاسگذارم

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ایشون مدرکشون چیه وکارشون عزیزم

    تا به حال تهدید به جدایی یا اعتراض کردید

    واینو بدونید پایه واساس یک زندگی عشق هستش که اگر نباشه کلا یک زندگی ازهم پاشیده به حساب میاد

  9. 3 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    nana0cute (جمعه 26 دی 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93), اثر راشومون (جمعه 26 دی 93)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    سرزنشتون نمیکنم.
    اما نه اجبار خانواده و نه قصد ازدواج خواهر کوچکترتون و نه فرهنگ محیط زندگیتون، هیچ کدوم دلیل محکمی برای تن دادن به یک ازدواج زورکی نیست.یعنی هیچ چیزی نباید باعث بشه تن به ازدواج زورکی داد. هیچ چیزی.

    اما در شرایطی که الان هستید جریان فرق میکنه.
    من توی همین دو تا پستتون هم حس میکنم که خیلی خودتون رو سرتر از شوهرتون میدونید و یه جورایی انگار سرش منت دارید که زنش شده اید.وقتی ازش بیزارید توقع دارید او با چه دلخوشی بهتون محبت کنه؟
    چند تا سوال:
    1- تحصیلات شوهرتون چیه؟
    2- آیا شما شاغل هستید؟ شغلتون چیه؟
    3- آیا موقعیت بهتر تحصیلی خودتون رو به روی شوهرتون میارید؟آیا غر میزنید که من در زندگی با تو حروم شدم؟ اگر چنین رفتاری دارید خیلی اشتباه میکنید و دست از این رفتار بردارید.
    4- شوهرتون از اول نسبت به شما و خانوادتون بی لطف بود یا اوایل خوب بود؟
    5- اگر اوایل خوب بود به نظرتون چی باعث تغییر رفتارش شده؟ در خودتون جستجوش کنید و ببینید خودتون تا چه حد در این تغییر رفتارش مقصر بوده اید؟
    6- رابطه شوهرتون با فرزندتون چطوره؟
    7-فرزندتون پسره یا دختر؟

    اگر براتون مقدوره عضو انجمن آزاد بشید و مشاوره تخصصی بگیرید.

