سلام به دوستان خوبم
شاید ماجرای من رو قبلا خونده باشید :
http://www.hamdardi.net/thread29576-3.html
http://www.hamdardi.net/thread-29516.html
متاسفانه من هنوز نتوستم با این موضوع بصورت منطقی کنار بیام و الان که دارم این پست را میذارم
اون طرف داره ازدواج میکنه و من هنوز توی تنهایی و تاریکی موندم خیلی سعی کردم با خودم کنار بیام و این قضیه رو تمام شده بدونم ولی خیلی سخته..... خیلی سخت.
خودم رو با کار کردن ،بیرون رفتن با دوستان و خیلی کارهای دیگه مشغول کردم ولی نشد مطالبی راجع به فراموشی شکست عشقی خوندم و سعی کردم بهش عمل کنم ولی بازم نشد .الان توی زندگیم هیچ هدفی ندارم ... سعی کردم دوباره عاشق بشم ولی تا وقتیکه این حس توی خودم هست کار درستی نیست...
نمیتونم با خودم کنار بیام که در مراسم ازدواجش شرکت بکنم ، چون مطمئن هستم نمیتونم خودم رو کنترل کنم... از طرفی هم چون خانواده نزدیک هست ممکنه بدتر همه متوجه بشن.......... بخدا دارم کلافه میشم. ......
لطفا کمکم کنید حالم این روزها اصلاً خوب نیست....
علاقه مندی ها (Bookmarks)