بنام خدا


معبودم و زیبایم !سرورومولایم !یگانه و بی نیازم !چه قدر معاشقه و مراقبه با تورا دوست دارم .امشب با یک سینه مالامال از عشقت با تو صحبت می کنم و نیازم را برای عشق نوازی با تو ، برا ی مونس و همدمی با تو طومار می کنم و برایت می فرستم .
افسوس !دشمنی، قسم خورده دارم که تمام نیروی خود را به کار می گیرد تا ازوصال و نزدیکی من و تو جلوگیری کند و تا می تواند ،خدعه و نیرنگ به کار می گیرد و فرسنگها بین من و تو فاصله می اندازد .
افسوس !که این فرصت (معاشقه با تو ) خیلی کم و برای مدت کوتاهی برایم پیش می اید . و تا تواراده نکنی و مرانخوانی من نمی توانم شیرینی و شهد ان را بچشم .چون بازم دشمنم شیرینیهای کذایی دیگری را در کامم می ریزد .
وای !چه لحظه ی شیرینی ست . ان گاه که تو مرا به سوی خود می خوانی و من خود را معشوقه تو می بینم . وه!چه مستی و شیدایی ،دروجودم حس می کنم . برای فقط مدتی کوتاه لذتی را می چشانیم که با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست . نه لذت مال،نه لذت محبت به فرزند ،نه لذت مقام،نه شهوت ،هیچ کدام!
دراین حال ، درعین کوچکی و بی مقداری خودم ،را بزرگ می بینم . زیرا به جایی اتصال پیدا می کنم که بی نهایت و بی پایان است.
خدای من!معبود من ! از ان زمان که خود به شخصه ،قصد و اهنگ تربیت کردنم را نمودی ،درعین نواختن تازیانه های عشق بی پایانت به تن نحیف و لاغرم ، اغوش گرم و دلربایت را به سویم گشودی ودست نوازشت را بالای سرم حس کردم .گرمی عشقت قلبم را به تپش در می اورد و خنکای مهرت وجودم را سر شار می سازد .
ای کاش! این لحظات کوتا ه و این ثانیه های پراز مستی و شیدایی و باده نوشی را درسراسر زندگیم منتشر گردانی .
تو دانای حکیم !کلاس درس و تعلیم مرا این گونه اغاز کردی :دل کندن!
دل کندن ،از علایقت ،جدایی تو و عزیزترین چیزها یی که دوست داری .دل کندن از خانه و اشیانه ات - دل کندن از فرزندت - دل کندن از همدمت ....!!!
گفتی اگر تعالیم درسهایی که پی ان ها به تو می دهم را خوب فرابگیری و تلاش کنی حتما دستت را می گیرم و شیرینی های بیشتری را به کامت می ریزم . اما اول باید تلخی اینها را بچشی !
گاهی که شکوه و شیون کردم و از سختی کار نالیدم .چه جوابم دادی؟!
گفتی :عزیزم و دلبندم !من برای تو راهی و درمانی را جز این تجویز نمی کنم . تنها درمان تو دل کند ن است . باید دل کند ن را فرا بگیری! تا پریدن را اغاز کنی .
پس خدای قادر و توانا !اگر درمان من دراین دردهاست و این گونه طبابت کردی ،من صورتم را به درگاهت اوردم و منتظر سیلی های بعدی خواهم ماند تا بتوانم سرمستی ها و معاشقه ها و لحظات ناب و شیرین که پیامد ان می اید و می چشم راداشته باشم .پس این نغمه را سر می دهم که : من این عالم عشق را به عالم نفروشم .

خدای خوبم ! این لحظات ناب و شیرین را در سراسر زندگیم منتشرکن!