  11. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    asal2013 (شنبه 27 دی 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اسفند 93 [ 18:51]
    تاریخ عضویت
    1393-10-24
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    POOH عزیزم ممنون و سپاساگذارم
    حتما عضو انجمن خواهم شد بدلیل نیازی که به مشاوره برای بهبود زندگیم دارم در زیر یک یبه یک به سوالاتتون پاسخ می دهم
    1- تحصیلات همسرم کارشناسی ارشد و من PhD هستم ولی خدا میدونه سطح بالاتر تحصیلات من هیچگاه موضوعی نبوده که بخواهم همسرم رو تحقیر کنم به خاطر اینکه ایشون هم از سطح هوشی بالایی برخوردارند و تنها بدلیل مخارج زندگی و نیاز به کسب درآمد فعلا ادامه تحصیل ندادند
    2- آبله شاغل هستم بورس هیئت علمی دانشگاه
    3- موقعیت تحصیلی نه ولی عمده مشکل ما که در ابتدا هم باعث شد من هیچ علاقه و نظر خاشی به ایشون نداشته باشم بخاطر ظاهر و قیافه ایشون بود. همسرم قیافه خوبی ندارند و همین سبب شده که اعتماد به نفس بالایی هم نداشته باشند قیافشون به گونه ای است که من کمتر نوی جمع دوستان و اقوام با ایشون حاضر میشم البته اینو بگم که خدایی نکرده قصد بدی ندارم چون ایشون هم آفریده خدا هستند و خدا اگر چه به من ظاهر نسبتا زیبایی داده خیلی راحت می تونه اونو طی یه حادثه ای از من بگیره عدم حضورم توی جمع به خاطر واکنش و عکس العمل های شدیدی است که برخورد اطرافیان می دیدم به گونه ای که دیگه هردو خسته شدیم از این برخوردها. اوایل شرایط به گونه ای بود وقتی تو هر جمعی حاضر می شدیم همه خیلی راحت بهم می گفتن که شما چیتون بهم می خورده که یه همچین کاری کردیو ... خلاصه بار نگاه بقیه و پچ پچ های اطرافیان بیشتر خود ایشون رو اذیت میکرد. البته این رو هم باید بگم که من توی دوران ابتدای آشنایی و نامزدی مدام بهشون می گفتم که هیچ علاقه ای بهشون ندارم و اصلا نمی تونم دوستشون داشته باشم ولی ایشون می گفتند من تا آخر ادامه میدم اگه قسمت من شدید که خداروشکر می کنم اگه هم نه که هیچی من پا پس نمی کشم چون چیزی برای از دست دادن ندارم گفته بودم که قبلا چندیم محل برای خواستگاری رفته بودند و جواب رد شنیده بودند
    در جواب دوست عزیزم کیاینا 93 هم باید بگم بله عزیزم ازدواج زورکی هم هنوز هست با اینکه من خودم فردی تحصیلکرده بودم و لی به ناچار تن به ازدواج زورکی دادم بدلیل شرایط سختی که اطرافیان برایم ایجاد کرده بودند.
    اینکه شما پرسیده بودید آیا من بر سر ایشون منتی دارم یانه؟ باید بگم آره چون واقعا تو هیچ موردی ما هم سطح نیستیم متاسفانه من هم نمی تونم تظاهر کنم که تورو دوست دارم
    4- بله ولی نه به شدت الان ایشون کلا آدم رک گویی هستند و هیچگاه رعایت بزرگترها رو ندارند و از همون اوایل معمولا با حرف هاشون همه رو از خودشون رنجوندند قابل ذکر است که گفته بودم خونوادگی تو حرف زدن رک گو و بی پرده هستند شاید اگه با خونواده خودش با همین الفاظی که به ما میگه حرفی بزنه کسی ناراحت نشه ولی درمورد ما صدفق نمیکنه
    5- بی تقصیر نبودم. ولی من هم حق داشتم چون تو زندگی بودم که با دروغ شروعش نکرده بودم از همون ابتدا هم بهش گفته بودم که هیچ علاقه ای بهش ندارم و نخواهم داشت و اینکه من به اختیار خودم تو این مسیر نیفتادم لااقل اون با اختیار خودش کنار بکشه
    6- رابطه اش با بچم فوق العاده خوبه خودش که میگه این تنها کسی هست تو این دنیا که مطمئنم دوستم داره و میگه اگه تو هم کوتاه نیای بچه 7 ساله که بشه میبرمش
    7-فرزندم پسر یکساله

  13. 2 کاربر از پست مفید arya12 تشکرکرده اند .

    Pooh (جمعه 26 دی 93), اثر راشومون (شنبه 27 دی 93)

  14. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اینکه شما پرسیده بودید آیا من بر سر ایشون منتی دارم یانه؟ باید بگم آره چون واقعا تو هیچ موردی ما هم سطح نیستیم


    1- به نظر خودتون اشکالات فرهنگی خانواده اول بیشتره یا خانواده دوم؟ روستایی بودن ایراد بزرگتریه، یا دختر را به زور شوهر دادن و به ترتیب شوهر دادن و .. ؟

    در خانواده ای بزرگ شدم که گیر فرهنگ و عقاید قدیمی بوده و سن ازدواج بالا را برای دختر عیب می دانستند
    بنا به اصرار خانواده و پافشاری خواهر کوچکترم که قصد ازدواج داشت
    از یک خانواده روستایی سطح پائین است

