ای کاش منم یه عشق تو زندگیم داشتم
الان تقریبا 6 ماهه از تموم شدن رابطه ام میگذره
یه هفته خوشحالم یه هفته ناراحت
دکتر هم میرم
خودم پیاز داغش رو زیاد کردم
اون بدبخت همش میخواست شرایط رو عادی کنه
ولی من دعوا رو ادامه دادم تا اینکه اونم به ستوه اومد
برای من یه سلام و علیک عادی هم کافی بود
همین که میدونستم قهر نیستیم و هروقت یه کار عادی داشته باشم میتونم بهش زنگ بزنم
برام کافی بود
اصن ما رابطه ی خاصی نداشتیم
فقط من یک طرفه دوسش داشتم هروقت برام خواستگار میومد ازدواج میکردم
الان فکر میکنم تنها راهش اینه که یه کسی تو زندگیم باشه
ولی پارسال خدا یه خواستگار فرستاد امسال اونم نمی فرسته
به پسرها هم نمیشه اعتماد کرد
میدونم که نمی تونم رابطه ای رو شروع کنم
چون ممکنه دل ببندم
آخه چرا من اینجوری ام
چرا اینقدر وابسته و طفیلی هستم
دل به کسی بستم که هیچ خاطره ی مشترکی هم باهاش ندارم و هیچ اظهار علاقه ی آنچنانی به من نکرده
تازه الان میدونم که با خیلی معیارهای منم هماهنگ نبود
و هیچ وقت هیچ چی تو زندگیش نبودم
دیگه نمی دونم چه راهی رو امتحان کنم
روانپزشک و روانشناس میرم
سعی میکنم درس بخونم ولی واضحه که مث قبل نیستم
مامانم اینا هم میگن
یه چند روز خوبم
ولی الان چند روز پشت سر هم هست که دارم گریه میکنم
چند روز تو کارای تزم وقفه میفته
آخه وقتی من یه عشق یک طرفه رو اینقدر بزرگ کردم
هیچ وقت نمی تونم ازدواج کنم همیشه وابسته می مونم؟
اون پشت سر هم مقاله میده ولی من 6 ماهه هیچ پیشرفتی تو زندگیم نداشتم
دیگران را ببخش... نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند... بلکه بخاطر اینکه تو سزاوار آرامشی...
علاقه مندی ها (Bookmarks)