سلام نميدونم کدوم قسمت بذارم دیگ ببخشید مشکل من با پدر خانواده است که خون مادرم رو ت شیشه کرده از بچگی شاهد بدرفتاري هاش بودم بی دلیل و بی منطق در جمعی به مادرم فحاشی میکند فقط حرف حرف خودشه میگ از برادرهات خوشم نمياد نرو از شوهرخواهر خوشم نمياد نرو.
زندگی ما چهار نفره است دو تا دختر هستیم چند سال پیش برادر کوچک ب خاطره بیماری قلبی فوت کرده. ک حتی مشکل این بیماری بخاطر رفتارهای بد پدرم هنگام بارداری مادرم بوده و مجبورش میکده وسایل سنگین برداره..کالا و 47 ساله شده همش میگه من زن دوم میخواهم مادرم 23 سال باهاش ساخته ولی الان واقعا دعا برای مردنش داریم. وقتی خونه نیست واقعا از نظر روحی آسایش داریم وقتی حرف از زن دوم میاد مامانم میگه منو طلاق بده بعد هرکار خواستی بکن میگ طلاقت بدم از کجا میاری نون بخوری...زن دوم خونه بالا میپوشم تو هم طبقه پایین زندگی میکنیم....شما باید مادرم با همین مردی چکار کنه تازه دست به اعتیادم داره...بعضی اوقات پدر خوبی و تعدادش خوب بود کمتر از بد بودنش. ...خسته شدیم تنها دست به دعا برداشتیم و بمیره. ...از نظر مالی مارو ساپورت میکنه اما با منت و سختی.....خواهش میکنم باید چکار کنیم من 21 سالمه ولی از هرچی مرده بدم آمده خواهرم هم یک سال ازمن بزرگتره.
مادرم هرروز شکسته تر میشه من بیماری قلبی دارم ولی پدر گرام مراعات منم نمی کنه ادعا داره و منو خیلی دوست داره ولی کارش وقتی با مادرم میبینم واقعا خسته میشم خواهش میکنم راه حلی جلو پام بگذارید خسته شدم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)