    2- از نظر تحصیلات هم که ایشون یک اشارتی از شما عقب هستند. امروز اراده کنه تا دو سه ماه دیگه سر یکی از کلاسهای دکترا نشسته.
    من فردی تحصیلکرده (مقطع دکتری) با ظاهری نسبتا زیبا و کارمند هستم
    تحصیلات همسرم کارشناسی ارشد و من PhD هستم
    ولی خدا میدونه سطح بالاتر تحصیلات من هیچگاه موضوعی نبوده که بخواهم همسرم رو تحقیر کنم به خاطر اینکه
    ایشون هم از سطح هوشی بالایی برخوردارند و تنها بدلیل مخارج زندگی و نیاز به کسب درآمد فعلا ادامه تحصیل ندادند
    3- چرا فکر می کنید فقط شما تحت فشار بودید برای ازدواج؟
    فقط چون غرور و شخصیت همسرتون اجازه نمی ده که بگه چندین جا خواستگاری رفتن و جواب نه شنیدن (علیرغم شرایط خوبشون که از روستا به مدارج خوب تحصیلی و کاری رسیده بودند، متعهد و متدین هستند و به قول خودتون حلال و حروم سرشون می شه و ... ) یک جور فشار اجتماعی و خانوادگی برای یک مرد هست. درست مثل یک خانم.

    اگر همسرتون برنمی گرده به شما بگه تو را کسی نمی گرفت و حتما ایرادی داشتی و خواهر کوچیکت خواستگار داشت و مونده بودی روی دست خانواده ات که به زور دادنت به من و .... (از همون حرفهایی که در دوران تجرد شنیدی و مجبور شدی به این آقا جواب بدی) شاید اونوقت دیگه به خودت بیایی و کمتر تحقیرش کنی.

    بی تقصیر نبودم. ولی من هم حق داشتم چون تو زندگی بودم که با دروغ شروعش نکرده بودم از همون ابتدا هم بهش گفته بودم که هیچ علاقه ای بهش ندارم و نخواهم داشت و اینکه من به اختیار خودم تو این مسیر نیفتادم لااقل اون با اختیار خودش کنار بکشه
    ولی ایشون می گفتند من تا آخر ادامه میدم اگه قسمت من شدید که خداروشکر می کنم اگه هم نه که هیچی من پا پس نمی کشم چون چیزی برای از دست دادن ندارم گفته بودم که قبلا چندیم محل برای خواستگاری رفته بودند و جواب رد شنیده بودند
    ایشون اختیار خودش و انتخابش را داشته، اختیار شما را که نداشته. گفته من پسندیدم و سر حرفم هستم. اگر نمی خوای بگو نمی خوام.

    4- اتفاقا همسرتون اعتماد به نفس بالایی داشته که خواستگاری دختر شهری، زیبا و با مدرک دکترا رفته. چرا فکر می کنید اعتماد به نفس نداشته؟
    اون هم بعد از چندین جواب رد شنیدن!

    همسرم قیافه خوبی ندارند و همین سبب شده که اعتماد به نفس بالایی هم نداشته باشند
    5- ازدواجتون زورکی بود، بارداری هم زورکی بود؟
    می گید برای طلاق نگران فرزندم هستم وگرنه جدا می شدم.
    شما که از نامزدی می دونستید همسرتون زشته و هم سطح شما نیست و اصلا به هم نمی آیید و از همه نظر ازش سر هستید و ... خب چرا بچه دار شدید؟ جدا می شدید.

    بچه ای که با مادری زندگی کنه که مرد و الگوی زندگیش (زندگی بچه) را تحقیر کنه، تربیت سالمتر و بهتری از بچه طلاق نخواهد داشت.
    نگران بچه نباشید. کار خودتون را بکنید.

    ازدواجتون را انداختید گردن خواهر کوچیکتر
    زندگی مشترک نامناسب را گردن همسر
    طلاق نگرفتن را هم بندازید گردن بچه یکساله
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 14 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Amir_23 (دوشنبه 29 دی 93), asal2013 (شنبه 27 دی 93), khaleghezey (دوشنبه 29 دی 93), m.reza91 (شنبه 27 دی 93), meinoush (جمعه 26 دی 93), Pooh (جمعه 26 دی 93), reihane_b (جمعه 26 دی 93), the boy (پنجشنبه 02 بهمن 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93), اقای نجار (یکشنبه 28 دی 93), دختر بیخیال (یکشنبه 28 دی 93), سكوت شب (شنبه 27 دی 93), شمیم الزهرا (جمعه 26 دی 93), صبا_2009 (پنجشنبه 02 بهمن 93)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام،شما هر خطی که نوشتید توی اون حداقل دو بار کلمه قیافه رو به کار بردید!!!!شما حرف دیگران نسبت به زیبایی شما و عدم تناسب شما با همسرتون روتون اثر گذاشته تا جایی که حرف از در موندگی تو زندگیتون میزنید!!!خدایی ناکرده مگه مشکل غیر قابل حلی تو زندگیتون هست که حرف از درماندگی میزنید؟؟؟؟ مشکل فقط ظاهر همسرتونه؟؟؟من به نظرم الان که ازدواج کردید فکر درست کردن و بهبود زندگیتون باشید تا این افکار بی پایه و اساس( مثل حرف مردم و...)هیچ تضمیتی وجود نداشت اگر شما با مردی با ظاهر خوب ازدواج میکیردید الان اوضاع زندگیتون بهتر از اینی بود که الان هستید!!!
    کلا اصرار برای ازدواج توسط برخی مردها برا من خیلی عجیبه!!زنی که تو دوران نامزدی و عقد علنا میگه دوستت ندارم چرا یک مرد باز باید با این زن ادامه بده!!!متاسفانه اون ظرافت و دقت برای انتخاب همسر تو جریان خواستگاری ها صورت نمیگیره و دختر و پسر همه جوانب رو نمیسنجند!!1ازدواج اگر یک مقدار به تاخیر بیفته( به دلیل پیدا نکردن فرد مناسب با معیارهای منطقی) به مراتب بهتره تا ازدواجی کنیم که وسطش پشیمون شیم!!من عنوان این موضوع رو که دیدم فکر کردم شوهر این خانم چه جوری مردیه که ایشون ازشون بیزاره!!!کسی که مرد زندگیه ایشون و نان اور خونش و پدره بچشه و نه معتاده و نه بد اخلاقه ( حداقل مشکل حادی نداره)!!!تنها به خاطر قیافه!!! ایشون ازش بیزاره!!!
    ویرایش توسط samanft : جمعه 26 دی 93 در ساعت 16:18

  17. 5 کاربر از پست مفید samanft تشکرکرده اند .

    asal2013 (شنبه 27 دی 93), Pooh (جمعه 26 دی 93), the boy (پنجشنبه 02 بهمن 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93), سعید66 (دوشنبه 29 دی 93)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    در چه مواردی هم سطح نیستید؟
    تحصیلاتتون که در یک حدوده.
    چیزی که من فهمیدم اینه که از نظر ظاهر خودتون رو خیلی سرتر از ایشون میدونید.
    دیگه جز اینا فکر میکنید در چی هم سطح نیستید؟؟؟

    شما وقتی بله گفته اید حتی اگر به زور هم بوده نسبت به بله ای که گفته اید مسئولید.
    زندگی که وارد اون شده اید فقط متعلق به خودتون نیست. بلکه حتی قبل از بچه دار شدن یک نفر دیگه هم در این زندگی بوده و اون شوهرتون بوده. که اینجور به نظرم میاد که شما هرگز اونو ندیدید.
    نمیخوام محکومتون کنم. یا سرزنشتون کنم.
    ولی واقعا وقتی با صراحت بهش گفته اید که دوستت ندارم و هرگز دوستت نخواهم داشت واقعا چه دلخوشی براش باقی گذاشته اید؟

    مساله پسندیدن ظاهر چیز مهمیه. ولی باید قبل از ازدواج فکرش رو میکردید. الان دیگه باید یکم از این غرورتون دست بردارید.
    ظاهر آدما با هم فرق داره. ولی قبول ندارم که هیچ کس جذابیت های خاصی نداشته باشه.
    شما سعی کرده اید جذابیتهای خاصش رو کشف کنید و چیزهایی که در او براتون جذابه پیدا کنید؟
    مثلا چمیدونم اینکه صداش قشنگه...یا خندیدنش قشنگه ..یا اخمش قشنگه..یا وقتی وایمیسه نماز میخونه چهرش معصوم میشه..یا چقدر پدر خوبیه..به اینها توجهی کرده اید؟ خواسته اید که اینها رو هم ببینید؟

    به نظر من شما به جای اینکه وقتی بله گفتید مسئولیت بله گفتنتون رو قبول کنید و تلاش کنید برای بهتر کردن زندگی مشترکتون، سر لجبازی با خودتون مونده اید.

    در مورد رفتار رک گویی ایشون و خانوادشون...
    خب باید بگم شما فقط میتونید اول اخلاق ایشون و خانوادشونو همونطوری که هست بپذیرید و نهایتا با سبک رفتار محرتمانه خودتون روشون تاثیر مثبت بذارید.
    ولی با بکن نکن و معلم بازی در آوردن فکر نمیکنم به نتیجه برسید.

    در مقابل برخوردهایی که دیگران در اوایل ازدواجتون داشتن....!!!!!
    این برخوردها به نظر من از سمت خانواده و اقوام ایشون نبوده. چون بالاخره اقوام و خانواده ایشون پسرشونو میشناخته اند و ظاهرش رو می دونسته اند و اتفاقا احتمالا خیلی هم خوشحال میشده اند که بالاخره پسر فامیلشون ازدواج هم کرده و یه خانم خوشگل نصیبش شده.
    به نظر من اون برخوردها به احتمال زیاد از سمت اقوام شما بوده. پس گویا اقوام شما هم خیلی بی ایراد و دور از رک گویی و دخالتهای بی جا نبوده اند. که البته فکر کنم خود شخص شما روشو بهشون داده اید که این حرفا رو بزنن.
    در برابر اون رفتار و حرفهاشون که میگفتن آخه شما چیتون به هم میخورده که با هم ازدواج کردید، رفتار درست شما باید این بود که دست شوهرتونو بگیرید و با افتخار و محکم بگید : "حالا که دارید میبینید ازدواج کرده ایم و هر دو هم راضی هستیم"

    در مورد اینکه میگید شوهرتون به خاطر ظاهرش اعتماد به نفسش کم شده...خب والا منم اگه بودم و حتی همسرم بهم میگفت از اینکه منو با تو ببینن خجالت میکشم خب والا منم بودم اعتماد به نفسم خرد میشد.

    خوبی های زیادی در همسرتون هست.که باید بتونید ببینید.
    مگه تا حالا خیانتی بهتون کرده؟ مگه اهل چیز بدیه؟ مگه نسبت به انجام وظایفش مقابل شما سهل انگاری کرده؟

    فکر نمیکنم. چون در این پست هاتون هم اشاره ای به چنین مواردی نکرده اید و اگر بود حتما اشاره میکردید.

    از طرف دیگه شما خیلی خیلی به حرف دیگران و حرف مردم ارزش میدید و زندگیتونو بر اساس حرف مردم پیش میبرید. چه در زمینه ی ازدواجتون و اون بله ای که میگید زورکی به خاطر فشارهای خانواده بود. و چه الان در زندگی با همسرتون.

    یه سر به کارگاه جراتمندی بزنید. و متوجه میشید که اگر بتونید ضعف انفعال خودتون رو برطرف کنید زندگی براتون خیلی بهتر میشه.
    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

  19. 6 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    asal2013 (شنبه 27 دی 93), meinoush (جمعه 26 دی 93), reihane_b (جمعه 26 دی 93), واحد (یکشنبه 05 بهمن 93), سعید66 (دوشنبه 29 دی 93), شیدا. (جمعه 26 دی 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ریزش مو و اعتیاد پدرم و بیزاری از هویتم - چه کنم؟
    توسط Yellow.king در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 66
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 تیر 95, 21:31
  2. ما مشکلی نداریم اما سر کوچکترین چیزا بطور افتضاحی باهم قهر میکنیم
    توسط Agreen در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 شهریور 92, 21:05
  3. کم کردن میزان خواب
    توسط داملا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 07:46
  4. همه چیزدرموردچاقی
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 خرداد 87, 07:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.